back to top
خانهدیدگاه هابهیه جیلانی : روشنگری در مورد یادداشت فرزین مخبر

بهیه جیلانی : روشنگری در مورد یادداشت فرزین مخبر

jilani behineh۱۳۹۲/۱۰/۲۹آقای مخبر : جواب شما را به نامه آقای هوشنگ کردستانی بارها  مطالعه کردم . این نامه را پر از خشم , ناتوانی و غرض  ورزی یافتم . همان گونه که مطلع میباشد حضور من در حزب ملت ایران از سال ١٩٩٢ میلادی شروع شد . رابط این آشنایی آقای احسان نراقی و آقای ساسان فر بودند . در ان زمان آقای فروهر از من درخواست  برای بازگشت به ایران و مبارزه با حکومت جور و جهل .. . در سال ٩٣ من رسما وظایفی از طرف حزب ملت ایران به ریاست آقای فروهر به عهده گرفتم . به عنوان مثال :

. سازماندهی تظاهرات  در پارس مانند تظاهرات مقابل هتل ریولی که مسولین کشور های عربی سواحل خلیج فارس در آنجا به قصد تصاحب  جزایر ایرانی تنب کوچک , تنب بزرگ و ابوموسی گرده هم آمده بودند . 

. یکی از ٣ سخن گویان حزب ملت ایران بودم . من در پاریس , آقای ادیب در بروکسل و آقای همایون مقدم در آلمان دررابطه بودیم  . هر ٣  نفر هماهنگ و دستوراتمان را از آقای فروهر دریافت میکردیم .

. من به عنوان یکی از اعضاء حزب ملت ایران در تمام جلسات حزب که بعضا در منزل اینجانب تشکیل میشد , حضور داشتم . من , پروانه و داریوش فروهر جلسات خصوصی پیرامون تحرکات حزب در خارج از کشور و مسائل مالی درون حزبی داشتیم , که آقای سعید بشیر تاش به عنوان همراه !! آقای فروهر در بعضی از ان جلسات حضور داشتند . که آخرین جلسه ٣ نفره ما شب قبل از شهادت ان ٢ دوست بود . 

پروانه بسیار علاقه مند بود که من رسما و با تشریفات مربوطه ( قسم خوردن به پرچم حزب و اساسنامه در حضور مابقی اعضاء ) ورودم به حزب را علنی کنم که این امر با مخالفت آقای فروهر و خود من انجام نشد .  زیرا ما معتقد بودیم که اگر عضویت من در عام منتشر شود اینجانب در لیست سیاه وزارت اطلاعات قرار خواهم گرفت و رفت و آمد من بین تهران و پاریس دچار مشکل خواهد شد در ضمن چون من در ان زمان در یونسکو کار میکردم و در آنجا قابلیت هایی برای حزب داشتم نمیخواستیم دچار مشکل شود. 

آقای مخبر آخرین جلسه در زندان اوین بود که شما با لباس زندانی و ما را از توحید به اوین برای ملاقات با خانواده آورده بودند . به شما و آقای نمازی سلامی دادم و از آقای نمازی سوال کردم که چه مدت ما در اینجا خواهیم ماند و ایشان با انگشتان دست پاسخ دادند ٣ سال . شما را نمیدانم گویا حالتان خوب نبود ! و زیاد افراد را به جا نمیاوردید و یا شاید این یک تاکتیک بود از روی ترس  . هدف از نگارش این شکایت نامه بازگویی این حقیقت است که در جمهوری اسلامی زندگی کردن خارج از ترس نیست و گاهی باید سر را به زیر انداخت و دشمن را شاد کرد . این جمله شما که( بهیه جیلانی هیچ وقت عضو حزب ملت ایران نبوده است ) من را به یاد سخنان زیر بازجویی میاندازد ان روز زندان بود و آنهم توحید که بوی مرگ میداد و من شما را درک میکردم . زندان گذشت عده ای مانند آقای سعید بشیر تاش فراری شدند و عده ای هم مانند ما در چنگال نظام گرفتار . شما پس از یک ماه آزاد شدید و من چهار ماه و نیم در انفرادی توحید و ٢ سال هم در زندان اوین و ٣ هفته در زندان ١١٠ سپاه به جرم وابستگی به حزب ملت ایران که یک حزب معاند نظام به حساب میامد محکوم شدم . آقای مخبر من مانند شما فکر نمیکنم نه شما و نه هیچ کس دیگر نمیتواند این چمدان و یاد گار پروانه و داریوش فروهر را به ارث ببرد . ارزش یک حزب به منش و افرادی است که درون ان حزب هستند و بوده اند . حزب ملت ایران از ٢ نفر تشکیل شده بود و با رفتن آنها دیگر چیزی از ان حزب باقی نمانده است و بهتر است فکری برای آینده ان بیاندیشید و سعی نکنید ارث خوار ان باشید . تا زمانی که آنها بودند نه تنها در حزب ملت ایران عضو بودم بلکه در مرکزیت حزب ملت ایران بودم . امروز حزب را برای شما باقی میگذارم . و این مطلب شما به جز اینکه دل دشمن را شاد کرد  چیز دیگری نبود  و شما در زمین دشمن بازی میکنید .

بهیه جیلانی  

شنبه ١٨ ژانویه ٢٠١۴

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید