محمود دلخواسته:
به بیان دیگر،افشاء این اسناد در غیرزمان وقوع، اثر خود را در آگاهی جامعه و جلوگیری از فسادها از دست داده است. به عنوان نمونه پذیرش قطعنامه 598 و پایان جنگ ایران و عراق به موجب اظهار نظرها و اسنادی که امروز بیرون میآید، به این دلیل بود که ایران دیگر قادر به ادامه جنگ نبود. دولت بودجه ای برای ادامه و اداره جنگ نداشت و زرادخانه نیرویهای جنگنده خالی از سلاح و تنها برای یک هفته قادر به ادامه جنگ بودند. بدیهی بود که نیروهای جنگنده ایران با سیاستهایی که از پس پرده برای آنها ترسیم شده بود، به هدفهای خود دست نیافتند. به عکس پذیرش قطعنامه عقب نشینی آشکاری از هدفها و سیاستها محسوب میشد. هدفهایی چون: راه قدس از راه کربلا میگذرد، جنگ تا رفع فتنه در سراسر جهان، صدور انقلاب و سرانجام هدفهایی چون سرنگونی رژیم صدام. اما در واقعیت چه گذشت؟ در واقعیت دستگاههای تبلیغاتی با اعلام پیروزی و برگزاری جشن، نه تنها حقیقت را از جامعه پنهان کردند، بلکه عملا وانمود کردند که در جنگ به پیروزی رسیدند. اما اگر مردم در آن ایام از واقعیت به درستی اگاه میشدند، و این آگاهی همراه با اعتراف سیاستگذاران ادامه جنگ صورت میگرفت، بی شک تأثیرات شگرف و اساسی ای در انتخاب آنها ایجاد میکرد. از جمله اینکه، بسیاری از قداستها فرو میریخت، هیمنه قدرت شکست ناپذیری که در آن ایام سرمشق نظام ولایی قرار داشت، فرومی ریخت، بسیاری از باورهای ذهنی فرومیریخت، از جمله جامعه از بسیاری از باورهای دروغ و فریبها رهایی میجست و بیاعتمادیهای جامعه نسبت به بسیاری از سیاستگذارن آشکار میشد، و سرانجام سیاستگذارن به هر نحو قادر به ادامه وضع موجود نبودند. امروز بر ملا شدن و آشکار شدن این اسناد دیگر هیچ تأثیری در واقعیت آن زمان نخواهد گذاشت.
البته این به این معنی نمی باشد که افشای اسناد بعد از سی سال یا بیشتر عملی بلا اثر است، از جمله به این دلیل که نسل بعدی می آموزد که اشتباه نسل بعدی را مرتکب نشود و هم اینکه انتشار اسناد سبب اسطوره زدایی می شود و مانع عمل جریانهای سیاسی که از طریق اسطوره سازی شخصیتهای گذشته کوشش در سلطه بر فضای سیاسی آینده کنند. ولی اگر این حقایق در همان زمان از پرده بیرون می افتادند توانا به تاریخ سازی می شدند.
توافقنامه ژنو نیز روایت همین حقیقت است. اما نیک و بد این توافقنامه کجاست؟ دستگاههای تبلیغاتی در ایران این توافقنامه را یک پیروزی نمایش میدهند. متقابلا پاره ای از نظرها این توافقنامه را ننگینتر از عهدنامه ترکمانچای میشمارند. اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که قطعنامه دارای نیکیهای فراوان است هرگاه:
1- تیم مذاکره کننده حقیقت را به تمام و کمال بیان میکردند. حقیقت چیست؟ حقیقت این است که رژیم سالیان متمادی دفاع از غنی سازی و پروژه اتمی را با هر هدفی (خواه صلح آمیز و خواه تولید بمب اتم) به عنوان یکی از خطوط قرمز و اصول تخطی ناپذیر خود در سیاست خارجی معرفی کرد. سیاستی که میلیاردها دلار به پای آن هزینه اصلی و صدها میلیارد دلار هزینه جانبی (وبنا به یک روایت قریب 3450 میلیارد دلار خسارتهای ناشی از برنامه اتمی شدن ایران برآورد شده است) و سرانجام کشور را به بدترین سرنوشت اقتصادی مبتلا کرد. به موجب این سیاست، کشور، جنجالها و بحرانهای پی در پی پشت سر گذاشت و منطقه را به سمت ناامنی و بی اعتمادی سوق داد و حاصل آن مسلح شدن منطقه و افزایش هزینههای نظامی، کشاندن منطقه به سمت امر غیرنیازی چون ساخت و تولید نیروگاههای اتمی و… بود. اینها بخش کوچکی از هزینههایی است که رژیم بحران ساز ودر نتیجه نیازمند با سماجتها و لجاجتهای ، در واقع، غیر ضرور خود در ادامه راه پروژه هسته ای، بر سرنوشت کشور و جهان ایجاد کرد. رژیم نه تنها تحریم و سیه روزی و فقر را بر کشور تحمیل کرد بلکه آماده بود کشور را تا آستانه جنگ خانمانسوز به پیش ببرد. سود و نیکی ناشی از توافقنامه خط بطلانی بر وضعیتی بود که تا کنون گذشت. خط بطلان بر خطوط قرمز و اصول تخطی ناپذیر رژیم. خط بطلان بر ادامه بحران در وضعیت پیشین. خط بطلان بر ادامه پروژه غنی سازی به عنوان حق مسلم کشور (و اخیرا به قول آقای ظریف حق ذاتی). خط بطلان بر سیاست تهاجمی رژیم و ناچیز شمردن و بی اثر شمردن تحریمها و تهدیدها. نیکی حاصل از توافقنامه اینجاست که تیم مذاکره کننده و دولت آقای روحانی اگر براستی خود را دولت راستگویان میشمارند، باید اعتراف میکرد که سیاستهای او در گفتگو با هیئت 5+ 1 و توافقنامه حاصل از این گفتگو، عقب نشینی کامل از اصول و خط قرمزی است که دو دهه متوالی کشور را در بحرانهای دائمی و پی در پی فرو برده بود. این توافق با اجازه رهبری، عبور کامل از آنچیزی بود که دستگاه ولایت فقیه، ایدئولوژی غرب ستیزانه و دشمن ستیزانه خود را در ذیل آن تعریف کرده بود. این توافق، در واقع، در هم شکستن و متزلزل کردن هیمنه قدرت و در هم شکستن تصورات ذهنی جریان بنیادگرایی و افراط گرایی در کشور بود. بی تردید توقع از دولتی که محصول این رژیم است، این نیست که دولت اقای روحانی و تیم مذاکره کننده، با همین بیان دست به اعتراف بزنند، اما آنها میتوانستند و میتوانند این توافقنامه را که بی تردید لحظه به لحظه و بند به بند آن با توافق خود شخص رهبری و از سر استیصال وی صورت گرفته است، به ابزاری برای ضعیف کردن دستگاه استبداد و جریان افراطی، و متقابلا به مثابه ابزاری در جهت تامین حقوق جامعه و تقویت جامعه مدنی، مورد استفاده قرار دهند. این آن نیکی بزرگی است که توافقنامه هسته ای ژنو میتوانست ایجاد کند و دولت روحانی با دروغگویی در مورد موافقتنامه آن را از دست داد.
قرارداد ژنو خفت بارتر از قراداد ترکمانچای
مطالعه این توافقنامه به ما می گوید که خفت بار تر و زیانبار تر از توافقنانه ترکمانچای است از جمله به این دلایل:
– از رژیم 9 تعهد گرفته اند و در مقابل به او اجازه داده اند که 7 میلیارد دلار از پول خود را خرج کند. حتی در مورد غنی سازی اورانیوم 3.5 درصد، جملهای که بکار رفتهاست، گویای تعهدی است که ایران میکند و اجازهای که کشورهای 5+1 به او میدهند. اجازه دادن یعنی برای خود این حق را قائل شدن و برای ایران هیچ حقی را قائل نشدن است. میدانیم که اجازه را میتوان داد و پس گرفت.
– این توافقنامه زیانی عظیم دربردارد و آن ایناست: هرگاه بنابر تحت مهار نگاه داشتن دائمی ایران باشد، در توافق نهائی نیز به ایران اجازه میدهند غنی سازی زیر 5 درصد را ادامه دهد. زیرا دستآویز خوبی است برای مهار سیاسی و اقتصادی ایران و حفظ اتحادی (از خلیج فارس تا امریکا) برضد ایران. به این معنی که:
– الف – سامانه نظارت کامل برای این که ایران بیشتر از 3.5 درصد اورانیوم غنی نکند، بر این بخش وبسا بربخش صنایع نظامی ایران، برقرار میشود. این عامل با 4 عامل دیگر مجموعه ای بوجود خواهد آورد:
– ب – فشار اقتصادی دائمی به این عنوان که به ایران اعتماد نیست و باید فشار باشد تا زیر تعهد خود نزند. و
– ج – حفظ اتحادی که بوجود آمدهاست برای اینکه «ایران خطرناک» مهار پاره نکند و مسابقه تسلیحاتی.
– د– ضعف اقتصادی و رانت خواری و فسادهای اقتصادی دیگر و آسیبهای اجتماعی.
– ه – ادامه استبداد ولایت مطلقه فقیه از طریق به گروگان ماندن مردم ایران بوسیله رژیم و حال امریکا و 5 کشور و اتحاد بر ضد ایران، را ممکن کردن.
2- دومین سود حاصل از این توافقنامه در صورت اعتراف، مستحکم کردن توافقنامه و امیدوار بودن به اینکه سرانجام رژیم دست از بحران کشیده و حاصل آن عادی شدن نسبی رابطه ایران با غرب و از میان رفتن تحریمها و سرانجام برداشتن سایه سیاه فقر و گرانی از سر مردم ایران است. بیتردید هر عاملی که کاهنده بحران شود، بنا به اینکه رژیم ولایت فقیه سرنوشت خود و فلسفه وجودی خود را با بحران گره زده است، کاهنده عمر استبداد در این سرزمین خواهد شد. اما این توافقنامه میتواند اسباب زیانهای پرشمار باشد، هرگاه دو فایده بالا محقق نشوند. اگر پیش فرض دو فایده ای که شرح داده شد، بیان حق به تمام و کمال در زمان و مکان خود است، پیش فرض دو زیان، کتمان حقیقت است. این دو زیان عبارتند از :
1- کتمان حقیقت و متقابلاً وارونه گفتن و قلب حقیقت، نخستین زیان آن پنهان کردن ضعف و شکست استبداد و متقابلا بازسازی کردن آن است. یعنی همان اتفاقی که در پایان جنگ میتوانست اسباب سقوط استبداد شود، به عامل بازسازی وی بدل شد، اینبار نیز با پنهان کردن و قلب حقیقت تکرار میشود. تیم مذاکره کننده بجای اعتراف به شکست رژیم سخن از پیروز شدن می زند و اینکه رژیم از هیچیک از خطوط قرمز خود دست نکشیده است ودر نهایت بی اخلاقی چنین وانمود میکند که رژیم ولایت مطلقه فقیه نسبت به آنچه که بیش از یک دهه است که کشور را در بدترین بحران ها فرو برده و حاصل آن صدها میلیارد دلارخسارت بر اقتصاد کشور بوده، دست نکشیده است. به عکس جنجالها و دشمن ستیزیها و بخصوص سخنان دشمن ستیزانه خامنهای، در آستانه اجلاس ژنو، در توجیه نرمش قهرمانه، موجب شد تا رژیم برای هواداران خود واقعیت را بر عکس جلوه دهد و اینگونه بنمایاند که با یک پولیتیک و به عبارتی با یک حقه و خدعه به دشمنان (معنایی که خامنهای از نرمش قهرمانه در ذهن دارد)، تمام خواستههای خود را بر دول غرب و متحدینشان تحمیل کرده است . چنین وانمود کرده است که میتوان یک دوره بحران را با یک ترفند قهرمانانه پشت سر گذاشته است. بدین ترتیب است که دومین زیان متوجه کشور خواهد شد.
2- زیان ناشی از عدم استمرار و استحکام توافق با کشورهای 5+ 1 یکی دیگر از نتایج کتمان حقیقت است. در چنین وضعیتی و وقتی مطمئن از این شد که درصد قابل توجهی فریب تبلیغاتش را خورده اند و اعتراضی و جنبشی رژیمش را تهدید نمی کند و در نتیجه وقتی بحران را پشت سر گذاشت و توانست به لحاظ تأمین اعتبارات مالی و نیز به لحاظ تأمین اعتبارات سیاسی و اجتماعی و بینالملی، مجدداً به بازسازی خود بپردازد، جریان بحران را که با هستی و سرشت او پیوند خوردهاست، پس از پایان مأموریت حکومت روحانی، با انتخاب یک حکومت دیگر بازسازی میکند و کشور را وارد بحران دیگری می کند.
بدین ترتیب ملاحظه میشود که جریان اصلاحات چگونه ماهیت خود را و سرنوشت خود را با فرصت سوزیهای پیاپی پیوند زدهاست. این حادثه نشان میدهد که جریان اصلاحات در ماهیت خود فاقد آن اخلاق، پتانسیل و شجاعت لازم برای تغییر وضعیت موجود است. به همین علت است که حادثهای که میتوانست به تغییر ساختار استبداد و شکستن هیمنه مطلق اندیشی نظام ولایت منجر شود، به وسیله بازسازی استبداد مطلقه بدل شده است. تاریخ چند بار باید شاهد تکرار چنین حوادثی باشد؟
در اینجا می باشد که جوانانی که در نتیجه بکار گیری زبان فریب نخبه گان اصلاح طلب، آرزوی اصلاح رژیم را جایگزین واقعیت کرده بودند، از بی اخلاقی و فرصت طلبی شگرف اصلاج طلبان درس گرفته و با طرد این جریان، و شناسایی و پیوستن به جریان استقلال و آزادی، معمار سرنوشت خود شوند تا بالاخره وطن دارای رژیمی شود که نه ناقض حقوق انسانی و ملی ساکنان ایران زمین که مدافع این اصول شده و بعد از 120 سال مبارزه ،ایران شاهد استقرار جمهوری شهروندان شده با رشدی فقر شکن از باتلاق ولایت مطلقه فقیه خارج و اینگونه حاکمیت، از شاه و فقیه سلب و به صاحبان اصلی آن که ساکنان ایران زمین می باشند باز گردد.