تبر به دست رذیلان و لرزه نزد زمین است
در این زمانهء بیداد ، رسم داد ، نه این است
کجا رواست بلرزد زمین به شهر و دیاری
که خانه ها همه از خشت و فقر خانه نشین است ؟
به کودکان نگر ، ای گوی خاک و بازی آنان
ملرز ، از آن که درین لرزه ها عداوت و کین است !
منه به گوشهء دلهای زنده ، داغ ِ عزیزان
ببین که شعله ء آتش میانِ خونِ جبین است
تو خاک باروری مهد آرزوست ست وجودت
سرای زیستنی ، وز تو انتظار ، چنین است
ملرز ای وطن ، ای خاک تا به خاک نلرزد
گلی که در تو شکوفاشده ست و با تو قرین است !
ملرز تا بنلرزد بنای عشق و عطوفت
که تاب لرزه نمی آورد دلی که حزین است !
غم جهان همه در جان ماست بی که بلرزی
از آن که عصر فقیهان و دورِ دیولعین است
پاریس 11.8.2012
با تأثر همراه با همدردی برای هم میهنانم در آذربایجان سال پیش ، چند بیت نخستین سروده شده بود . اینک به تأثیر از فاجعه زلزله های اخیر در بوشهر و خاش و سراوان ابیاتی بر آن افزوده ام .