طی ۳۵ سالی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد، ایران با سه بحران بزرگ مواجهه شده است: گروگانگیری، ادامه جنگ با عراق و بالاخره بحران اتمی. طرح جمهوری اسلامی در هر سه بحران برای همراه کردن بخشی از مردم و حتی اپوزیسیون موفق شد. در مورد گروگانگیری بنام مبارزه با امریکا برخی از گروههای چپ را با خود همراه کرد، در مورد جنگ ایران و عراق زمانی که نیروهای ایرانی موفق شدند وارد خاک عراق شوند برخی از گروههای ناسیونالیست را به تحسین واداشت و در امر صنعت غنی سازی اتمی نیز موفق شد “حق مسلم ماست” را شعاری مردم پسند کند تا جایی که اینکار را با ملی کردن صنعت نفت همسطح نشان داد.
در شرایط فعلی که صحبت از پایان دادن به بحران اخیر است برای اینکه راه حلهای احتمالی برای خروج از این بحران بررسی شوند نیاز هست به ریشه و چگونگی آغاز این مسئله و نقطه عطف آن بپردازیم. در مورد بحران اخیر، جمهوری اسلامی در برنامههای تبلیغاتی خود موفق شده است یکی از ضد ملی ترین برنامه های مهم در ایران، یعنی راه انداختن صنعت غنی سازی اورانیوم را تحت لوای دفاع از پیشرفت و استقلال کشور پنهان کند. البته اینکار با توسل به دروغ و سانسور صورت گرفت و اینطور نمایانده شد که اصل و اساس فنآوری هستهأی، صنعت غنیسازی است. دومین خلاف حقیقت که حاکمیت پیوسته آن را مطرح کرده است اینکه برای تولید سوخت هستهای، ایران نیاز به صنعت غنی سازی اورانیوم دارد.
در این ماجرا دول خارجی، خصوصا اسرائیل و دول غربی نیز تحت عنوان اینکه نگران هستند ایران بخواهد بمب اتم بسازد سیاست خود را در منطقه پیش می برند. روسیه و چین هم که در حال حاضر استفاده سرشار از بازار ایران می برند نگرانی های خاص خود را دارند و منافع آنها هم در صورت رفع کامل بحران و برقراری روابط سالم با غرب به خطر خواهد افتاد. آشکار است که قدرتها سیاستهایشان را بر اساس منافع خود تنظیم میکنند و در جریان این بحران در مواقع مختلف به تشدید بحران پرداخته اند. نتیجه اینکه بخشی از تحریمها از سوی سازمان ملل صورت گرفته است و روسیه و چین هم برای خورد و برد همراه آمریکا و اروپا شده اند. راه حل چیست؟ و چه سیاستی می تواند ایران را با کمترین هزینه از این بحران برهاند؟ در این نوشته سعی میکنم بعنوان یک شهروند ایرانی نگاهی ایرانی به این موضوع داشته باشم یعنی واکنش سیاستهای کشورهای خارجی نبوده و آنچه برای ایران حق است را بیان کنم.
قبل از پاسخ دادن به این سئوال مختصرا یادآوری میکنم که چگونه بمب اتمی ساخته می شود. از دو طریق می توان بمب اتمی بر اساس شکافتن هسته اتم ساخت: یکی با استفاده از غنی کردن اورانیوم بحد ۹۰ درصد یا از طریق تولید پلوتونیوم. در صورت اول اورانیوم طبیعی باید تا حد ۹۰ درصد غنی شود و این کار نیاز به صنعت غنی سازی اورانیوم دارد. در مورد دوم نیاز به نیروگاهی است که نوترون به اندازه کافی تولید کند که در آن نوترونها می توانند توسط اورانیوم طبیعی جذب شوند و اورانیوم را تبدیل به پلوتونیوم بکنند.
با توجه به این دو روش ساختن بمب اکنون ایران با دو درخواست مواجه است:
۱ ـ درخواست اول در باره غنی سازی اورانیوم است که کشورهای غربی خواستار متوقف کردن و یا محدود کردن آن شده اند. البته موضع اولیه غرب در مذاکرات درخواست متوقف کردن است.
۲ ـ جدیدا بر خواسته بالا خواسته دیگری اضافه شده است که اسرائیل بر آن اصرار دارد و آن اینکه راه اندازی نیروگاه اراک متوقف شود زیرا در این نیروگاه ایران می تواند پلوتونیوم تولید کند. در این مقاله به این مورد نمی پردازم زیرا اولا چنین نیروگاهی هنوز براه نیافته است و ثانیا برای پاسخ به زیادهگوئی اسرائیل راه حلهای بسیار ساده وجود دارد و کسی این تهدید ممکن از سوی ایران را جدی نمیگیرد زیرا همه میدانند که ایران اجازه بازرسی و نظارت بر این نیروگاه را میدهد و هیچ مشکلی بوجود نمی آید.
برای درک بحران اتمی که ایران اکنون با آن مواجه شده است و رژیم سعی دارد از این بحران بنحوی بیرون آید به نقطه آغازین این سیاست رجوع کنیم در یابیم اصل ماجرا از کجا سرچشمه می گیرد. در این راستا ۴ مسئله را در این رابطه با اهمیت ارزیابی میکنم که بیانگر چرایی تلاش جمهوری اسلامی برای براه انداختن صنعت غنی سازی در ایران است.
۱–پایان دادن به برنامه اتمی و درگیری در جنگ با عراق
با این که اول انقلاب دولت بازرگان تصمیم گرفته بود به برنامه هسته ای ایران پایان دهد بعد از تغییر جهت کامل انقلاب در ایران با گروگانگیری و استعفای حکومت آقای بازرگان و سپس کودتا علیه آقای بنی صدر در خرداد ۶۰ و کنار گذاشتن فرصتهای صلح با عراق و ادامه جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱، در سال ۱۳۶۴ یعنی زمانی که نیروهای ایرانی مورد حمله شیمیایی عراق [اولین بار عراق در مقابله با عملیات والفجر ۲ که در تاریخ ۲۹/۴/۱۳۶۲ انجام شد از گاز خردل استفاده کرد.] قرار می گیرند، برای اولین بار دوباره مسئله هسته ای در دولت ایران مطرح می شود ـ این امر کاملا محرمانه صورت میگیرد. لازم به یادآوری است که در آن زمان قیمت نفت پایین بود و سخنی از کمبود نفت برای مصرف جهان نبود و نیاز مبرمی به انرژی هسته ای خصوصا در ایران وجود نداشت. به گفته آقای محسن رضایی از سال ۱۳۶۴ سپاه پاسداران تقاضای بودجه برای بازنگری درباره مسئله هسته ای را می کند. این امر که از آن زمان تا به حال سپاه پاسداران نقش اصلی را در جریان هسته ای ایران داشته است نشانگر این امر است که سیاست هسته ای هدف اقتصادی و انرژی نداشته است بلکه اهداف دیگری را دنبال می کرده است. هاشمی رفسنجانی در سال ۶۳ در نماز جمعه گفت : “استفاده از سلاح شیمیایی و گاز سمی علیه مسلمین در ایران و شهرها و مراکز صنعتی و کشتیها، اگر نصف آنچه که در ایران مرتکب شدند در خاک اسرائیل به کار میرفت امروز دنیای اسلام و عرب از شر آنها نجات یافته بود.”
۲ ـ تماس با پاکستان و شکست سفر شمخانی برای دریافت بمب اتم از پاکستان در سال ۶۸
اخباری گزارش شده اند که طبق آنها ایران از سال ۶۲ به پاکستان نزدیک می شود و سعی میکند از طریق پاکستان به بمب اتم دست یابد. روزنامه واشنگتن پست در چهاردهم مارس سال ۲۰۱۱ به وجود یک گزارش ۱۱ صفحه ای اشاره دارد که می گوید “در سال ۲۰۰۴ بوسیله عبدالقدیر خان در زمان بازداشت خانگی او تهیه شده است، عبدالقدیر خان در آن تصریح می کند که هرگز به طور جدی تصور نمی کرد ایرانی ها بتوانند در زمینه این فناوری مهارت لازم را به دست آورند . اما محافل اطلاعاتی غرب بر این باورند که اظهارات او مفاهیم ناگفته ای را مورد اشاره قرار داده است و بدین گونه او می خواهد قرارداد (همکاری هسته ای تهران و اسلام آباد) سال ۱۹۸۷ را مطرح کند. قراردادی که پاکستان درباره آن اظهارات کمی مطرح کرده است. پس از اشاره به تلاش برای جبران کسری بودجه در پاکستان به عنوان انگیزه همکاری کشورش با تهران، عبدالقدیر خان به سفر علی شمخانی وگفتگوی او با مقامات پاکستانی اشاره دارد. ایرانی ها قراردادی را با پاکستان در سال ۶۷ مبنی بر همکاری هسته ای می بندند. اوج رابطه زمانی است که آقای شمخانی در سال ۱۳۶۸ برای دریافت بمب اتمی به پاکستان سفر می کند. عبدالقدر خان پدر بمب اتمی پاکستان در اینباره می گوید وقتی که هواپیمای نظامی ویژه شمخانی در اسلام آباد به زمین نشست وی به رئیس ستاد مشترک ارتش پاکستان گفت که برای دریافت بمب های هسته ای که وعده آنها داده شده بود آمده است. وی می افزاید، هنگامی که دریاسالار افتخار احمد سیروهی به او پیشنهاد کرد ابتدا باید درباره موضوعات دیگری صحبت شود و سپس بررسی کند که چگونه پاکستان می تواند به ایران در زمینه برنامه هسته ای اش کمک کند، گویا شمخانی از این مساله ناراحت شد و به او یادآوری کرد که ژنرال میرزا اسلام بیگ وعده کمک در زمینه تسلیحات هسته ای را به او داده بود و او بر اساس این وعده ها به پاکستان آمده است .بنا به گفته عبدالقدیر خان، ایران خواستار قراردادی بالغ بر ۱۰ ملیارد دلار برای همکاری با پاکستان بود. عبدالقدیر خان می گوید، سیروهی پس از شنیدن درخواست شمخانی برای دریافت سه بمب تکمیل شده هسته ای مخالفت خود را اعلام کرد و به دنبال وی سایر وزرا نیز چنین موضعی را اتخاذ کردند. و در این گزارش آمده است که ژنرال میرزا اسلام بیگ تحت فشار بی نظیر بوتو نخست وزیر وقت چنین تعهدی را داده است. اما زمانی که از سیروهی خواسته شد تا به اظهار نظر در این خصوص بپردازد نسبت به انجام چنین دیداری و نیز درباره فروش تسلیحات هسته ای به ایران اظهار بی اطلاعی کرد. و ژنرال میرزا اسلام بیگ نیز در مصاحبه ای موضوع معامله بر سر سلاح هسته ای در ازای کمک مالی به پاکستان را نفی کرد و گفت : “هنگامی که هیاتی ایرانی در سال ۱۹۸۸ برای دریافت فناوری هسته ای آمد من به آنها پیشنهاد کردم در این باره با بوتو بحث شود”. بهرحال نتیجه این می شود که پاکستان بجای فروختن بمب به ایران تنها قول همکاری برای غنی سازی اورانیوم را می دهد.
۳ ـ نامه فرماندهان نظامی به خمینی و نامه خمینی در پاسخ به آن نامه
انتشار این نامه در اوج بحث پیرامون علل تداوم جنگ هشت ساله ایران و عراق و دلایل پذیرش قطعنامه پایان جنگ صورت گرفت که در هفته موسوم به دفاع مقدس میان اکبر هاشمی رفسنجانی جانشین آقای خمینی در اداره امور جنگ و محسن رضایی فرمانده وقت سپاه بوجود آمد. اظهارات رفسنجانی در یکی از سخنرانی های خود مبنی بر اینکه نامه محسن رضایی به آیت الله خمینی درباره کمبود امکانات نظامی یکی از دلایل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود با تکذیب وی روبرو شد که اعلام کرد نامه یاد شده را خطاب به هاشمی نوشته است و نه خمینی. در واکنش به این تکذیبیه، دفتر هاشمی رفسنجانی نامه مذکور را انتشار داد که در آن آقای خمینی پیرامون علل پذیرش قطعنامه ۵۹۸، از قول محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران آورده است : “تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می آوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و سه هزار توپ و سیصد هواپیمای جنگی و سیصد هلیکوپتر و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزر و اتم که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است باشیم می توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی [تهاجمی] داشته باشیم”.
تمام خبرگزاری های دولتی ایران که متن نامه را انتشار دادند بند مربوط به “سلاح لیزری و اتمی” را از نامه آقای خمینی حذف کردند و خبرگزاری مهر حتی پا را از این فراتر گذاشته و به تحریف آشکار این نامه پرداخته، تا جایی که درخواست فرمانده سپاه برای در اختیار داشتن جنگ افزار هسته ای را به جمله “قدرت ساختن مقدار قابل توجهی از سلاح های {مختلف}” تغییر داد. در این میان تنها خبرگزاری ایلنا متن کامل و تحریف نشده نامه را منتشر کرد که آن هم پس از چند ساعت ناچار به سانسور آن شد. البته متن کامل این نامه در کتاب خاطرات آقای منتظری درج شده است. بهرحال این نامه و واکنشهای مختلف نسبت به انتشار بخش مهم نامه نشان می دهد که بدست آوردن سلاح اتمی حداقل از مشغله های فکری افراد سپاه در زمان جنگ بوده است.
۴ ـ نمازجمعه تهران به امامت آقای هاشمی رفسنجانی
مرور خطبه ها نماز جمعه آقای هاشمی رفسنجانی در سالهای ۶۰ هدف ایران را بخوبی نشان می دهد. او در نمازجمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ می گوید :
“ایرانی که- من خیال میکنم- در آینده مهمترین مرکزی است که میتواند اسرائیل را نابود کند و هرکس به غیر از ایران، امید ببندد، دارد به سراب نگاه میکند و مطمئناً این یکی از کارهای بزرگ ما خواهد بود.”
البته از این نوع سخنرانی های بحران آفرین ایشان زیاد کرده اند. ولی جالب است بدانیم مدتی بعد که پروژه اتمی در ایران از سر گرفته شده بود آقای هاشمی در نماز جمعه ۲۳ در تاریخ آذرماه ۱۳۸۰ می گوید:
“تداوم اسرائیل بستگی به منافع استکباری و استعمار دارد و اینها با هم هستند تا برای استعمار این پایگاه لازم است این جا را حفظ می کنند اینکه بتوانند یا نتوانند یک بحث دیگری است که در نکته بعدی خواهم گفت و هر وقت جایگزینی برای ابزار پیدا کردند به سراغ او می روند و خط پیدا می کند این ماجرا صفحه جدیدی خلق می کنند چون استعمار و استکبار به آسانی از جان ملتهای دنیا دست برنخواهد داشت و لذا می بینید که به گونه ای تنظیم کرده اند که توازن قوا به نفع اسرائیل باشد. از لحاظ عددی نمی تواند نیرو به اندازه مسلمانها و عربها داشته باشد. کیفیت را بالا بردند. سلاحهای کلاسیک محدود است و کاربردش هم محدود است, میدانش هم محدود است. سلاحهای کشتار جمعی و غیر متعارف را به وفور در اختیار اسرائیل گذاشتند و اجازه دادند و چشمهایشان را بستند سلاحهای هسته ای, شیمیایی, میکروبی، موشکهای دوربرد و چیزهایی از این قبیل در اختیار اسرائیل قرار دادند. اگر روزی البته این خیلی مهم است دنیای اسلام متقابلا مجهز شود به این سلاحهائی که امروز اسرائیل دارد آن روز این استراتژی استکبار به بن بست می رسد چون استعمال یک بمب اتم در داخل اسرائیل هیچ چیزی باقی نمی گذارد اما در دنیای اسلام آسیب فقط می زند و این اتفاق دور از عقل نیست.”
واقعا آقای هاشمی زمانی که این جملات را بزبان می آورد به فکر چه “کشور اسلامی” بود؟ مگر پاکستان کشور اسلامی همسایه ایران بمب اتمی نداشت و همه از آن اطلاع نداشتند؟ این سخن بیانگر ذهنیت آقای رفسنجانی است ذهنیتی که آشکار میکند حاکمان ایران دست یافتن به بمب اتم را در نظر داشته اند.
با توجه به سانسور شدید اطلاعات در ایران خصوصا در باره مسئله اتمی، ۴ نمونه واقع بالا نشان از اهداف اولیه ایران در پیگیری و راه اندازی صنعت غنی سازی اورانیوم در ایران دارند. اهدافی که از دید نگارنده از زمانی که اسرائیل اطلاعات مربوط به نطنز را از طریق سازمان مجاهدین خلق افشا کرد در زمان حکومت آقای خاتمی کنار گذاشته شدند و از آنزمان ایران بدنبال مدل ژاپنی یعنی بدنبال بدست آوردن توانش ساخت این بمب شد و نه ساختن آن. این موضوع امری است که کلیه سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و حتی اسرائیل به آن اذعان دارند. یعنی از دید نگارنده برای غرب اکنون کاملا واضح است که ایران بدنبال سلاح اتمی نیست اما برای پیشبرد سیاستهای خود هنوز از این بحران استفاده میکند. حال سئوال اصلی اینجاست که اصرار ایران، بعد از کنار گذاشتن پروژه ساختن بمب برای ادامه غنی سازی اورانیوم برای چیست؟ قبلا در مقاله های مفصلی توضیح داده ام که با توجه به موارد زیر اصولا غنی سازی اورانیوم در ایران برای تولید انرژی کوچکترین توجیه اقتصادی و عقلانی ندارد. بطور خلاصه یعنی با توجه به اینکه :
۱ ـ ایران مقدار کافی اورانیوم لازم برای غنی سازی را ندارد و باید از بازارهای خارجی اورانیوم را وارد کند.
۲ ـ برای کشوری که تنها یک نیروگاه هسته ای دارد غنی سازی بهیچوجه اقتصادی نیست. حداقل باید ۱۰ نیروگاه مهم هسته ای (یعنی با توان بالای ۱۰۰۰ مگاوات) داشت تا غنی سازی مقرون به صرفه شود.
۳ ـ برای همان یک نیروگاه هسته ای ، یعنی نیروگاه بوشهر، ایران قراردادی با روسها بسته است که طبق آن سوخت بوشهر باید از روسیه تهیه شود و اصولا تا این زمان ایران توانایی طراحی میله های سوختی بوشهر را ندارد و روسها از تکنولوژی خود برای آن ساخت استفاده کردند.
پس سئوال اینجاست که غنی سازی برای چه باید صورت گیرد؟ و حتی اگر غرب به ایران اجازه دهد که به غنی سازی ادامه دهد، اگر ایران بدنبال اهداف نظامی نباشد با اورانیوم غنی سازی شده چکار می خواهد بکند؟ این واقعیتی است که در باره اش کلمه ای بمردم ایران گفته نمی شود. علت اصلی ادامه غنی سازی در این نهفته است که حاکمان رژیم ایران نمیخواهند به اهداف اولیه آن و خطا بودن راهاندازی صنعنت غنی سازی اعتراف کند. علت دیگر اینکه ادامه فعالیت غنی سازی این است که هیچ توجیهی بخاطر سرمایه گذاریهای کلان و بی حساب خود و بخاطر ضررهایی که بخاطر این سیاست به ایران وارد کرده اند ندارند از اینروست که بدنبال پوشاندن مسئولیت خود در فاجعه بزرگ اقتصادی که آسیبهای زیادی بر جامعه ایران وارد کرده است، می باشند. و بالاخره اینکه بخشی از رژیم برای بقا نیاز مبرم به بحران دارد. اکنون بدنبال مفری هستند و برای توجیه این سیاستها مدعی می شوند که در آینده می خواهند ده تا ۲۰ نیروگاه اتمی و ۵ نیروگاه تحقیقاتی جدید بسازند. البته این ادعاها غنی سازی را توجیه نمیکند زیرا حداقل ۲۰ سال نیاز هست که این نیروگاهها ساخته شوند، بلکه مضحک هم بنظر می رسند و بیشتر بیانگر در دام افتادن رژیم برای توجیه کارهای خود لست. برخی از فرماندهان سپاه حتی برای توجیه غنی سازی صحبت از ساختن کشتی هایی با موتورهای اتمی که نیاز به اورانیوم ۹۰ درصد غنی شده دارند کردند! نگارنده در باره این توجیه عجیب و غریب نیز در تیرماه ۱۳۹۱ هشدار داد که البته این توجیه از توجیه بالایی خنده دار تر است.
اگر از دیدگاه حقوق ملی بخواهیم به مسائل بنگریم راه حل بحران هسته ای بسیار ساده است و در مرحله اول حتی نیازی به مذاکرات طولانی با غرب و شرق ندارد. اگر این واقعیت با مردم ایران در میان گذاشته شود که غنی سازی کوچکترین سودی برای ایران در شرایط فعلی ندارد [توضیح اینکه در اصل غنی سازی در هیچ شرایطی مناسب نیست اما با توجه به هزینه های زیادی که شده است تنها در صورت شراکت با کشوری دیگری و همکاری نزدیک ایران ممکن است بتواند از این صنعت بهره ببرد]، اگر حکومت به مذاکره با مردم خود بپردازد! می تواند بطور یکجانبه تا زمانی که بتوان در صورت لزوم از غنی سازی استفاده بهینه کرد آن را تعلیق کند. در اینصورت فضای جدیدی باز می شود و مذاکرات زود پاسخ خواهد داد. اما رژیم ایران نه بدنبال مسئولیت پذیری است و نه بدنبال باز کردن جدی فضا و پایان دادن به بحران است. در این میان سئوال اساسی این است که چرا نامحرم اصلی در این ماجرا، مردم ایران هستند ؟ چرا غرب و شرق باید در باره وضعیت اتمی ایران و اهداف اش از سیر تا پیاز مسائل را مطلع باشند اما در باره این مسئله یکبار هم در ایران بحث و حرفی صورت نگرفته است و کسی جرائت ندارد در باره زیانهایی که آقایان از دهه ۶۰ تا کنون به ایران وارد کرده است نقدی حتی از نوع کمرنگش انجام دهد؟ پایه گذار صنعت غنی سازی در ایران نه آقای احمدی نژاد و نه آقای خاتمی بلکه آقای هاشمی رفسنجانی است که در زمان ریاست جمهوری اش بهمراهی آقای خامنه ای این تصمیم را گرفتند و راهی را آغاز کردند که به غیر از زیان و آسیب برای ایران چیزی در بر نداشته است. براستی میزان هزینه این سیاستهای چقدر بوده است؟ رقمها سرسام آور است از چند صد میلیارد دلار تا چند هزار میلیارد دلار برآورد شده اند.
در آنچه مربوط به فرد فرد مردم ایران می شود مسئله اساسی این است که هرگز با کسانی که بخاطر منافع سیاسی خود این بحرانهای عظیم را بوجود آوردند برخورد نکرده ایم و بمحض اینکه به هر نوعی تظاهر کردهاند که میخواهند به بحران پایان دهند برایشان نیز دست هم زده ایم! مسلما منظور من انتقامگیری و فردی کردن مسئله نیست، منظور رسیدگی و ریشه یابی مسائل و شفاف کردن آنهاست تا راه حل مناسب برای جامعه شناخته شود طوریکه در آینده بنوعی دیگر دچار بحران دیگری نشویم و نیروهای وطن بیش از پیش بهدر نروند. اگر روزی که گروگانها آزاد شدند بجای اینکه بگوییم “الان وقت چرتکه انداختن نیست” چنانچه آقای بهزاد نبوی گفت ، می پرسیدیم چرا بعد ۴۴۴ روز آزاد شدند و چقدر برای ایران هزینه داشت، اگر روزی که آقای خمینی جام زهر را نوشید بجای اینکه دل خوش کنیم که جنگ پایان یافته است، می پرسیدیم آیا قبلا فرصتهائی برای پایان جنگ فراهم شده بود؟ اگر آری آنها کدام بودند و چه کسانی و چرا از آنها استفاده نکردند؟ چرا الان؟ چرا ۸ سال طول کشید و چه میزان به ایران زیان وارد شد و چه کسانی مسبب ادامه این جنگ بودند، دچار بحران اتمی نمی شدیم. اکنون نیز در باره این بحران بجای سپردن سکان و در انتظار نشستن و یا دست زدن برای آقایان خامنه ای و رفسنجانی که خود عامل بوجود آمدن وضعیت امروز هستند تا به اصل آن نپردازیم فردا باز هم با بحران دیگری برخورد خواهیم کرد. تعجبم که کسی نیست بپرسد که آیا ملت ایران هم حق دارد در اینباره چیزی بداند؟ آیا حق مردم ایران است که بدانند غنی سازی هرگز و هرگز هدف اقتصادی نداشته و ندارد؟ براستی چرا صداها خاموشند؟ از این وطن دیگر رمقی نمانده است تا کی باید این وطن گروگان سیاستهای رژیم و منفعت طلبان خارجی باشد!
نان ما،
پایگاه اتمی بوشهر است
که غبار یک عمر سفاهت حاکمان
بر آن نشسته است
پول نان ما ،
باج هایی است
که در جیب های چین و روسیه
ورم کرده است !
پول نان ما ،
مزد سردارانی است
که سرها را به دار می کنند
و لب ها را می دوزند ،
تا گرسنگان نفهمند گرسنگی تقصیر کیست !
پول نان ما ،
منبری است
که واعظی ابله بر آن نشسته است
و به ما می آموزد ،
گرسنگی تقصیر خداوند است
گرسنگی ،
بشارت ظهور یک منجی است !
و ما می دانیم
این تقصیر ماست
که ابلهی بر منبر نشسته است
این تقصیر ماست
که خیره سری بر مسند نشسته است
ما می دانیم ،
محصول بذرهای دروغ و تزویر
و خارهای ترس و سکوت
جز قحطی نیست
پول نان ما را قماربازان ،
در قمارخانه های سیاست و قدرت
باخته اند
اکنون
ما مانده ایم و فرزندانی ،
با آرزو های سبز و جوان
و خانه ای با تیرک نازک
آنقدر نازک
که به لرزیدنی فرو می ریزد
و ما زنده،
زیر آوارهای آن می مانیم
هان !ا
فردا که از خواب برخیزیم ،
ما را
و فرزندان ما را
و خانه ما را نیز
باخته اند
قسمتی از شعر خانم صدیقه وسمقی.
این مقاله در تاریخ 26 اکتبر 2013 نوشته شده است.