back to top
خانهدیدگاه هارضا بایگان : بالاخره ماهم توی یه چیزی،شبیه امریکاییهاشدیم

رضا بایگان : بالاخره ماهم توی یه چیزی،شبیه امریکاییهاشدیم

یادش بخیر دکتر فکری ارشاد ، نمیدانم در حالحاضرایشان کجاهستند و چه می کند ، آخرین خبر من از استاد این بود که ، چند ده سال پیش ، روزی یکی از دوستان ، که آشنایی مابا هم از نوع ورزشی بود، به اداره ما آمد تا خبر آزادیش را بمن و دوست مشترکمان بدهد . این دوست آنگاه که از زندان و هم بندانش تعریف می کرد ، یادی هم از دکتر فکری ارشاد ومحمود اعتماد زاده ،، به آذین ،، کرد که با هم همبند بودند با چند حکایت و نقل و تفسیر که برای ما جالب بود ، برای من بخصوص ازبابتاینکه ،، دکتر فکری ارشاد ،، استاد اقتصاد کشاورزی ما بود و من در مورد ایشان حساس بودم جذابیتی خاص داشت

یادش بخیر ، از این استاد عزیز، من یک گفته را هرگز فراموش نمی کنم ، اینکه می گفتند ،، امریکا آزاد ترین کشور دنیاست ،دونفر را کاندید ریاست جمهوری می کنند و تو آزادی بهرکدام که می خواهی رای بدهی ، ولی هیچ تفاوتی هم بین آنها نیست ،، .

 

انتخابات بین راه کشور عزیزما  ( که من تبعیدی خود خواسته را از آن پذیرفته ام ) نیز همینگونه شدست . هشت نفر را گذاشته اند جلوی ملت ، ماشاالله یک از یک گل تر ، غنچه و تازه تر ، درست مثل اینکه همین دیروز از هلند با هواپیمای بوینگ وارد شده باشند ، بوی وجودشان بخش شدست و مست کردست تمامی عالم را . پرونده ی کاری و سیاسی و اجتماعی هرکدام را که پیش بکشی کلی لذت می بری . همه اهل علم و دانش و مدارک خریدای شده از بقال سر محل. همه اهل عمل  ، آن هم از نوصالح اش ، حال چه در پنهان باشد وچه در آشکار. هر کدام تا توانسته اند به آن مرز و بوم خدمت ریخته اند، چه بصورت مایع و چه بصورت جامد . مانده ام که چرا ملت فرش قرمز زیر پایشان پهن نمی کنند و با کالسکه زرین حمل و نقل شان نمی کنند، کاش می شد همه را با هم رئیس جمهور کرد تا ملت بیشتراز برکت وجود آنان بهره ببرند

چه اشکالی دارد اگر مملکت هشت ریاست جمهوری داشت باشد ، مگر ما در حال حاضر دو سه جین مرجع تقلید و باندازه انگشتان دودست و دو پا مراجع تصمیم گیری رسمی و غیر رسمی نداریم . برای ابادانی مملکت هرچه بیشتر از این چیزها داشته باشیم سریع تر به آخر زمان می رسیم .

اینها شاید شوخی و طنز باشد ولی واقعیت ، آنقدر تلخ است که هیچ طنزی را توان شیرین کردن آن را نیست .

 

وقصه چنین است

                                                                                                           ————–

اولین انتخابات رییس جمهوری ایران در یک موقعیت خاص انجام شد . انقلاب هنوز گرم بود و رنگ و بوی حضور یک پارچه ملت از سایه کشوربطور کامل محو نشده بود . شخصیت سیاسی قرص و محکمی از دوران رژیم شاه در کشور هم می شود گفت وجودنداشت . یعنی نه درست شده بود و نه به ارث مانده بود ، چرا که اگر کسی کار سیاسی می کرداز دو حال خارج نبود ، یااینکه وابسته می شد به رژیم ، که تکلیفش مشخص بود ( بنوعی گوسفند اخته شده بود )و یا گر که وابسته نبود یا زندانی بود یا فراری و یا مجبور به مخفی کاری ، این بود که میبایست کسی از جنس جدید را برگذید .

مهندس بازرگان بود باگروهش که کار سیاسی نیمه پنهان ، نیمه آشکار داشتند و از مدیریت سیاسی و کشور داری بدور بودند . البته باید پذیرفت از نظر مدیریت اجرائی ، یک سرو گردن از دیگران بالاتر بودند

گروه های چپ مشکل خودشان را داشتند . بزرگ آنها حزب توده بود ، این حزب برای بخشی از جامعه یاد آوری وابستگی به بلوک شرق رابا خود داشت و در عین حال مشغول لاس سیاسی زدن با بخشی از بزرگان نزدیک به خمینی .البته بدون داشتن کاندیدای مشخص از حزبشان برای انتخابات . در میان بقیه گروه های چپ ، پر طرفدارترینشان چریک های فدایی خلق بودند، که خیلی سریع تبدیل به جگر ذلیخاشدند و چند تکیه گردیدند . در میان گروهای اسلامی هم ، مجاهدین خلق پرکارترین و پر جمعیت ترینشان بود که قصه پر غصه خودشان را داشتندو همه زیر سایه یک نفر خیمه زده بودند .

