back to top
خانهدیدگاه هاسلفیست ها کیستند و چه می گویند؟ مولفه های اصلی اندیشهٔ سلفی...

سلفیست ها کیستند و چه می گویند؟ مولفه های اصلی اندیشهٔ سلفی و چند و چون چه می گویند سلفیست ها( بخش دوم و پایانی)

Parsabonab-Younes-1١٣٩٢/٠٧/٢٢- یونس پارسا بناب- درآمد: در بخش اول این نوشتار به پیشینه ظهور و عروج تاریخی اندیشه و انگاشت سلفیه و به هویت سلفیست ها کیستند ؟ پرداختیم . در بخش دوم و پایانی این نوشتار پس از اشاره به نکات مهم پدیده بنیادگرائی دینی – مذهبی بطور کلی در جهان و بطور ویژه در کشورهای مسلمان نشین مولفه های اصلی اندیشه سلفی و چند و چون سلفیست ها چه می گویند ؟ را مورد بررسی قرار میدهیم .
 
نکاتی مهم درباره پدیده بنیاد گرائی: 
 
– بنیادگرائی دینی و مذهبی صرفا به مسلمانان و کشورهای مسلمان نشین محدود نمی شود . امروزه ما شاهد حضور و رشد انواع و اقسام بنیادگرائی ( فاندامنتالیسم ) دینی – مذهبی در مسیحیت ( ایونجلیکا و… ) ، یهودیت ( صهیونیسم و گرایش های منشعب از آن ) و هندویسم ( هندوتوا و… ) ، بودائیسم ( لامائیسم ) و… در اقصا نقاط جهان هستیم .
 
– بنیادگرائی ها از پی آمدها و انعکاسات و یا از تبعات و عوارض منطق حرکت سرمایه در درون جوامع در سطح کشوری و منطقه ای و هم در سطح بین المللی و جهان هستند . بنیادگرائی دینی – مذهبی برخلاف ” بنیادگرائی بازاری ” عامل نیست ، بلکه معلولی است که در بطن و متن رابطه تاریخی شکاف بین فقر و ثروت در درون کشورها و شکاف بین مرکز و حاشیه در سطح جهانی شکل گرفته و رشد می یابد .
 
– بنیادگرائی اساسا یک پدیده سنت محور ( بازگشت به آغاز ) است . روی ا ین اصل همه بنیادگرایان که به غایت سنت گرا = سنت پرست هستند ، اصل و انگاشت هر نوع مدرنیته ( تجدد طلبی ) را نفی می کنند . با رد و یا نفی مدرنیته بنیادگرایان به صف نیروهای ضد تاریخ پیوسته و اصول حاکم بر جهان بینی خود را که عموما هیچ ربطی با مسائل تئولوژیکی و فلسفه دینی نداشته و مطلقا سیاسی – فرهنگی هستند ، مافوق تاریخ ، غیر قابل تغییر و ایستا محسوب می دارند .
 
-در تاریخ جوامع بشری ، تجدد طلبی ( نه مدرنیزاسیون بلکه مدرنیته ) که موجب ظهور ، رشد و گسترش دموکراسی و سکولاریسم و لائیسته گشته . یک گسست مهم در تاریخ جهان در ارتباط با حقوق مردم به حساب می آید . انگاشت تجدد طلبی و جنبش های برآمده از آن در آغاز قرن شانزدهم مقارن با شکلگیری و رشد طبقات جدید ضد فئودالی و مشخصا رشد مناسبات سرمایه داری در اروپای آتلانتیک شروع گشته و سپس به نقاط دیگر جهان گسترش یافت .
 
– مدرنیته بر آن بوده و هست که بشر مسئول و حاکم بر سرنوشت خویش بوده و حق تعیین سرنوشت دارد . بر این اساس ، مدرنیته با طرد اندیشه ها و ایدئولوژی های حاکم در جوامع پیشامدرن ، نه تنها رشد پروسه دموکراتیزاسیون ( دموکراسی خواهی ) را در جامعه منعکس می سازد ، بلکه با تبلیغ و ترویج جدائی جدی و اصیل دین و مذهب از دولت و نهادهایش از سکولاریسم دفاع کرده و می کند . از نظر تاریخی ، رابطه پیچیده ولی مکمل مدرنیته با آزادی های دموکراتیک و سکولاریسم و فراز و نشیب های آن در چند و چون مسیر تاریخ جهان معاصر ، نقش موثری داشته است . بدون تردید رابطه پیچیده و مکمل این سه پدیده و تحول آنها در پانصد سال گذشته تاریخ سرمایه داری به جهت منطق ارزش افزائی و انحصار گرائی حرکت سرمایه با محدودیت ها و موانع بیشماری روبرو گشته اند . ولی تاریخ تکامل این سه پدیده واقعا موجود برخلاف نظر خیلی از پست مدرنیست ها و پیروان ” تلاقی تمدن ها ” منجمله سلفیست ها ، به پایان عمر خود نرسیده و سیر آنها به جلو بعد از گذار از عصر سرمایه داری و استقرار ” جهانی بهتر ” ( سوسیالیسم ) ، هم چنان تا زمانی که طبقات و دولت ها از بین نرفته باشند ادامه داشته و به مرحله عالیتر رشد خود خواهند رسید .
 
– بنیادگرائی دینی و مذهبی ، که واحد جامعه را با فرهنگ آن – آنهم ” فرهنگی ” که به یک دین و یا مذهب تقلیل می یابد – تعریف می کند ، در واقع استراتژی معاصر نظام جهانی سرمایه را که تلاش می کند ” تلاقی تمدن ها ” را جایگزین تضاد بین ” یک در صدی ها ” و ” ۹۹ در صدی ها ” سازد ، توجیه و تقویت کند . با تاکید بی قید و شرط بر امت واحد ، بنیادگراهای مسیحی ( پنتاکاست ها در آمریکا ) ، هندی ( هندوتواها در هندوستان ) ، یهودی ( صهیونیست ها در اسرائیل ) ، مسلمان ( کلیه سلفیست ها منجمله طرفداران ولایت فقیه در ایران ) ، بودائی ( لامائیست ها در کشورهای برمه ، تایلند و ایالت تبت در چین ) جملگی تضادهای اجتماعی و عینی بین صاحبان ثروت و قدرت و طبقات زحمتکش و تهیدستان را در تمام زمینه های زندگی نادیده گرفته و یا بطور کلی نفی می کنند .
 
– هدف اصلی کلیه بنیادگرایان سلفیست در کشورهای مسلمان نشین در آفریقا ، خاورمیانه ، آسیای جنوب شرقی ، آسیای جنوبی و مرکزی و در مناطق مسلمان نشین روسیه و هندوستان ترویج و تبلیغ اندیشه های اسلامی ، مقولات تئولوژیکی ( خداشناسی ) و فلسفی دینی و مذهبی نیست . بررسی تاریخ انواع و اقسام سلفیست ها و جنبش های برآمده از آنها در کشورها و مناطق مسلمان نشین در اکناف جهان که در بخش اول این نوشتار به هویت و پیشینه تاریخی رشد آنها پرداختیم ، به روشنی نشان می دهد که هدف اصلی آنها صرفا تسخیر قدرت سیاسی و استقرار امیرنشین ها و جمهوری های اسلامی در آن کشورها و مناطق است .
 
– پدیده سلفیه و جنبش ها و احزاب و سازمان های سیاسی برآمده از آن صرفا از درون متون کلاسیک و سنتی اسلامی و یا از درون جوامع سنتی پیشا استعماری و پیشا مدرنیته مسلمانان درنیامده و تحقیقا پدیده نوظهور در عصر انحصاری سرمایه داری جهانی بویژه در دوره بعد از پایان جنگ سرد ( از ۱۹۹۱ به این سو ) است . این امر در مورد تمام بنیادگرایان دینی و مذهبی دیگر ( بنیادگرایان غیر اسلامی ) نیز صدق می کند .
 
– اما به صرف اینکه جنبش های متعلق به سلفیست های گوناگون ( تکفیری ، دیوبندی و اعتدالی و یا معجونی از آنها ) پدیده های ” جدید ” و ” نوظهور ” هستند ، کافی برای شناسائی آنها نیست . ضروری است که ما بعد از بررسی دیدگاهها و عملکردهای این جنبش ها ، دریابیم که کدامیک از این جنبش ها خواهان انتقال جامعه به پیش در جهت نقد و رد و عبور از مدرنیته سرمایه داری و گذار و شرکت در تغییر و تنظیم ” جهانی بهتر ” بر اساس چشم اندازهای مدرنیته سوسیالیستی هستند .
 
– بر اساس نکته اخیر روشن است که جنبش ها و احزاب متعلق به بنیادگرایان اسلامی که عمدتا اندیشه و انگاشت سلفیه ( سلفیسم ) ” ام الایمان ” آنها محسوب می شود ، مترقی نبوده و بطور نمایان ارتجاعی هستند . برای آشنائی بیشتر با چگونگی یوتوپیکی و ارتجاعی سلفیسم ، بگذارید به طور اجمالی به بررسی سلفیست ها چه می گویند ؟ بپردازیم .
 
سلفیست ها چه می گویند:
 
– اصول سلفیه و جنبش های سیاسی سلفیستی در ربع آخر قرن نوزدهم در ایالات امپراطوری عثمانی و سپس در شبه قاره هندوستان شکل گرفته و در نیمه اول قرن بیستم تحت نام اخوان المسلمین در مصر ، دیوبندی ها در شبه قاره هندوستان و اخوان المسلمین و فدائیان اسلام در مصر و ایران گسترش یافتند . باید خاطر نشان ساخت که هر سلفیستی متعلق به اخوان المسلمین ، بوکوحرام ، حوزه ولایت فقیه ، طالبان ، القاعده و … نیست ولی هر عضو اخوانی بوک حرمی ، طالبان ، ولائی ، القاعده ای به اصول سلفیه بویژه به اصل ” بازگشت به آغاز ” ایمان دارد .
 
– سلفیه نیز مثل بنیادگرایان دینی و مذهبی متعلق به مسیحیت ، یهودیت ، هندو ، بودائی و… ، اصل آزادی و نتیجتا دموکراسی خواهی ، تجدد طلبی و سکولاریسم ، را بطور آشکار و قاطع رد می کند . سلفیسم بر آن است که هر نوع آزادی و تجدد طلبی با مبانی دینی یعنی ” مشیت الهی ” و ” اقتضای طبیعت ” انسان که مطلقا تسلیم به مشیت الهی است منافات دارد . زیرا به عقیده آنها انسان چه مرد و چه زن به عنوان بنده در این عالم خلق شده و دائما باید در خدمت خواسته های خدای خالق و صاحب خود قرار گرفته و عمل کند .
 
– البته این دکترین ( سلفیه ) به هیچ وجه تشریح نمی کند که این انسان ها چگونه می توانند خواسته های کنکریت این خالق را در دنیای معاصر بفهمند . مثلا آیا این خالق اصل افزایش دستمزد کارگران ، اصل حق تعیین سرنوشت ، اصل رهائی از استعمار کهن و نوین ، استثمار طبقاتی ، اصل مقاومت بر علیه سیاست های ریاضت کشی دولت های اولیگارشی و… را برای انسان زمان حال می پذیرد و یا رد می کند ؟ اصل ” مشیت الهی ” که همراه با اصل ” بازگشت به آغاز ” مرکز اصلی دکترین سلفیه را تشکیل می دهند . شرایط را مثلا در امیر نشین های شبه جزیره عربستان و یا در ایران برای اعمال تئوکراسی ولایت فقیه دسته جمعی ( در عربستان سعودی ) و تئوکراسی ولایت فقیه مطلق ( در ایران ) که در آنها جمعی از ” فقهای – دانشمند ” و یا یک ” فقیه – دانشمند ” می تواند به سئوالات فوق الذکر پاسخ دهند ، آماده ساخت .
 
– بنیادگرایان چه دینی و چه مذهبی که در اکثر مواقع خود را اصولگرا می نامند ، دشمنان اصل تجدد طلبی ( مدرنیته ) هستند . اصل دشمنی با تجدد طلبی بعد از دو اصل ” بازگشت به آغاز” و ” مشیت الهی ” سومین مولفه اندیشه سلفیه است . این بنیادگرایان پیوسته تبلیغ می کنند که تجدد طلبی چون براساس اصل حق تعیین سرنوشت بشر به دست خویش بنا گشته و آزادی و حق نقد و انتقاد را لازم و ملزوم در حوزه خلاقیت انسان می داند با تم اصلی سلفی ها که انسان را بنده خدا و سرنوشت او را به مشیت الهی می سپارد ، منافات دارد . شایان توجه است که بخش قابل توجهی از رهبران اصولگرای ولایت فقیه در ایران و سلفیست های وهابی در عربستان سعودی و دیگر امیرنشین های خلیج فارس ، سلفیست های ” معتدل ” در ترکیه ، مصر ، تونس و…. نئوطالبان در افغانستان و پاکستان و… بر آن هستند که آنها ” مدرن ” بوده و به دنیای مدرن تعلق دارند . آنها دائما تاکید می ورزند که آنها به شاگردان خود یاد می دهند و یا مصلحت می بینند که چگونه از وسایل مدرن کامیپوتر ، آی پاد ، توویتر ، فیس بوک و.. استفاده کنند .
 
– بررسی عملکرد این بنیادگرایان نشان می دهد که ادعاهای این رهبران مدرن چیزی غیر از یک ” مضحکه ” واقعی نیست زیرا که استفاده از این وسایل و رسانه های اطلاعاتی و ارتباطاتی و دیجیتالی هیچ رابطه با انگاشت و عملکرد تجدد و تجدد طلبی ندارد . توضیح اینکه استفاده وسیع از این وسایل در سراسر جهان عمدتا منبعث نه از اصل حق تعیین سرنوشت بلکه دقیقا پی آمد حرکت سرمایه در فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( بازار آزاد نئولیبرالی ) است که خود این رهبران و آقازاده هایشان در مسیر ” توسعه لومپنی ” خود خواسته و یا ناخواسته ( آگاهانه و یا ناآگاهانه ) در خدمت آن قرار می گیرند .
 
– مروجین اندیشه سلفیستی و جنبش های برآمده از آن در زمینه های اجتماعی و اقتصادی آنجا که تلاقی های واقعی ( مبارزات طبقاتی و ملی ) در می گیرد ، حضور جدی ندارند . آنها نه تنها این نوع تضادها را مهم نیم دانند ، بلکه آنها را مظهر ” شرک ” و ” الحاد ” محسوب می دارند . آنها زمانی که به میان زحمتکشان و دیگر تهیدستان می آیند برایشان مدرسه ، کلینک های بهداشتی عمدتا رایگان باز می کنند . اما این مدارس برای امر خیر و در جهت ترویج اندیشه های بنیادگرائی بوده و به هیچ وجه راه حل نهائی برای رهائی از ستم ملی و استثمار طبقاتی را به توده های زحمتکش نشان نمی دهند . آنها فقر ( چه مادی و چه معنوی ) را ناشی از پروسه اختلافات طبقاتی و منطق حرکت سرمایه ( کسب سود و ارزش اضافی در جهت انباشت بیشتر سرمایه ) ندیده و بلکه خود فقر و عوارض آن را ( تن فروشی و بازارهای جهانی سکس ، ازدیاد درجه اعتیاد به مواد مخدر ، دزدی و… ) منبعث از عدم اعمال قوانین شرعیه منجمله ” امر به معروف و نهی از منکر ” می دانند .
 
– سلفیست های گوناگون توده های وسیعی از مردم را در کشورهای پیرامونی بویژه مسلمان نشین بسیج می کنند که چالشگران ضد نظام سرمایه نباید آن را نادیده گرفته و یا به آن کم بهاء دهند . بدون تردید ” حبس ” قابل توجهی از توده های زحمتکش در زندان توهمات خانواده گی امت پرستی یک معضل بزرگی است که نیروهای چپ و دموکراتیک ضد نظام با آن در کشورهای پیرامونی مسلمان نشین روبرو هستند . ولی نیروهای چپ و مترقی باید عاقلانه ( نه فرا تاریخی و نه فرهنگی ) مسئله بسیج توده را که در واقع چیزی غیر از حبس آنها در توهمات خانواده گی دینی و مذهبی نیست ، مورد ارزیابی قرار دهند . به طور نمونه ” پیروزی های ” سلفیست های معتدل اخوان المسلمین در کشورهایی مثل مصر ، تونس ، یمن و…. ازدیاد آنان در پاکستان ، افغانستان ، سوریه ، سومالی ، مالی و…ناشی از عللی است که توجه به آنها حائز اهمیت است . این علل عبارتند از :
 
۱ – عدم شرکت نزدیک به ۷۵ در صد سکولاریست های متعلق به لیبرال ها ، چپ ها ، ملی گرایان و پان عربیست ها بویژه ناصریست ها در انتخابات اخیر مصر ، تونس ، یمن ، اردن و….
 
۲ – عدم حضور و یا ضعف چپ متشکل و متحد در گستره های اجتماعی ( آن جا که برخوردهای اجتماعی واقعی به وقوع می پیوندند ) دهه ها سرکوب و حتی ریشه کن ساختن نیروهای چپ و مترقی در کشورهای مسلمان نشین همراه با شیوع عوامل ذهنی چون تفرقه ، پراکندگی ، بزرگ بینی و امتیاز تراشی در بین نیروهای نقدا ضعیف چپ های کمونیست ، سوسیالیست و … گستره های سیاسی و اجتماعی را در این جوامع به روی رشد بنیادگرایهای متنوع دینی – مذهبی اسلامی باز کرده است .
 
۳ – منابع عظیم مالی و ارزی که عموما با عنایت و حمایت مستقیم سران سه سره نظام جهانی سرمایه در اختیار سلفیست های گوناگون در کشورهای پیرامونی مسلمان نشین آسیا و آفریقا قرار میگیرند در ” پیروزی های ” به اصطلاح انتخاباتی و یا در عملیات نظامی تروریستی آنان نقش های مهمی ایفاء می کنند . این منابع مالی و پولی عبارتند از :
 
یک : سهمی از ” رانت ” امپریالیستی که طبقات حاکمه کشورهای مسلط مرکز بعد از تاراج منابع طبیعی کشورهای پیرامونی بطور مستقیم و غیر مستقیم در اختیار سران سازمان های بنیادگرا قرار می دهند .
 
دو : قاچاق مواد مخدر توسط بنیادگرایان بویژه در افغانستان و پاکستان توسط طالبان ها .
 
سه : قاچاق و تجارت جهانی سکس و فروش زنان جوان در بویژه کشورهای امیر نشین خلیج فارس و شبه جزیره عربستان و…
 
چهار : تاراج و قاچاق آثار عتیقه و باستانی از موزه های تاریخی بغداد در عراق ، بامیان در افغانستان ، حلب در سوریه ، شهر تین باکتو در مالی و… بعد از حمله نظامی آمریکا و کشورهای ناتو به آن کشورها در ده سال گذشته .
 
– علیرغم این تخریب ها و جنایات علیه خلق های کشورهای پیرامونی مسلمان نشین سلفیست های امت پرست و بنیادگرا دائما ادعا می کنند که ضد امپریالیست هستند تا بدین وسیله توده های زحمتکش کشورهای آفریقا و آسیا را که از جنگ های ویران ساز نیروهای خارجی به ستوه آمده اند ، به سوی خود جلب کنند . ولی جوهر ” ضد امپریالیستی ” سلفیست های بنیادگرا عمدتا ” ضد غربی ” بوده و لاجرم نمی تواند به مانعی جدی در مقابل هجوم امپریالیسم به کشورهای حاشیه تبدیل گردد . بررسی واقعیت ها و روند وقایع نشان می دهد که بنیادگرائی اسلامی در کلیت اندیشه سلفیستی خود یک پدیده و جنبش ضد امپریالیستی نبوده و در حقیقت علیرغم اختلافات مشخصی که با امپریالیست ها برای حفظ موجودیت سیاسی خود دارد ، هم سو با نیروهای نظام جهانی سرمایه عمل می کند . اگر این امر را بپذیریم که در جهان نابرابر امروز هنوز هم حکم کشورها استقلال ، ملت ها آزادی و توده های مردم جهانی دیگر و بهتر می خواهند ، به قوت خود باقی است ، در آن صورت یک ضد امپریالیست نمی تواند و نباید ضد کمونیست ، ضد زن ، ضد کارگر و ضد اقلیت های مذهبی و ملی باشد . مروری به زندگی سیاسی رهبران جنبش های رهائیبخش ملی در قرن بیستم ( از سون یات سن در چین دهه ۱۹۱۰ تا مصدق ، آربنز ، لومومبا ، سوکارنو ، حوان بوش ، چدی چیگن ، قوامی نکرومه ، باندرانایکه و… در عهد باندونگ ۱۹۷۰ – ۱۹۵۵ ) نشان می دهد که این رهبران ضد امپریالیست با اینکه به کمپ چپ ها ( کمونیست ها و سوسیالیست ها ) تعلق نداشته و عموما مخالف اصل مبارزاتی طبقاتی ( و موافق تعدیل طبقاتی ) بودند ولی جملگی بطور جدی ضدیت های فوق الذکر را در تئوری و در عمل رد می کردند .
 
– به طریق اولی ، امروز در مرحله تشدید جهانی تر شدن سرمایه و بروز و گسترش بحران ساختاری در نظام جهانی ، یک ضد امپریالیست نباید ضد سوسیالیست بوده و در راه رهائی زحمتکشان کشور خود از ستم و استثمار با برنامه های سوسیالیستی مخالفت کند . ولی اندیشه سلفیه و بنیادگرایی های دینی و مذهبی برآمده از آن منجمله امت گرائی و لائی در ایران ، نه تنها آن ویژگی های اجتماعی و سیاسی را که یک اندیشه و جنبش ضد امپریالیستی با آن تعریف می شود دارا نیست بلکه اسناد و مدارک موجود بطور نمایان نشان می دهد که بنیادگرایان عموما در تاریخ صد سال گذشته بطور مستقیم و یا غیر مستقیم در خدمت امپریالیسم و بازار آزاد سرمایه داری عمل کرده اند .
 
– تاریخ روی کار آمدن احزاب و سازمان های سیاسی متعلق به اخوان المسلمین ( ” سلفیست های معتدل ” ) در ترکیه ، مصر ، تونس ، یمن و… به روشنی نشان می دهد که آنها نمی توانستند بدون حمایت انگلستان و آمریکا در آن کشورها به تسخیر قدرت نایل آیند . بسیاری از ایرانیان چپ ، دموکرات و ملی گرا با تاریخ نفوذ و گسترش اندیشه های امت گرا ( ضد کمونیست و ضد ملی گرائی ) اخوان المسلمین توسط نواب صفوی و فدائیان اسلام در ایران سال های آغازین ۱۹۵۰ آشنائی دارند . آنها به خوبی یاد دارند که چگونه فدائیان اسلام در همکاری نزدیک با مثلث ” کاشانی ، بقائی و حائری زاده ” به کودتاچیان در سرنگونی دولت ملی و ضد امپریالیست مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کمک کردند . امروز بقایای فدائیان اسلام همانا بخشی از مشاوران احمدی نژاد ، خامنه ای و اعضای قابل توجهی از آیت الله های قم و مشهد و اعضای مجلس شورای اسلامی را در حاکمیت تشکیل می دهند .
 
– هم چنین خیلی از نیروهای ضد نظام جهانی به خوبی می دانند که نیروهای ” افغان العرب ” تحت رهبری عبدالله عظام و اسامه بن لادن در افغانستان در آغاز دهه ۱۹۸۰ و سپس طالبان در پاکستان توسط ” سیا ” ایجاد گشتند تا بر علیه دولت ” کمونیست ” افغانستان که مدارس و دانشگاهها را به روی مردان و زنان باز و اجباری ساخته و امر حجاب را انتخابی اعلام کرده بود بجنگند . مضافا بسیاری اطلاع دارند که اسرائیل سازمان حماس را در اوائل تاسیس اش در ۱۹۸۷ تقویت کرد تا جریان های دموکراتیک ، سوسیالیست و سکولار ملی درون جنبش آزادیبخش فلسطین ( ساف ) را تضعیف سازد .
 
– امروز نیز شاهد هستیم که انواع و اقسام بنیادگرایان دینی – مذهبی اسلامگرا که بطور مستقیم و غیر مستقیم ملهم از مولفه های اصلی اندیشه سلفیستی ( اصل بازگشت به آغاز و اصل مشیت الهی ) هستند ، نمی توانستند بدون حمایت جدی اعضای اصلی نظام جهانی سرمایه بویژه در راس آنها آمریکا ، به این اندازه در مناطق بزرگی از کشورهای پیرامونی جهان ( از خاورمیانه بزرگ ، آسیای جنوبی و مرکزی گرفته تا آفریقای شمالی ، غربی و مرکزی ) نفوذ و گسترش یابند . روشن است که معماران پروژه های جهانی راس نظام سرمایه داری پیوسته در تلاش هستند که با تقویت و گسترش بنیادگرایان در آن مناطق استراتژیکی و حاصلخیز از عروج امواج رهائیبخش سوسیالیستی از یوغ نظام جهانی سرمایه جلوگیری کنند .
 
نتیجه گیری:
 
۱ – بررسی تلاطمات و تحولات در مناطق طوفانی جهان که از نظر ژئوپولیتکی و داشتن منابع عظیم طبیعی و معدنی و نیروی انسانی استراتژیک ترین خطه جهان را تشکیل می دهند ، نشان می دهد که کشورهای واقع در این خطه بزرگ وجه مشترکی را دارا هستند که چند و چون آن برای چالشگران ضد نظام سرمایه باید حائز اهمیت باشد . این وجه مشترک که دقیقا سیاسی است تحلیل رفتن و تضعیف نیروهای سکولار ضد نظام سرمایه ازیک سو و تقویت بنیادگرائی اسلامی سلفیستی و نحله های گوناگون متعلق به آن منجمله امت گرائی ولائی در دوره بعد از پایان جنگ سرد ( از ۱۹۹۱ به این سو ) از سوی دیگر می باشد .
 
– با اینکه مفسرین و تحلیل گران رسانه های فرمانبر نظام همراه با ایدئولوگ های نظام سرمایه و حتی بخش قابل توجهی از روشنفکران لائیک و سکولار کشورهای دربند پیرامونی تبلیغ می کنند که بروز و رشد بنیادگرائی دینی – مذهبی یک پدیده و ” تافته جدا بافته ” و مستقل از نظام جهانی سرمایه است ، ولی بررسی مدارک و اسناد موجود و پژوهش های متنوع و متعدد نشان می دهد که پدیده اندیشه و انگاشت سلفیه ( سلفیسم ) و احزاب و جنبش های برآمده از آن از تبعات تشدید پروسه جهانی شدن سرمایه در عصر سرمایه داری انحصاری و گلوبالیزاسیون بویژه در فاز فعلی آن ( بازار آزاد نئولیبرالیستی ) بوده و امروز به مانعی بزرگ در برابر تعالی و سرنوشت مردم کشورهای پیرامونی مسلمان نشین تبدیل گشته است .
 
– نیروهائی که در پی دگرگونی اوضاع پر از تلاطم در مسیر مترقی و دموکراتیک هستند و مشخصا آنهائی که برای تحقق یک تحول ریشه ای بر اساس آزمون های استقلال طلبانه ، آزادیخواهانه و تجددطلبانه با چشم اندازهای سوسیالیستی تلاش می کنند باید با چند و چون بروز و علل رشد و گسترش این هیولای ساخت نظام آشنا گشته و بعد از شناسائی ، بشریت زحمتکش را از یوغ آن نجات دهند . نادیده گرفتن رابطه تاریخی رشد این هیولا با نظام جهانی و عدم آشنائی با نقش مخرب این رابطه نه تنها آشفتگی فکری در شناخت مسببین اصلی پدیده بنیادگرائی بوجود می آورد بلکه مدتها از حرکت نیروهای تجدد طلب انقلابی در جهت استقرار جامعه آزاد در جهانی بهتر جلوگیری می کند .
 
منابع و مآخذ:
 
– براین سلوکامس ، ” سلفی ها ، جهادی ها و انقلاب در سوریه ” ، در نشریه ” نورث استار ” ، ۱۹ دسامبر ۲۰۱۲ .
 
– گری گمبل ، ” سلفی جهادیسم در لبنان ” ، در نشریه ” مانیتر خاورمیانه ” ، سپتامبر ۲۰۰۷ .
 
– پیر محمد ملا زهی ، ” تمایلات سلفیستی در پاکستان ” ، در نشریه ” ایران ریویو ” ، ۱۰ ژوئن ۲۰۰۸ .
 
– محمد تقی آیت الهی ، ” ولایت فقیه زیر بنای فکری مشروطه مشروعه : سیری در افکار و مبارزات سید عبدالله لاری ” ، تهران ۱۳۶۳ .
 
– سمیرامین ، ” وسوسه های تئوکراتیک : یهودیت ، مسیحیت ، اسلام ” ، در نشریه ” دیالکتیک جهان و جامعه ” ، شماره ۱۲ سال ۱۹۹۹ .
 
– جی جی پرس ، ” پیش به سوی پراگماتیسم سلفی در مصر ” در وب سایت ” مانتلی ریویو ” ، ۹ دسامبر ۲۰۱۱ .
 
– یونس پارسا بناب ، ” رابطه نظام جهانی سرمایه و بنیادگرائی : یک بررسی موردی درباره رابطه بین مرکز و حاشیه ” ، نشریه ” شهرگان ” در ونکوور ، ۸ آوریل ۲۰۰۸ .
 
– گفتگو با سید هادی خسرو شاهی ، ” اخوان المسلمین مصر : از حسن البنا تا مرسی ” در ” چشم انداز ایران ” ، دی و بهمن ۱۳۹۱ .
 
– استفان شوارتز ، ” عربستان سعودی و خطر وهابی ” در مجله فوروم خاورمیانه ” ، فوریه ۲۰۱۳ .
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید