back to top
خانهدیدگاه هامازیار شکوری گیل چالان: خمینی و طاهری ارواح تکامل یافته درخیر و...

مازیار شکوری گیل چالان: خمینی و طاهری ارواح تکامل یافته درخیر و شر

Maziar Shakori .17052013JPGباسمه تعالی
 
ازسری مباحث جنجال بر انگیزدرنیم سده اول قرن کنونی و اندکی پس ازآن میتوان به بحث تکامل اشاره کرد.بالاخص تئوری تکامل داروینی که حساسیت برخی از مذهبیون را بر انگیخته بود شکافی در میان جماعتی که دل در گرو دین داشتند انداخت.البته آنچه باید به آن معترف بود اینکه عاقبت مذهبیون معتقد به تکامل دراز جهات مختلف برمنکران این مبحث فائق آمدند.ازجمله کسانی که درسده اخیربه تبیین تکامل ازنقطه نظر اسلامی پرداختند مرحومین پدرطالقانی،بازرگان ویدالله سحابی بودند.این دیدگاه مستندات خود را برمبنای تطبیق آیات قرآن با علوم تجربی در زمینه تکامل استوار کرده و سپس آن را به حوزه اجتماعی تسری میدادند.البته اینان تنها مذهبیونی نبودند که به تکامل اززاویه اسلام مینگریستند بلکه پیش ازاینان نیز درعهد صفویه هم موضوع تکامل اما درحوزه فلسفه اسلامی طرح وپس از مناقشات بسیاربرعرش فلسفه مسلمانان جلوسید.ملاصدرا بر این باور بود که حرکت نه فقط دراعراض به وقوع میپیوندد بلکه حرکت درجوهرهم واقع میشود.البته عقیده به حرکت در جوهربا درآمیختن با اصالت وجودی تکامل ذاتی عالم را برای ملاصدرا به ارمغان آورد.به هر ترتیب آنچه این قلم بر آن باور است اینکه این تغییر وتکامل نه تنها در اجسام در جریان است بلکه درپنداشت ها و اعمال آدمیان هم جاریست.
البته با این تفاوت که تغییر و تحول درپنداشت واعمال نوع بشرنه بالاجبار،بلکه با قوه اختیار و انتخاب انجام میگردد.مع الوصف تکامل مبتنی بر اختیاراز میان دو طریق خیر و شربه یک طریق گردن مینهد.اما ازارواح تکامل یافته تاریخ دردوطریق خیروشرقصد بر آن است که درگذرگاه تاریخ سری به سیر تکاملی اعمال واندیشه های خمینی و جلال الدین طاهری اصفهانی بزنیم.
خمینی ازجمله ارواحی بود که در تاریخ به طریق شرخود را متکامل نمود.این تکامل یافته مکتب شرارت دربرابرتمامی بنگاه های رسانه ای جهان آن روزبه بسیاری ازمبانی سیاسی و اجتماعی متعهد شد که هم ابعاد حقوقی تعهدات وهم ابعاد اخلاقی این تعهدات او را ملزم به اجرای همان تعهدات میکرد.اما آنچه خمینی به آن جامه عمل پوشاند نقض آشکار تمامی تعهداتی بود که خود را به آنها متعهد کرده بود.
خمینی درمورخه پنجم آبان ماه سال پنجاه وهفت در پاریس در گفتگو با خبرگزاری رویترزپیرامون مورد عدم سلطه  روحانیون درحکومت آینده ایران متعهد شده بود:« در ایران اسلامی علما خودشان حکومت نخواهند کرد و فقط ناظر و هادی امور خواهند بود. خود من نیز هیچ مقام رهبری نخواهم داشت و از همان ابتدا به حجره تدریس خود در قم برخواهم گشت» اما خمینی پس از انقلاب درمورخه هفتم دی ماه سال پنجاه و هشت درگفتگویی با حامد الگارمدعی شد«بهترین اصل در قانون اساسی همین اصل ولایت فقیه است»  وآشکارا مردم را مهجور خواندو نیاز آنها به قیم را صحه نهاد ودر همان مورخه در سخنرانی ای علنا حکومت را حق روحانیت خوانده وحتی راجب حدود اختیارات ولایت فقیه مدعی شد:«. . . و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد وآقایان برای اینکه خوب دیگرخیلی با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقداری کوتاه آمدند.اینکه در قانون اساسی هست بعضی شئون ولایت فقیه است نه همه شئون ولایت فقیه»
اما این تنها خلف وعده خمینی نبود.ابوشرارت درمورخه شانزده نوامبرهزار و نهصد وهفتاد وهشت در مصاحبه با تلویزیون اتریش درمورد عدم بدست گرفتن قدرت توسط خود عنوان کرده بود:« من نمی      خواهم رهبر جمهوری اسلامی آینده باشم. نمیخواهم حکومت یا قدرت را بدست بگیرم» اما آنچه خمینی برقدرت نازل کرد هیچ نبود الاتحمیل خود بر قدرت وحکومت .خمینی  در راستای تحمیل خود بر قدرت سیاسی در اولین گام برای انتصاب مرحوم مهندس بازرگان به نخست وزیری ازحق شرعی خود سخن به میان آورد وبنا بر این قدرت را حق شرعی، ذاتی وجزءلاینفک اختیارات خود قلمداد نمود.
خمینی در مورخه دوم نوامبرهزارونهصدوهفتاد و هشت در مصاحبه با روزنامه پیزاسره در مورد آزادی اصحاب رسانه متعهد شد که رسانه ها آزاد خواهند بود ودولت نظارتی برآنها نخواهد داشت.او دقیقا عنوان کرد:« در حکومت اسلامی رادیو، تلوزیون، و مطبوعات مطلقاً آزاد خواهند بود و دولت حق نظارت بر آنها را نخواهد داشت» اما آنچه خمینی در همان روزهای ابتدای انقلاب با قلم بدستان ومطبوعات کرد جز خلف وعده ای دیگر چیزی نبود.او در مورخه بیست وهفتم مرداد ماه سال پنجاه هفت مواضع جنون آمیزی در مورد قلم بدستان اتخاذ کرد و با صراحت گفت:«. . . اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم وتمام مطبوعات فاسد ومجلات فاسد را تعطیل کرده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤسای آن ها را به جزای خودشان رسانده بودیم و چوب های دار در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد.من توبه میکنم از این اشتباهی که کرده ایم . . .»
ازهر روی خمینی به بسیاری از حقوق ملت متعهد شده بود، ازعمل و به اجرا در آوردن اعلامیه جهانی حقوق بشرگرفته تا حقوق زنان وحقوق اقلیت های دینی و قومی.اما آنچه به وقوع پیوست تکامل خمینی بود درطریق شرارت ونجاستی که عبا و عمامه و نعلین را به آن آغشته کرد.
اما شاهد ما در طریق تکامل مسیری دیگر پیمود.آری! مرحوم آیه الله سید جلال الدین طاهری اصفهانی روحانی ای که روزگاری خود را دررسته مریدان خمینی میدید.طاهری دراولین دوره انتخابات ریاست جمهوری ازکاندیداتوری دکتر سید ابوالحسن بنی صدرحمایت کرده بود.اما پس از گذشت چهار ماه از ریاست جمهوری فرزند مکتب مصدق ازاوجدا شد وبه دنبال خمینی  راه مخالفت با مدافع آزادی را در پیش گرفت.داستان روی گرداندنش از بنی صدر شنیدنیست.طاهری در مورخه سی و یک خرداد شصت در گفتگویی به روزنامه کیهان میگوید:«. . . به دفتر ایشان رفتم و عکسی از مصدق در دفترشان دیدم،ولی هرچه گشتم عکسی از امام ندیدم.همان موقع به اصفهان برگشتم وگفتم من اشتباه کردم که به بنی صدر رأی دادم و بیجا کردم»
آری! با استناد به همین اقرار از سوی مرحوم طاهری میتوان پی برد که آن مرحوم روزی درصفوف حامیان خمینی،بر علیه آزادی خطبه سرمیداد وعرصه را بر آزادی خواهان تنگ میکرد.
اما مرحوم آیه الله طاهری اصفهانی بعدها راهش را ازخمینی هم جدا کرد و درطریق حق گام نهاد.اوکه خود روزی و روزگاری ازمدافعان و موافقان عزل مرحوم آیه الله منتظری ازقائم مقامی رهبری بود سالیانی بعد،دراعتراض به توهینها وراهپیمایی ها ومرگ بر منتظری گفتن های بی خردانی که در واکنش به خطابه مجاهدگونه فقیه وارسته در سینزده رجب سال هزارو سیصدو هفتاد و شش پرده های حجب و حیا را دریده بودند داد سخن درداد.البته سیه رویان پیرمرد را از مشت و لگد درنماز جمعه بی بهره نگذاشتند.
اما مرحوم طاهری دراین ایستگاه متوقف نشد وطریق حق را به سرعت پیمود.اوکه روزگاری ازمدافعان ولایت فقیه بود اینباربا شهامت تمام درنامه ای خطاب به ملت کاستی های استبداد ولایت فقیه را بر شمرد واستفای خود را از امامت جمعه اصفهان نه به خامنه ای بلکه به ملت تقدیم نمود.طاهری نامه اش را خطاب به ملت اینگونه آغازکرد:« از دیرباز تاکنون می‌خواستم مطالبی را به طور اختصار به ملت شریف و سرافراز تقدیم کنم.
غرض از نوشتن این اوراق، هرگز نخواسته و نمی‌خواهم ملت عزیز و صبور را مأیوس و ناامید کرده باشم. اما هرگز نمی‌توانم چشمم را بر واقعیات ملموس و حقایق محسوس ببندم و شاهد درد نفس‌گیر و رنج‌ طاقت فرسای مردم باشم. مردمی که گل‌های فضیلت را پایمال می‌بینند و افول ارزش‌ها و زوال معنویت‌ها را می‌نگرند» ازسرآغازاین استعفا نامه ،پایان نامه خود مشخص است.از دین گریزی جوانان گرفته تا دروغ ونیرنگ وبحران بیکاری وشکستن حریم مرجعیت تا الی ماشاءالله را طاهری دراین استعفا نامه با ملت در میان نهاد.اما عصیانش دربرابراستبداد فرعونی آنچنان برفرعونیان سخت آمد که “دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی”طی حکمی که ازصدا و سیمای رژیم قرائت شد خواستارعدم هرگونه  اظهار نظرله یا علیه درمورد استعفا نامه ایشان شد.فردای آن روز بود که درحوزه مطبوعات ایران با پیش آمدی عجیب مواجه شدیم،صفحات کثیری از روزنامه ها سفید بودند وخطوتی بر آنها ترسیم نشده بود.گویی شبانگاه که روزنامه ها به چاپخانه ها رفته بودند اظهارنظرها پیرامون استعفا نامه ایشان بنا برحکم قرائت شده از صدا وسیما محذوف شده بود.چند روزی نگذشته بود که عالی ترین مقام استبداد دینی نامه ای در پاسخ مرحوم طاهری نوشت اما آنچه روی داد اینکه مرحوم طاهری مصمم تراز پیش اینبارهم در پاسخ نامه خامنه ای نامه ای دیگر خطاب به ملت نوشت وبی شک این به منظورتحقیر عالی ترین مقام استبداد دینی بود.
مرحوم طاهری پس از اعلام نتایج دروغین انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری با صدور بیانیه ای انتخابات را مخدوش و دولت احمدی نژاد را فاقد مشروعت وغاصبانه خواند.
 
 امروزاین هردوروح تکامل یافته تاریخ از دیار فانی رخت سفر بربسته اند اما براستی تاریخ در مورد این دو و طریقی که به آن رفتند چگونه به قضاوت خواهد نشست؟ 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید