back to top
خانهدیدگاه هانقش افرادی از سپاه که از سوی محسن رضایی، مأمور به گفتگو...

نقش افرادی از سپاه که از سوی محسن رضایی، مأمور به گفتگو با آمریکائیها شدند، در اقتصاد رانتی چیست؟ و انجیلی با امضای ریگان!

irangaitج.پاکنژاد:

با پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران و پایان جنگ دوره جدیدی از وضعیت سپاه، بخصوص برای عواملی از آن که در کودتای 30خرداد 1360 و سرکوبها دست داشتند و تاکنون به جنگ مشغول بودند آغاز می شود. آقای خمینی، جنگ را به این دلیل که به او اجازه داد تا به بهانه آن بتواند با ایجاد جو اختناق، سرکوب شدید مخالفان را پیش ببرد تا به استقرار حکومت ولایت فقیه تحقق بخشد نعمت خوانده بود، پذیرش قطعنامه و پایان یافتن جنگ را به سر کشیدن جام زهر تعبیر کرد. لازم به ذکر است که تنها تعداد معدودی از فرماندهان و افراد سپاه، در ماجراهای پس از 30 خرداد و سرکوبهای ناشی از آن دخالت داشتند. بسیاری از آنها جوانانی آرمان گرا و مؤمن وطن دوست و از فسادها مبّرا بودند که اغلب در جبهه ها کشته شدند. بعد از جنگ اما عده ای قدرت طلب با استفاده از رانت خواری در شکل گیری یکی از فاسد ترین نظام های مافیایی سهیم شدند.
با پایان جنگ، پس از فوت آیت الله خمینی و رهبر کردن خامنه ای با توسل به جعل و دروغ، هاشمی رفسنجانی مقام ریاست جمهوری را اشغال کرد. با بازنگری در قانون اساسی و حذف نخست وزیر، او خود را در قوه مجریه با قدرت بیشتری یافت و از آنجا که خامنه ای تازه و به کمک او رهبر شده بود با او سر تعامل داشت. دوران او “دوران سازندگی” و خود او به سردار “سازندگی” ملقب شد. اما در واقع با سیاستی که او در پیش گرفت- لیبرالیسم اقتصادی همراه با استبداد سیاسی- سبب گشوده شدن درب های کشور برروی کالاهای وارداتی، ایجاد قدرت خرید های بزرگ که به تولید راه نمی برد که خود عامل ایجاد فرصت های رانت خواری می شد از سوئی و بستن فضای سیاسی و تشدید اختناق داخلی و جو ترور و وحشت در درون و برون مرزها، زمینه پیدایش مافیاها، از جمله مافیاهای نظامی – مالی فراهم شد و عواملی از سپاه شروع به دست اندازی به پهنه اقتصاد کردند. به جرأت میتوان از این دوران با عنوان آغاز دوران شکل گرفتن مافیای سیاسی نظامی و دولت رانت خوارها، در نتیجه دوران “بازندگی” ایرانیان یاد کرد. هاشمی رفسنجانی که از بانیان کودتا و ادامه جنگ خانمان سوز به مدت هشت سال است با وارد کردن سپاه و وزارت اطلاعات در اقتصاد ایران، سهم بزرگی را در ایجاد اقتصاد پر فساد رانت خواری ایفا کرد. در این دوره بود که هاشمی رفسنجانی به بهانه بازسازی، پای سپاه و بسیج را به بخش اقتصادی کشور گشود. خود او در دیداری که قبل از انتخابات ریاست جمهوری اخیر (یازدهمین دوره) با استانداران سابق داشت، در این باره گفت: « مهندسی رزمی سپاه امکاناتی از جنگ داشت که در سازندگی کشور می توانست مؤثر باشد و ما در آن زمان پروژهایی مثل راه سازی به آنان دادیم، هم برای کشور مفید بود و هم برای سپاه، اما حالا سپاه نبض اقتصاد، و سیاست خارجه و داخله را در دست گرفته و به کمتر از کل کشور راضی نیست.»
اما با گذشت چند سال به خوبی معلوم شد که این عمل بیشتر برای رانت خواری مفید بود تا سازندگی. عمده ترین دلیل این که کافی است فقط سری به خرمشهر، اهواز و مناطقی دیگر در جنوب و غرب کشور که در اثر جنگ آسیب های جدی دیدند بزنیم تا دریابیم، سهم این ویرانه ها از این “سازندگی” چقدر است. در عوض قراردادهای عظیمی که به بهانه سازندگی با قرارگاه خاتم الانبیاء و شرکت های زیر مجموعه آن که اغلب توسط سرداران رانت خوار سپاه اداره میشوند از این “سردارها” “میلیاردرها” ساخت. این ثروت ها تنها استفاده آنها از رانت دولتی نیست بلکه تصرف دولت نیز در برنامه آن ها قرار گرفت. همانطور که خود او نیز اذعان دارد و ظاهرا گله مند است که حالا سپاه به کمتر از کل کشور راضی نیست.
بزرگ ترین مؤسسه رانت خواری
هاشمی رفسنجانی طی در خواستی از خامنه ای از او اجازه بکار گرفتن سپاه در پروژه های باز سازی را طلب میکند و خامنه ای با این کار موافقت میکند و طی حکمی به محسن رضایی او را فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء میکند. پیش از این و در دوران جنگ قرارگاه خاتم الانبیاء که مدتی فرماندهی آن را آقای حسن روحانی عهده دار بود، بیشتر کارهای مهندسی در جبهه ها را انجام میداد. محسن رضایی تا قبل از اینکه از سوی آقای خمینی، بعد از کودتای خرداد 1360 به فرماندهی سپاه پاسداران گمارده شود، سبزوار رضایی میرقاعد نام داشت. وی پس از اینکه آقای خمینی در حکم فرماندهی سپاه، او را محسن نامید، شناسنامه اش را تغییر داد و نام خود را محسن رضایی کرد. رضایی در سال 58 با تشکیل سپاه به عضویت شورای مرکزی سپاه در آمد و از اعضای مؤثر اطلاعات سپاه در سرکوبهای قبل و پس از کودتای 30 خرداد 1360 بود. رفسنجانی در عبور از بحران، خاطرات 20 اردیبهشت 1360 تقریبا یک ماه قبل از کودتا مطلبی را آورده که حکایت از برنامه گذاری برای کودتا و نقش سپاه در آن در آینده ای نزدیک دارد:
« شب، آقایان رضایی و محمد زاده آمدند و در باره تصمیمات اخیر دولت و شورای قضایی در خصوص برخورد با گروه های ضد انقلاب بحثی داشتند. سپاه معتقد است که نباید به آن ها مشروعیت سیاسی بدهیم و با توجه به وجود جنگ و کار شکنی ها، با آنها برخورد قاطع بشود و سرکوب شوند. حرکت وزارت کشور را ضعیف می دانند. آنها را قانع کردم که اول باید اتمام حجت شود و راه فعالیت آزاد و سیاسی باز باشد و اگر آنها نخواستند به قانون احترام بگذارند و طغیان کردند- که ظاهرا قانون ما را نخواهند پذیرفت- در این صورت خشونت جایز می شود و بهانه ها و مظلوم نمایی ها را از دستشان می گیریم و مردم می فهمند که آنها توطئه گرند، ولی مشکل عمده رابطه رئیس جمهور با آنها است» (عبور از بحران ص105)
در باره رابطه رئیس جمهور( آقای بنی صدر) با گروه ها و سازمان های سیاسی راست نمی گوید زیرا در این دوره آقای بنی صدر با هیچ سازمان سیاسی رابطه خاصی نداشت. اما او معتقد بود که به بهانه جنگ هم نمیشود آزادی ها را تحدید کرد و اشخاص و سازمانها و گروه های سیاسی را از حقوق شهروندی محروم کرد، مشکل عمده کودتاچیان با رئیس جمهور حقوق مداری و پافشاری او بر حق حاکمیت مردم بود. قانونی که هاشمی رفسنجانی از آن تحت عنوان “قانون ما” یاد کرده، انحلال سازمانهای سیاسی است، همان چیزی که آقای خمینی طی پیامی خطاب به آقای بنی صدر از او خواست و آقای بنی صدر نپذیرفت.
هم چنین در خاطرات 7 تیر ماه سال 60 هاشمی رفسنجانی آمده است:« … آقایان محسن رضایی و رضا سیف الهی آمدند و از پیشرفت کار در کشف ضد انقلاب و بازداشت اطرافیان بنی صدر و پیدا کردن رد پای او که در اختیار مجاهدین است، خوشحال بودند و از تصمیمات قاطع ستاد امنیت در سرکوبی ضد انقلاب راضی تر.( عبور از بحران ص 197).
