back to top
خانهدیدگاه هازبان فارسی ، فکر تفرقه و همبستگی ملی و تکثرگرایی قومی

زبان فارسی ، فکر تفرقه و همبستگی ملی و تکثرگرایی قومی

Sahar m

 ۱۳۹۲/۰۵/۰۴- محمد جلالی چیمه( م.سحر): این مطلب هم یک یادداشت کوتاه است که مدتها پیش در باره زبان فارسی و همبستگی ملی در ایران نوشته شده است
…………………………………………………
 
در این روزگار آشفته و در این وضعیت ناگوار است که گروهی از درس خواندگان برخاسته از نواحی مرزی ایران ، به نام حقوق اقوام (که آن را حقوق ملی می نامند) ، بیرق ستیزه با ایران و وحدت ملی و سر زمینی کشور خود را برمی دارند و شگفت آور است که با چنین روشی که در پیش گرفته اند ، در برابر ملت ایران و در پیشگاه تاریخ ، احساس شرمساری نمی کنند!
علت اصلی این همه هیاهوی جسورانه آن است که مفهوم و ایدهء ایران و نیز بنیان های تاریخی و فرهنگی ایران به واسطهء طوفان حوادث ویرانگری که بر این کشور وزید و به واسطه درهم آشفتگی ها و پریشانی های بنیان سوزی که حکومت ملایان ایجاد کرد ، دچار تزلزل و فرسایش گشته است.
 
با دریغ و تأثر بسیار باید گفت که دیگر نام و مفهوم ایران نه تنها در دل همسایگان غیر ایرانی ، بیم و باکی برنمی انگیزد ، بلکه حتی برخی از عناصر سست عنصر ایرانی برخاسته از نواحی مرزی کشور نیز در برابر مفهوم ایران و استمرار تاریخی و ملی این سرزمین احساس غیرت و غروی به خود راه نمی دهند ، سهل است به تهور تمام زبان تلخ خود را به نام دفاع از عنصر ترک یا عنصر عرب در ایران بی هیچ خجلتی به کار می اندازند و به نفع تفرقه افکنی های قومی و عشیره ای ، نیروهای گونه گون ایران گریز و نفاق افکن را گرداگرد محافل مشکوک غیر ایرانی و بر ضد منافع ملی و بر ضد همبستگی تاریخی و فرهنگی ایرانیان بسیج می کنند.
 
چنین واقعیتی ضرب المثل قدیمی فارسی را از زبان بهار فرا یاد آدمی می آورد که گفته بود:
 
گرفتم آن که دیگ شد گشاده سر
کجاست شرم گربه و حیای او؟
 
متأسفانه این گروه از ایرانیان ضدیت و دشمنی با همبستگی ها و رشته های پیوند میان ملت ایران را دفاع از «زبان ها و فرهنگ های قومی» (که به آن «ملی» یعنی متعلق به یک «ملت»خاص می گویند) نام می نهند ، و بدینگونه کوشش های ایران شکنانهء خود را لباس دفاع از حقوق بشر یا حق تعیین سرنوشت به تن می کنند یا فدرالیسم وحتی سوسیالیسزم و فمینیسم و انواع و اقسام این مکاتب و مفاهیم را نیز همچون پوششی برای مقاصد ناسالم سیاسی و فکری خود به کار می برند.
 
ظاهرا اینان بر این گمان اند که با روی کار آمدن مشتی ملای نادان و سپرده شدن کارهای بزرگ به دست مردمان حقیر و ناداشت و با سقوط سطح حکومتمداری و به واسطۀ قحط الرجالی که حکومت استبداد دینی بر جامعه ایران تحمیل کرده ، نفس ایرانیت و مفهوم ایرانیت و ایدهء ایران و هویت ایرانی هم به سطح حاکمان و کارگزاران حکومت ملایان سقوط کرده است و بر این تصورند که مفهوم ایران نیز هم سطح و هم عرض با حکومتی ست که در این ساله بر مردم تحمیل می شود.
 
ازین رو به قول معروف دُم درآورده اند و قلم هاشان را به جوهر زهرآلود آمیخته اند و قلب ایران و فرهنگ و هویت ایرانیان ، یعنی زبان فارسی و شاهنامه فردوسی و میراث هزاران سالهء تمدن ایرانی را نشانه می روند و تاریخ ها در برابر تاریخ ایران می سازند و در این کشور به کشف «ملل راغیۀ» جدید با هویت های جدید و تاریخ های جدید می پردازند! و البته غافل از آنند که تاریخ کشوری با تمدن دیرین مثل ایران را نمی توان به آسانی تحریف کرد و چنین تاریخی پنیر بلغار نیست که بشود کارد در میان آن نهاد و از سر بلهوسی با دست و دلبازی تمام ، سهم این و آن را پرداخت.
 
تا هویت ایرانی و تا ایرانیان بوده و هستند ، ایران نیز همواره ایران بوده است و همواره ایران خواهد بود!
 
به قول ضرب المثل معروف ، فیل ، مرده و زنده اش ، صد تومان است . ایران حکومت موقت یک گروه یا یک صنف یا یک ایل و عشیره نیست ، تاریخ ازین گونه درهم آشفتگی ها فراوان به خود دیده است.
 
ایران یک استمرار و یک مفهوم تاریخی و یک ایدهء فرهنگی و ملی ست که خلل ناپذیر است و این تداوم تاریخی خدشه دار نمی شود. 
 
ایران و ایدهء ایران همان شاهنامه است. ایران، ابن سینا و سهروردی و خیام و بیرونی و رازی و ناصر خسرو است ایران سعدی و مولوی ست . ایران پهلوانان نامدار و بی نام و نشان این مرز و بوم اند ایران مزدک و مانی ست. ایران کتیبه ها و سنگنوشته ها و کاشیکاری های گنبد ها و ستون ها ست. ایران مینیاتورها و خوشنویسی هاست . ایران هنرمندان و موسیقیدانان و شاعران اند.
 
ایران باربد است و نکیساست. ایران نظامی است و فرهاد کوهکن.
 
این ایران است که نه تنها دروجود همسایه بدسگال آزمند حسد ورشگ برمی انگیزد، بلکه او را علی رغم میل باطنی اش به کرنش و احترام وادار می کند.
 
این ایران ، ایران خمینی و خلخالی و خامنه ای و مصباح و مکارم و مشکینی و اژه ای نیست. ایران اوباشی هم نیست که به خدمت جور و جهل در آمده اند ، این ایران ایران عبد القادر مراغه ای ایران شمس تبریزی ایران خاقانی و بابک خرمدین است.
 
این ایران و این هویت در طول تاریخ در یک زبان تبلور یافته ، زبانی که محمل و کجاوه این تداوم و تسلسل فرهنگی و تاریخی و تمدنی بوده است و این زبان هم همانا زبان فارسی ست که میراث مشترک همه اقوام ایرانی ست زیرا همه در گسترش و اعتلای آن نقش داشته اند و به ویژه بخش اعظم فرهنگ ایران چه در دوران گذشتۀ تاریخی و چه در دوران مدرن( قرن نوزدهم و بیستم میلادی) در شمال غربی ایران و به زبان فارسی ظهور یافته است (از آخوند زاده و طالبوف و زین العابدین مرغه ای و میرزا آقا تبریزی و یحیی دولت آبادی و میرزارحسن رشدیه بگیرید تا کسروی و ایرانشهر و تقی زاده تا برسید به شهریار و ساعدی )!
 
ازین رو گریز از زبان فارسی گریز از بن مایۀ فرهنگ و مدنیت ایرانی و گریز از اشتراکات قومی و ملی و انسانی در این سرزمین و حرکت به سمت تفرق و پراکندگی ست. 
 
پراکندگی قومی خود بن مایۀ پراکندگی ملی و انسانی و ریشهء همۀ عدم اعتماد ها و کینه ورزی ها و دوئیت ها و ما و منی هاست!
 
فکر تفرقۀ ملی و انسانی در ایران با فکر تفرقهء زبانی آغاز می شود و هر شعاع مِهری که از سوی هر ایرانی زیر پوشش این قوم یا آن زبان و این نژاد و آن تیره که از زبان ملی و مشترک (زبان فارسی) دریغ شود ، شعاعی و پرتوی از چراغ وحدت و همدلی و همبستگی فرهنگی و انسانی و مدنی ایرانیان را خاموش می کند و به آفرینش شرّ و ظلمت و تفرق می انجامد.
 
وچنین آفرینشی نه شایستهء انسان های آرمانخواه و انسان دوست و آزادی طلب که دستکار و برساختۀ نیروی تاریکی و در خدمت استبداد و تحجر و در نهایت بر ضد آزادی و صلح و خوشبختی انسان هاست.
 
هرگونه روی آوری و دلبستگی به زبان فارسی ، حرکت به سمت یگانگی و یکپارچگی و همبستگی ملی ست ، زیرا حرکت به سمت واقعیتی ست که تاریخ چندین سده ای ایران شاهد آن بوده است.
 
واقعیتی که تاریخ ایران را به تاریخ اشتراک فرهنگی و زبانی اقوام و تبارهای ساکن در ایالات و ولایات گوناگون این سرزمین پهناور تبدیل کرده و همچون میراثی به سرگذشت و سرنوشت باشندگان این سرزمین ـ فارغ از نژاد و خون و رنگ و تبار و طایفهء آنها ـ بدل ساخته است.
 
روی آوردن به این زبان ، قدرشناسی از یک میراث مشترک است . روی آوردن به زبانی ست که عواطف و هویت و وجود و ضمیر بسیاری از ایرانیان آذری زبان و کرد زبان را نمایندگی کرده و بیان داشته است. 
 
ما نمی توانیم کُرد باشیم و مثلا میرزادۀ عشقی یا رشید یاسمی یا محمد قاضی را از خود ندانیم.
 
نمی توانیم آذری باشیم و کسروی و تقی زاده و شهریار و حاصل فکری و معنوی آنها و امثال آنها را از آنِ خود نشماریم.
 
زبان فارسی شاخص ترین و برجسته ترین عنصری در ایران است که لحظه های به هم در پیوسته و روزها و روزگاران یگانگی مردم سراسر این آب و خاک را روایت کرده است.
 
زبان فارسی درخشان ترین و روشن ترین شعله ای ست که گوشه و کنار دهلیزهای کور و کبود تاریخ این سرزمین را به پرتو همآهنگ و یگانگی آفرین خویش روشن می دارد.
 
بنابراین، گرایش و رفتن به سوی زبان فارسی ، همانا گرایش به سوی این لحظه های پیوند و همآهنگ تاریخی مردم ایران است و درست از همین روست که هرگونه بی مهری و دور شدن و گریز از زبان فارسی گریز از لحظات و گریز از ساحت های همدلی و پیوندهای تاریخی میان ایرانیان است.
 
همۀ کوشش هایی که زبان فارسی را محدود به قوم و «ملت»ی خاص می کند و می کوشد تا فارسی زبانان را یک «ملت» یا یک«قوم» بنامد ، که جدا از دیگران در میان سایر «اقوم» یا «ملت ها» ساکن اند ، حتی اگر با حسن نیت نیز همراه باشند ـ که غالباً نیستند ـ در نهایت امر شکستن یک پارچگی ایران و فروریختن وحدت ملی ایرانیان را هدف قرار داده اند.
 
بنابراین، نخستین پایۀ خواست و مطالبۀ تکثر زبانی و فرهنگی در ایران ، می باید بر پذیرش این حقیقت بنیان نهاده شود که:
 
ما ایرانیان یک زبان مشترک و ملی به نام زبان فارسی داریم که زبان آموزش و تعلیم و تربیت سراسری ست و دفاع از آن وظیفه ملی و شهروندی همه ایرانیان است با هرخواستگاه قومی و تباری که باشند و به هریک از زبان های ایرانی دیگر که تکلم کنند.
 
و با پذیرش این اصل خدشه ناپذیر است که می باید و می توان درچارچوب یک ایران دموکراتیک به آموزش زبان های دیگر منطقه ای نیز پرداخت و به گسترش آنها توجه کرد.
 
ازین رو خواست تکثر گرایی زبانی در ایران ، نمی باید در برابر زبان فارسی و در تعارض با آن مطرح گردد.
 
تعارض با زبان فارسی تعارض با همبستگی ملی و تعارض با تداوم و استمرار فرهنگی و تاریخی سرزمین ماست.
 
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن ، سروش آمد!
 
م.سحر
پاریس
25/7
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید