١٣٩٢/٠۶/١٣- علی کلائی: مسئله حقوق بشری است. جماعتی متعلق به یک سازمان سیاسی در اقدامی ناجوانمردانه کشته شدهاند. بیسلاح بودهاند که با سلاح سبک و سنگین بر سرشان ریختند و کشتند. اما واکنش فعالین ایرانی در شبکههای اجتماعی خود جالب توجه است. و شاید تأمل برانگیز و شاید تأسف برانگیز
دست های بسته و پیشانی های شکافته از گلوله. دست بسته اند و تیر خلاص. در کلینیک و بیمارانی که بر روی تخت کشته شده اند. خبر از کشته شدن بیش از ۵۰ انسان می رود. در شهری که جماعتی پادگان و جماعتی اردوگاه میخوانندش. هرچه هست، شهر یا پادگان یا اردوگاه آن روز تبدیل به قتل گاه شد. ۵۰ انسان کشته شدند.
فیلم ها اسف بارند. آدمهایی به اشرف نفوذ می کنند. شبیه بازیهای کامپیوتری است. انگار هیچ خبری از حافظان سازمان ملل یا کسانی که قرار است امنیت اینها را در اینجا تضمین کنند نیست. می آیند و می کشند و می روند. به همین سادگی. بیش از ۵۰ انسان کشته می شوند و تخریب می کنند و اتش می زنند و می روند.
خبر ساده است. جماعتی به اشرف مجاهدین خلق حمله کردند. ظاهرا جمعا ۱۰۰ نفری آنجا بوده اند که بیش از ۵۰ تایشان دراین داستان کشته می شوند.
خبر می رسد. همه به تکاپو می افتند. اما انگار چیزی ناقص است. آدمها محکوم نمی کنند. جماعتی خوشحال اند. آنهایی هم که محکوم می کنند حتما باید مرزبندی خود را با سازمان ابراز کرده باشند. انگار سازمانی بودن اینها قبل از انسان بودنشان است! در حالی که اینان انسان بودند قبل ازاینکه سازمانی بوده باشند.
سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در اقدامی زشت و کم سابقه از کشتار اینان خوشحال است. البته رقم ۷۰ نفر را گزارش می کند. و زمانی سپاه و هم زمان صدا و سیمای جمهوری ولایی چنین خبرهایی اعلام می کنند که عدد کشته شدگان روی ۴۰ و اندی می چرخد. انگار آنانی که می گویند ۷۰ نفر بهتر می دانند چه خبر است. و شاید قراره بوده ۷۰ نفر کشته شده اند و عاملین کم گذاشته اند!
و گروهی توسط سپاه معرفی می شود به نام فرزندان انتفاضه شعبانیه عراق. حرکتی که در سال ۱۹۹۱ انجام شد و مجاهدین متهم به همکاری با صدام اند در آن ماجرا. اتهامی که خودشان هیچ گاه نپذیرفتند اما دیگران می گویند که مجاهدین به کشتار مخالفین صدام در آن مقطع دست زدند. در کنار صدام.
اما پس از ۲۲ سال فرزندان آنها در بیانیه سپاه (هیچ منبع دیگری این خبر را اعلام نکرده حداقل تا زمان نوشتن این متن) سر در می آورند. و البته سپاه پاسداران می گوید ما نکشتیم. اما خب! ناظران قضاوت می کنند. تاریخ هم. به هر حال سپاه و سیمای جمهوری اسلامی آمار دقیقی از آنچه روی داده داشته اند.
مسئله حقوق بشری است. جماعتی متعلق به یک سازمان سیاسی در اقدامی ناجوانمردانه کشته شده اند. بی سلاح بوده اند که با سلاح سبک و سنگین بر سرشان ریختند و کشتند. اما واکنش فعالین ایرانی در شبکه های اجتماعی خود جالب توجه است. و شاید تامل برانگیز و شاید تاسف برانگیز.
عده ای محکوم کردند. از سر درد حقوق بشر. بزرگوارانی مانند بانو ژیلا بنی یعقوب تمام قد ایستادند و با حفظ مرزبندی محکوم کردند. عده ای حتی نوشتند که این خوش انصافی نیست که وقتی مادران و خواهران و خانواده این کشته شدگان در تصاویر تلویزیونی و در خبرها به دنبال اسامی عزیزانشان هستند بیاییم و بگوییم که ما فلان مرز بندی را داریم. مگر مرگ، مگر حقوق بشر و انسانیت مرز بندی می شناسد که ما مرز بندی می کنیم؟
و اما جماعتی آمدند و خوشی کردند. خوشحال شدند. جماعتی که خود را مخالفین حکومت فعلی و نظام فعلی ایران می دانند گفتند که این انتقام الهی بود. اینان با صدام ساخته بودند و به ملت خویش حمله کرده اند (مرصاد یا فروغ جاویدان) و این انتقام خدا بود. انگار نماینده خدا شدن و از طرف خدا حرف زدن نه فقط کار امثال ولی فقیه و مدعیان ولایت که شیوه مردمان هم شده است. جدی است که الناس علی دین ملکوهم. جمهوری اسلامی هم گاه مخالفانی عجیب شبیه به خودش دارد.
مسئله مجاهدین و اشرف مسئله حقوق بشر است. جماعتی از هموطنان ما کشته شده اند. باید آمد وسط و گفت آی دنیا! آی سازمان ملل! هموطن ما دارد کشته می شود. در حکومت عراق، زیر نظر آمریکایی ها و سازمان مللی ها، آی ملت های دنیا، هموطن ما را دست می بندند و تیر خلاصش می زنند. زن و مرد را پیشانی با گلوله می شکافند. آنچه روی داد یک فاجعه انسانی بود. فاجعه ای که لکه ننگی است بر پیشانی عراق و سازمان مللی که متعهد است امنیت اینان را تضمین کند.
اما آنچه در فضای مجازی و در فیس بوک و جوامع مجازی رخ داد یک اخطار بود. اخطاری مبنی بر اینکه اگر معتقدیم ایران برای همه ایرانیان است بدون هیچ فیلتری، بخشی از این هموطنان همدیگر را بر نمی تابند. عده ای گفتند که این مجاهدینی که کشته شدند اصولا هموطن ما نیستند چون بحث عراق است و مرصاد و امثالهم. و به راحتی به خود حق دادند حق تابعیت مردمانی را بستانند. این اتفاق یک اخطار بود. اخطاری مبنی بر راه دراز تا گسترش فرهنگ حقوق بشر و دموکراسی و همزیستی مسالمت آمیز.
این مجاهدین هر چه باشند ایرانیانی هستند که در اشرف بودند و کشته شدند. دست بسته و تیر خلاص بر پیشانی. باید معترض شد. به مراجع بین المللی. پس از فروردین ۹۰ این بار دیگری است که این کشتار رخ می دهد و شاید باز رخ داده و ما خبر دار نشدیم. حقوق بشر برای همه است. بدون هیچ گرایشی. بدون پسوند و پیشوند.
و داستان در روزهای سالگرد کشتار ۶۷ اتفاق می افتد. تقارن تاریخی هم گاه سخنها با خود دارد. سخنهایی که باید سکوت کرد و از تاریخ شنید.
صورت ها پاشیده بودند. آدمها اعدام شده بودند. چه کسی پاسخگوست؟ تنها باید گفت نباید تکرار شود. نباید هیچ گاه برای هیچ ملتی.