١٣٩٢/٠٣/٠۴-احمد سلامتیان: رد صلاحیت آقای رفسنجانی با چنین سابقه ای معنای سیاسی خاصی دارد و جمهوری اسلامی را وارد یک دوران و ماهیت جدید می کند/ مسئله عمده این است که اینهایی که از سد شورای نگهبان گذشته اند، آیا قادر خواهند بود که به شکلی طیف اجتماعی خود را بسیج کنند و یک جریان عظیم دیگری را به وجود آورند یا نه؟
عواقب رد صلاحیت ها:
رد صلاحیت آقای رفسنجانی (و نیز آقای مشایی) به معنای قدرت مندی سیاسی تصمیمگیرندگان این عمل نیست. هر چند که با اقدام بسیار شدیدی راه را بر دو نامزد انتخاباتی بستند. به خصوص در مورد آقای رفسنجانی می توان گفت با حمایت آقای خاتمی (به عنوان پرچمدار دوران اصلاحات و اینکه حتی با همدردی هایی که با سران در حصر جنبش سبز نشان داده بود، پرچم جنبش سبز را نیز به دوش میکشید)، و با اجماعی که پشت ایشان به وجود آمده بود؛ شرایطی به وجود آمد که موجب وحشت در سران قدرت شده بود. بدین ترتیب رد صلاحیت هاشمی هزینه سنگینی را به خود کسانی که چنین تصمیمی گرفته اند و بر راس حاکمیت تحمیل خواهد کرد.
صلاحیت آقای هاشمی را تایید نکردن به هر بهانهای که باشد به نوعی زیر سوال بردن تمام ۳۳ ساله گذشته جمهوری اسلامی و ائتلافاتی که در آن بوده، هست. آقای رفسنجانی نقش بسیار تعیینکننده ای در برآمدن رهبر کنونی داشته است.
آقای رفسنجانی از کسانی است که در دوران جنگ، در جریان اختلافات و کشمکشهای سالهای ۶۰، شکل گرفتن محور قدرت حاکم و … و با حذف نقش مرجعیت از ولایت فقیه و بعد تصمیم بر قبولاندن آقای خامنهای تا چند سال پیش نقش تعیینکنندهای داشته است. رد صلاحیت آقای رفسنجانی با چنین سابقه ای معنای سیاسی خاصی دارد و جمهوری اسلامی را وارد یک دوران و ماهیت جدید می کند.
رد صلاحیت آقای مشایی دارای همین اهمیت سیاسی نیست. اما باز هم با توجه به این نکته که آقای مشایی نامزد مطلوب رئیسجمهوری است که با ذوب در ولایت از دل آقای خامنهای و سرای رهبری بیرون آمده بود خود این رد صلاحیت به شکلی اظهار عجز راس حاکمیت برای حفظ مشروعیتهای گذشته و اخیر خود است .
چنین راس حاکمیتی در موقعیت ضعف عملا تصمیم میگیرد که هم راه را بر آقای خاتمی ببندد و هم بر کسی که مورد اجماع اصلاحطلبان شده و هم بر طرفداران آقای احمدینژاد. حاکمیت به این اندازه ضعیف، حال میخواهد انتخاباتی را سامان بدهد که سعی کرده با یک مهندسی خاص آن را پیش ببرد. این مهندسی خاص عبارت از این است که تعدادی کاندیدا را نگه داشتهاند که در صورت ظاهر گویا بین شان رقابت واقعی وجود دارد و عملا به این ترتیب یا در دور اول نامزد خود را به کرسی بنشانند و یا به دور دومی بکشانند که در دور دوم برنده همان نامزد مورد نظرشان باشد.
اما ضعفی که این حوادث در راس حاکمیت مشخص و بیان می کند بسیار روشن است. ممکن است به ظاهر قدرت بستن فضا، برخورد خیابانی و بسیج نظامی و امنیتی وجود داشته باشد اما اصلا هیچ پشتوانه سیاسی و مشروعیت حقوقی ندارد.
هر چند من فکر میکنم هنوز باب انتخابات پیش رو بسته نشده و هنوز حرکت اجتماعی و حرکتهای مطالباتی میتواند نقش بسیار زیادی در تعیین سرنوشت آینده خود این انتخابات داشته باشد و میزان پیروزی نهادهای امنیتی و راس هرم سیاسی و قدرت را در این انتخابات به محک آزمایش دیگری بگذارد.
آینده اصلاح طلبان:
در این چیدمان از کاندیداهای مورد قبول شورای نگهبان سعی شده دست مهندسین انتخابات را برای به کرسی نشاندن کاندیدای مطلوب خودشان که کاندیدای راس حاکمیت است باز بگذارند.
بدین ترتیب که عملا دو کاندیدا از مجموعه جریان اصلاحطلب باقی گذاشتهاند یکی از آنها آقای عارف است که بنا بر معاونت اش در دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی و روابطی که با بنیاد باران و نزدیکیهایی که با آقای خاتمی دارد میتواند به عنوان کسی که بیانگر نظرات و مواضع ایشان بوده قلمداد شود. اما سعی شده نامزدی را بپذیرند که از نقطه نظر سیاسی اصلاحطلبی دارای نقاط ضعفی است. درست است که از نظر مدیریت با آقای خاتمی همکاری کرده است اما مرز و موضع سیاسی خود را با جریان اصلاحطلبی و در ارتباط با جنبش سبز آنطور که باید و شاید مشخص نکرده است.
آقای روحانی را نیز باقی گذاشتهاند که به نوعی نمایندگی طیف آقای رفسنجانی را بکند. چون آقای روحانی همکاریهای نزدیکی با آقای رفسنجانی داشته است . وی همچنین این موضع را بعد از نامزدی اش گرفته که یا من به نفع آقای رفسنجانی کنار میروم و یا ایشان از من حمایت میکند. این موضع به احتمال زیاد گویای آن خطی است که آقای رفسنجانی کاندیدای آن بوده است. اما باز در مورد آقای روحانی هم، مانند آقای عارف، این مسئله را در نظر گرفتهاند که چندان به عنوان خط خودشان شناخته نشدهاند و توانایی بسیج اجتماعی طیف اصلاحطلبان و یا طیف طرفداران آقای رفسنجانی را ندارند. باقی گذاردن این دو در مسابقه انتخاباتی یک نوع شکستن اجماعی است که با آقای رفسنجانی ایجاد شده و با حمایت آقای خاتمی از آقای رفسنجانی تشدید شده بود که حاکمیت را ترساند.
کاندیداهای دیگری که تایید شده اند نقش عمدهشان کنارهگیری و حمایت از کاندیدای مورد حمایت حاکمیت است. اما به نظر من تصمیم نهایی در باره اینکه نامزد شان آقای جلیلی باشد یا آقای ولایتی هنوز گرفته نشده است. مهندسین انتخابات اینطور عمل کرده اند که در ضمن کار ببینند کدام یک از این دو نفر بهتر خواهند بود. در این جا هم دینامیسم و پویایی که آقای قالیباف در کاندیداتوری خود دارد، تا حد زیادی بازی آنها را مختل میکند. اما آقای قالیباف نگاهش تا حد زیادی معطوف به راس حاکمیت است. با این حال به نظر نمی رسد آقای قالیباف برای داشتن پشتیبانی راس حاکمیت بتواند با آن دو نفر رقابتی داشته باشد . آقای ولایتی یا آقای جلیلی هر دوشان خود را به عنوان کارگزار و تیغه چاقوی رهبری معرفی کرده اند و برای خودشان استقلال عمل چندانی قائل نیستند. آقایان محسن رضایی و آقای غرضی هم بیشتر کاندیداهایی هستند که در این انتخابات صحنه را پر میکنند.
اما مسئله اصلی عبارت از این است که برای کاندیداهایی که حاکمیت انتخاب و چینش کرده از بازیکنان ضعیف طرفدار آقای رفسنجانی و اصلاحات انتخاب کرده است.
و بالاخره مسئله عمده این است که اینهایی که از سد شورای نگهبان گذشتهاند، آیا قادر خواهند بود که به شکلی طیف اجتماعی خود را بسیج کنند و یک جریان عظیم دیگری را به وجود آورند یا نه؟ و این بستگی به این دارد که از الان تا انتخابات که تنها ۳۷ روز فرصت باقی است آقای روحانی و آقای عارف وفاداری خود را به برنامههای مربوط به اصلاحات و به طور مشخص لوایح دو گانه آقای خاتمی که یک نوعی نقطه توقف برنامههای اصلاحی ایشان بوده و همچنین در ارتباط با میزان استقلال و شانی که برای رئیس جمهوری نسبت به مراکز دیگر قدرت قائل اند؛ اعلام کنند. به عبارت دیگر تعریف خودشان از رئیسجمهور را به عنوان کسی که اتکای اجتماعی و شانی برای خود دارد و یک کارگزار و کارمند درجه دو دفتر رهبری نیست عنوان کنند.
و نیز بستگی به این دارد که این کاندیداها تا چه اندازه بتوانند برنامهها و شعارهای مشخص خود را در ارتباط با مطالبات اصلی اصلاحطلبان و در ارتباط با برخی خواستهای آقایان رفسنجانی و خاتمی مثلا در ارتباط با تنشزدایی بینالمللی و بخصوص نحوه برخورد با حصررهبران جنبش سبز معلوم کنند.هر کدام از کاندیداها که بتواند بیشتر خودش را در چارچوب مطالبات محوری جنبش اصلاحطلبی تعریف کند توانایی بیشتری برای بسیج کردن یک طیف اجتماعی خواهد داشت. و در صورتی که هر کدام از این کاندیداها بتواند به این ترتیب خودش را به نوعی سخنگوی مطالبات بر زمین مانده جنبش اصلاحات معرفی بکند می تواند به میزان زیادی پویایی جدید در این انتخابات به وجود بیاورد.
به همین دلیل من میگویم تعیین تکلیف با کل انتخابات هنوز زود است. در این انتخابات باید دید هفته های اولیه کارزار انتخاباتی به چه شکلی میگذرد و بعد از آن تصمیمگیرندگان تصمیم قطعی خود برای برخورد با آینده انتخابات را بگیرند.
منبع: سایت ملی-مذهبی