back to top
خانهدیدگاه هامقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار (١)، از محمد...

مقایسه ای بین روش و منش مصدق و بختیار (١)، از محمد جعفری / بختیار و شناخت از خمینی

jafari mohammad ١٣٩٢/٠٧/١٢- مقدمه اجمالی:
 
بدواً نکته ای را خاطرنشان اهل خرد کنم: این سلسله مقاله ها که خود رساله ای است در هشت قسمت تنظیم شده که به ترتیب منتشرخواهد شد. اما به زعم نگارنده مقاله ها نقد راه و نظر است معهذا ممکن است که مقاله ها خوشآیند  کسانی که از واقعیت و حقیقت می گریزند نباشد. ناگفته نماند، آنچه که گفته و نوشته شده  بر گرفته از عمل و گفته های دکتر بختیار و روشنائی انداختن به آنها است. البته گفته های بختیار روشن است و چندان نیاز به توضیح ندارد معهذا توضیح هایم وحی منزل نیست. در جاهائی هم که قضاوتی شده ، قضاوت نسبت به گفته ها و اعمالی است که انجام گرفته و نه شخص. قضاوت هم با خوانندگان است و نه من. قضاوت نهائی هم با خداوند است. والعلم عند الله.
 
نظر به اینکه موافقین و مخالفین دکتر بختیار نظرات بسیار متفاوتی را در مورد ایشان گفته و می گویند و موافقینش او را پیرو صدیق دکتر محمد مصدق قلم داد می کنند، بر آن شدم تا با تحقیق از تاریخ و گفته ها و نوشته های بختیار، این مسئله برای خودم و برای دیگران روشن شود که آیا دکتر بختیار در منش و روش و بینش راهنما از مصدق پیروی می کرده و پیرو سیاست آن مرد بزرگ درعمل و نظر بوده و یا با استفاده ابزاری از مصدق، سیاست رسیدن به قدرت و پست نخست وزیری را تعقیب می کرده است.؟ در پاسخ به سئوال فوق به تحقیق برخاستم و نتیجه  کلی   این تحقیق که همه متکی بر اسناد ومدارک انکار ناپذیر است را با هم  در ذیل  مطالعه می کنیم. لازم به ذکر است که:  
 
بسیار دیده می شود که کسانی می گویند:
 
1-  دکتر بختیار، آقای خمینی و روحانیت را خوب می شناخته و به همین دلیل ایستادگی کرد، و پاره ای حتی پا را فراتر نهاده و آقای بختیار را تنها کسی می دانند که در آن شرایط نابسامان می خواسته مشروطیت اصیل را احیا کند. در  اینجا از مسائلی که خود شخصاً در رابطه با دکتر بختیار و آقای خمینی در جریان آن قرار گرفته و مطالبی که دیگران بیان کرده اند می گذرم. فقط به یک گزارش در باره وی که نشان دهنده میزان شناخت وی از خمینی و طرح حکومتی وی است اشاره می کنم: « رئیس دولت ایران تأکید کرد که به امام خمینی احترام می گذارد و حضور معظم له در یک دولت دموکراتیک آرزوی همگان است و همانگونه که در قانون اساسی ایران پیش بینی شده هیچ قانونی که با شریعت (فقه) اسلامی مغایرت داشته باشد ارزشی نخواهد داشت و معتبر نخواهد بود.» (1) 
 
در پایان سخن و با توجه به اینکه آقای بختیار در نگاه برخی از ملیون به عنوان دوست و پیرو خط و بینش دکتر محمد مصدق پیشوای به حق ملت ایران قلمداد شده  است، اجازه دهید به منظور رسیدن به حقیقت فهرستی مختصر از مشخصه روش و منش مصدق ارائه شود  تا شاید مقایسه این دو تسهیل گردد؛ 
 
2- مصدق خود را خدمتگزار مردم می دانست و از طریق مردم عمل می کرد و هیچ حرکتی را بدون موافقت اکثریت مردم انجام نمی داد. در حالی که بختیار قائل به ولایت نخبه ها بود و حاکمیت نخبه ها را روش مدیریت جامعه می دانست. “دنیا را همیشه عده معدودی به جلو رانده اند نه توده های وسیع. من همیشه  به نخبگان اعتقاد داشته ام و وظیفه آنها را هدایت مردم به سوی هدفی که یافته اند می دانم.” (2)
 
 3- مصدق با جمع حرکت می کرد و از فرصتها به نفع کشور بهترین بهره برداری را می کرد. در حالی که بختیار بر خلاف جمع عمل می کرد و فرصتهای بدست آمده را می سوزاند. به دو نمونه از این فرصتها اشاره می کنم: یکم فرصت بدست آمده در سال 1340 که با سخنرانی خود در میتینگ  میدان جلالیه، بر خلاف نظر جمع، آن را بر باد داد.(3) دوم پذیرش نخست وزیری  شاه در موقعی که دکتر سنجابی و دکتر غلامحسین صدیقی شرایط شاه را نپذیرفتند، او پذیرفت و بلا فاصله از جبهه ملی اخراج گردید( 4). ولی مصدق برای خرد جمعی ارزش قائل بود. او در رابطه با اختلافات میان اعضای جبهه ملی به الهیار صالح نوشت: “… نظریات خود را که  چند روز قبل عرض شد باز تکرار می کنم و این است اگر به اتفاق نتوانید به وطن عزیز خدمتی بکنید با اختلاف حتی تصور آن هم مقدور نیست امیدوارم موقع را از دست ندهید و با کمال صمیمیت همکاری فرمائید و نتایج خوبی برای خیر خواهان مملکت بدست آورید…” (5)
 
4-  بختیار و انجام مقایسه ای صوری. بختیار بعد از شکست و رفتن به خارج،  با انجام مقایسه ای صوری و برای کاستن از فشارهای عصبی و پاسخ به تاریخ و طرفدارانش شاهِ زمان مصدق و زمان خود و نیز  شرایطِ زمان نخست وزیری خود و مصدق را یکی فرض کرده است. درصورتی که به شرحی که خواهید خواند، تفاوت اساسی بین  این دو وجود دارد و یکی نستند.   
 
