back to top
خانهدیدگاه هارکن چهارم دموکراسی (بخش دوم)

رکن چهارم دموکراسی (بخش دوم)

sedarat ali ١٣٩٢/٠٨/٠٩- علی صدارت: رادیکالیسم اسلامی با ابعاد مشمئز کننده خشونت آمیز فعلی فقط در جو خفقان مردمی و سانسور رسانه‌ای بود که توانست پایه بگیرد و قوت بگیرد و منجر به مسابقه خشونت تلخ طـالبان‌ها و تـمـامـت‌خواهان ددمنش آن‌ها در ایران و سایر نقاط دنیا شود. زیر انظار ناباورانه انسانهای دنیا در اوان قرن بیست و یکم، نظاره گر جنایتهای واکنشی قدرتمداران شرقی و غربی از نوع یازدهم سپتامبر و تجاوز به افغانستان و عراق شدیم. اگر دکتر مصدق می‌توانست به میان مردم رفتن‌ها را و آن‌ها را در صحنه نگاهداشتن‌ها را در تمام ایران و با ابعادی وسیع ادامه دهد، اگر افکار آزادی‌خواهانه نمونه‌هایی چون دکتر مصدق‌ها و شهید فاطمی‌ها…. با رسانه‌های جمعی در اختیار توده مردم قرار می‌گرفت و مجالی برای بحث‌های آزاد و پرداخت شدن در جریان آزاد اندیشه‌ها، پیدا می‌کرد، در سال هزار و سیصد و سی و دو، بیست و پنجم مردادی پیش نمی‌آمد که به بیست و هشتم مرداد بیانجامد. مگر «شعبان بی‌مخ»‌ها در ‌‌نهایت چند نفر را بـسـیج کرد؟ مگر طرفداران آقای کاشانی‌ها و آقای بقایی‌ها و توده‌ای‌ها و شاه‌پرستان همگی در مجموع چقدر عده و عده را داشتند که با اعمال و موضع گیری‌های خود و یا با از صحنه کنار کشیدن‌های خود (اعضای حزب توده دستور داشتند در آن روز سرنوشت ساز، در صحنه حضور نیابند) بانی ربع قرن استبداد محمد رضا پهلوی شوند؟ رژیم پهلوی البته با بستن راه اندیشه و اندیشیدن، بر سر کار آمد و ادامۀ حیاتش، بدون آن حتی متصور هم نبود. ولی اگر، بر فرض محال، شاه، بجای سانسور و خفقان، توضیح المسائل و یا نظریه ولایت فقیه آقای خمینی را مثلا جزیی از واحدهای درسی اجباری دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها می‌کرد، آیا بعد از فروپاشی رژیم پهلوی، صف گروه‌های مردم برای زیارت «امام» در مدرسه علوی و یا دیدن عکس او در ماه و ریش وی در لای قرآن، چنان طول پیدا می‌کرد؟ متاع استقلال و آزادی و رشد، کالایی نیست که بی‌مشتری بماند و فقط کافیست این متاع در بازار فکر و اندیشه، امکان عرضه شدن پیدا کند تا مشتریان، این کالای پر ارزش را، سر دست ببرند. مسلمن در این بازار رقیبانی هم هستند که با استفاده از هر وسیله‌ای، می‌خواهند فروشندگان دموکراسی را از صحنه رقابت بدر کنند. ولی چون بخوبی می‌دانند که هراینه عرضه آزاد و انتخاب ممکن باشد، جنس بنجل استبداد و خفقان و خشونت روی دستشان باد خواهد کرد، تمامی روشهای سانسور استقلال و آزادی و رشد را بکار می‌برند. چه وسیله‌ای موثر‌تر از وسایل ارتباط جمعی و چه تیغی برّا‌تر از شمشیر سانسور در رسانه‌های گروهی؟
 