از میان رجال سیاسی تازه شناخته شده  برای جامعه ی سالهای سال بسته ی کم اطلاع کشور ما و از میان افرادِ مشخص و نا مشخص که وابستگی حزبی نداشتند و یا حزب آنان کم وسعت و کم طرفدار بودند ، این اشخاص کاندیدای ریاست جمهوری شدند

ابولحسن بنی صدر  ؛ که از خانواده روحانی بوده و تحصیلاتش در رشته اقتصاد و حقوق . اوازنزدیک با بخشی از روحانیت تماس و پیوند داشت و بهره می برد. همچنین با سخنرانی های خود که از رادیو و تلویزیون بخش می شد و یا اینکه درمکانهای مختلف برپا می گردید و شنونده داشت ، تا حدودی برای ایرانیان بعنوان یک چهر سیاسی فعال شناخته گردید. البته که ایشان سابقه مدیریت در جامعه ایران را نداشتند . ساده بگویم شناخت ایشان از ایران و فرهنگ جامعه قابل مقایسه با بازرگان نبود .

احمد مدنی ؛ ایشان بدلیل نظامی بودن شناخت بیشتری از ایران و فرهنگ ایران و سیستم مدیریت اجرائی داشتند و بی تردید ایران پرستیش بیش از اسلام پرستی او بودست . تیمسار مدنی در انتخابات اولین رئیس جمهورایران ، بعد از بنی صدر بیشترین رای را آوردند . البته که سرنوشت اودر خاتمه حیات سیاسی داخل ایرانشان  بهتراز اولین رئیس جمهورکشور نشد .

دکتر سامی ؛ روانپزشک بودندوحزبی را نیز پایه گذاری کرده بودند که ، در آن زمان و در مقایسه با حزب توده و سازمان فدائیان خالق و مجاهدین وزنه ای بحساب نمی آمد .

و اما از سوی دیگر روحانیت تمامیت خواه دو نامزد را مد نظر داشتند . جلاالدین فارسی و حسن آیت . باید نیمه نگاهی به این موضوع داشت که ، در انتخابات اول  هنوز تنور دیکتاتوری خمینی و اطرافیان طالب پست و مقام اوانقدر داغ نشده بود که بشود نان را به آن چسباند . از این بابت نمی شد که روی این دونفر حساب باز کرد . در نتیجه بنی صدر رئیس جمهور منتخب مردم شد

از چند مشکل کوچک که بگذریم. شاید بتوان گفت که این آزاد ترین انتخاب رئیس جمهور در ایران بودست ( این یک امر مقایسه ایست و کاندیداهای رد صلاحیت شده مد نظر نیست) البته این نظر من است که می شود که مورد پذیرش هم نباشد . در این مورد با کسی سر جنگ ندارم چون قصدم رسیدن به حرف آن استاد بزرگوارم می باشد .

بنی صدر متاسفانه از سرنوشت بازرگان و رفتار جماعت عمامه بسر با او درس نگرفته بود . اگر درس گرفته بودند، خود را کاندیدا نمی کردند . ولی باید این را هم با دقت دید و به آن توجه داشت ، که تن به سازش نداد و پذیرای هر نوع فرمان صادره  منتهی به نوکری نشد . اگر از قصه های مطرح در مورد ایشان مثل موی سر زن ( که از جمله زبان گردی های فرهنگ جامعه ایرانی است ) بگذریم ، او مرد سازش با نیروی حاکمِ پشته پرده نبود .

همچنان که بازرگان هم نبود ، سامی هم نبود و احمد مدنی هم نبود وخیلی های دیگر هم نبودند ، چه بصورت سازمانی و چه بصورت فردی و دیدیم که سرنوشت هر کدام قصه ی پر غصه خودشان شد و وطن آزاد نشد . بی تردید یکی از دلایل این پیش آمد ها را ، باید حاصل بی تربیتی سیاسی جامعه بسته ایران دانست . مجموعه این افراد و گروه های سیاسی فارغ از نوع تفکراتشان ، که مورد پذیرش برای من یا شما باشند و یا نباشند، اگر چه خوش عاقبت نبودند ولی از ماندن و پذیرفتن اجرای فرمانهای صادره از حاکمیت را با گوش و چشمی بسته ، نپذیرفتند، این بنوبه خود نوعی افتخار است .

و اما ؛ بعد از بنی صدر و روش برکناریش که خود جای حرف بسیار دارد ، رجایی شد رئیس جمهور همان که بزور خیلی ها شده بود نخست وزیر

یادم هست وقتی که قرار شد در انتخابات رئیس جمهور خود را کاندید کند . در مصاحبه تلویزیونی تبلیغاتی در پای سفره شام داخل خانه فرمودند ( نقل از خاطره است ) من که نمی خواستم آقای بهشتی گفتند بشو وزیر فرهنگ ، ماهم شدیم ، بعد گفتند بشو نخست وزیر (ایت الله دکتر بهشتی مغز منفکر آن زمان آخوندها ) ما هم قبول کردیم ، حالا هم می گویند بشو رئیس جمهور ، باشد قبول می کنیم .

باور کنید ،اگر این نوشته صددر صد کلام او نباشد بی تردی معنای کلام اوست

ببینید این یک سوی رقابت انتخاباتی بود و سوی دیگرش یا رقیبش( که فقط برای خالی نبودعریضه حضور داشت ) دکتر عباس شیبانی بود که ، تفکراتش بهتر از آنچه رجائی گفته بود نبودست . ایشان پزشکی پر از مهر و عاطفه بودند . مسلمانی چشم و گوش در اختیار رهبرش قرار داده که شرکت در هر انتخاب راتکلیف شرعی میدانست . دکتر با این اشتباه هات آبروی سیاسی خودش را که از دوران دانشجوئی با خود داشت بدست این و آن سپرد ( من با ایشان از نزدیک کار کرده ام ،آن زمان که وزیر کشاورزی بودند ، میدانم که انسان شریف و ساده ای بودند) که حاصل کار برای او فراموش شدن در افکار عمومی جامعه بود.

رجائی و دکتر بهشتی و با هنر و مفتح و مطهری و . . .  در ترور های کوچک و بزرگ ، از این جهان بجهان دیگر رفتند .

ولی هر بار انتخابات به انتصابات نزدیکتر شد .

رئیس جمهور سوم ما بعد از ترور رجائی  ، خامنه ای بود که در انتخاباتی که با عجله و در دوران دولت موقت ،، مهدوی کنی ،، برگزار گردید بر سر کار امدند . کسی هم چیزی نفهمید  . رقیب ایشان ،، علی اکبر پرورش ،، بودند که برای بچه های اصفهان فردی شناخته شده بودند. بخوبی مشخص بود که او در قامت مبارزه با خامنه ای نبود و همانند دکتر شیبانی در دوره قبل فقط چرخ پنجم بود.

بعد از انتخاب خامنه ای بعنوان رهبر (که بمن هیچ ارتباطی ندارد و من در این انتخاب بی گناهم ) هاشمی رفسنجانی شدند رئیس جمهور و باز رقیب ایشان کسی نبودند مگر دکتر شیبانی خودمان . ایشان شاید بتوان گفت بهترین چرخ پنجم تاریخ انتخابات ایران بودند .

دور دوم انتخابات رئیس جمهوری اکبر رفسنجانی ، رقیب ایشان  ،،احمد توکلی‌،، بودند . این آقا سال هاست با هر بادی حاشور داری می کنند و هنوز هم یه صندلی نمایندگی مجلس را باسم خود حفظ کرده اند .

و اما ؛ بعد از دو دوره ریاست هاشمی ، سید محمدخاتمی شدند رئیس جمهور . در واقع مردم از دست ناطق نوری فرار کردند و به این سید خندان پناه آوردند.

 می گویند در جهنم مارهایی هستند که آدم از دست آنها به اژدها پناه می برد . این سید هم که چشم امید خیلی ها شده بود، شاید بهترین سنبل و نشانه هیچ کاره بودن رئیس جمهور درسیاست داخلی و خارجی ایران باشند ، رئیس جمهوری که بقولی خودش دراپوزیسیون بودند و فقط باید بادسیسه های دیگران سرو کله بزنند .

دور دوم کاندیداتوری خاتمی باز هم یک رقیب دیرینه داشت . احمد توکلی همان بند بازی که هیچ وقت نخواهید دانست شیپور را از کدام سمتش می زند .

و اما ـ احمدی نژاد ـ گل سر سبد همه است . دور اول مردم ماندن به اکبر شاه ( لقبی که مدتها هاشمی در جامعه یدک می کشید ) رای بدهند و یا به احمدی نژاد که خود داستان خودش را داشت و ما خارج نشین ها آخرش هم نفهمیدیم حق با هاشمی بود ویا احمدی نژاد .

قصه دور دوم انتخاب احمدی نژاد راهم همه میدانند و تکرارش بی فایده است .

و اما واماو اما ؛ انتخابات در پیش رو ، برای نشانیدنی فردی بر صندلی بی پایه ریاست جمهور در ایران ـ امریکایی ترین انتخابات ایران است ـ این همان است که می گویند << گل بود به سبزه نیز آراسته شد >> .

هشت نفر را گذاشتند جلوی ملت ، یک از یک گل تر ، یک از یک ترو تمیز تر، یک از یک برگزیده تر . شما ملت هم صد در صد آزادید به هر که می خواهید رای بدهید . این بار می توانید اطمینان داشته باشید که تقلب نخواهد شد ( آخه تقلب برای چی ؟؟ ) ولی نتیجه حاصل مثل ضرب هر عد صحیح در صفر است .،، هشت بار صفر می شود صفر ،، .

واین همان حرف استادگرانقدر من است که در مورد آمریکا می گفت .

 دیدیدکه ما هم بالاخر تویه چیز شبیه امریکایی ها شدیم 

رضا بایگان المان

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید