آمریکا را اولین ابرقدرت روی زمین میخوانند. نیویورک تایمز، وجدان جهانی را «دومین ابرقدرت» خوانده است. به نظر نویسنده، خوب که بنگری، واقعیت، به درستی، خلاف این است. بدون شک، توانائی از آن وجدان جهانی و به نوبه خود، افکار عمومی آمریکا است. این توانایی است که در نهایت تعیین کننده سازوکارها و روابط این «اول ابرقدرت دنیا» با مردم دهکدۀ جهانی، از جمله شهروندان آمریکایی میشود و آن را تحت تاثیر خود قرار میدهد. بدون جوسازیهایی که همه، بخصوص آنها که در امریکا زندگی میکنند، شاهد آن بودیم، تهاجم و اشغال افغانستان و عراق ناممکن بود. متاسفانه تعداد رسانههای همگانی مستقل بسیار معدود و دامنۀ عملشان بسیار محدود است. آنها هم که هستند در تنگناها و حتی مخاطرات فراوان، امروز را فردا میکنند. جای تعجب نیست که در جریان یورشهای آمریکا به افغانستان و عراق، کارکنان و مخبران شبکه الجزیره، در پی حملات «اشتباهی» و یا «غیر عمدی» نیروهای اشغالگر امریکایی و انگلیسی به آنها، بیشترین تلفات را دادند. متاسفانه، با بودن قسمت عمدۀ رسانههای جمعی دنیا در دست گروهی خاص، اعتراضهایی که به این جنایات به عمل آمد، به جایی راه نبرد. در خود امریکا، کمتر به گوشها و چشمها رسید. آقایان چینی، معاون بوش و رامسفلد وزیر جنگ وی، بیشتر خصومتها را با الجزیره نشان دادند و آن را بازوی القاعده خواندند. تا به امروز، این رسانه، از انظار مردم امریکا بدور است و برغم خواست عمومی، فقط در چند نقطه مثل واشنگتن و بعضی مناطق اوهایو و ورمانت در تلوزیونها قابل مشاهده است. ولی در زمان جنبشهای مردمی مصر و تونس، رجوع میلیونی به سایت اینترنتی این رسانه، اقبال مردمی را به اینگونه رسانهها بار دیگر نشان داد. خبرنگار الجزیره بعد از فروپاشی دولت مصر تحت ولایت مبارک گفت: «یک نفر به پائین آمد و هشتاد میلیون نفر به بالا رفتند!» با این همه دارندگان قدرت و ولایت مطلقه در غرب، مردم را از سیر آزاد جریان اطلاعات، محروم و امکان مشارکت بیشتر مردم را، در مردمسالاری، سلب کردهاند.
بدون شک، رژیم جمهوری اسلامی به هیچ وجه ماندنی نیست. دیر یا زود، قطرات مقاومت و اعتراض، بهم پیوسته و دریای خروشان آزادی و رشد و استقلال، بنیاد استبداد دینی را بر خواهد کند. ولی آیا این بار میتوانیم دموکراسی، تحمل عقاید ِ یکدیگر، آزادی، امکانات رشد برای همه، استقلال و عدم اصالت زور، رعایت حقوق همه دیگران و حتی حقوق دشمنی که حقوق ما و بقیه را زیر پا گذاشته است، حذف خشونتهای فیزیکی و غیر آن، را در وطن، بنیاد کنیم و پیوسته و مدام در راه تکامل آن بکوشیم، آن را پاسدار باشیم و پایدار کنیم؟ به قول حافظ: گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند. آیا نسل ما لیاقت این کرامت را دارد و موفق خواهد شد این توفیق را در دفتر تاریخ بنام خود ثبت کند؟ و یا اینکه دوباره، بعد از گذشت چند سال، استبدادی با شکل و رنگ دیگری بر وطنمان حاکم خواهد شد و استعدادهای نسل ما و چند نسل دیگر زندانی در ایران و آواره در تبعید، نفله خواهند شد؟ بجای ولایت شاه، ولایت فقیه نشست؛ قدرتمداران بعدی با چه عنوانی بر مردم ولایت خواهند جست و بر اریکۀ قدرت خواهند نشست؟ بجای زور در بیحجابی، زور در باحجابی زنان نشست. استدلال کنندگان بر اصالت قدرت و تئوریسینهای بعدی جباریت، چه پوششی را برای مردم طراحی خواهند کرد؟ بجای شکنجه برای گشودن دروازههای تمدن بزرگ، حد و تعزیر برای فتح ابواب اسلام ناب محمدی نشست؛ زندانبانان حیوان خوی و سادیست بعدی با چه کلاه شرعی و ایدئولوژیکی، بیاعتناء به کرامت و حقوق انسان و حقوق و منزلت آدمی، مشغول به کار خواهند شد؟