من مسلمان هستم و اسلام مانند دیگر ادیان توحیدی، دین بت شکنی است. وقتی قریش به پیامبر گفتند در کعبه برای خدای تو هم جا هست، تو خدای ما را قبول کن و ما هم خدای ترا. در این پیشنهاد آنها که باور به زور داشتند خوب بنگریم متوجه می شویم برای آنها خدای محمد هم بایست یک بت باشد! پاسخ پیامبر این بود که آمدهام بتان را بشکنم و با اینکه جز ایمانش نیروئی نداشت و این نه گفتن او ، جانش را هم به خطر انداخت و مجبور شد شبانهٔ به مدینه هجرت کند اما گفت نه. اگر مسلمان اجازه داد به نام دینش بت ساختند (مثل داستان گوساله که قوم یهود ساخت) وسیله دستگاه زورپرستانی میشود که به نام آن بت، انسان را وسیله آن دستگاه می سازند. باید درک کنیم که دین وسیله انسان است و نه انسان وسیله دین. تغییر را باید خود در خود و در باورهایمان انجام دهیم و انتظار تغییر از خارج از خود نداشته باشیم. باید از پرستش زور به نام دین، به نام “ضّد دین”، بنام علم و یا مرام دست بکشیم. یعنی فرهنگ دروغگویی را که نظام حاکم در ایران ترویج کرده است را کنار بگذاریم، به دنبال شناخت حقوق انسان برویم، سانسورها را بشکنیم تا تغییر کنیم، آن زمان وقتی خود را تغییر دادیم محیط خود را هم تغییر خواهیم داد. بدانیم دین، مرام، علم برای انسان وسیله ای هستند برای شکستن بتان قدرت و آزاد و مستقل زیستن.
باید بتان استبداد دینی حاکم را بشکنیم و هرگز اجازه ندهیم به نام دین، علم، مرام برایمان بت بسازند و اسیرمان کنند، همانطور که تا امروز اسیرمان کرده اند. باید بیاموزیم چون و چرا کنیم، حرفی را بدون تحقیق و چون و چرا کردن نپذیریم. در ذهنیت عدهای از مردم، با اینکه میدانند حق تعیین سرنوشت را حتا در قانون اساسی ندارند، چون امروز از زندگی ای که دارند رنج میبرند امیدوارند کسی بتواند بیاید آنها را از این جهنم بیرون آورد. یک عده از آمریکا میخواهند! و عدهای دیروز امیدوار بودن موسوی و امروز امیدوارند رفسنجانی یا کسی دیگر آنها را از این بد بختی بیرون آورد! نمیبینند که تغییر با آنها است و نه در خارج از آنها. دعوت به تحریم حداقل عمل برای تغییر است، باید بفهمیم که تغییر با ما است و کمترین عمل برای تغییر، تحریم است و نباید به انتظار “مسیح“ یا “امام زمان “بنشینیم. مملکت مال همه ایرانیان است، و رای دادن یا ندادن از این حق کم نمیکند.
در این ۳۲ سال، در موش و گربه بازی با نظام، تبلیغ شد که آرمانخواهی و شناخت اصول، بیهوده است! تمامی گناه به گردن انقلاب انداخته شد تا کسی احساس مسئولیت و چون و چرا نکند. بین بد و بدتر انتخاب شد تا شاید کسی زندگی را بهتر کند و هر روز بدتر شد! بی آرمانی و اخلاق جامعه را مثل سرطان از بین برده و میبرد. هر علاجی در زمان باید نشان از بهبود بدهد راهی که این ۳۲ سال تجربه شد کشور را به پرتگاه سقوط برده پس باید سانسورها را شکست، مهم، باور به خود و مسئول شدن و انتظار معجزه نداشتن و معجزات را ایجاد کردن است.
در اخر یکی یادآوری لازم است: سیاست علم است. یا داری یا نه، اگر داشتی هر کجای دنیا باشی با داشتن اطلاعات میتوانی راه حل بدهی و اگر نداشتی حتا اگر زیر بار مشکلات باشی هیچ نمیبینی. این ۳۲ سال زحمت کشیدم و میکشم این علم را داشته باشم. امیدوارم در کنار هموطنانم تغییر کنیم تا تغییر دهیم. شاد باشید.