محسن رضایی یکی از مخالفان پایان دادن به جنگ و از عوامل ادامه آن به مدت هشت سال نیز هست او می گفت “جنگ ،جنگ تا پیروزی” . او در ماجرای ایران گیت و سفر مک فارلین به ایران و ارتباط سری عناصری از سپاه با سرویس های اطلاعاتی آمریکا نیز شرکت دارد. علی هاشمی، برادر زاده هاشمی رفسنجانی که در طی سفری به بلژیک توسط آمریکایی ها مورد تماس قرار گرفته تا پیامی را به رفسنجانی برساند در خرداد 1387 در مصاحبه با شهروند امروز شماره50 پس از شرح چگونگی تماس ماموران آمریکایی با خود، چنین می گوید:
«* فرجام و نتیجه این جلسه شما چه بود؟
من وقتی از سفر برگشتم شرح آن دیدار را در چندین صفحه نوشتم و وقتی از آقای هاشمی رفسنجانی گرفتم و خدمت ایشان رسیدم و ماجرا را هم کاملا توضیح دادم.
*واکنش آقای هاشمی چه بود؟
ایشان ماجرای مک فارلین را تکذیب کردند و گفتند که به نظرم چنین چیزی درست نیست و واقعیت ندارد. اما بعد گفتند که حالا شما گزارشت را بگذار اینجا باشد. بعد هم که من یکی، دو بار پیگیری کردم هیچ نتیجه‌ای نگرفتم.
*برداشتتان در آن زمان از آن پاسخ آقای هاشمی چه بود؟
برداشتم این بود که ایشان نیازی به توضیح برای اینجانب نمی دیدند.
*پس شما اقدام دیگری انجام ندادید؟
من در آن زمان ارتباطی هم با دفتر امام داشتم. با یکی از دوستان که در دفتر امام بود، اجمالی مشورت کردم و ایشان پیشنهاد داد که من با آقای محسن رضایی که ارتباط هم داشتیم، جلسه‌ای بگذارم. رفتم پیش آقای محسن رضایی…
*هیچ هماهنگی با آقای هاشمی انجام ندادید؟
نه، آقای هاشمی که تکذیب کرده بود.
*هدفتان از دیدار با آقای رضایی چه بود؟
هم واقعاً دنبال یک پاسخ بودم و هم به مشکلات جبهه فکر می‌کردم که از نزدیک خودم آنها را درک می‌کردم. البته بعداً شنیدم که آقای هاشمی آن گزارش را که من به ایشان داده بودم به آقای حسن روحانی و دکتر هادی در مجلس داده بود. ایشان نمی‌خواست خودش رأساً وارد ماجرایی شود که ربطی به او ندارد و می‌خواست ماجرا از کانال خودش انجام شود.
*گفتید که نزد آقای رضایی رفتید. نتیجه آن جلسه چه بود؟
بیشترین فشار جنگ آن زمان بر دوش سپاه بود. حجم عظیمی نیروی انسانی به جنگ می‌رفت، نبردهای سنگینی رخ می‌داد اما هیچ نتیجه‌ای نداشت و آنها مجبور بودند در میان مردم تبلیغ کنند که پیروز شده‌‌‌اند. در صحبت‌هایی که با آمریکایی‌ها داشتم و گزارش آن را هم نوشته بودم، موضوع حمله شیمیایی هم مطرح شده بود. کارشناسان غربی به عراق مشورت دادند که تنها راه مقابله با موج نیروهای انسانی، بمب شیمیایی است. در چنین شرایطی استراتژی نبرد ایران براساس تسلیحات مدرن نبود و صرفا یا براساس تسلیحات دست‌ساز وطنی خودش بود یا مبتنی بر آنچه میتوانست ورای تحریم ها از خارج بگیرد.
*وقتی آمریکایی‌ها این مسئله را به اطلاع شما رساندند که غربی‌ها به عراقی‌ها در باره استفاده از بمب‌های شیمیایی علیه موج نیروهای انسانی ایران، مشورت داده‌اند، آیا صرفا به عنوان یک خبر این را مطرح می‌کردند یا آمادگی مشاوره متقابل و ارائه راهکار را هم داشتند؟
آنها اعلام می‌کردند که آمادگی مشاوره و اعلام راهکار را داریم.
*راهکار آنها در این مسئله چه بود؟
درباره آن با من بحث می‌کردند. می‌گفتند که ما همچنین راهکارهایی برای فلان کار داریم یا مثلا می‌گفتند برخی به دنبال قطع صادرات نفت ایران هستند یا می‌خواهند به خارک حمله کنند. در چنین وضعیتی سئوالی در ذهن من می‌آمد با این مضمون که آیا می‌توان از این وضعیت نجات پیدا کرد؟ با این شرایط به دیدار آقای رضایی رفتم و موضوع را توضیح دادم. آقای رضایی تکذیب نکرد و گفت آنچه گفتی اتفاق افتاده است. ما هم اگر بتوانیم از نظر استراتژیک از آنان کمک بگیریم، این همه تلفات نخواهیم داشت و پیروزی بچه‌ها در جنگ بیشتر می‌شود. ما از طریق واحدهای سپاه به جریان کمک می‌کردیم و حالا شما هم کاری به این موضوع نداشته باش. فقط سرنخ‌هایت را به بچه‌‌هایی که من معرفی می‌کنم وصل کن تا کار ادامه پیدا کند. از این مقطع به بعد من دیگر شخصاً مداخله‌ای نداشتم و فقط سفری به خارج داشتم تا نیروهایی که سپاه معرفی کرده بود را به نیروهای آمریکایی وصل کنم…»
لازم به یاد آوری است که تقاضای تماس با آمریکایی از سوی محسن رضایی پس از لو رفتن سفر مک فارلین و شکست این دور از گفتگوهای محرمانه انجام گرفته است. هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال 65 خود در این باره می نویسد:« آمریکا دست بردار نبود و فاز دیگری برای ارتباط و ادامه معامله به وجود آورد. این بار از طریق سفارت ما در انگلستان و از طریق یکی از بستگان من (آقای علی هاشمی) که به خواست فرمانده سپاه پاسداران که نیاز به سلاح را بیشتر از دیگران لمس می کرد، شروع شد و در فاز دوم هم سلاح هایی را در مقابل وساطت خود به دست آوردیم، ولی هدف برای هر دو طرف ناقص ماند»… «عصر علی، اخوی زاده آمد. گزارش دیدار و مذاکره مجدد با آمریکایی ها را داد. قبل از اقدام، او را نهی کرده بودم. به من گفته بودند به آمریکا رفته و با ریگان درباره سقوط صدام مذاکره کرده است. گفت به آمریکا نرفته، بلکه به نوعی ادامه همان رشته ارتباطات سابق بوده و با اولیور نورث عضو شورای امنیت ملی آمریکا و پویندکستر (از طراحان رابطه ایران و آمریکا) صحبت کرده. معلوم شد انجیل با امضای ریگان را او آورده و این کار را با اصرار آقای محسن رضایی کرده است. به عواقب اقدامش توجهش دادم و او را از تکرار تماس برحذر داشتم. احمد آقا آمد، نگران عواقب همان دیدار بود که قبلا گفته بودیم با ریگان بوده جریان جدید را گفتم. قدری مثل من خیالش راحت شد.»ص354
محسن رضایی با چنین سوابقی در سال 68 مامور تاسیس قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء میشود و سپس با حکمی از سوی خامنه ای به مجلس تشخیص مصلحت نظام میرود.او چند دوره خود را برای احراز پست ریاست جمهوری نامزد کرد.اما هنوز بر مردم ایران معلوم نیست که چه کسانی از سوی آقایان هاشمی رفسنجانی و رضایی با ماموران آمریکایی تماس گرفتند. آقای رضایی، چه افرادی از سپاه را برای ارتباط با آمریکا به علی هاشمی و سپس او به آمریکایی ها معرفی کرده است؟ چند نفر از آنها توسط محسن رضایی به قرارگاه خاتم الانبیاء برده شدند و یا با تشکیل شرکتهای صوری با بستن قرادادهای میلیاردی با این قرارگاه به ثروت های هنگفت رسیده اند؟ نقش این افراد در ایجاد مافیای نظامی – مالی و اقتصاد پر فساد رانت دولتی چیست؟ آیا در میان آنها، کسانی که هاشمی رفسنجانی از دستشان شاکی است و میگوید به کمتر از ایران راضی نمیشوند هست؟ صاحبان نفوذ و متّصلین به قدرت که در ایران اسکله های غیر قانونی دارند و یا “برادران قاچاقچی” که احمدی نژاد در سال 90 در همایش «راهبردهای نوین پیشگیری و مبارزه با قاچاق کالا و ارز» به آنها اشاره کرد چه کسانی هستند و آیا از ماموران گفتگو با آمریکایی ها از سوی محسن رضایی در بین آنها هست؟
همانطور که در آغاز این سری نوشته ها* یاد آور شدم، آقای خمینی و سپس خلف های به حق او برای استقرار نظام استبدادی ولایت فقیه ناچار باید از زور استفاده میکردند و این کار نیازمند افرادی بود که نه وطن و نه جان انسان برایشان ارزش داشت. امر دیگری که پس از کودتا علیه جمهوری در سال 60 مشهود است اینکه در کشوری مثل ایران که تازه انقلاب کرده بود، باز سازی استبداد بدون زد و بند با بیگانگان امکان نداشت از این رو بود که آقای خمینی گروگانگیری که عملی بر خلاف تمامی موازین بین المللی بود را انقلابی برتر از انقلاب 22 بهمن خواند و از راه اتفاق نیست که رد پای رژیم ولایت مطلقه فقیه در رسوایی ده ها ایران گیت پیداست و باز از راه اتفاق نیست که از خرداد 60 بدین سو تمامی افراد کلیدی نظام، آنها هستند که در ماجرای ایران گیت نقش داشته اند. این سامانه مافیایی بسان شبکه ای تار عنکبوتی به هم وصل است، تفاوت اصلاح طلب و اصولگرا تنها در شکل است. از دیگر خواص این افراد این است که همه از هم مدرک دارند و همه شنیده ایم که بارها گفته اند که مسائلی هست که اگر بازگو کنیم!… بنا بر این همه حق سکوت می دهند و یا می گیرند. آیا این عامل بزرگ رانت خواری و فساد بی حد و حساب و عدم حساب رسی به آنها نیست؟
بدین ترتیب تا زمانی که نظام ولایت مطلقه فقیه با چنین تار و پودی بر ایران تسلط دارد این مافیاها هم چنان بر هست و نیست ایران و مردم آن چنگ انداخته اند و تا وقتی که در ایران انتخابی غیر از محدوده ایران گیتی ها ممکن نگردد و مدار بسته انتخاب بین بد و بدتر باز نشود ایران هم چنان در بند مافیای نظامی – مالی، گاه فقط با بَزکی متفاوت، گرفتار خواهد ماند. انتظار اصلاح و تحول در این مدار بسته، انتظاری بیهوده و خود و دیگر فریبی است. تنها زمانی میشود با این فساد گسترده مبارزه کرد که آزادی و استقلال توسط زنان و مردانی باورمند به این دو اصل به وطن بازگردانده و نظامی حقوق مدار جایگزین این نظام تکلیف مدار بشود. دستگاه قضایی مستقل، آزاد و حقوق مدار بگردد و…و این همه تا به وجدان جمعی و خواست عمومی مردم تبدیل نشود و از طریق جنبش فراگیر همگانی، جنبشی به دور از خشونت به حاکمیت استبدادی پایان ندهد، مافیای قدرت بدون مزاحمت بکار ویرانی وطن، که خواست انیران و وابستگان سفله به آنها نیز هست، تا سقوط کامل ادامه خواهد داد.
jmpaknejad@yahoo.fr
*میتوانید قسمتهای قبلی این سری مقالات را با جستجوی عناوین زیر مطالعه کنید:
1-هاشمی رفسنجانی ، آتش نشان و “ناجی” یا آتش افروز ؟
2- هاشمی رفسنجانی، معمار تشکیل مافیای نظامی – مالی!،چه تغییری کرده است؟
3- “انتخابات “، نقش مافیای نظامی – مالی ومسئولیت هاشمی رفسنجانی درشکل گیری آن
4- چماق ولایت در مقام وزارت
5- با وجود مافیای نظامی – مالی،آیا حسن روحانی با سابقه ای که دارد میخواهد و یا میتواند فضای باز ایجاد کند؟

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید