این دارودسته ی بیوطن که از احساسات ملی ایرانیان به سختی وحشت دارند سالهاست که برای مقابله با آن به قلب بدیهیات تاریخ این کشور باستانی و تمدن آن مشغولند. آنان بدین منظور از جمله ادعا می کنند که ایرانیان پیش از حمله ی عرب دارای هویت و تمدنی نبوده اند؛ گویی سرزمین آباد و بزرگی که به زور شمشیر به دست مهاجمان عرب افتاد برای کسب هویت و دستیابی به فرهنگ و تمدن نزدیک به دوهزارسال منتظر ورود آنان از ریگزارهای خشک عربستان بود. به همین دلیل اینان بدون کم ترین شرمی سراسر تاریخ ملی ما را قلب و تحریف می کنند و می کوشند نشان دهند که بدون آنان نه ایرانی وجود داشته نه مبارزه ای برای استقلال و سربلندی آن!
“رهبر” آنان آقای خامنه ای در باره نهضت ملی شدن نفت می گوید:
“ماجرای نهضت ملی ایران را حقیقتا باید وابسته به آیت الله کاشانی دانست و باور داشت که هر حرکتی که مردم ما در آن زمان انجام می دادند، مانند دیگر حرکات آزادیخواهانه مردم صرفاً به علت اسلام خواهی بوده است. مثلاً اجتماعات بزرگ مردم ما، در ماجراهای مصدق[!]، ماجرای سی ام تیر، سقوط حکومت قوام و به زانو در آوردن شاه، تماماً ناشی از انگیزه های مذهبی و دینی به رهبری آیت الله کاشانی بود…” (خامنه ای در نماز جمعه ۱۲مرداد ۱۳۶۳)
۶۱ سال از قیام ملی با شکوه و پیروزمند سی تیر برای باز گرداندن دولت ملی دکتر مصدق می گذرد.
قیام ملی سی تیر برپایه ی هیچ قرار و مدار قبلی ملیون با کسی نبود و تنها متکی به شور و احساس و نیروی لایزال میلیونها مردمی انجام گرفت که به رهبری اعضاء فراکسیون نهضت ملی مجلس شورای ملی و احزاب جبهه ملی برای آزادی و اجرای قانون اساسی به پاخاستند. آنان که ازهمان روزهای ۲۸ و ۲۹ تیر ابتدا به صورت خود جوش خود برای اعتراض به تصمیم شاه به میدان آمده بودند با پاسخی گسترده به دعوت رهبران ملی در نهایت هماهنگی در سراسر کشور دست به تظاهرات زدند و در این کار از ایثار مال و هستی و خون خویش دریغ نکردند. اما این قیام مردمی که با آنهمه فداکاری از جان وهستی خود مایه گذاشتند نه برای خوش آمد این یا آن شخصیت مذهبی، که از همان زمان در پشت پرده با شاه و قوام کنارآمده بودند، بلکه تنها برای بازگرداندن عزت و استقلال و آزادی به کشورشان بود.
مصدق رهبر دانا و خردمند نهضت ملی ایران و نخست وزیر دولت ملی پس از حضور در دیوان بین المللی لاهه برای دفاع از حقوق از دست رفته ی ملت ایران و حقانیت یک کشور مظلوم در مقابل دولت استعماری انگلیس در اوایل تیرماه با موفقیت و سرافرازی به ایران بازگشته بود. اما چون در این هنگام مجلس شورای ملی دوره هفدهم افتتاح می گردید بنا بر یک سنت پارلمانی از نخست وزیری کناره گیری کرد تا مجلس جدید در گزینش نخست وزیر مورد نظر خود آزادانه و با دست باز اتخاذ تصمیم نماید.
وقتی مجلس مجددا به او برای قبول نخست وزیری اظهار تمایل کرد، مصدق برای تشکیل هیئت دولت جدید و معرفی آن به شاه قبول مجدد مسئولیت نخست وزیری را مشروط نمود و به شاه اعلام کرد که در کابینه جدید پست وزارت جنگ را خود شخصا به عهده خواهد گرفت. زیرا رهبر نهضت ملی ایران تعیین وزیر جنگ از طرف محمدرضا شاه را که مقامی غیر مسئول بود برخلاف قانون اساسی می دانست و همچنین از توطئه چینی دربار علیه نهضت ملی از طریق نیروهای مسلح به حق نگرانی داشت.
اما شاه که می خواست با حفظ فرماندهی مطلق و غیرقانونی خود بر ارتش قدرت واقعی را در دست خود نگهدارد، این خواست برحق دکترمصدق را نپذیرفت و مصدق در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱عدم پذیرش مسئولیت تشکیل دولت جدید بدون داشتن اختیار قانونی خود در کنترل ارتش ملی را به شاه و مردم اعلام کرد.
دکتر مصدق می گفت: من نخست وزیرم و طبق قانون اساسی، وزراء مسئولیت مشترکی در برابرمجلس دارند، پس وزیر جنگ را نیز باید خودم تعیین کنم و در اعمال او مستقیما نظارت داشته باشم.
متن این استعفا نامه که از رادیو و روزنامه ها انتشار یافت، بدین شرح بود:
«پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق بدست آمده، پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصا” عهده دار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا” مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجراء کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزه ای را که ملت ایران شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد. فدوی ـ دکتر محمد مصدق
۲۵ تیرماه ۱۳۳۱»
با لنتشار خبر این استعفاء، موجی از هیجان واعتراض سراسر ایران را فرا گرفت و آحاد ملت برای هرگونه فداکاری و حمایت از مصدق آماده شدند.
از سوی دیگر شاه احمد قوام ملقب به قوام السلطنه را بعنوان نخست وزیر به مجلس معرفی نمود. قوام با صدور بیانیه ای تهدید آمیز کوشید تا ملت به پا خاسته ایران را از پشتیبانی مصدق باز دارد و همین بیانیه قوام السلطنه خشم و هیجان مردم ایران را به مراتب تشدید نمود.
او در اعلامیه خود نوشت که «وای به حال کسانیکه در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که درپیش دارم مانع بتراشند.
به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر ونواهی حکومت فرا رسیده است. کشتی بان را سیاستی دگر آمد».
اعتراضات و تظاهرات از همان روزهای ۲۸ و ۲۹ تیر آغاز شده بود و طی همین تظاهرات نخست چند تن، در اثر تیراندازی سربازان که سعی می کردند خیابان ها را تحت کنترل درآورند، کشته شده بودند. از صبح روز سی ام تیرماه سال۱۳۳۱، شهر تهران به حالت تعطیل درآمده بود و تظاهرات اعتراضی عظیمی در حال شکل گیری بود. کارگران کارخانه ها و کارگاهها و هم چنین بازار و مغازه داران و رانندگان اتوبوسهای شهری، همه دست از کار کشیدند و به صفوف تظاهرکنندگان پیوستند.
مردم با فریادها و شعارهای “یا مرگ یا مصدق“، “مصدق پیروز است“، “مرگ بر قوام“، با نیروهای ارتش و شهربانی، که مانع از ورود آنان به میدان بهارستان می شدند، به مقابله برخاستند…
سرانجام حکومت چهار روزه قوام ساقط گردید، نزدیک به شامگاه سی ام تیر خبر آن به سرعت برق در سراسر پایتخت و دیگر شهرها در میان موجی از شادی و هیجان عمومی انتشار یافت، و دکتر مصدق به مسند نخست وزیری بازگشت. بدینگونه بود که قیام بزرگ و ملی 30 تیر با پیروزی ملت درتاریخ این کشور ثبت گردید.
غروب سی تیر دکتر مصدق که بر بالکن خانه اش ظاهر شده بود در پاسخ به احساسات غرورآمیز مردم با یاد از شهدای قیام ملی ۳۰ تیر، درحالی که اشک از دیدگانش جاری بود، با کلامی بریده بریده گفت:
«ای کاش مرده بودم، و ملت ایران را این طور عزا دار نمی دیدم. ای مردم! من به جرأت می گویم که استقلال ایران از دست رفته بود ولی شما با رشادت خود آن را پس گرفتید».
دکتر مصدق همواره از شهدای این قیام با اشک تاًثر یاد می کرد و وصیت کرده بود که خود نیز در کنار مزار آنان دفن شود.
برخلاف گفته ی خامنه ای سید ابوالقاسم کاشانی در جریان نهضت ملی ایران، رودرروی مصدق و حاکمیت ملت قرار داشت و مردم برای دین و مذهب به خیابانها نیامدند.
خامنه ای فراموش کرده است که در روز سی ام تیر صدای شعارهایی چون: “مصدق پیروز است” و “مرگ بر قوام” و “از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق” با تیراندازی نیروهای انتظامی بهم آمیخت؛ زیرا برخی از مجروحانی که در خیابان اکباتان تیرخوردند واقعأ با خون خود این شعار را بر دیوار نوشتند.
اگر آن روز رژیم استبدادی شاه که دم از آزادی و رفاه مردم میزد و نمی خواست پست وزارت جنگ را به نخست وزیر قانونی دهد و دست به کودتا زد و احمد قوام را به نخست وزبری منصوب کرد.
امروز نیز در رژیم استبدادی ولایت فقیه که آزادیخواهان را به زندان انداخته، خامنه ای خود فرماندهی کل قوا را در دست گرفته است.
اکنون که کنترل سه قوه قضائیه، مقننه و مجریه در انحصار کامل “رهبر” در آمده است و باند مافیائی ولایت فقیه بر سرنوشت ملت و کشور ایران حاکم شده است، لزوم یک مبازه ی فراگیر از تمام نیروهای آزادیخواه و مترقی و غیروابسته برای کسب آزادی های پایمال شده ی ملت ایران از طریق یک قیام ملی و تدارکات رفراندم نزدیک می شود.
از قیام پیروزمند سی تیر می آموزیم که به هنگام قیام یک ملت بپاخاسته، هیچ دشمن داخلی و خارجی تاب مقاومت دراز مدت در برابر آنان را ندارد و مردم در پایان پیروز خواهند شد.
از قیام سی تیر می آموزیم که مردم محروم و زحمتکش ایران، منافع مادی و حیاتی خود را بسیار آسان تر و درست تر از دیگران درک می کنند، و به موقع خود کوههای استوار را از جا خواهند کند.
مهمترین، مطمئن ترین و کارآمدترین سلاح در رویارویی با مرتجعان مستبد، نیروی فناناپذیر توده های مردم است. ما در نبردی حساس و سرنوشت ساز که آینده میهن را رقم می زند، درگیر هستیم.
اهمیت این مبارزه چنان است که غفلت از تکیه بر جنبش مردمی، از جلب اعتماد و سازماندهی آن سبب ادامه ی سلطه ی ارتجاع حاکم خواهد شد.
ما می آموزیم که در قیام سی تیر، برخلاف ادعاهای سراسر دروغ و مزورانه ی خامنه ای، نمی توان رهبری مدبرانه و داهیانهً دکتر مصدق و نمایندگان نهضت ملی ایران در مجلس شورایملی را نادیده گرفت و انکار بی شرمانه ی آن قلب مسلم تاریخ و نشان دیگری از منش شیادانه ی حاکمان کنونی بر کشور است.
متاسفانه در اوضاع و احوال فعلی با زندانی کردن روشنفکران و آزادیخواهان و ایجاد وحشت و کشتار و خفقان، تشکیل رهبری متحد و نیرومندی که جنبش برای بازگشت حاکمیت ملی را هدایت کند دشوار می نماید.
با وجود این باید تا دیر نشده در راه ایجاد یک رهبری مردمی گسترده و جبهه ای ملی، دموکراتیک و مترقی همراه با فکر و استراتژی لازم برای آن با عزم قاطع قدم برداشت.
دکتر پرویز داورپناه
۲۹ تیرماه ۱۳۹۲