۱۳۹۲/۰۸/۱۵–
5- مصدق، بختیار و قدرتهای خارجی:
مصدق همیشه و در تمام طول عمر مستقل و با تکیه بر مردم خویش عمل کرد. در حالی که بختیار با تکیه بر قدرتهای خارجی و ضد ایرانی کوشش بیهوده ای کرد که حکومت خود را نگهدارد. هم در انقلاب و هم بعد از انقلاب. بنا به گفته بختیار ارتش از دولت پشتیبانی و حمایت کرده و برابر با خواسته بختیار عمل می کرده است. بختیار در تاریخ 28 دی ماه 1357 در پاسخ به این سئوال که: « تا چه اندازه تصمیمات فرماندهان نظامی و در شهرهای مختلف با صلاحدید شما گرفته شده است؟» چنین پاسخ می دهد: « احدی در ارتش از فرماندهان داخلی و خارجی بدون نظر من حق تصمیم گیری ندارد. ممکن است در یک نقطه دور افتاده ای یک عمل بر خلاف قانون و یا سهو انجام بدهد ولی وقتی من دستور به ارتش می دهم راجع به تمام اقدامات در تمام نقاط کشور به عنوان یک نخست وزیر مسئول انجام وظیفه می کنم نه به عنوان آن افرادی که اسم نخست وزیری داشتند.» (148)
باز در مورد فرمانبری و حمایت ارتش از دولت بختیار، در رابطه با این سئوال « این روزها شایعات داغ است و یکی از شایعات این است که ارتش در اختیار دولت نیست و شما آن قدرتی را که باید و شاید روی ارتش ندارید، در این زمینه نظرتان چیست؟» بختیار پاسخ می دهد: « …شاید از وقتی که من نخست وزیر شدم تا حال بیش از ده مرتبه این را تکرار کردم، انضباط ارتش و نیروهای ارتش یکی از عوامل بسیار مؤثر وحدت، یگانگی و استقلال کشور است، این موضوع را من می توانم اطمینان بدهم که کمتر دولتی این قدر ارتش را در اختیار نداشت و من هیچ چیز و هیچ تصمیمی را بی مشاورت سران ارتش نمی گیرم» (149)
در 14 بهمن 57، نخست وزیر در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه در باره ارتش گفت: « … ارتش از 50 سال پیش سابقه نداشته است که ارتش اینچنین از یک نخست وزیری پیروی کند …» (150). مهم است بدانید که باز نخست وزیر در 18 بهمن 57، یعنی 3 روز مانده به پیروزی کامل انقلاب، در مصاحبه با رادیو لندن در مورد ارتش تأکید کرد : « …ارتش از 50 سال گذشته هر گز تا این حد از یک نخست وزیراطاعت نداشته است ولی با این وجود نمی خواهد از ارتش علیه مردم استفاده کند.» (151)
با توجه به اعترافات صریح خود که ارتش به فرمان و در اختیارش بوده است، بخشی از آمار کشته شدگان در زیر خواهد آمد:
8 بهمن 57:
« میلیونها نفر در 48 ساعت گذشته به راه پیمائی پرداختند… 31نفر در تظاهرات شهرستانها و 9 نفر در واقعه اطراف دانشگاه تهران شهید شدند» (152) و جبهه ملی در تاریخ 9 بهمن 57:
« کشتار مردم را بشدت محکوم کرد . دلایل دولت برای کشتار مردم بی اساس است.» (153)
9 بهمن 57:
« بعد از کشتار- اینجا میدان 24 اسفند. رگبار مسلسلها گروهی را بر زمین ریخته است. شهدا بر جا مانده اند. زخمی ها خود را بر زمین می کشند. آنها که زنده اند خمیده و سینه خیز از مهلکه می گریزند تا آنچه را شهدا بخاطرش جان سپردند حفظ کنند.» (154) دلایل بختیار در مورد کشتار به اندازه ای آبکی است که شاید خودش را هم به خنده وا داشت؟، وی در حالیکه می گوید: « ارتش در اختیار کامل دولت است.» می افزاید: « از حوادث دیروز همانطوری که گفتم مدارکی در دست است که افراد حتی نارنجک حمل می کردند. حتی یکی از قوای انتظامی با گلوله مضروب شد…متأسفانه ما دیروز 9 نفر کشته داشتیم و در حدود 22 یا 23 نفر زخمی در بیمارستان داشتیم.» (155)
بختیار در مورد بخشی از کشتارها اعتراف می کند: « شنیدم در رادیو ها صحبت از صدها و گاهی هزار ها کشته در تهران شده بود. من امروز می توانم با قاطعیت به شما عرض کنم که بیش از 27 نفر کشته نشد و بیش از 45 نفر زخمی نداشتیم.» (156). افزون بر این بختیار در جای دیگر می افزاید که وقتی در 18 دی جبهه ملی به عنوان اعتراض به تشکیل کابینه بختیار عزای عمومی اعلام کرد. « آن روز به قیمت جان چند نفر به شب رسید» (157)
رقم کشته ها باید خیلی بیش از اینها باشد اما چون من رقم دقیق آن را احصاء نکرده ام، ذکری از آن به میان نمی آورم – البته آقای عمادالدین باقی رقم شهدا در سال 56-57، یعنی تا پیروز انقلاب را در تمام کشور 2781 نفر ذکر کرده است.(158) – وبه همین گفته بختیار بسنده می کنم. اما در فکر و ذهن بختیار، جان 27 نفر انسان چندان ارزشی ندارد، و زمانی ارزش پیدا می کند که رقم به صدها و هزارها برسد. البته اگر بنا به قول خودش فرمان بمبارانی که داده بود اجرا شده بود، کشته ها به رقم های بالا می رسید.
دستور بمباران:
بختیار حتی فرمان بمباران محله شرق تهران و منطقه نیروی هوائی را به قول خودش صادر می کند، ولی فرماندهان ارتش از اطاعت و اجرای فرمان او سر باز می زنند
« اگر ارتش،که طبق قانون می بایست از دولت اطاعت می کرد، تا اندازه ای در اختیار من بود، می توانستم با سلاح قانونی، که خود ضامن و نماینده اش بودم، با خمینی طرف شوم…» (159)
وقتی همافران از اطاعت نیروی هوائی به در آمده و به انقلاب پیوسته بودند، بختیار می نویسد که من به سپهبد ربیعی تلفن کردم و گفتم: « دولت فعلی قانونی است. ما دیکتاتور نیستیم ولی باید اقتدار و قاطع عمل کنیم… محله شرق تهران، یعنی محل سکونت همافران، صحنۀ تظاهرات مداوم مجاهدین شده بود و از این بدتر به من خبر دادند که این عده حتی به انبارهای اسلحه هم دسترسی پیدا کرده اند که در آنها از مسلسل سبک و نارنجک و تفنگ های مختلف گرفته تا مسلسل سنگین وجود دارد.
من بار دیگر شورای امنیت تشکیل دادم و این اطلاعات را عنوان کردم و دستور دادم انبارهای اسلحه را بمباران کنند. این دستور را صریح و کتباً صادر کردم. – به وسیلۀ هواپیما و یا وسائل دیگر در آن منطقه اعلامیه پخش کنید و از جمعیت بخواهید که ظرف یکساعت متفرق شوند. پس از اخطارهای متعارف، در رأس ساعت 8 بمبارن را آغاز کنید» که آن ها آن را اجراء نکردند.(160) و باز در جای دیگر حرف خود را تکرار می کند، « دستوری آخری که من دادم کتبی بود و دستور بمبارن منطقه تسلیحات در مسلسل سازی بود. در این منطقه همافران و یک عده ای آخوند و یک عده ای رجّاله جمع شده بودند و روز به روز و ساعت به ساعت تعداد اینها اضافه می شد… من می گفتم اینجا باید بمباران بشود. جهنم که ما ده میلیون دلار از دست می دادیم» (161). به زعم بختیار مردمان شرق تهران و نیروی هوائی چون در آنجا « عده ای رجّاله جمع شده اند»، کشتنشان بلامانع است، او فقط برای « ده میلیون دلار »، ناراحت است.
حقیقت این است که ارتشی ها از سیاستمدارانی نظیر بختیار بهتر فهمیده بودند که در آن شرایط و زمان دیگر این ملت عقب نخواهد نشست و بمباران فقط به کشتار وسیع مردم می انجامد. و این لکه ننگ هر گز از دامن ارتش و دولت بختیار پاک نخواهد شد. حتی شاه هم بنا به قول بختیار حاضر به کشتار تا حدی که بختیار دستور بمباران منطقه شرق تهران و نیروی هوائی را داده بود، نبوده است. شاه « خود گفته بود من حاضر نیستم سی هزار نفر ایرانی را بکشم. این را من می توانم تأیید بکنم برای ضبط در تاریخ معاصر». او گفته بود: « حاضر نیستم سی هزار ایرانی را بکشم برای اینکه پادشاه بمانم.»، «گفت نمی کنم و این را من از قول گزارشی که به گوادلپ رفته بود باید بگویم » (162) اگر چه این گفته بختیار جای سئوال جدی است؟ ولی ما نقل قول او را راست و درست فرض می کنیم در این صورت، پس شاه بهتر از بختیار حقیقت را فهمیده است که منظور از رفتن شاه یعنی از بین رفتن سیستم پادشاهی؟ و حاضر نمی شود که برای ماندنش به قول بختیار دست به این کشتار بزند، گرچه او منتظر بود که دستور کشتار بوسیلۀ آمریکائیان برایش صادر شود ولی به هر حال به قول بختیار شاه حاضر به کشتار نشده است ولی بختیار فرمان بمبارن منطقه شرق تهران و نیروی هوائی را صادر می کند، و حاضر می شود که با کشتار وسیع، رژیم شاه را بر سر پا نگهدارد. که اگر ارتش دست به یک چنین عملی زده بود، در آن حالت و وضعیت، جنگ خانگی در می گرفت که حداقل هزاران نفر کشته می شدند.
البته ژنرال قره باغی، درصص 344- 312 خاطرات خود، مشروح به وضعیت 21و22 بهمن می پردازد و تمام گفته های بختیار را در مورد بمباران دروغ محض می شمارد و توضیح می دهد که «ساعت در حدود 6 صبح (22 بهمن 57) بود که سپهبد ربیعی تلفن کرده، اظهار داشت:
نخست وزیر تلفن می زند و می گوید: « مرکز آموزش هوائی دوشان تپه و مسلسل سازی اداره تسلیحات را بمباران کنید » من در جواب گفتم: با این وضعیت پرسنل نیروی هوائی و به خصوص همافران که به عنوان اعتراض علیه افراد گارد که تماماً مسلح شده و در پشت بام های مرکز آموزش هوائی و ساختمان پست فرماندهی موضع گرفته اند، نیروی هوائی قادر به هیچگونه عملی نیست” سئوال کردم: آقای بختیار چه جواب داد؟ اظهار داشت: ” خود آقای بختیار می دانست که بمباران شهر در این وضعیت به هیچوجه مقدور نمی باشد » (163)
و حق در اینجا با ربیعی و قره باغی است، زیرا حتی برابر گزارش جراید کشور، روز 21و22 بهمن بسیاری از کلانتری ها بوسیله نیروهای مردمی خلع سلاح شده و بخشی دیگر خود به مردم پیوسته بودند و عملاً امکان عمل از ارتش در روز 21 و22 بهمن گرفته شده بود.(164)
اطلاعات در 21 بهمن در صفحه اول خود، چنین گزارش کرده است، « تا ظهر امروز: 63 کشته به دو بیمارستان جرجانی و بوعلی انتقال داده شد عده کشته ها و زخمی ها از نظر کثرت هنوز نمی توان تعیین کرد.»، « در وقایع خونین شهرستانها 28 نفر کشته شدند»؛ « منطقه فرح آباد تا تهران نو به اشغال همافران مسلح در آمد»، «گروهی از افراد گارد خلع سلاح شدند»، « سیل جمعیت از نقاط مختلف تهران برای مدافعان پایگاه هوائی سرازیر شده است» (165). با ذکر این نکته به این بخش خاتمه می دهم:
ژنرال قره باغی می گوید که آقای بختیار در صفحه 218 کتاب «یکرنگی» می نویسد: ” من به ارتشیان دستور دادم که فوراً تمام وزاری ” کابینه کاذب” را که می شناسید بازداشت کنید» اولا وزرای «کابینه کاذب» تا بعد از ظهر روز 22 بهمن ماه که آقای بختیار ناپدید گردید تعیین نشده بودند، تا ایشان بتواند چنین دستوری را بدهد،… نکته جالب اینکه آقای بختیار در باره وزرای « تعیین نشده» آقای بازرگان می گوید، دستور داده ام ارتشیان وزرای کابینه کاذب را بازداشت کنند! ولی نمی گوید چرا دستور بازداشت خود آقای بازرگان نخست وزیر « تعیین شده» را صادر نکرده است؟” (166) نکته دقیقی است که قره باغی مطرح کرده است. با توجه به تمام اطلاعاتم و مطالعه گفته ها و نوشته های بختیار، به این استنباط رسیده ام که بختیار همان زمانی که برای مشایعت شاه به فرودگاه رفته بود، و حتی زمانی که حکم نخست وزیری گرفت، می دانست که همه چیر از دست رفته است، اما چون او عزم خود را بر نخست وزیر شدن قرار داده بود و هیچ امیدی بعد از این برایش متصور نبود، نخست وزیری را به این امید که شاید بتواند به دست خود رژیم را عوض کند و بنا به قول سلیوان « او با هیجان در مورد نقشه اش که دزدیدن انقلاب از دست آیت الله بود سخن می گفت. او بر این نظر بود که با خروج شاه می تواند رهبری ایرانیان را در تسخیر خود در آورد» (167) و حتی آماده بود که رژیم را تغییر دهد وخود رئیس جمهور و یا نخست وزیر دولت انقلاب شود.
آقای بنی صدر در مصاحبه ای با اینجانب نقل کرد: آقای دکتر بختیار آقای عباسقلی بختیار که منسوب او و وزیر صنایع او بود را نزد من فرستاده بود. بعد از انتقاد و… به او گفتم پیشنهادی به نظر من می رسد و آن این که به آقای خمینی پیشنهاد کنیم آقای دکتر بختیار از نخست وزیری شاه استعفاء کند و آقای خمینی او را به نخست وزیری انقلاب برگزیند. او پرسید شدنی است؟ گفتم نمی دانم اما سخت بعید است بپذیرد. قرار شد روز بعد بیاید و جواب خمینی را دریافت کند. نزد آقای خمینی رفتم و ماجرا را به او گفتم. او پیشنهاد را پذیرفت. روزبعد آقای عباسقلی آمد و گفتم : پاسخ آقای خمینی مثبت است. بسیار تعجب کرد و گفت: ولی ایشان می گوید نمی شود. زیرا نظامی ها کودتا می کنند. گفتم : ارتشی ها خود با آقای خمینی در ارتباط هستند کودتا نمی کنند
ولی بعداً معلوم شد که کارتر به او گفته بود که بایست و استعفا نده و او روی حرف کارتر حساب کرده بود. (168) البته امروز که بعد از وقوع است، من یقین دارم که اگر بختیار هم قول آقای خمینی را قبول کرده و استعفا داده بود، آقای خمینی کسی نبود که بر قول و قرارش وفادار بماند، همچنانکه به ارتشیانی که بوسیله شهید فروهر امان نامه داده بود، بعد از پیروزی فوری نقض عهد کرد. ولی در هرحال اگر بختیار استعفا داده بود قطعاً برای خود بختیار، مردم و جبهه ملی بهتر بود وهم جلو کشتارمردم گرفته شده بود. اسلحه های ارتش هم به دست مردم و بویژه گروهایی که قدرت را در لوله تفنگ می دیدند، و مشی مسلحانه را رسیدن به قدرت می شناختند، در تهران و بعضی از شهرستانها بدست آنها نمی افتاد و معضل بعدی را نمی آفرید و افزون بر اینها از اعدام عده ای از ژنرالها جلوگیری بعمل می آورد. بطوری که از آقای بنی صدر نقل شده است: گویا مرحوم بازرگان با آقای خمینی قرار گذاشته بود که 100 نفر از افسران ارشد را بعد از پیروزی بازنشسته کنند و نه اینکه متعرض آنها شوند ویا آنها را به جوخه اعدام بسپارند.
نمایه و یادداشت:
148- روزنامه اطلاعات، 28 دی، شماره 15763،ص8.
149- روزنامه اطلاعات، یکشنبه 8 بهمن، 1357، شماره 15770.
150- اطلاعات، یکشنبه 8 بهمن، 1357، شماره 15770.
151- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، ص276؛ به نقل از کیهان هوائی هفتگی، شماره 305، چهارشنبه 18 بهمن 1357.
152- روزنامه اطلاعات، 8 بهمن 1357، شماره 15770، ص اول .
153- کیهان 9 بهمن 1357، شماره 10624، ص اول.
154- کیهان 9 بهمن 1357، شماره 10624، ص اول.
155- روزنامه اطلاعات، 8 بهمن 1357، شماره 15770،ص 7.
156– سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 68.
157- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 179؛ روزنامه اطلاعات کشتار آن روز را فقط در تهران 5 نفر که با نام مشخص شده اند گزارش کرده است.( اطلاعات سه شنبه 19 دیماه 57، شماره 15755، ص 2.)
158- بررسی انقلاب اسلامی، عمادالدین باقی، ص 430.
159- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 226 .
160- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 228و229 .
161- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 55.
162- در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 14.
163- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، ص 342.
164- نگاه کنید به روزنامه اطلاعات و کیهان 21 و 22 بهمن 57.
165- به منظور آگاهی از وضعیت دقیق روزها ی، 21و22 بهمن که امکان عملیات از ارتش گرفته شده بود، به اطلاعات و کیهان آن روزها مراجعه کنید.
166- روزنامه اطلاعات، 21بهمن 1357، شماره 15781،ص اول؛ برای اطلاع از تیترهای صفحه اول به 2و3 مراجعه کنید.
167- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، ص 303.
168- m_delkhasteh@yahoo.co.uk m_delkhasteh@yahoo.co.uk “> m_delkhasteh@yahoo.co.uk m_delkhasteh@yahoo.co.uk ؛ به نقل از:
William Sullivan, Mission to Iran (New York and London: W. W. Norton, 1981).p. 235-6