آمریکا را اولین ابرقدرت روی زمین می‌خوانند. نیویورک تایمز، وجدان جهانی را «دومین ابرقدرت» خوانده است. به نظر نویسنده، خوب که بنگری، واقعیت، به درستی، خلاف این است. بدون شک، توانائی از آن وجدان جهانی و به نوبه خود، افکار عمومی آمریکا است. این توانایی است که در ‌‌نهایت تعیین کننده سازوکار‌ها و روابط این «اول ابرقدرت دنیا» با مردم دهکدۀ جهانی، از جمله شهروندان آمریکایی می‌شود و آن را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. بدون جوسازی‌هایی که همه، بخصوص آن‌ها که در امریکا زندگی می‌کنند، شاهد آن بودیم، تهاجم و اشغال افغانستان و عراق نا‌ممکن بود. متاسفانه تعداد رسانه‌های همگانی مستقل بسیار معدود و دامنۀ عملشان بسیار محدود است. آن‌ها هم که هستند در تنگنا‌ها و حتی مخاطرات فراوان، امروز را فردا می‌کنند. جای تعجب نیست که در جریان یورشهای آمریکا به افغانستان و عراق، کارکنان و مخبران شبکه الجزیره، در پی حملات «اشتباهی» و یا «غیر عمدی» نیروهای اشغالگر امریکایی و انگلیسی به آن‌ها، بیشترین تلفات را دادند. متاسفانه، با بودن قسمت عمدۀ رسانه‌های جمعی دنیا در دست گروهی خاص، اعتراض‌هایی که به این جنایات به عمل آمد، به جایی راه نبرد. در خود امریکا، کمتر به گوش‌ها و چشم‌ها رسید. آقایان چینی، معاون بوش و رامسفلد وزیر جنگ وی، بیشتر خصومت‌ها را با الجزیره نشان دادند و آن را بازوی القاعده خواندند. تا به امروز، این رسانه، از انظار مردم امریکا بدور است و برغم خواست عمومی، فقط در چند نقطه مثل واشنگتن و بعضی مناطق اوهایو و ورمانت در تلوزیون‌ها قابل مشاهده است. ولی در زمان جنبشهای مردمی مصر و تونس، رجوع میلیونی به سایت اینترنتی این رسانه، اقبال مردمی را به اینگونه رسانه‌ها بار دیگر نشان داد. خبرنگار الجزیره بعد از فروپاشی دولت مصر تحت ولایت مبارک گفت: «یک نفر به پائین آمد و هشتاد میلیون نفر به بالا رفتند!» با این همه دارندگان قدرت و ولایت مطلقه در غرب، مردم را از سیر آزاد جریان اطلاعات، محروم و امکان مشارکت بیشتر مردم را، در مردمسالاری، سلب کرده‌اند.
 
بدون شک، رژیم جمهوری اسلامی به هیچ وجه ماندنی نیست. دیر یا زود، قطرات مقاومت و اعتراض، بهم پیوسته و دریای خروشان آزادی و رشد و استقلال، بنیاد استبداد دینی را بر خواهد کند. ولی آیا این بار می‌توانیم دموکراسی، تحمل عقاید ِ یکدیگر، آزادی، امکانات رشد برای همه، استقلال و عدم اصالت زور، رعایت حقوق همه دیگران و حتی حقوق دشمنی که حقوق ما و بقیه را زیر پا گذاشته است، حذف خشونتهای فیزیکی و غیر آن، را در وطن، بنیاد کنیم و پیوسته و مدام در راه تکامل آن بکوشیم، آن را پاسدار باشیم و پایدار کنیم؟ به قول حافظ: گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند. آیا نسل ما لیاقت این کرامت را دارد و موفق خواهد شد این توفیق را در دفتر تاریخ بنام خود ثبت کند؟ و یا اینکه دوباره، بعد از گذشت چند سال، استبدادی با شکل و رنگ دیگری بر وطنمان حاکم خواهد شد و استعدادهای نسل ما و چند نسل دیگر زندانی در ایران و آواره در تبعید، نفله خواهند شد؟ بجای ولایت شاه، ولایت فقیه نشست؛ قدرتمداران بعدی با چه عنوانی بر مردم ولایت خواهند جست و بر اریکۀ قدرت خواهند نشست؟ بجای زور در بی‌حجابی، زور در باحجابی زنان نشست. استدلال کنندگان بر اصالت قدرت و تئوریسینهای بعدی جباریت، چه پوششی را برای مردم طراحی خواهند کرد؟ بجای شکنجه برای گشودن دروازه‌های تمدن بزرگ، حد و تعزیر برای فتح ابواب اسلام ناب محمدی نشست؛ زندانبانان حیوان خوی و سادیست بعدی با چه کلاه شرعی و ایدئولوژیکی، بی‌اعتناء به کرامت و حقوق انسان و حقوق و منزلت آدمی، مشغول به کار خواهند شد؟
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید