در پاسخ به نامه آقای دکتر مهدی خزعلی
چه پنداری تو ای بر گشته مژگان
که دل دادی به سرمای زمستان
به برگ ِ سرخ ِ تاریخت نگه کن
به اندک مایگان و تیز دستان
به سالوسان به پابوسانِ بی درد
بِزه کاران ِ عقل و دین و ایمان
ز جور ِ دولت پیشین همین بس
که از رأس ِ حرم می برد فرمان
دلش خوش بود ، در رقص مجازی
ز زاغستان برندش ، بلبلستان
ز دیگر سر نشینان ،برتری داشت
که گاهی رنجه می کردند سلطان
میان ِ بابک ِ زنجانی و او
حریفان ِ قدر بودند ، میدان
وگر نه هشتصد و اندی به میلیارد
نمی شد غیب ، چونان بند ِ تنبان
تو خواهی تا ببخشد ، مدعی را
چنینش ساده پنداری ، به برهان
اگر شیر ژیان پشمش بریزد
به آغل می برندش ، مرد ِ رندان
از این ترسم تو را در حصر ِ باقی
نگه دارند در این ، راه بندان
دعا کن این شب ِ یلدای ِ آخر
عبا را برکِشند از خاک ِ ایران
داریوش لعل ریاحی
30 آذر 1392