١٣٩٢/١٢/٢٣- محمد جلالی چیمه( م.سحر): چهارشنبه سوری در راه ست. حاجی فیروزهای جنبش آزادیخواهی ایرانیان، خودشان را برای جشن های نوروزی که بی شک امسال استثنایی خواهد بود آماده می کنند.
– شاعر تبعیدی، از جانب ِعمو نوروز، برای آوازهای بهاری آنها چند بیتی فراهم کرده است که پیشکش یاد جوانانی می کند که در راه آزادی ایران جان خود را نثار کردند.
…………………………………..
ایران خودم سلام علیکم
ایران خودم سرتو بالا کن
ایران خودم بهار تو راهه
شکوفه شاهده سبزه گواهه
ایران خودم چشمای ماهت
میون آسمون مونده به راهت
ایران خودم دلارو نلرزون
بذا بهار بیاد کنار ایوون
ایران خودم هف سینو جور کن
از سفرهٔ عید غصه رو دور کن
ایران خودم ظلمتو ورچین
سبزی رو بکار کنار پرچین
بذا تا بشکفه سوسن و سنبل
بلبل بشینه رو شاخهٔ گل
قمری بزنه به زیر آواز
شاعر بشه با دلش غزلساز
مطرب بزنه به سیم سازش
دشمن بشینه رو تخم غازش
اردوی غم از مرز تو دورشه
باغ و جنگلت دریای نور شه
ایران خودم سلام علیکم
ایران خودم سرتو بالا کن
بگو تا بچه هات بیان کنارت
شادی بیارن به روزگارت
زیبایی و عشق و نغمه و نور
همه همدم صلح و شادی و شور
بذار یار، لب یارش رو ببوسه
توی جلد ِ سیا، دلش نپوسه
بذا رو شاخِ گل غنچه بخنده
نذار وا نشده لباشو ببنده
بذا چشمه تو جوبار بشه جاری
نذا لباش بخشکه تو صحاری
ایران خودم قربون اسمت
بذا بشکنه اون بند طلسمت
بذا بشکنه این حصار کهنه
دیو کپّه کنه تو غار کهنه
بذار تا از دیار روشنایی
آزادی بیاد به دیدنایی
آزادی برات آب حیاته
واسِ نوسفرات چترِ نجاته
ایران خودم عشق کبیرم
تو که تو زنجیری، منم اسیرم
ایران خودم مامای عزیزم
یه جون دارم و اونم به پات می ریزم
ایران خودم عید بهاره
دل ِ آهوی عشقت بی قراره
دل ِآهوی عشقت تو بیابون
ازین واحه به اون واحه گریزون
ببین آهوی عشقت خون ِ صافش
شتـَک زد به زمینت واس ِ نافش
ببین خنجر کین، تو دست دیندار
زمینو کرد پر از خون ِزمین دار
ببین گلات چطو پرپرِ بادند
پریشون و پیام آورِ دادند
پیام آور آزادی فردا
برا اهل وطن، شادی فردا
ایران عزیز مام گرامی
روحت شده شرکت سهامی
نام و شرفت رو سکه کردند
زربفت ِدلت رو تکه کردند
دشمنت لباس دین به تن داشت
خاتم از حجاز، تیغ از یمن داشت
دشمنت رسید با طیلسو نش
آزادی و دین ورد ِ زبونش
اما زیر اون عبای ژنده
مِهر ِمُرده داشت و کینِ زنده
جز مرگ نداشت کار و پیشه
وِردش رو لب و خونش به شیشه
صندقچهٔ دینش زیرِ رونش
امضا می رسید از آسمونش
با چوب ِتر و پیازِ تندش
خاکت زیر چکمه های جُندش
آزادی می داد به خورد ملت
با زور پیاز و چوب ِذلت
شمشیر ستم بر او حمایل
طبعش به فریب و فتنه مایل
آزادی می داد که خون بریزند
سقف از سر بیستون بریزند
آزادی می داد به دار و دسته ش
مور و ملخِ رو شاخ نشسته ش
آزادی می داد که حیله و ننگ
بنشونه به پرچم تو خرچنگ
اسمش بشه دورهٔ ولایت
روزش ستم و شبش جنایت
ایران خودم مامِ قدیمم
یادت، نفـَس و غمت ندیمم
آزادی اهلِ دین، همینه
با دشمن مُلک هم نشینه
هم کاسهٔ رهزن و تبه کار
سلطان ِولی، فقیهِ سردار
ایران خودم سلام علیکم
ایران خودم سرتو بالاکن
ایران خودم تو چاه نفتی
زیر بار زور کاش نمی رفتی
تا دولت تو، تو چنگ دینه
فردای تو بدتر از همینه
تا هستی تو چنگ ِملاست
زیر بار زور کمر تو دولاست
تا دین تو غرقه در سیاست
دشمن میکنه بـِهـِت ریاست
ایران خودم که نازنینی
تا چند اسیر ِ اهل دینی؟
ایران خودم سبزه دمیده
وقت رفتن غمت رسیده
این دفعه زمستون ِهزاره
وارونه روی خرش سواره
راه رفتنش به پیش روشه
بزا تو لجنِ خودش، فروشه
طاووس خدا و پای زشتش
راه دوزخ و شوقِ بهشتش
چون تیغ ستم دین خداشه
ول کن که جهنم زیر پاشه
بذار از خاک ما گم شه نشونش
زمین آسوده شه از آسمونش
ایران عزیز، وطنِ کـُهن دیر
بذار تا پاک بشه خاک ِتو از غیر
بگذار که سیاهی روسیا شه
یک بار دیگه خدا، خدا شه
این قلعهٔ جور واژگون شه
خاکش گِل و سقفش آسمون شه
امروز و ببین، برای فردا
تا کشته نشه ندای فردا
ایران خودم سلام علیکم
ایران خودم سرتو بالا کن
……………………………………….
پاریس 18.2.2010
م.سحر