چرا درخت دموکراسی در غرب به ثمر رسیده است ولی در ایران پا نمی گیرد؟ این سوالی است که بارها و بارها پرسیده شده است و جوابهای مختلفی به آن داده شده اس.
در این مقاله سعی می کنم با اشاره ای گذرا به یک تجربه تاریخی عملکرد روشنفکران در سالیان اخیر رهیافتی به این پرسش داشته باشم.
اگر خواننده محترم فرصت دیدن دو فیلم “جان دو فلورت (۱) ” و “مانون دو سورس(۲) ” ساخته ی کلود بری را داشته باشند، می توانند تا حدی از عملکرد و تاثیرگذاری روشنفکران غربی بر جامعه شان آگاه شوند. این دو فیلم که در امتداد یکدیگر هستند، روایتگر داستان خانواده شهری در فرانسه در دهه ۲۰ است ، که برای زندگی به خانه ایی در روستا که به آنها ارث رسیده است، مهاجرت می کنند. پدر خانواده با بازی خیره کننده ژراد دیپاردیو، مردی است گوژپشت که نماد روشنفکران غربی است. فردی پر از آرمان و آرزو و البته اندیشه و خرد. او می خواهد بر پایه تلاش و همتش طرح های مختلف خود را به اجرا بگذارد. اما با توطئه و مکر همسایه اش و سکوت سایر روستاییان سرانجام به ورشکستگی می رسد و در نهایت در پایانی ترادژیک می میرد.
ده سال پس از مرگ پدر که در واقع نماد نسل اول روشنفکران غربی است که توسط جامعه خودخواه و بی تفاوت غرب به نابودی کشیده شد، اینبار دختر او که اینک دوشیزه ایی زیبا است و در کوهستان چوپان گله است، در حادثه ایی موفق می شود همسایه سابق و سایر مردم روستا را در تنگنایی قرار دهد که سالها پیش پدرش درهمان تنگنا جان سپرد. و بدین ترتیب او می تواند وجدان جامعه اش را مورد پرسش قرار دهد که چرا حقوق دیگران را به رسمیت نمی شناسد؟ و جز خود و منافعش به چیزی نمی اندیشد؟! در پی این حادثه جامعه در می یابد که پدر قوز دار خانواده نه تنها غریبه نبوده بلکه فرزند یکی از اهالی دهکده بوده ست. که این واقعه نشان می دهد که روشنفکران با بردباری و صبوری و تحمل ناملایمات به جامعه غربی نشان داده اند که علی رغم ظاهر متفاوتشان، آنها نیز برادران و خواهران سایر مردم هستند و بدین ترتیب جایگاه خود را در جامعه غربی به دست می آورند.
در واقع این دو فیلم نشان می دهند روشنفکران غربی با عمل به اصولی که تا حد زیادی مطابق با حقوق انسان بود و خارج نشدن از آن خط توانستند وجدان جامعه غربی را نشانه بگیرند. پیگیری آنان واز پا نایستادن و دنبال کردن تجربه رمز موفقیت آنان بوده است و بدین ترتیب در طول یک برهه زمانی جامعه را با خود همراه کنند.
البته در دنیای واقعی نیز این امر در زمان جنگ جهانی دوم نیز اتفاق افتاده است، آنجا که روشنفکرانی چون ژان پل سارتر و آلبر کامو با خطر کردن و پرداخت هزینه به مبارزه علیه ارتش نازی ادامه داده اند و بعدها مورد ستایش جامعه فرانسوی و غربی قرار گرفتند در مقابل نیز بوده اند روشن فکران و نویسنده هایی چون لویی فردینان سلین که حاضر به پرداخت هزینه و خطر کردن نبوده اند قرار را بر همکاری با نازی ها گذاشتند و بعد به لقب “کثافت تمام عیار” از سوی جامعه مفتخر شدند! هر چند بعد ها از فرانسوی ها عذر خواهی کرد.
اما روشنفکران ایران چه کرده اند؟
برای پاسخ به این سوال نظر شما را به مصاحبه و مقاله های اخیر دو تن از روشنفکران ایرانی جلب می کنم.
۱– چندی پیش آقای فرخ نگهدار در مصاحبه با صدای امریکا(۳) در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چرا در اوایل انقلاب حزب مطبوعش که ایشان در آن زمان نیز دبیر اول آن بوده اند، با نیروهای حکومت در سرکوب سایر گروهها همکاری می کرده است پاسخ می دهد: “ما به اقدام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی موضع داشتیم و از آن دفاع می کنم و حتی حاضر هستم از سپاه سلاح بگیرم و با آنها بجنگی.”
ایشان در ادامه این مصاحبه می گوید که عملکرد ایشان در حذف بازرگان و نیروهای ملی اشتباه بوده است و ترور شخصیت بسیاری از کسانی تنها منتقد قلمی حکومت بوده اند اشتباه بوده است ولی از همکاری خود با حکومت در سرکوب ها با این توجیه که او و گروهش طرفدار مبارزه غیر خشونت آمیز بوده اند، دفاع می کند.
در واقع ایشان همانند اکثر روشنفکران ایران نه تنها در ایام جوانی قائل به حقوق انسانها و سایر گروهها سیاسی و دموکراسی نبوده است بلکه امروز نیز حاضر نیست بر رسم راست گویی و حق گویی به نقد خود بپردازد. بلکه برای پاک کردن آن گناه نا بخشودنی خود را در مهلکه ایی قرار داده است که تا ابد مجبور ساختن دروغ پس از دروغ است.
آیا آقای نگهدار واقعا برای بیننده و شنونده اش حداقلی از شعور قائل است؟! اگر آری چطور می تواند بگوید چون ایشان به مبارزه غیر خشونت آمیز معتقد است، سایر گروههایی که مبارزه مسلحانه می کرده اند را تحویل جوخه های اعدام می دادند؟
آیا عمر اصطلاح مبارزه غیر خشونت آمیز در ایران به بیش از ۲۰ سال می رسد، که او امروز می گوید آنرا سرمشق عمل خود در ۳۲ سال پیش کرده است؟ حتی در صورت پذیرش ادعای ایشان، آیا مبارزه خشونت آمیز در منطق او حمایت از ظالم در برابر مظلوم است؟ اگر ایشان موافق مبارزه غیر خشونت آمیز بوده چرا طبق موازنه منفی ، به نفی دوطرف نپرداخته و بلکه عملا به حمایت از ماشین سرکوب پرداخته است؟ و هزاران سوال دیگری که همگی به یک پاسخ ختم می شوند و آن اینکه: اگر چه در پاره ای از جهات به خود انتقادی پرداخته اید، اما هنوز در برابر بنیادی ترین انتقادی که متوجه شماست، رویه توجیه کردن انتخاب نموده اید! جالب اینجاست که ایشان همکاری با نهاد های سرکوبگر و تلاش اطلاعاتی و عملی در سرکوب نیروهایی که به درست و یا غلط به مبارزه مسلحانه پرداخته اند را “انتقاد” می داند! و می گوید ایشان به آن گروهها انتقاد داشته اند! هر چند اصولا کار ایشان و سازمان مطبوعشان همکاری با حاکمیت علیه “لیبرالها” بود.
۲– اما چندی پیش در مقاله ایی(۴) در باب چرا انقلاب به شکست انجامید از آقای اشکوری خواستم که نظر خود را در باره عملکردش در خرداد ۶۰ و رایش به عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور وقت بیان کند. ایشان در مقاله ایی که در بی بی سی فارسی چاپ شد به این سوال و سوالهای دیگری پاسخ دادند.
جدا از تمام تناقض های موجود در آن مقاله بند آخر مقاله ایشان چنین می گوید : “بیفزایم که من خود در مجلس از مدافعان آقای بنی صدر بودم ولی در نهایت به دلایلی (که به بخشی از آنها اشاره شد) به عدم صلااحیت ایشان در اداره کشور معتقد شدم و در جلسه استیضاح نیز به عدم صلاحیت ایشان رأی دادم و در همان زمان نیز طی بیانیهای همراه تنی چند از نمایندگان دلایل رأی به عدم صلاحیت آقای بنی صدر را بیان کردیم و در مطبوعات انتشار یافت. با حوادث بعدی و رفتارهای آقای بنی صدر در دوران پس از برکناری (به ویژه اتحاد با سازمان مجاهدین) دانستم که در رأی خود صائب بودهام.”(۵)
اگر چه از بازکردن مسائل آن سالها توسط ایشان بسیار خوشحال شدم زیرا آن را به عنوان تاریخ استراتژیک می دانم، اما بیشتر از پافشاری ایشان پس از ۳۲ سال از رای به عدم کفایت سیاسی آقای بنی صدر بسیار متعجب .
باری سوال اینجانب از ایشان این است که آیا داستان سه گاو که منتسب به علی (ع) است را نخوانده اند؟ و اگر خوانده اند آیا در آن نیندیشیده اند، هنگامی که در پایان داستان گاو قهوه ایی پس از دسیسه و همکاری در قتل دو گاو دیگر، در قربانگاه شیر درنده خو می گوید : “من روزی خورده شدم که گاو سفید خورده شد…”!!
بر فرض که حرف آقای اشکوری را بپذیریم که هم بنی صدر و هم طرف دیگر بی اخلاقی میکردند سئوال اینجاست ایشان که حتما خود را مدافع خوش اخلاقی میدانند چگونه طرف بداخلاق های حزب جمهوری را گرفتند و در حذف منتخب مردم به کمک آنها آمدند. چطور در مقابل آنهمه اعدام و خشونت و دیگر سیاستهای حاکمین همراهی و یا سکوت کردند.؟ و از همه مهمتر اینکه چطور اکنون با افرادی مانند فرخ نگهدار در نشست و برخاستها راحتر هستند؟
برای من به عنوان نسل سوم و یا چهارم پس از انقلاب ، با شنیدن و خواندن مطالب کوتاهی در اینترنت به راحتی می توانم تشخیص دهم که بنی صدر فردی ملی و موافق دموکراسی بوده است، برای مثال به سخنرانی ایشان در دانشگاه شریف(۶) می توان اشاره کرد. از نگاه نویسنده به هیچ عنوان نمی توان قبول کرد که به هر دلیلی با رئیس جمهور که به کرات از آزادی و دموکراسی و حقوق گروههای سیاسی مختلف دفاع کرده است، به مخالفت برخواست و طرفدار جناحی شد که از آن روز تا کنون همواره با رسم تمامیت خواهی به حذف همه افراد و گروهها از جمله خود آقای اشکوری و دوستانشان شده ا.
بر این اساس به عنوان نتیجه گیری از بسیاری از روشنفکران ایرانی از جمله آقای اشکوری و آقای نگه دار می توان پرسید؛ شما در قیاس با روشنفکران غربی بر چه اصول و مرامی عمل کردید؟ آیا همانند روشنفکران غرب توانستید وجدان جامعه خود را به چالش بکشید؟! آیا بر موضع حق ایستادگی کردید تا جامعه در طول زمان به حرکت در آید؟!
در کمال تاسف پاسخ این سوالها منفی است. متاسفانه غالب روشنفکران دیروز ایران دارای اصول مبتنی بر اخلاق و کرامت انسان نبوده است و بدتر از آن این روشنفکران حاضر نیستند پس از گذشت سالها بر اشتباه خود اعتراف کرده و حداقل مقداری فضای سیاسی را برای نسل های آینده روشن نمایند.
چه باید کرد؟!
یکی از نقاط قوت جوامع غرب جامعه مدنی قدرتمند آن است. در این میان علاوه بر آنکه افراد جامعه دارای وجدان اخلاقی و سیاسی و اجتماعی هستند، خبرنگاران متعهد و آزادی بیان فرصت انحراف سیاستمدران و روشنفکران را به شدت محدود می کنند. به طوری که هر کسی به خود اجازه نمی دهد که هر دروغی را به جای حقیقت به مردم غالب کند. در واقع خبرنگاران در جوامع غربی نقش بسزایی در راستای تحقق دموکراسی و جلوگیری از تجاوز به حقوق مردم بازی می کنند. متاسفانه در طول این سالها حتی پس از دوم خرداد با وجود تمام فشارهای بر جامعه روزنامه نگاری، ما در ایران نتوانسته ایم نسلی از خبرنگاران که تنها به دنبال حقیقت باشند را تربیت نماییم. و در واقع خبرنگاران بدل به کارمندان حرفه ای روزنامه ها و سایتها و یا تلویزیونها شده اند. و این ضعفی است که باید برطرف شود. در این میان برنامه هایی شبیه به “بی پرده بی تعارف” بسیار حائز اهمیت است.
البته فضای مجازی و به خصوص سایتهایی نظیر فیس بوک با بالا بردن سرعت گردش اطلاعات این امکان را مهیا کرده اند که عرصه سیاسی -اجتماعی برای انحراف از اصول آزادی و دموکراسی را بر روشنفکران و دیگر فعالین تنگ تر کرده است.
در انتها به نظر نویسنده باید برای روشنفکران راستکرداری نظیر مرحوم احمد صدر حاج سید جوادی که عمری بی حاشیه و به دور از دروغ و نیرنگ به زندگی سیاسی پرداخت اجر و اعتبار فراوان قائل شد تا خطاکاران نیز دریابند که در صورت تصحیح اشتباه به جای پای فشاری بر آن مورد احترام جامعه قرار خواهند گرفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
۱ Jean de Florette http://fr.wikipedia.org/wiki/Jean_de_Florette_(film)
۲–
://en.wikipedia.org/wiki/Manon_des_Sources_(1986_film) Manon des Sources (1986 film)
0- فرخ نگه دار در برنامه بی پرده ، بی تعارف
1- ://melimazhabi.com/?maghalat=%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D9%88%D9%86-57-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87
۴–انقلابیون ۵۷ و خاطرات نانوشته مورخ ۱۸ بهمن ۹۱
://melimazhabi.com/?maghalat=%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D9%88%D9%86-57-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87
۵–ملاحظاتی پیرامون برخی سخنان ابوالحسن بنی صدر مورخ ۷ فروردین ۹۲://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2013/03/post-503.html
۶–سخرانی آقای ابولحسن بنی صدر در دانشگاه شریف به اسم “فیلمی که بعد از سی سال منتشر میشود: بنی صدر و آزادی بیان” مربوط به سال ۵۹://WWW.YOUTUBE.COM/WATCH?V=6S_RFWRMW4W
——————