١٣٩٢/٠٨/١١- علی صدارت: شیرازۀ رژیم جمهوری اسلامی، تئوری ِ ولایت فقیه است که مهمترین اصلی است که اگر آن نبود وضعیت کشورمان (و به جرات منطقه و حتی وضعیت دنیا) این که هست نمیشد. اگر به جای ولایت فقیه، ولایت جمهور مردم در ایران پایه می گرفت و خشونت، آنهم از نوع خشونت دینی به شکل و ابعاد امروز فراگیر نمیشد، وحشی گری و خشونت را با اسلام و مسلمان، اینگونه مرادف نمیدیدیم . از خود بپرسیم، در چند سال ِ قبل از انقلاب چند نفر از ایرانیان از ولایت مطلقۀ فقیه به نیابت از ولایت امام زمانش، کوچکترین اطلاعی داشتند؟ در بارۀ موضوعی چنین مهم که از عوامل اصلی تبدیل انقلاب به ضد آن شد، تودۀ ایرانیان ِ سی و پنج میلیون نفری که جای خود ، از هفتاد و چند نفر عضو مجلس خبرگان که میبایستی به وجود این اصل در قانون اساسی رای مثبت و یا منفی می دادند، چند نفر این تئوری را میفهمیدند. آیا عواقب ِ امروزه مشهود آن در مخیلۀ رأی دهندگان به آن، میگنجید ؟ با سانسوربازیهای رایج آن روزها، مخالفین تئوری ولایت فقیه هم در موقع عمل و در بزنگاه را ٌی گیری، از حقوق مردمی که با رأی آنها به مجلس خبرگان راه پیدا کرده بودند به دفاع بر نخواستند و به عهد و پیمان خود با آنها وفا نکردند. برای یکی ( آقای گلزادۀ غفوری) سفر مسکو “پیش آمد” ( و البته بعدها فرزندان وی در رژیم ولی فقیه و به دستور فقیه اعدام شدند) و دیگری (آقای عزت الله سحابی) را، با تشر ِ موافقین ولایت فقیه، مجبور به کوتاه آمدن کردند (البته روز بعد از مرگ شادروان سحابی، دخترش را در مراسم سوگواری پدر، امثال همان آقایان و دژخیمانشان، با ضرب و شتم به شهادت رساندند) ……. و در انتها بیست و دو سه نفر بیشتر به ولایت فقیه رأی مخالف ندادند. وقتی آقای بنی صدر از آقای مرتضی حائری، فرزند بنیان گذار حوزۀ علمیۀ قم خواست که نظر مخالف خود را در مجلس ابراز کند، وی «ضعیف بودن قلبش» عذر عدم تواناییش به اظهار نظر گرداند! آیا اگر با وجود ِ آزادی رسانههای گروهی، و به بحث آزاد گذاشتن این مهم، ولایت و یا حتی نظارت فقیه چه برسد به ولایت مطلقۀ او محلی از اعراب پیدا میکرد؟ اگر رسانههای گروهی میتوانسـتند این «ولایت» را با ابعاد وسیع در جامعه به بحث آزاد بکشانند و شفاف گردانند، آیا آقای گلزادۀ غفوری ها جرات مسافرت به مسکو! و یا هر گونه عذر و بهانۀ دیگری را دلیل غایب شدن از جلسۀ رای گیری و یا ترفندهای وسطبازانۀ دیگری را مستمسک شانه خالی کردن از وظیفۀ نمایندگی خود میکردند؟ آیا هیچ آخوندی موفق به منفعل کردن امثال آقای سـحابی ها میشد؟ آیا اگر امثال ایشان فشار افکار عمومی را قوی تر از فشار آخوندها می یافتند، توان آن را نمییافتند که طرفداران ولایت فقیه را ناگزیر از ماندن در محدوده وکالت یعنی بسنده کردن به بررسی پیشنویس قانون اساسی، بکنند؟ آیا با استفاده از رسانههای همگانی آزاد، فشار افکار عمومی به آقای حائری ها قوت قلب کافی و بایسته را نمیداد که از خود سانسوری بپرهیزند و نظر واقعی خود را زلال و شفاف در مجلس مطرح و از آن آزادانه دفاع کنند؟
در بحبوحۀ مبارزات سالهای نخست وزیری مصدق، ماشین پروپاگاندا، سخت فعال شد. با انتشار مدارک آمریکایی و انگلیسی ِ کودتای 28 مرداد و پیدا شدن امکان دسترسی به آنها، حال میدانیم که اهمیت نقش افکار عمومی از چه درجۀ فوق العاده بالائی برخوردار بوده است. حتی بعضی از کاریکاتورهایی که در مطبوعات موافق شاه منتشر میشد، توسط کاریکاتوریستهای آمریکایی و انگلیسی وابسته به سیستم جاسوسی کشورهای متبوعشان، تهیه و برای طبع به ایران فرستاده میشد.
(http://www.banisadr.com.fr/Books/CIA/html/CIA.html) و به یاد داریم که شهید فاطمی را نوکر انگلیسها تبلیغ میکردند! در حالی که بر اساس این مدارک، یکی از خواستهای غیر قابل گذشت انگلیسها، اعـدام کردن دکتر فـاطمی بود. ولی، به علت وابسته بودن رسانههای همگانی، در ذهن عده ای این دروغ راست پذیرفته شده بود که فاطمی جاسوس انگلیس است! این در حالی بود که شهید فاطمی بیشترین ضربه ها را به استعمار انگلیس زد و تا پای مرگ، عهد وفا با مبارزه با سلطهگران را نشکست. آیا اگر آقایان فاطمی و مصدق و سایر طرفداران استقلال و آزادی، میتوانستند از رسانههای همگانی آن زمان برای رساندن پیامشان به مردم و اطلاع رسانی ِ جزئیات کودتا به مردم و در صحنه نگه داشتن آنها آزادانه استفاده کنند، امکان بوجود آمدن بیست و هشت مردادی پدید می آمد؟
پروپاگندا (propaganda) از نظر لغوی تعریفهایی چون: «جوسازی»، «در جامعه و در افکار عمومی، بی تفاوتی به موضوعی، و حساسیت به مطلبی دیگر را برانگیختن»، «نیمی و یا قسمتی از حقیقت را گفتن و مابقی را عمداً تحریف کردن و یا به کل حذف کردن» ( که از کذب آشکار شنیع تر است)، «شستشوی مغزی توده ها»، «فکر سازی»، «نظر سازی»، و یا «ضد اطلاعات»، و یا با تفصیل «پیشبرد سیستماتیک یک تئوری یا یک دکترین یا یک هدف و یا یک نظر و عقیده….» و یا «ساختن و قبولاندن اطلاعات ِ بازتابندۀ یک تئوری یا یک دکترین یا یک هدف و یا یک نظر و عقیده…» معنی شده است. از این وسیله و روش بخصوص در جنگ بینالملـل و از جانب همۀ کشورهای وارد در جنگ استفاده شد. هرگاه این لغت بکار برده شود، عـلیالقاعـده، در اذهـان مردمی که دوران جنگ را به خود دیدهاند، روشهای تبلیغاتی، علیالخصوص، روشهای فاشیستها و نازیها، در زمان جنگ جهانی دوم، تداعی میگردد. این در حالی است که متفقین هم عیناً از این روشها استفاده کردند. با تحقیق پیرامون این روش، به افکار رادیکال و تمامتخواه دینی برخورد میکنیم و احتمالا از نظر ریشۀ لغوی باید به سال 1622 بازرویم. در آن ایام، برای اشاعۀ مسیحیت، کلیسای کاتولیک رم به تأسیس (Sacred congregation for Propagation of Faith) یا «مومنین مقدس برای پیشبرد ایمان» دست زد که با جو سازی و تبلیغات یکجانبه به اشاعۀ مذهب کاتولیک در مناطقی از دنیا که از آن پیروی نمیکردند، بپردازد. این روش با موفقیت رو برو بود و با کار این «مومنین مقدس» عدۀ قابل توجهی به مذهب کاتولیک گرویدند.
در ادامه نوشتارم، سعی خواهم کرد از افکار ِ بعضی متفکران و سَـــیـّاسی ِ بعضی سیاست بازان مثالهایی بیاورم. به زمان های نزدیک تر رجوع می کنم: شاید هارولد لاسول (Lasswell 1902-1978 Harold) که بعد از مرگ برادرش در سن کودکی تنها فرزند پدر ِ کشیش و مادر ِ معلمش شد و از نظرات فروید متأثر بود، از اولین کسانی باشد که از پروپاگندا تعریفی کلاسیک و بهروز شده داده است. تاثیر خانوادۀ مذهبی وی، مذهبی یونان زده که سازنده و پردازندۀ دوران تفتیش عقاید و ولایت مطلقۀ پاپ بر جان و مال ناموس مردم، بر افکارش غیر قابل انکار است. او که از اساتید سرشناس دانشگاههای معتبر آمریکا بود، و این مقام در پیشبرد نظرات وی در افکار منورالفکران آن زمان مؤثر بود ( «سنجیدن حق به مرد» عادتی همه مکانی و همه زمانی است)، از پایه گذاران ارتباطات مدرن و از شخصیتهای برجستۀ علوم سیاسی آمریکا محسوب میشود. به زعم وی پروپاگندا، چهار رسالت اصلی دارد:
یکم برانگیختن خشم مفرط و نفرت کور بر ضد دشمن، دوم خراب کردن روحیۀ دشمن، سوم تقسیم من درآوردی ِ خودی ها و غیر آنها و نگهداری و استحکام دوستی و مودت میان خودیها و چهارم جلب دوستی و همکاری افراد خنثی از طرق پروپاگندا. لاسول معتقد بود که «ما نباید به دگماتیسم دموکراتیکی که میگوید مردم صلاح خود را بهتر میدانند گردن نهیم. این ما هستیم که توانایی این قضاوت را داریم و خوب و بد مردم را بهتر از خودشان میدانیم. ما میبایست هوشیار باشیم که مردم این فرصت را پیدا نکنند که بر اساس سوء قضاوتهاشان تصمیمی بگیرند.»