 5- مصدق همیشه و در تمام طول عمر مستقل و با تکیه بر مردم خویش عمل کرد. در حالی که بختیار با تکیه بر قدرتهای خارجی و ضد ایرانی  کوشش بیهوده ای کرد که حکومت خود را نگهدارد. هم در انقلاب و هم بعد از انقلاب ( 6). مصدق ضد هر کودتائی به منظور بدست آوردن حکومت بود. به عکس بختیار با کمک خارجی و کشتار قبل از انقلاب کوشش کرد بر سر قدرت بماند و بعد از پیروزی انقلاب از طریق صدام ضد ایرانی و با پول اجنبی دست به کودتا زد تا آب از جوی رفته را به جوی باز گرداند.( 7)
 
6- مصدق از هر فرصتی که بدست می آمد به نفع ملت ایران آن را بکار گرفت. متأسفانه بختیار در زمان نخست وزیری ظاهریِ خویش، از طریق امضای یادداشت  تفاهم  قراردادهای نظامی که پول آن پرداخت شده بود را لغو کرد و در حقیقت به آمریکائی ها بخشید.(8) 
 
 7- مصدق و بختیار و  کودتا با کمک و پول خارجی برای قدرت. برای مصدق اجنبی اجنبی بود؟ و بدست آوردن حکومت را با کمک اجنبی مهلکترین سم برای آزادی و استقلال کشور می دانست. اما بختیار با پول خارجی و نیروی نظامی صدام حسین کوشش کرد حکومت موقت در خوزستان تشکیل دهد.(9). مصدق برای شکست رقیب خود، شاه، هرگز حاضر نبود با کمک اجنبی  حکومت را بدست آورد . ولی بختیار وقتی  همکاریش با صدام نتیجه منفی داد برای پاک کردن لکه ننگ اعلان کرد که: “من برای شکست رقیب، خمینی، حاضرم با حکومت عراق همکاری کنم. اما حاضر به قبول اشغال کشورم توسط هیچ کشوری نیستم.”( 10)
 
 8- بختیار و استفاده ابزاری از مصدق. مصدق استعداد، تجربه و توانائی خود را در خدمت کشورش قرار می داد و از دیگران برای پیشبرد مقاصد خود استفاده ابزاری نمی کرد. اما به شرحی که دراسناد سفارت آمریکا و این تحقیق خواهید خواند، بختیار از مصدق و استفاده ابزاری می کرد. فعلاً از میزان شناخت بختیار ازخمینی که خود ناظر بخشی از آن بوده ام صحبت به میان نمی آورم  و علاقه مندان را به کتاب پاریس ارجاع می دهم (11) و اکنون تفصیل  نکات ذکر شده
 
  
 
1- بختیار و شناخت از خمینی،
 
 قبل از هر چیز باید روشن شود که شناخت بختیار از خمینی چگونه بوده است؟ بسیار دیده می شود که کسانی می گویند دکتر بختیار آقای خمینی و روحانیت را خوب می شناخته و به همین دلیل ایستادگی کرد، و پاره ای حتی پا را فراتر نهاده و آقای بختیار را تنها کسی می دانند که در آن شرایط نابسامان می خواسته مشروطیت اصیل را احیا کند. اگر چه گزارش زیر: “رئیس دولت ایران تأکید کرد که به امام خمینی احترام می گذارد و حضور معظم له در یک دولت دموکراتیک آرزوی همگان است و همانگونه که در قانون اساسی ایران پیش بینی شده هیچ قانونی که با شریعت (فقه) اسلامی مغایرت داشته باشد ارزشی نخواهد داشت و معتبر نخواهد بود.”(12)
 
 خود به تنهائی،  نشان دهنده میزان شناخت  بختیار از خمینی و  پذیرش قانون شریعت و معتبر نبودن هیچ قانونی که با شریعت (فقه) اسلامی مغایرت داشته باشد ارزشی نخواهد داشت، کفایت می کند. اما لازم می دانم که مشروحتر به این مسئله پرداخته شود، تا اگر کسانی شک و شبهه ای داشته باشند زدوده گردد. 
 
بعضی از افراد ناآگاه به تاریخ و رویدادهای تاریخی و یا به خاطر عداوت نسبت به جنایات جمهوری اسلامی، و یا بیگانه پرستان و سلطنت طلبانی  که خود  با جنایت و کودتای 28 مرداد علیه حکومت ملی دکتر محمد مصدق، عامل  اصلی بوجود آمدن انقلاب  شدند، گاه و بیگاه می گویند که بختیار خمینی را خوب می شناخت و لذا برایش پشیزی قائل نبود. و به نقل قولی  بسنده می کنند، که 4 سال بعد از وقوع، دکتر بختیار در مورد خمینی، آن هم وقتی می خواهد خود ر ا بالا ببرد و سنجابی را بکوبد، در مصاحبه با  ضیاءصدقی، می گوید: « نه خودش جرأت این کار را داشت که بیاید و مشت بزند روی میز و بگوید خمینی غلط می کند به ایران بیاید، چنانکه یک لری بنام بختیار اینکار را کرد.»(13). حتی در کتاب یکرنگی چنان وانمود می کند که او از پیش خمینی را به درستی می شناخته است: « شما این ابلیس را قبلاً ندیده بودید، با دانستن نحوۀ استدلال و هدف های او ما می توانستیم تصمیم مناسب را اتخاذ کنیم.» (14) برای تجربه گرفتن از تاریخ،  به چند مصاحبه بختیار در مورد خمینی و روحانیت و سپس به سه نامه وی به آقای خمینی  کم و کیف مطلب را روشن خواهد کرد، توجه کنید : 
 
الف – مصاحبه ها
 
1- بختیار در مصاحبه مطبوعاتی خود در مورد آقای خمینی چنین گفت:
 
« من برای همۀ آیات عظام حضرت آیت الله خمینی و شریعتمداری احترام فوق العاده قائلم و این از ایمان قلبی من نسبت به دین مترقی اسلام سرچشمه می گیرد و گمان نمی کنم هیچکس بتواند در این ایمان اندکی تردید کند» (15) 
 
2- « من در صدد مذاکره و جلب حمایت آیات عظام و روحانیون عالیقدری که رهبری انقلاب ملت را عهده دار بودند، هستم.» یا «من کوشش می کنم خواسته های حقه آنها [روحانیون  ن.] را عمل کنم و اصول مترقی اسلام را با کمک آنها برقرار سازم. روحانیت مترقی ما که در نهضت مشروطیت پیشگام بود و امروز در صدر انقلاب جای دارد و منکه آمده ام تا این انقلاب را با کمک ملت ایران به ثمر برسانم بدیهی است چشم امیدم به روحانیت خواهد بود.» (16)
 
 3- آقای بختیار شب پنجشنبه و به هنگام ورود آقای خمینی به کشور، پیامی به ملت ایران فرستاد که قسمتی از آن به شرح زیر است: «… در این ساعات که حضرت آیت الله العظمی امام خمینی پس از سالیان دراز وارد خاک کشور می شود دولت ضمن تبریک و تهنیت به کلیه مسلمانان ایران لازم می داند نکات زیر را به اطلاع عموم برساند: دولت کلیه نظرات و راهنمائی های معظم له و آیات عظام را مغتنم خواهد شمرد و همانطوریکه بارها یاد آور شدم تعالیم عالیه اسلام را همواره در مد نظر دارد… » (17)
 
4-  آقای بختیار علاوه بر اینکه در مصاحبه هائی که از آقای خمینی و روحانیت نام برده که ملاحظه شد،  به روشنی حکایت از پذیرش رهبری آقای خمینی و روحانیون دارد، « تعالیم عالیه اسلام را همواره در مد نظر دارد » و در بیان او « هیچ قانونی که با شریعت (فقه) اسلامی مغایرت داشته باشد ارزشی نخواهد داشت و معتبر نخواهد بود »،  سه نامه دیگر وی مطلب را روشنتر خواهد کرد.
 
ب-  سه نامه  بختیار به خمینی
 
 آقای دکتر بختیار، سه نامه برای آقای خمینی نوشته است:  اولی نامه ایست  به تاریخ هفتم شهریور 1356،  در بخشی از آن نامه خطاب به آقای خمینی آمده است: « خواستم استدعا نمایم که به منظور وسعت بخشیدن به مبارزات وایجاد هماهنگی بیشتر بین افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانید به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه  خیر، هدایت و حمایت فرمایند. » (18)  
 
دومی نامه ایست که توسط مهندس مرزبان به آقای خمینی رسانده است موقعی که سید جلال تهرانی از طرف شورای سلطنت به پاریس رفت و آنجا استعفا داد. آقای دکتر بختیار خود، خبر از نوشتن این نامه داده است:
 
« مرحوم مهندس مرزبان آمد پاریس و با پسر آقای خمینی تماس گرفت و این نامه را داد و دو سه روزی هم معطل شد و نتیجه ای گرفته نشد» (19)
 
  هدف از این نامه، درخواست به تأخیر انداختن عزیمت آقای خمینی به ایران است. این نامه که با جستجوی زیاد آنرا در کیهان یافتم، قسمتهای مهمی از آن  که نشان می دهده، بختیار چگونه  خمینی را می شناخته در زیر خواهد آمد :
 
« پس از عرض سلام و تقدیم احترام به حضور مقدس آن پیشوای بزرگ روحانی که به الطاف الهی به فضیلت مجاهدت در راه حق آراسته است اجازه می خواهد به اختصار چند نکته قابل توجه آن رهبر علیقدر اسلامی را به استحضار خاطر شریف برساند… این کار البته در گرو توفیق الهی است. امیدوارم در این راه از برکت انفاس قدسیه آن حضرت و دعای خیر همۀ نیک خواهان این مرز و بوم برخوردار شدم…لذا تمنا دارد استدعای ارادتمند را در تأخیر عزیمت به ایران بسمع قبول تلقی فرمایند…حضرت آیت الله، از  خدا دان خلاف دشمن و دوست، که دلِ هردو در تصرف اوست…من بحکم همین ایمان عمیق، آرزومندم که آن پیشوای بزرگ در این لحظه خطیر نیز با الهامات ربّانی ملهم شوند تا علیرغم احوال فعلی، صمیمیت و اخلاص من در راه حق و آزادی برای آن وجود مقدس آشکار گردد » ( 20) 
 
سوم، نامه ای ایست که آقای بختیار برای آقای خمینی نوشته که پس از کسب اجازه به پاریس و به دیدار آقای خمینی برود. خود در کتاب 37 روز پس از 37 سال بدون اینکه متن کامل آن را بیاورد، می گوید: « چند روز قبل خدمت حضرت آیت الله خمینی که ایشان را یکی از عوامل به حرکت درآوردن انقلاب باشکوه ملتمان می دانم، نامه ای نوشتم.  در این نامه جزء و کل وضع موجود کشور را بیان کردم» (21)
 
بختیار در مورد این سئوال صدقی:« آقای دکتر فکر نمی کنید که همین رفتن شما پیش آقای خمینی بعنوان نخست وزیر ایران خودش یک وزنه ای به آقای خمینی می داد و نشان می داد که آقای خمینی یک نیروی قابل ملاحظه ای در صحنۀ سیاسی ایران است؟ 
 
ج- مطلقاً قربان بنده به این عنوان نیامدم. متن را می توانید پیدا کنید. در توی رادیو خوانده شده  است.
 
س- نفس رفتن شما را می گویم.
 
ج- نه. من نوشته بودم آیت الله عظما خمینی. امام هم توی آن ندارد. من به عنوان شاپور بختیار یک ایرانی. خوب، این نخست وزیری نیست… «…چهل میلیون آدم  را خر کرده بود که هنوز یک عده ای از آنها خر هستند چه می توانستم بکنم این را نکرده بودم ولی واقعیت را وقتی آدم می بیند باید قبول بکند. این آدم از سنجابی خر کرده بود تا جاروکش محله. شاید واقعاً دویست سیصد نفر آدم بودند که می فهمیدند و آن ها هم جرأت حرف زدن نداشتند. » (22)
 
آقای بختیار در مورد نامه ای که نوشته که به دیدار خمینی برود، می نویسد:« با کلمات ” من شاپور بختیار…” شروع می شد و بعد شرح خلاصه ای از کارهای من تا زمان نخست وزیری ام آمده بود و سپس با کمال احتر ام پیشنهاد کرده بودم که به پاریس بروم تا با او در بارۀ مسائل بسیار حیاتی آینده کشور و حتی دنیای اسلام، دو به دو به گفتگو بنشینیم. مقصود از دو به دو این بود که نه من به عنوان رئیس دولت با او حرف خواهم زد و نه او به عنوان رهبر مذهبی با من طرف خواهد شد.» (23) 
 
نمی دانم چه می شود گفت: آقای بختیار گمان می کند که نخست وزیری و رهبر مذهبی اتیکت است که گاهی می شود آن را به یقه کت چسباند و گاهی هم آن را کند؟ آقای بختیار وقتی نخست وزیر است چه با یک فرد و چه با جمعی و چه با خبرنگاری صحبت بکند، این نخست وزیر است که صحبت می کند. همچنین آقای خمینی مرجع تقلید و رهبر مذهبی در هر حال و هر شر ایطی مرجع تقلید و رهبر مذهبی است. چه با امامه و چه بی امامه با کسی صحبت بکند. وقتی بختیار این مسئله به این سادگی،  وارونه اش را می خواهد به خورد دیگران بدهد، از پیش معلوم است که بعد ش چه خواهد شد. آیا تا به حال در جهان دیده اید که رئیس جمهوری، نخست وزیری، با جمعی و یا دو به دو با کسی گفتگو کرده باشد و بگویند که دو فرد عادی با هم صحبت کردند؟  می گویند: که رئیس جمهور و یا نخست وزیر با فلانی دو بدو صحبت کردند و حق هم همین است. علاوه بر این متن نامه هم آنطور که بختیار، بعد از وقوع  آن را شرح داده نیست. نباید از آقای بختیار پرسید وقتی می خواهید به پاریس بروید، به بانک مرکزی می گوئید که 50 هزار فرانک در اختیار بگذارد، نخست وزیر هستید ولی وقتی با خمینی می خواهید صحبت کنید، بختیارِ بدون اتیکت؟ « از بانک مرکزی خواستم که 50 هزار فرانک در اختیار من بگذارد تا نخست وزیر ایران در خیابان های پاریس بدون پول سرگردان نماند.» (24) 
 
نامه بختیار به آقای خمینی که در رادیو خوانده شده و در  اطلاعات و کیهان نیز منتشر گردیده، چنین شروع می شود:
 
« من به عنوان یک ایرانی وطن دوست که خود را جزء کوچکی از این نهضت و قیام ملی اسلامی می دانم و اعتقاد  صادقانه دارم که رهبری و زعامت حضرت آیت الله العظمی امام خمینی و رأی ایشان می تواند راهگشای مشکلات امروز ما و ضامن ثبات و امنیت کشور گردد، تصمیم گرفتم که ظرف 48 ساعت آینده شخصاً به پاریس مسافر ت کرده و به زیارت معظم له نائل آیم و با گزارشی از اوضاع کشور و اقدامات خود ضمن درک فیض در باره آینده کشور کشب نظر نمایم» (25) تازه به فرض محال – و به علت چند سال بعد از وقوع، که فکر و نظر بختیار عوض شده- حق را به بختیار بدهیم که او در مورد خمینی لفظـ «امام» را به کار نبرده است، همان « رهبری و زعامت حضرت آیت الله العظمی »، کفایت می کند و با نگفتن امام چیزی عوض نمی شود و از مقام و موقعیت و رهبری آقای خمینی نمی کاهد.  
 
   مصاحبه های بختیار و نامه هایش، فاش می گوید که بختیار در آن برهه، خمینی را رهبر حرکت بر ضد استبداد شاه می دانسته است، وگرنه نامه نوشتن، و او را اینگونه مورد خطاب قرار دادن کاملا بی وجه بود. دیگر اینکه آقای بختیار از آقای خمینی تقاضای «هدایت  راهنمائی و حمایت»  می کند و به رهبری انقلاب و  زعامت وی معترف است و رأی و نظر آقای خمینی را « راهگشای مشکلات امروز ما و ضامن ثبات و امنیت کشور » می داند.
 
بختیار همچنانکه  به اعتراف صریح خود به شاه و قولهایش اعتماد و اطمینان نداشته، و هر دو با هم بازی می کرده اند، فکر کرده که با خمینی و انقلاب هم همین رویه کار ساز خواهد بود. تمام کوشش خود را به کار برد تا به قول خودش با به تعویق انداختنِ آمدنِ خمینی به ایران از طرفداران او بکاهد.  سلیوان می نویسد:
 
بختیار « با هیجان در مورد نقشه اش که دزدیدن انقلاب از دست آیت الله بود سخن می گفت.  او بر این نظر بود که با خروج شاه می تواند رهبری ایرانیان را در تسخیر خود در آورد…من به سخنان او در نهایت ناباوری گوش دادم، به سفارت برگشته و بعد از گزارش عصاره  گفتگویم، مشاهدات و نظر خود را راجع به بختیار گزارش کرده و گفتم که بختیار دارای شخصیتی دون کیشوت  گونه است و به نظر می آید که اصلا نمی فهمد که با ورود آیت الله و همراهانش، دولت ایشان با موج انقلاب از جا کنده خواهد شد.» (26)
 
بختیار در مصاحبه با صدقی، می گوید: « اما برای روشن شدن بیشتر شما این را اضافه می کنم که مسئله خمینی در اینجا را پس از رفتن شاه من می خواستم خودم روی همان سیاستی که عرض کردم این را مشغول بکنم  تا مردم همین طور که شروع شده بود آرام آرام البته می آمدند به طرف من و اگر این سم پاشی این پست فطرتان فروهر و سنجابی و این کثافت ها نبود باور کنید کار من خیلی آسان تر می شد.  » (27) 
 
در حقیقت وقتی بختیار بدانگونه در رابطه با آقای خمینی مصاحبه می کند و نامه می نویسد، بدانها اعتقاد نداشته و برای اغفال آقای خمینی و مردم بوده تا همانگونه که خود نزد سلیوان فاش کرده  انقلاب را مصادره به مطلوب خود کند و همانطوریکه بعدها گفت، « می خواستم خودم روی همان سیاستی که عرض کردم این را مشغول بکنم » تا آرام آرام مردم را پراکنده ودر نتیجه مانع پیروز انقلاب بشود. 
 
 همچنانکه کمی قبل آمد سفیر آمریکا این نقشه و فکر بختیار را بیهوده و باطل میداند و می گوید:« اصلا نمی فهمد که با ورود آیت الله و همراهانش، دولت ایشان با موج انقلاب از جا کنده » و
 
گراهام در پایان این دیدارش، با بختیار  گفت  :«او مردی تاثیر گذار، شجاع، باهوش و دوست داشتنی است، اگرچه من از این می ترسم که او بیشتر فرانسوی است و کمتر ایرانی و قابلیت انعطاف کمی برای یافتن راهی برای خروج از تنگنا دارد. اگر بختیار درست فکرکرده باشد که مردم کم کم از دست خمینی خسته خواهند شد، ممکن است نجات پیدا کند، ولی من می ترسم که نظر بختیار در این مورد درست نباشد.»( 28)
 
وقتی صدقی از او می پرسد:  
 
« آقای دکتر دستور بستن فرودگاه مهرآباد را چه کسی داد و دستور باز کردن آن را چه کسی؟
 
 جواب می دهد:هر دو را خود من. (29)
 
و در جا به ناتوانی خود از بستن فرودگاه و بی رویه عمل کردن خود اعتراف می کند و می گوید: 
 
« یک جوری بود که دل شیر می خواست که آدم بتواند تحمل بکند و اعصابش را از دست ندهد و کارهای بی رویه نکند … مردی که چهل میلیون آدم بد بخت و بیچاره و دور از سیاست و بدون تجربه را خر کرده بود. چکار می شود کرد؟» (30)   
 
چنانکه بختیار خود  معترف است، تمامی ملت به حرکت در آمده، حال به زعم ایشان « چهل میلیون آدم بد بخت و بیچاره »  بپاخاسته بودند، و لابد شما می خواستید با کشتار جلو آنها را سد کنید. البته به کشتارهم دست زده شد ولی بیش از این امکان پیدا نشد و به قول خود بختیار فرماندهان نظامی فرمان  او را در بمباران کردن اجرا نکردند.
 
طرفه اینکه: بختیار خودش توان نداشت که از آمدن خمینی به ایران جلو گیری کند، دست به دامن ژیسکاردیستن – رئیس جمهور کشوری که نسبتاً همه چیز آن بر اساس قانون و آزادی است – شده است که آمدن خمینی را به ایران سد کند، به صدقی می گوید: « من سعی کردم آمدنشان را به تعویق بیندازم. یک روز سفیر فرانسه را هم خواستم غافل از آن بکلی جریانی که شاه و ژیسکاردیستن با هم داشتند به او گفتم شما می توانید این Massage مرا به پرزیدنت ژیسکاردیستن همین امروز برسانید. گمان می کنم روز یکشنبه هم بود. یک روزی بود که خیلی مشکل بود این کار. گفتم لازم نیست که من به شما یک نامه بنویسم و یا تلکس بزنم ولی به هر وضعیتی است شما شخصاً باید با کاخ الیزه تماس بگیرید و متأسفانه فرانسه یک وزیر خارجه ای داشت که بسیار طرفدار خمینی بود و از این جهت گفتم بله، آقای فرانسوا پونسه، و مستقیماً شما به او بگوئید که بختیار از شما خواهش می کند که به هر تقدیر و وسیله ای که می توانید آمدن آقای خمینی را به ایران به تعویق بیندازید. دیگر چگونگیش را من از اینجا نمی توانم بگویم، می دانم شما در یک مملکتی هستید که قانونی نمی توانید او را حبس بکنید، و چه بکنید، ولی اگر بتوانید من خیلی خوشحال می شوم. من می دانم که این سفیر این اقدام را کرد و فردای آن روز آمد و به من گفت که ما اقدام کردیم.» (31) بختیار که دچار دوگانگی شده و با خود در جنگ و گریز است، از یکطرف نمی تواند از مقام نخست وزیری صرفنظر کند و از طرف دیگر مشاهده می کند که نمی تواند جلو پیشرفت انقلاب را سد کند، اعتراف می کند، قبل از اینکه نخست وزیرشود، انقلاب جا افتاد بود: « طی دو ماهی که نظامیان قدرت را به دست داشتند انقلاب جا افتاد… پادشاه اولین تماس را با من پس از نافرجام ماندن مأموریت صدیقی گرفت. » (32) و به بی یاوری خود که در اثر تک روی و گریز از جوانان و مردم، حاصل شده بود نیز واقف است و آن را اینگونه بیان می کند:
 
 « اوضاع سیاسی از دو ماه پیش به این طرف دستخوش تحولات مهمی شده بود. من حمایت کلی جبهۀ ملی را از دست داده بودم، فشار عمومی از حد و مرز قابل تحمل گذشته بود.» (33) و برای مبرا کردن خود از عمل تک روانه ای که به آن دست زده بود، زیر اصل وجود اپوزیسیون زده، « ولی اپوزیسیونی به این معنی دیگر در آن زمان وجود نداشت » و خواسته وانمود کند که جبهه ای وجود نداشته در نتیجه رسیدن اپوزیسیون به قدرت مطرح نیست چونکه اپوزیسیونی در کار نیست: «  اگر غائله به پیروزی اپوزیسیونی که پس از مبارزات طولانی به قدرت رسیده بود ختم می شد، قضیه سهل بود. ولی اپوزیسیونی به این معنی دیگر در آن زمان وجود نداشت. اپوزیسیون به دسته ها یی ناموزون تقسیم شده بود که هر گروه، بی نظم و حریص، فقط به دنبال یافتن راهی بود که خود را به قدرت جدید نزدیک کند.» (34) در اینجا مکنونات قلبی خود را که در جستوجوی یافتن راهی برای قدرت است، ظاهر می سازد.
 
بختیار حتی به تعداد وزراء کابینه یار و همکار ندارد و با وجود اینکه مخالف تصمیمات جبهه عمل کرده است، فکر می کرده که بعداً با او همکاری خواهند کرد، غافل از اینکه اینها  وسیله ی   جلو گیری  پیروزی انقلاب را ندارند، می گوید: « سعی کردم که اقلاً دو سوم وزراء را تعیین و انتخاب بعضی از وزراء را بگذارم برای بعد سر فرصت. و همین کار را کردم. ولی اولاً باید عرض کنم که همۀ دوستان من، همۀ آشنایان من و همۀ افرادی که به آنها امید بسته بودم حاضر به شرکت در کابینه نبودند. دوست من بودند ولی شهامت این کار را  نداشتند» (35)
 
در حقیت این تصور غلط که هم اکنون  که اپوزیسیونی در کار نیست و زمینه خالی است و هر کسی در پی قدرت خویش است،  پس حالا که به خیال خود فرصت در اختیارش قرار گرفته ،چرا به قدرت نچسبد، غافل از اینکه نه رهبری انقلاب در دست اوست و نه مردم به او اعتماد داشته و به حرفش اعتناء می کنند و نه دوست و یاوری دارد. خود نیز بدانها معترف است. در مورد، نداشتن یار و یاور باز هم می گوید: « دکتر صدیقی هم یک  مقداری تمجمج کرد و یک مقدار هم بیچاره گرفتار بود، می دانید  آدمهای خوب بودند ولی جرأت جلو آمدن نداشتند خیلی از آنها و این یکی آز آن پُرابلم های ما بود که خود من هم دچار این پرابلم بودم» (36) مختصر اینکه:
 
  بختیار می گوید، لری بنام بختیارگفت خمینی غلط می کند به ایران بیاید.(37) یا « این ابلیس را قبلاً ندیده بودید» (38) و یا امثالهم، اینها همه حرفهای چند سال بعد از وقوع است و به لحاظ آن دوره تاریخی نمی تواند ارزشی داشته باشد. البته به عنوان نظر جدیدی که تازه به آن رسیده  نظیر تمام کسان دیگر قابل قبول است.
 
بختیار هم در جریان رفتن به پاریس و تماس با شورای انقلاب و بازرگان و نیز مصاحبه با رادیو لندن می گوید: « وی حاضر به همکاری با طرفداران آیت الله خمینی است. وی نه تنها وزرای طرفدار خمینی را در یک دولت ملی خواهد پذیرفت، بلکه نقش آیت الله خمینی را در رابطه با حل و فصل مسائل اجتماعی و مذهبی نیز می پذیرد.» (39) . به منظور احتراز از تکرار مکررات، در مورد جریان رفتن بختیار به پاریس و تماس با شورای انقلاب و مهندس بازرگان و قول و قرارها، در «کتاب پارس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد»، فصل هفتم، صص353-340 ، مشروح آن آمده است، به آنجا مراجعه کنید.
 
مصدق، نهضت 15 خرداد 42 و خمینی،
 
اگر چه وضعیت و شرایط زمان نهضت 15 خرداد سال 42، باشرایط و وضعیت زمان انقلاب به رهبری آقای خمینی یکی نیست ولی نظر مصدق در آن زمان نسبت به آن رویداد و رهبری آن، نشانگرعمق بینش و شناخت مصد ق از روحانیت می تواند باشد.
 
 بنا به نقل قول آقای بنی صدر « وقتی بعد از واقعه 15 خرداد 1342 جریان واقعه را به مصدق گزارش کرده بودند و وی نوار سخنرانی آقای خمینی را گوش کرده بود. شجاعت او را ستوده بود و گفته بود “تجربه طولانی ما این است که آقایان روحانیون تا به آخر نمی‌آیند و اگر هم بیایند در آخر سر خراب می‌کنند. »(40) و یا در نامه‌ای که آقای مصطفی شعاعیان بعد از 15 خرداد به مصدق نوشته و به وی پیشنهاد کرده بود که رهبر مشترکی از روحانیون و ایشان بوجود آید، پاسخ می‌دهد “که این مطلب آغاز روشنی دارد و پایان تاریکی” ».(41)
 
آقای سید جلال الدین مدنی که از سیاق دو جلد تاریخ معاصرش، استنباط می شود که از طرفداران بقائی بوده است، در کتاب خود در انتقاد به مصدق آورده  ‌که مصدق « در آن تاریخ نه محبوس بود و نه در نهضت شرکت داشت و اساساً با شکلی که نهضت اسلامی پیدا می‌کرد نمی‌توانست موافق آن باشد و حتی اعتراضاتی هم به او می‌شد که چرا در قضایای 15خرداد سکوت کرده است. بقایی از این سکوت و رفتار فرصت‌طلبی هواخواهان مصدق، استفاده کرده و در یکی از اعلامیه‌های حزب زحمتکشان ملت ایران نوشت «… ایشان (منظور مصدق) که برای مجلس ترحیم مرحوم شمشیری اعلامیه صادر می‌کنند و شما (هواخواهان مصدق) عین آن را گراور می‌کنید و هزاران نسخه منتشر می‌نمائید، ایشان که به افتخار جناب آقای خسرو قشقایی دستخط صادر می‌کند که عیناً در روزنامه باختر امروز (ارگان جبهه ملّی اروپا) گراور می‌شود، ایشان که برای دانشجویان و غیره دستخط صادر می‌فرمایند و عیناً منتشر می‌شود چطور است که برای کشته شدن صدها نفر ابداً به روی مبارک نمی‌آورند.» مصدق با وجود چنین اعتراضاتی بی‌تفاوت باقی ماند. » (42)
 
اگرچه آقای مدنی خواسته به خوانندگان خود و نسلهای آینده چنان  القاء کند، که در  سال 42 که نهضت 15 خرداد بوقوع پیوست دکتر محمد مصدق با وجودی که آزاد بوده و در زندان به سر نمی برده است، نه تنها در آن شرکت نداشته بلکه با آن موافق هم نبوده است. که در مورد شق اول آن گویا از دید آقای مدنی  کسی که رابطه اش جز با خانواده درجه یک قطع است و در خانه خود در ده  احمد آباد  تحت نظر است، زندانی محسوب نمی شود. اما  شق دوم آن بنا به نقل قولهای بالا درست است و مصدق با نهضت 15 خرداد 42، به رهبری آقای خمینی موافق نبوده و دلیل مخالفت خود را بدون اینکه بخواهد به کسی امریه صادر کند و یا فرمان بدهد، گفته است که « تجربه طولانی ما این است که آقایان روحانیون تا به آخر نمی‌آیند و اگر هم بیایند در آخر سر خراب می‌کنند». و زمان هم نشان داد که نظر مصدق صائب بوده است و ای کاش چنین نمی شد. و بعید نیست که کینه ای که آقای خمینی از مصدق و ملیون به دل داشت و بعد از پیروزی انقلاب –  و روحانیت حاکم خط وی – تا توانست علیه او عمل کرد، ناشی از این است که مصدق رهبری او را به چیزی نگرفته و از او  ونهضت 15 خرداد نه تنها حمایت نکرده بلکه به هیچ نوعی از او نام نبرده است.  و این هم  از تجربه و شناخت مصدق از آیت الله کاشانی، فلسفی، بهبهانی و سایر روحانیت بر می آمده است.
 
یادداشت و نمایه:
 
 1- اطلاعات، چهارشنبه 20 دی ماه 1357، شماره 15756، ص 8 ستون سوم” بختیار: من استعفای شاه را نخواسته ام”
 
2- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمۀ مهشید امیر شاهی، چاپ سوم، ی ، ص237.  یاد داشت مترجم: پاریس 25 آبان 1361 است.
 
3- ر.ک. همین نوشته،  قسمت سوم. 
 
 4-  در موقع رأی گیری در شورای جبهه ملی، در  مورد دکتر بختیار، باتفاق آراء، رأی به اخراج او داده شد و فقط دو نفر یکی ابوالفضل قاسمی بود که رأی مخالف و تیمسار مدنی رأی ممتنع داد.  کاتم، ایران شناس و استاد هاروارد در تاریخ 18/10/57 این موضوع را چنین گزارش می کند: ” مخالفین میانه رو…از بختیار به عنوان یک شخصیت متزلزل که نتوانسته در برابر پیشنهادات شاه برای نخست وزیری مقاومت کند، حال بسود ایران باشد یا  نباشد، یاد می کنند.”( اسناد سفارت شماره 10، ص6.)
 
5-  پرونده صالح ( در باره الهیار صالح)، ایرج افشار، کتاب یا انتشارات؟ روشن وابسته به نشر روشن 1384،تهران؟  ص 329 . مصدق در 16 آذر 1341، این نامه را به الهیار صالح نوشته است.
 
6- ر.ک. همین نوشته،   
 
7- ر.ک. همین نوشته، 
 
8- گروگان گیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری،ص291-290. و اطلاعات، یکشنبه 15 بهمن 1357،  ص2.  
 
 9- از جمله نگاه کنید به روزنامه لوموند 21 ژوئن 1981: “ستاد مشترک ارتش عراق قرار بود در عرض کمتر از یک هفته خوزستان– به قول عراقیها عربستان- را اشغال کند و کردها مناطق کردنشین را در دست بگیرند و روز 5  اکتبر در اهواز شاهپور بختیار حکومت آزاد تشکیل دهد. ” و لوموند 23 نوامبر 1980
 
  و همچنین نگاه کنید به کتاب ژان ایو اپرون و ژان نوئل تورنیه، پاریس 1992.   
 
– Enquete sur l’assassinat de Chapour Bakhtiar, Jean-Yves Chaperon and Jean-Noel Tournier, Edition n° 1 Paris 1992
 
  – Qutidien de Pari 22 Octobre 1980  10
 
  11- ر.ک.  « پارس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد»، فصل هفتم، صص353-340 .
 
12- اطلاعات، چهارشنبه 20 دی ماه 1357، شماره 15756، ص 8 ستون سوم” بختیار: من استعفای شاه را نخواسته ام” 
 
13- مصاحبه با هاروارد، از نوار3 ، ص 16. 
 
14- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 151 .
 
15-  اطلاعات سه شنبه 16 دیماه 57، شماره 15753، ص6.  
 
16- اطلاعات سه شنبه 16 دیماه 57، شماره 15753، ص6.
 
17-  اطلاعات پنجشنبه، 12 بهمن 1357، شماره 15774، ص 8  پیام نخست در آستانه ورود امام خمینی.  
 
18- متن کامل نامه به این شرح  است:
 
«هفتم شهریور ماه 56- حضرت آیت الله خمینی دامت برکاته؛ خاطر مبارک شاید از انتشار اعلامیه مورخ 22 خرداد 56 که با امضای اینجانب و آقایان دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در تهران انتشار یافته است اطلاع حاصل فرموده اید. ما در مقابل خلق و خدا بیان این حقایق را ادای وظیفه ملی ودینی خود دانسته ایم و اوضاع کشور را همانطوری که هست بگوش هموطنان خود ودنیای خارج رساندیم. در این ایام که برای چند روز اقامت در فرانسه بودم با دوستان وهمفکران خود تبادل نظر کردم واکنون به وسیله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی صدر این عریضه را به حضور آن حضرت تقدیم می دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی مذکور خواستم استدعا نمایم که به منظور وسعت بخشیدن به مبارزات وایجاد هماهنگی بیشتر بین افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانید به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه  خیر، هدایت و حمایت فرمائید. باسلام و تهیت [تحیت]، ارادتمند  شاپور بختیار.» 
 
19- سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 65. 
 
 20- متن نامه ایست که بوسیلۀ مهندس مرزبان دکتر بختیار برای آقای خمینی ارسال کرده  و من آن را در کیهان یافتم. کیهان چنین می نویسد:« دکتر شاپور بختیار، نخست وزیر طی نامه ای که به حضور آیت الله العظمی خمینی ارسال داشته است، چنین می نویسد:  
 
« پس از عرض سلام و تقدیم احترام به حضور مقدس آن پیشوای بزرگ روحانی که به الطاف الهی به فضیلت مجاهدت در راه حق آراسته است اجازه می خواهد به اختصار چند نکته قابل توجه آن رهبر عالی قدر اسلامی را به استحضار خاطر شریف برساند. امید وارم به یاری خداوند بزرگ بتوانم آنچه را که بعنوان یک ایرانی مسلمان مبارز بعهده دارم به روشنی بیان کنم. مبادا که بسبب تردید در بیان حقیقت  نزد  بندگان حق پرست و حقیقت جوی خدا شرمسار شوم.
 
1- آن حضرت واقفند که برنامه این دولت از صفر تا ذیل کاملاً و جزاً همان مطالبی است که طی سالیان دراز دوران اخافه و ارعاب و اختناق مورد نظر آن وجود مقدس و سایر مبارزان و شهیدان راه حق و آزادی بوده است و به محض تصدی نخست وزیری بلافاصله با توکل به خدای متعال با کمال اشتیاق و اخلاص شروع به اجرای آن کردم  جای هیچگونه تردید نیست که اگر مهلت معقولی داده شود به خاطر صیانت حقوق حقه ملت مسلمان و مبارز ایران به حرمت روان پاک شهیدان راه آزادی و به حکم 25 سال سابقه مبارزات سیاسی  و برای حفظ استقلال و تمامیت خاک میهنم به خواست خدای متعال، تمام جرئیات این برنامه را مردانه و مخلصانه به موقع اجرا خواهم گذاشت.
 
این کار البته در گرو توفیق الهی است. امیدوارم در این راه از برکت انفاس قدسیه آن حضرت و دعای خیر همۀ نیک خواهان این مرز و بوم برخوردار شوم.
 
2- هرچند زیارت آن پیشوای بزرگ روحانی سعادتی است که من نیز مانند بسیاری از فرزندان ایران که هواخواه آزادی و استقلال آزادی ایران و مؤدّب به آداب اسلام در تجلیل مقام آیات عظام و علمای اعلام اند در آرزوی آنم. ولی اجازه  می خواهم بعرضتان برسانم که به عقیده اینجانب در شرایط کنونی بسبب تحریکات گوناگون و حالت عصیانی که در گروههای موافق و مخالف وجود دارد، بازگشت آن وجود  مغتنم موجب تشنجات و اختلالاتی خواهد شد که دولت را از ادامه برنامه ای که متفق الیه همه آزادیخواهان خداپرست ایران است باز خواهد داشت. لذا تمنا دارد استدعای ارادتمند را در تأخیر عزیمت به ایران بسمع قبول تلقی فرمایند.
 
3- اگر پس از تشریف فرمائی مبادرت به اعلام یک سازمان سیاسی بفرمایند که با قانون اساسی کنونی سازگار نباشد، یقیناً دولت را در وضع بسیار دشوار و خطرناکی قرار خواهند داد که اینجانب نمی خواهد مسئولیت عواقب آن را بپذیرد.
 
4- امید وارم با توجه به موقعیت اینجانب بحکم درایت حکیمانه و نیت مخلصانه و خیرخواهانه ای که برای سعادت مردم ایران داشته و دارید اجازه بفرمائید که هر تغییری در نظام مملکت از راه صحیح و سلم و آرامش بر طبق سنن دموکراتیک مقبول در تمام جهان انجام گیرد.
 
مبادا خدای ناخواسته پس از یک ربع قرن  سیطره  خودکامگی و درنده خوئی مطلق و فساد عام و شامل، دوباره گرفتار مصیبتی عمیق تر و بلائی بزرگتر گردیم که در آن صورت باید بگویم، مسکین من و رنجهای بی حاصل من.
 
حضرت آیت الله، از  خدا دان خلاف دشمن و دوست، که دل هردو در تصرف اوست.
 
من بحکم همین ایمان عمیق، آرزومندم که آن پیشوای بزرگ در این لحظه خطیر نیز با الهامات ربّانی ملهم شوند تا علیرغم احوال فعلی، صمیمیت و اخلاص من در راه حق و آزادی برای آن وجود مقدس آشکار گردد و به علم الیقین موفق گردند که این استدعا صرفاً بخاطر اجتناب از پیش آمدهائی است که در صورت بروز برای من نیز جز نهایت تأسف نتیجه ای نخواهد داشت و کوه اندوهی که از آن حوادث بر دل ما فرود خواهد آمد. همه مبارزان راه حق و آزادی را سالیان دراز سوگوار خواهد کرد و روح پاک شهدای راه آزادی را تا ابد متألم خواهد ساخت.
 
والسلام علی من التبع الهدا 
 
  اردتمند شاپور بختیار»  
 
 ( کیهان، یکشنبه 8 بهمن 57، شماره 10623، ص2؛ نامه بختیار به امام خمینی)
 
21-  سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 147. 
 
22-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 4و5. 
 
23- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 191و192.
 
24- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 193و194 .
 
25- اطلاعات یکشنبه، 8 بهمن 1357، شماره 15770، ص 2، بختیار: از امام خمینی کسب نظر می کنم؛ کیهان، 8 بهمن 1357، شماره 10623، ص 5، بختیار…به پاریس می رود.
 
26-  m_delkhasteh@yahoo.co.uk“> m_delkhasteh@yahoo.co.uk ؛ به نقل William Sullivan, Mission to Iran (New York and London: W. W. Norton, 1981).p. 240 
 
27-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار دوم، ص 13. 
 
28-  اسناد وزارت خارج انگلیس، فایل: FCO 8/3351    
 
 29-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 8و9.   
 
30-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 8و9.  
 
 31-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار چهارم، ص 13و14.   
 
 32- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 154 .
 
 33- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 157 .
 
 34- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 179 . 
 
 35-  سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، دکتر شاپور بختیار،انتشارت رادیو ایران، ص 128.
 
 36-  در مصاحبه با ضیاء صدقی، نوار  سوم، ص 18.   
 
  37- مصاحبه با هاروارد، از نوار3 ، ص 16. 
 
  38- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه: مهشید امیر شاهی، ص 151 .
 
 39- اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی، ص 303؛ به نقل از کیهان هوائی هفتگی، شماره 305، چهارشنبه 18 بهمن 1357.
 
 40-  تقابل دو خط یا کودتای خرداد 1360، ص 158-157؛ به نقل از: خیانت به امید، ابوالحسن بنی‌صدر، ص 370.
 
41-  همان سند، ص 158؛ من خودم نامه مصطفی شعاعیان به مصدق و پاسخ دکترمصدق را بوی ندیده‌ام اما آقای هوشنگ کشاورز صدر برای نگارنده تعریف کرد که هم نامه و هم پاسخ آن را خود ملاحظه کرده است.
 
42- تقابل دو خط یا کودتای خرداد 1360، ص 162؛ به نقل از: تاریخ سیاسی معاصر، سیدجلال‌الدین مدنی، ج دوم آبان 1362، ص 61 .
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید