یاد من باشد، که نپرسم دیگر
که چرا مردم شهر
همگی غمگینند
همه با هم دشمن ،همه سرسنگینند
یادمن باشد ، که نپرسم دیگر
خار،دردل که نهاده است ترا؟
شادی ازشهر، کجارفته؟چرا؟
یادمن باشد ، نپذیرم دیگر
گرکسی آمد واز روی فریب
چند روزی خندید
حرف هایی زد و رفت
وزما ، شادی مارا دزدید
تائب