در هر کشوری در هنگامه سلطه سانسور و جو خفقان سیاسی که امکان گفت و شنود و تبادل اندیشه و نظر انهم در شفافیت از مردم سلب می شود ،هنر و خصوصا ادبیات نقش عظیمی درایجاد آگاهی ملی وحفظ دستاوردهای فرهنگی و فرزانگی ملی از گزند استبداد ایفا می کنند.
موقعیت کنونی وطن ما ایران، مرا هر روزه بیاد رمانی می اندازد که سالها قبل خوانده بودم
ده سال قبل از ۱۷سپتامبر۱۹۳۲ ، روز اشغال لهستان توسط ارتش سرخ شوروی، یعنی در سال ۱۹۲۳ نویسنده ای لهستانی بنام ویتکیویج رمانی را انتشار داد بنام سیری ناپذیری
وی درآن رمان بطرز شگفتی وقایع کشورش را در سه دهه آینده (دهه های 30 تا پنجاه )پیش بینی می کند.در واقع رمان وی توصیف روند انحطاط کشور و نخبه های قدرت در کشورش است. کشورغرق در بحرانهای متعدد است ولی به ظاهر با تکیه بر ستون قائم “رهبری ” سرپا نگاه داشته شده است .فروپاشی شخصیت قهرمان داستان “گنه زیپ ” نماد فروپاشی و انحطاط نظام سیاسی اجتماعی حاکم است.و نیزروان پریشی و بی ریشگی و یاوگی طرز فکر بخشی از به اصطلاح”روشنفکران” کشورش است که به کل جامعه نیز القا کرده بودند .این روان پریشان بی ریشه آنچنان غرق بافته های دروغین ذهن خود بودند که تشخیص خطر حمله قریب الوقوع سپاهی خارجی ( چینی -روسی ) را به کشور نمی دهند. یاوگی و بی اعتنایی حاکم بر روحیه این گروه “روشنفکران ” و “فیلسوفان ” و اساتید دانشگاه “و “نظامیان ” به تمام مردم سرایت کرده و در همین اثنا عده ای زیادی طواف وارد شهر می شوند و شروع به فروش قرصی بنام قرص مورتی بینگ می کنند.
مورتی بینگ فیلسوفی بوده است که توانسته بود فلسفه زندگی مبتنی بر راز قدرت ارتش روس را بشکل عصاره در آورده و در داخل قرصی جای دهد. این قرص روز بروز بیشتر در اختیار مردم شهر قرار می گرفت و هر کس آنرا می خورد ، دچار آنچنان تغییر و تحولی می شد که بناگاه هرآن چه که تا قبل از آن عذابش می داد و وی را دچار رنج می کرد، با خوردن این قرص بدل به مساله ای بی اهمیت و پیش پا افتاده می گردید و بی تفا وتی برآن فرد مستولی شده وی را بدل به انسانی بی غم و آرام می گرداند .
مردم با خوردن این قرص دیگر حمله ارتش بیگانه را برای خود و وطنشان فاجعه نمی دانستند و آرامش حاصل از استعمال آن قرص بر همه اضطرابی که واقعی بود ،حاکم گشته بود . و بدین ترتیب مردم مشکلات واقعی زندگی خود را با اعتیاد به این قرص، هر چند حل نشده ولی فراموش کردند . درست قبل از روز حمله بزرگ فرمانده سپاه تسلیم دشمن شد. سر وی را به تلافی مقاومت وصد البته محترمانه بریدند و نوعی از فلسفه زندگی و حیاتی اجتماعی نوینی در شکل مورتی بینگیسم جانشین شد و قهرمانان رمان همگی تغییر شخصیت داده ،به خدمت جامعه جدید در آمدند .اما از آنجا که هویت واقعی آنها هنوز بطور کامل بدست فراموشی سپرده نشده بود ،همگی دچار شیزوفرنی و تعدد شخصیت شدند.
وطن ما ایران را نظام ولایت فقیه هم در حلقه آتش تهدید بیگانگان قرار داده است و هم در داخل دچار انواع بحرانها و خشونتهای اقتصادی همچون فقر و تورم و بدهی و تحریم و خشونتهای اجتماعی همانند فحشا و اعتیاد و خودکشی و خشونتهای سیاسی همچون سرکوب و زندان و اعدام و …کرده است.
اینها همه و همه واقعیتهای تلخی هستند که هم حاصل ادامه حیات نظام ولایت فقیه و سیاستهای اتخاذی حکومتهای مختلف آن است و هم حاصل غفلت ما مردم در باور به توانایی خوددر باز پس گیری حق حاکمیت خود از این نظام است.
مباد آن روزی که ما مردم دچار آنچنان تحلیل حافظه ای شویم که فردی همچون هاشمی رفسنجانی هاتف تاریخ ما گردد !و از یاد ببریم که خود وی یکی از بحران سازان اصلی کشوربوده است و دوران 8 ساله حکومت وی دورانی مملو از فساد اقتصادی وسیاسی و آغاز بدهی های هنگفت خارجی و شکل گیری رانتخواری و خصوصی سازیهای هزار فامیلی و نیز جو خفقان بسیار دهشتناکی بود که منجر به محکومیت وی و دولتش همراه با ” رهبر “خود ساخته اش از طرف دادگاه برلین به ترور سیاسی دولتی شد.ولایتی نامزد دیگر نمایش انتخابات نظام نیز از دیگر محکومان به ترور دولتی آن دادگاه است وعلاوه بر آن سالیان سال در مقام” وزیر” امور خارجه بی کفایتی رهبرش را بعنوان سیاست خارجی به کشور تحمیل کرد.مشایی و قالیباف و جلیلی و .. نیز همگی از کارگزاران همین نظام بی کفایت بوده و در خورد و برد و ایجاد بحران و سرکوب هر کدام در حوزه خود ولایت فقیه مطلقه خود را داشته و اعمال کرده اند .
زنهار ! “روشنفکرانی ” که قرص رفسنجانی بینگی و مشایی بینگی و ولایتی بینگی و قالیباف بینگی و… را خود از فرط بی ریشگی فکری ،فرو داده اند،آنرا به خورد ما مردم ندهند !
شگفتا در دورانی که همه ملتها برای رهایی خود از قید نظامهای استبدادی به جنبش روی می آورند و نسلون ماندلها و دزموند توتو و سان سوکی و وائدغنیمها ملتهای خود را به مقاومت در برابر زور و بالندگی می خوانند و در میهن ما نیزامیر کبیر ها و مصدقها و بنی صدرهایی وجود دارند که ملت را به یادآوری حق آزادی و استقلال و توانایی عظیم خود می خوانند ، معتادان به قرص انقیاد به قدرت ،از زاویه تنگ دید خود ملتی بزرگ را به باز گشت به زیر مهمیز فردی چون رفسنجانی می خوانند و برای نسل جدید که وی را تجربه نکرده اند ،چهره کریه وی را در پشت نقاب “ناجی” پنهان نگاه می دارند !
رفسنجانی را “ناجی “ایران خواندن همانند ان است که روبسپیر را ناجی انقلاب فرانسه بخوانیم! آنهم رفسنجانی عالیجناب سرخ پوشی که درست همانند روبسپیر کوشید انقلاب نه منجر به رهایی مردم از شر استبداد شاهی به مثابه شهروندان آینده گردند ، بلکه جریان انقلاب را بقدرت خشم جنون آسای مزدورانش آلوده ساخت .روبسپیری که معتقد بود “فقط در ظرف چند سال کار چندین قرن راانجام دهد “(۲) حاصل زحمت صدها سال را نیز بر باد داد !
زنهار که فرو دادن قرص بی خیالی و بی تفاوتی نسبت به مشکلات واقعی و چشم امید بستن به “ناجی”از جنس رفسنجانی همان و فراموش کردن که امر که این قرص بی تفاوتی حاوی عصاره راز قدرت ادامه حیات نظام حاکم است ،همان .
از یاد نبریم که هر انسانی خود معمار حال و آینده خویش است . مشکلات موجود حاصل طولانی شدن عمر مسببین این مشکلات و در راس آن شخص ولی فقیه است .تحریم اقتصادی و خطر حمله خارجی حاصل بلافصل سیاستهای نظام حاکم در کلیتش است. با رفع مسئولیت از خود و همیشه به امید ناجی که” دیگری” و اغلب قدرت ساخته است و نه خود ما ، نشستن و با بالا انداختن قرص بی تفاوتی و انفعال ، مشکلات ما نه تنها حل نخواهند شد بلکه روز بروز دامنه آن گسترده تر می شود .
زنهار که عاقبت اینگونه سلب مسئولیت از خود کردنها ،روان پریشی همگانی و تعدد هویت ما به مثابه یک ملت است.
تاریخ کهن ما اما مملو از بزنگاههایی سرنوشت ساز بوده که هویت ملی ما از طرف بیگانگان و عمال داخلی آن به خطر جدی افتاده و امانتداران آگاهی ملی در این زمانه های عسرت در قلمروهای خرد و احساس و هنر به حفظ آن آگاهی ملی توانا شده اند و وطن را از خطر انحطاط رهانیده اند.
وظیفه انسانی و اخلاقی همه ماست که خود را از اعتیاد به تکیه بر” دیگری” و غفلت از توانایی های خود رها کنیم.
تاریخ سیاسی ما از غوغای تک گویی مستبدان انباشته شده است .امروز اما فرهنگ اجتماعی و وجدان تاریخی ما ایجاب می کند زمزمه ی “گفت وشنود”را در فضای سیاسی بدل به آوازی رسا ، آواز تحریم فعال نمایش انتصابات نظام وتحریمی که تمامی ارکان نظام را فرا گیرد و به لرزه در آورد ، بدل سازیم و به بازیافت حاکمیت ملی و رهایی از سرطان نظام ولایت فقیه که در دست و فکرتوانای تک تک ما ایرانیان است خود همت گماریم .
(ا )-
Stanisław Ignacy Witkiewicz , Unersättlichkeit ,Piper München Zürich 1986
(۲)-ماخذ قول روبسپیر خطابه مورخ 17 سپتامبر۱۷۹۳ اوست در کنوانسیون به نقل از مجموعهاثار روبسپیر جلد سوم صفحه۳۳۶