وارد شدن در این حوزه مشکل است، چرا که تاکنون کمتر پژوهشی بوده است که به شکل آشکار به ویژگیهای فرهنگی زنان گیلک و تمایز آن با سایر اقوام بپردازد و وضعیت آنها را در چارچوب جغرافیاییشان با دیدگاهی فضامند تشریح کند. اما مژگان خاکپور در رساله دکترای خود در رشتهی پژوهش هنر به تبیین برخی از خصوصیات اجتماعی– فرهنگی زنان گیلان اقدام نموده است. این پژوهش در اسفند 91 در دانشگاه تربیت مدرس ارائه شده و عنوان آن «تأثیر عوامل اجتماعی– فرهنگی بر شکلگیری مسکن بومی روستایی گیلان با تأکید بر نقش زنان» است. وی در فصل پنجم این رساله با عنوان «زن، فرهنگ، معماری» به صورت مستقیم به بررسی خصوصیات اجتماعی–فرهنگی زنان گیلان میپردازد. این بررسی، نکات تازه و ناگفتهای از جغرافیا و اثر آن بر جنسیت را نشان می دهد. نکاتی که گرچه در منطقه و برای اهالی بدیهی به نظر میرسند اما کمتر به آنها پرداخته شده است. برای تبیین موقعیت زن در گیلان، نویسنده به جستجو در شیوههای زندگی روزمره، آداب و رسوم و آیینها، قلمرو، حریم و محرمیت و… پرداخته است. این بررسیها در چارچوب ریشهیابی الگوی معماری خانهی روستایی و در خدمتِ فهم شکل مسکن بومی صورت گرفته است.
بررسی وضعیت زیستی اقوام گیلان از دوره پیشاتاریخ با پدیدارشناسی آثار برجای مانده، پژوهشگر را به این نتیجه رسانده است که جوامع فرهنگی گیلان برخی خصوصیات جوامع بوستانکاری را در خود حفظ کرده است. نویسنده در بخشی از رسالهی خود به بررسی و مقایسه تطبیقی نقوش تزئینی در یافتههای باستانشناسی منطقه و تزئینات موجود در مسکن بومی روستایی گیلان پرداخته است. او با بهرهگیری از نظرات هاوزر، هندسی و انتزاعی بودن این نقوش را به دربر داشتن طنینی زنانه (حاوی تفکر مسلط زن و نه الزاما خلق شده به دست زن) در آنها ارجاع داده است. از آنجا که با بررسیهای به عمل آمده توسط او، خصایص جوامع پدرسالاری در بروز خصوصیاتی چون اقتدار و قدرت، آداب و رسوم و آیینها، حریم و محرمیت، روابط اجتماعی و… در گیلان نمودی متفاوت دارند، وی اینگونه خصوصیات فرهنگی اجتماعی مردم گیلان را نیز در ادامه خصایص جوامع کشاورزی ابتدایی یافته است. الگوی مسلط خانواده در گیلان تک هستهای است و القابی چون «زن طلاق» و «دو زندار» به عنوان القابی ناپسند به مردی که زن خود را طلاق دهد یا زنی دیگر اختیار کند، از جانب جامعهی روستایی به کار میرود.
امر مهم دیگری که در این رساله در بررسی وضعیت زنان بر آن تمرکز شده «اقتصاد و تقسیم کار جنسیتی در گیلان» بوده است. اقتصاد در گیلان وابسته به کشاورزی و به صورت خرده مالکی است. از گذشته این امکان وجود داشت تا کشاورزی در هر گوشهای به شکلی محدود پا بگیرد. به همین دلیل نقش خانواده و زن در مدیریت امور کشاورزی و اقتصاد پررنگ بوده است. ورود زن به فعالیتهای تولید ثروت و مشارکت بالا در فعالیتهای اقتصادی خانواده جایگاه متفاوتی برای زن روستایی در گیلان رقم زد. کشیده شدن فعالیتهای اقتصادی به فضای خانه و مدیریت زن بر آنها در کنار باورهای مادرتبار سبب شد که زن گیلانی در مهمترین بخش خانهی روستایی در کنار اجاق یا کله جا بگیرد و خانواده را مدیریت کند.
مفهوم قلمرو و حریم مقولهی دیگری است که در این رساله با مقایسه بین الگوی درونگرای معماری ایران مرکزی با الگوی برونگرای معماری در گیلان بررسی شده است. شرایط امن گیلان از جهت دفاعی و زیستی سبب شد که در ابعاد منطقهای احتیاجی به استحکامات دفاعی محکم و نیروی قوی مردانه برای محافظت از اموال نباشد. زن نیز در این اقلیم نقش مادری حفاظت کننده از مرد و فرزندان را در کنار فعالیت های تولید اقتصاد و کار بیرون از خانه داشته است. مرزهای مسکن روستایی در گیلان به گونه ای است که تنها حصاری سبک برای تعریف حد و مرز ملک و فاقد محدودیت بصری باشد. این مرز در نواحی مرکزی مرزی، پررنگ است. برای رسیدن به «اندرونی» خانه، باید از چند مانع عبور کرد. پژوهشگر معتقد است شاکلهی محرمیت بر مبنای حفاظت از زن شکل گرفته است. در گیلان حریم از آنجا که نه برای محافظت از زن که بیشتر برای «تعریف حد و حدود ملک» بوده حالتی سبک و متخلخل گرفته است. حریم در مسکن روستایی گیلان بیشتر در پی تأمین نیاز به خلوت است و نه سلطه.
یکی دیگر از مفاهیمی که پژوهش بر آن تمرکز کرده است «اقتدار جمعی زنانه» است. با مراجعه به باورها و داستانهای عامیانه، نویسنده به این امر اشاره دارد که زنان به صورت جمعی در بسیاری مواقع وارد عمل میشوند. آیینهای شالیزار و باروری آن نشانهی واضحی از اقتدار جمعی زنانهاند. در برخی روایات معمولا فردی از حریم بصری عبور میکند و قوانین اجتماعی را زیر پا میگذارد و در این هنگام است که زنان وارد عمل شده و او را به سزایش میرسانند. نویسنده آزاده بودن زن و محدودیت نگاه کردن برای مرد در این روایات را با مقولهی پوشش و پناه بردن به اندرونی که در ایران مرکزی متداول است مقایسه میکند. او از نقش پررنگ اقتصادی و فعالیتهای جمعی زنان به عنوان عاملی در جهت دستیابی به اقتدار جمعی نام میبرد.
یکی از فرضیههای این پژوهش درباره جایگاه زن در ساختار اجتماعی–اقتصادی خانواده است و این جایگاه، از مهمترین عوامل برونگرایی در شکلگیری مسکن بومی روستایی گیلان دانسته شده است. در پایان رساله، پژوهشگر در اثبات فرضیهاش نتیجه میگیرد: «تفاوتهای جنسیتی بر معماری بومی تأثیری بارز داشته است.» او ویژگی محصوریت و محدودیتهای بصری را مولود گونهای از جهانبینی میداند که در آن تملک بر دارایی و صیانت از آن اهمیت زیادی دارد. او معتقد است در گیلان اقتدار تمامیتخواه در سیطرهی جنسی نمود اندکی دارد و شیوههای زیستی و تقسیم کار، گونهای تساویخواهی و تقسیم متوازنتر قدرت را رقم زده است. روابط اجتماعی در گیلان، زن را به عنوان عنصری جنسیتی از جامعه جدا نکرده و روابط اجتماعی در این منطقه یکی از علل حداقل محصوریت در خانهی روستایی است.
زندگی روزمرهی مدرن زنان گیلانی و چالشها و مشکلاتشان، عرصهای وسیع است که نیازمند مطالعات بیشتری است. مطالعهای که بررسی تاریخی وضعیت زن و ارتباط آن با مسکن روستایی در گیلان؛ نخستین گام آن بود. بررسی وضعیت زنان گیلان در شهرها، بررسی روند صنعتی شدن و جنبشهای زنان در گیلان و … گامهای دیگری است که برداشتن آنها در این زمینه ضروری به نظر میرسند.
در پایان این نکته قابل ذکر است که با نگاهی نقادانه به زیست سنتی در گیلان میتوان شکلهای مختلف ستم جنسیتی را شناسایی کرد. این شکلها اگرچه شاید در ظاهر خشونت کمتری دارند، با این حال زندگی برای زنان را سخت و ناعادلانه میکنند. قوانین ارث و عدم اقبال جامعه به مالکیت زمین برای زنان و گرایش بیشتر به خرید اجناسی همچون طلا و لباس و… که در فلکولور گیلکی هم به چشم میخورند بخشی از این موارد تبعیض آمیز هستند. از سوی دیگر، با شروع روند صنعتی شدن، بسیاری از زنان روستایی همپای همسرانشان با حفظ نقشهای اقتصادی در کشاورزی به کارخانهها رفتند. باورهای مادرتبار در این وضعیت زنان را وامیداشت تا همزمان در نقش کارگر، کشاورز، مادر، همسر و… بخش عمدهای از فشارهای زندگی را بر عهده بگیرند. روایتهای زنان گیلک از تداخل این نقشها، جنبههای تلخ و ناگفتهای از زندگی این زنان را مینمایاند که کمتر به آن توجه شده است.