پروفسور پرویز کردوانی متولد سال ۱۳۱۰ در روستای مندولک گرمسار و جغرافیدان ایرانی است که به دلیل آثار ارزشمندش در زمینه ی علم کویر، “پدر کویرشناسی ایران” لقب گرفته است. او که تاکنون دو دوره استاد نمونه ی دانشگاه تهران شده و به عنوان چهره ی ماندگار در زمینه ی جغرافیا هم برگزیده شده است، تالیف بیش از ۲۰ جلد کتاب و ده ها مقاله ی علمی به زبان های فارسی، انگلیسی و آلمانی و سخنرانی های متعدد در مجامع علمی داخلی و خارجی را نیز در کارنامه ی خود دارد.
پروفسور کردوانی، نظریات جدید و در عین حال جنجال برانگیزی در رابطه با دریاچه ی ارومیه دارد و معتقد است که این دریاچه باید “خشک” شود: “دریاچه ی ارومیه در حال حاضر از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی باید خشک بشود و تبدیل به یک پارک گیاهی و حیوانی زیبا شود.”
پدر کویرشناسی ایران در گفتگوی اختصاصی با ماهنامه ی خط صلح می گوید که تمامی طرح هایی که برای احیای دریاچه ی ارومیه پیشنهاد می شود، ناکارآمد خواهد بود و تنها برون رفت از این شرایط، تغییر کاربری آن است…
آقای کردوانی، بگذارید گفتگو را این طور آغاز کنیم، اساساً چه شد که دریاچه ی ارومیه به این روز افتاد؟
من خودم و به سال ۱۳۴۵ که از خارج کشور به ایران بازگشتم، بنیان گذار دانشگاه ارومیه هستم و عاشق دریاچه ی ارومیه ام و بیش از هر کسی آن را دوست داشتم، اما این دریاچه را نفهمیدند. آن زمان(از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷) که حدود دو سال و نیم در ارومیه بودم، دائماً در اوقات فراغت و یا در اردوهای علمی که برای دانشجویان می گذاشتیم، به دریاچه ی ارومیه می رفتیم و داستان من با این دریاچه از این جا شروع می شود.
بهتر است که قبل از شروع، اندکی هم درباره ی تاریخچه ی این دریاچه بگویم: با بالا آمدن آتشفشان کوه سهند، دو چاله ایجاد شد که در یکی از این چاله ها در آن زمان آب جمع شد و به دریاچه ی ارومیه تبدیل شد. اهمیت آن هم بسیار زیاد بود. در سال ۱۳۲۵ که برای شناسایی آب مملکت اقدام کردند، مجبور بودند دست به تقسیم بندی بزنند و ایران را به ۶ حوضه ی آبریز تقسیم کردند؛ یکی از این حوضه ها، رودهایی بودند که به دریاچه ی ارومیه می ریزند و از همین جا می توان فهمید که تا چه حد این دریاچه بزرگ و مهم بود و به تنهایی یک حوضه ی آبریز بود و غیر از بارندگی سطحی خودش، ده ها رود از رودهای آذربایجان غربی و شرقی و کردستان و همین طور سیمینه رود و زرینه رود به آن سرازیر می شدند و آب های زیر زمینی هم به آن می ریختند. آن زمان این قدر این دریاچه آب داشت که حتی از سطح اش بالاتر می زد. البته این دریاچه آب فوق العاده شوری دارد- منتها نه به اندازه ی بحرالمیت که در مرز اردن و فلسطین قرار دارد- و ماهی در آن به عمل نمی آید و فقط موجود زنده ای به نام آرتمیا در آن زندگی می کند و بهترین غذا برای ماهی و میگو و هم چنین پرندگان است. ضمناً در این دریاچه که یک اکوسیستم آبی بود، ۱۰۲ اکوسیستم خاکی هم به وجود آمده بود؛ یعنی ۱۰۲ جزیره داشت که یکی-دو مورد از این جزیره ها مسکونی و دارای حیات وحش بود. علاوه بر این، در حاشیه ی دریاچه یک اکوسیستم حیوانی نظیر گاومیش تشکیل شده بود(گاومیش حیوانی ست که نیاز به آب دارد و باید دائم برود در آب بخوابد، تا خنک شود و هم چنین بدنش را گل بگیرد که بعد از بیرون آمدن از آب، مگس و پشه نیشش نزنند)، دورتادورِ دریاچه هم-همانند دورِ یک کاسه- لجنزار ارزشمندی که دارای هومات سدیم(هوموس و نمک) است، تشکیل می شد و برای درمان بسیاری از امراض مفید بود. این دریاچه همین طور برای شهرستان های غربی هم جوار-عجب شیر، اسکو، بناب، ملکان و آذرشهر- تولید باد و هوای خنک می کرد؛ اما خب ما لیاقتش را نداشتیم و مثلاً اگر دست کشوری مثل آلمان بود، می دانستند که چطور از آن مراقبت کنند.
بعد از انقلاب و با توسعه ی شهر و صنعت و کشاورزی، نیاز جامعه به آب بیش تر شد و شروع به سد سازی کردند. وقتی سدها ساخته شد، آب کشاورزی که تازه می خواستند آن را توسعه هم بدهند تا به امریکا وابسته نباشند، کم شد. امکانات برای کشاورزی فراهم شده بود و وزارت جهاد و کشاورزی کود و سم و غیره در اختیار کشاورزان می گذاشت و وزارت نیرو هم اجازه ی زدن چاه را داد. با این روند، آب دریاچه را با استفاده از این چاه ها کشیدند و حدود چهارده سال پیش، مردم و مسئولان کم کم متوجه کم شدن آب دریاچه شدند. همین شد که صدای طرفداران افراطی محیط زیست درآمد-خیلی ها فقط طرفدار محیط زیست هستند و فکر و برنامه ریزی در این زمینه ندارند- که، باید به این دریاچه آب داد. اما همین آب دادن به دریاچه، شهرستان های اطراف را در معرض جیره بندی آب قرار داد و خب از آب صنعت و کشاورزی هم که نمی شد کم کنند که آن ها باید توسعه پیدا می کرد! طرفداران محیط زیست می گویند که سدها موجب خشکی آب دریاچه شدند، در حالی که سدها باعث بیش تر شدن و ذخیره ی آب می شوند و اگر سهم هر بخش به آن تعلق می گرفت، این مشکلات هم پیش نمی آد، اگر سهم دریاچه ی ارومیه را هم می دادند، خشک نمی شد. به نظر من مشکل از سدسازی نیست، مشکل از قوانینی است که جمهوری اسلامی گذاشته و در بسیاری از زمینه ها، مشکل ساز شده است. گفتند اول شرب انسان مهم است و باید آب را به شهرها داد(که در شهرها کارواش بسازند و یا برای ایجاد فضای سبز، توی خیابان آب بپاشند!) و بقیه ی آب هم به صنعت و کشاورزی تعلق گیرد و دست آخر اگر آبی اضافه ماند، به منابع طبیعی اعم از باتلاق ها و تالاب ها اختصاص پیدا کند.
با این حساب، به نظر شما علت اصلی مرگ دریاچه ی ارومیه رشد کشاورزی است؟ چرا هیچ گونه نظارتی روی این مسئله صورت نگرفت؟
ببینید در مرداد سال گذشته، آقای نادر قاضی پور، نماینده ی مجلس ارومیه، به من نامه ای نوشتند که جناب آقای پروفسور کردوانی، خواهشمند است که جنابعالی با تحلیلی که دارید، برنامه ی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت خود را برای دریاچه ارائه کنید. به سرعت بلند شدم و به منطقه رفتم اما دیدم که نه خیر! این دریاچه ی عالی و زیبا را نفهمیدند و مریض اش کردند. طوری هم مریض اش کردند که در حال نابود کردن دو استان است. در طی این همه سال که همه نظریه می دادند که باید سدها شکافته شود و آب آن را به ارومیه بریزیم، غافل از این بودند که کشاورزان برای تامین آب در حال چاه زدن، دور تا دورِ دریاچه هستند. در ابتدا ۶ هزار چاه زدند اما با این حال مشکل خاصی به وجود نیامده بود، اما بعدها ۱۸ هزار چاه غیرمجاز زدند و این قدر سطح چاه ها پایین رفته که انگار دریاچه را سوراخ کرده؛ مثلاً در عجب شیر، چاهی به عمق ۹۰ متر زدند و این در حالیست که حداکثر عمق دریاچه ی ارومیه ۱۶ متر است؛ آن هم در قسمت شمالی اش و جایی که پلی به نام “پل شهید کلانتری” ساختند. این سوراخ بودن دریاچه، باعث می شود که آب شور به تمام دشت ها بزند، و دشت ها را شور کند. مثل بانکی می ماند که دائم بانک مرکزی و مردم در آن پول می ریزند و خبر ندارند که کسی صندوق بانک را سوراخ کرده و در حال غارت پول هاست. مثال دیگری برایتان می زنم: فرض کنید که من یک بشکه ی قدیمی و باستانی از دوران هخامنشی در منزل ام دارم و سال هاست که در آن آب نگه می داریم و به میهمان هایمان نیز برای ژست گرفتن از همان بشکه آب می دهیم! کف این بشکه اما مدتی ست که پوسیده و وقتی درونش آب می ریزیم، نشت می کند و فرش و مبل و زندگی مان را خراب می کند؛ پس تنها کاربری اش این می شود که به عنوان یک شی زینتی از آن استفاده کنند.
مشکل این بود که این مریضی دریاچه را پنهان کردند. چرا مسئولان نیامدند به مقامات بالاتر، به رئیس جمهور و یا به رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست بگویند؟ خانم ابتکار گفته که اگر دریاچه ی ارومیه خشک شود، نه تنها کشاورزی و روستاهای ما، بلکه تمام شهرهای اطراف هم نابود می شود. اما این طور نیست و اتفاقاً این دریاچه هرچه بماند، بیش تر خرابی به بار می آورد. خب بسیاری از مسئولان چون تخصصشان این نیست، مشکل دریاچه ی ارومیه را نمی دانند.
90689_944در حال حاضر، آیا راه نجاتی برای این دریاچه وجود ندارد؟ از آن مهم تر؛ تا به حال چه راه حل هایی مطرح و یا اجرایی شده است؟
به نظر من این دریاچه سرطان گرفته و سرطانش هم پیش رونده است؛ مثل کسی که سرطان معده گرفته و اندکی بعد به کبد و روده اش هم آسیب می زند. هرچه بماند، ضرر بیش تری هم می زند. حالا برایتان علتش را توضیح می دهم.
در طی این سال ها به اصطلاح راه حل هایی مطرح شد؛ از قبیل این که سدها را بشکافید و تمام آب آن را به دریاچه بدهید که خب وزارت نیرو گفت امکانش نیست و طبق قانون شرب در اولویت است و استاندارها و نمایندگان مجلس هم راضی نمی شدند. بعد گفتند از رود ارس آب بگیریم و به دریاچه بدهیم که آن هم امکان پذیر نبود چرا که با کشورهایی نظیر ارمنستان و آذربایجان شریک هستیم و آن ها اجازه نمی دهند. گفتند بیاییم از راه باروری ابرها دریاچه ی ارومیه را پر آب کنیم، که خب آن هم نشد. گفتند سیستم آبیاری را به قطره ای و بارانی تبدیل کنیم و به کشاورزان هم بگوییم، گیاهانی بکارند که، آب کم تری نیاز دارند که در مصرف آب صرفه جویی شود و این میزان صرفه جویی شده را دریاچه بدهیم، که این هم نشد. خواستند آبخیزداری کنند، که متوجه شدند با این روش زودتر دریاچه خشک می شود! چرا که آبخیزداری یعنی این که در بالای ارتفاعات و در آبخیزها روش هایی را به کار بگیرند که آب(که به همراه گل و لای است)جاری نشود و مثلاً در بالای سدها همیشه باید آبخیزداری بکنند که عمر مفید سدها بیش تر شود و گل و لای کمتر به داخل آن برود و یا حتی گفتند که از آب دریای خزر برای پر کردن دریاچه ی ارومیه استفاده کنیم که خب دیدند باید پمپ بزنند و برقی که چنین پروژه ای مصرف می کند، به اندازه ی انرژی کل کشور است و بسیاری پیشنهادات و اقدامات دیگری که انجام شد و بی نتیجه بود… حالا من هم پیشنهادی دادم؛ ما رودی به نام “زاب کوچک” داریم که تمام آب آن از زمان شاه تا بعد از انقلاب، به عراق می ریزد. (زاب کبیر یا بزرگ هم در خودِ عراق است) و من گفتم که بیاییم آب این رود را از طریق تنگه ی”گرژال” که بین پیرانشهر و سردشت است، برگردانیم. طرفداران محیط زیست گفتند که این کار پنج سال زمان می برد و تا آن موقع، دریاچه خشک می شود؛ دریاچه همین الان به آب احتیاج دارد و دائم شورا تشکیل دادند و سمینار برگزار کردند!
جناب کردوانی، شما نظریه ای در رابطه با خشک کردن دریاچه ی ارومیه و تبدیل آن به پارکی گیاهی دارید. اگر امکان دارد لطفاً کمی بیش تر در مورد این نظریه و خشک کردن دریاچه ی ارومیه بگویید.
ببینید برای درمان این دریاچه ی مریض، متخصصین ۵ کشور را که با مشکلات دریاچه هایی نظیر آرال و وان ترکیه آشنایی داشتند، آوردند اما هیچ کس نتوانست درمانش کند، چون به کسی نمی گفتند که زیر این دریاچه سوراخ است. حالا بعد از این همه سال، و پس از مناظره ای که در تلوزیون گذاشتند، اخیراً وزیر نیرو این مشکل بی آبی دریاچه را جدی دید و با ریاست جمهوری صحبت کرد و گفت که این موضوع خیلی مهم است و یک شخص مهم را برای آن در نظر بگیرید! حالا هم که معاون رئیس جمهور در راس هرم قرار دارد و آقای کلانتری که مسئول کشاورزی بود، مسئول این کار شده و البته مسئولیت را با تشکیل کارگروهی به دانشگاه های شریف و تهران و خوارزمی و علم و صنعت در تهران و دانشگاه آذربایجان غربی و شرقی و استانداران این دو استان و همین طور استان کردستان، سپرده که این ها تا اردی بهشت ماه ۹۳ طرحشان را برای احیای دریاچه تهیه و اجرا کنند.
اما همه ی این کارها هم که انجام شود، من به شما قول می دهم که دریاچه ی ارومیه احیا نشود؛ چرا که خوشبختانه-تاکید می کنم که خوشبختانه- آبی نیست که به دریاچه بدهند و روز به روز هم وضعیت آب بدتر می شود. روزبه روز بیش تر شهرها و کشاورزی و صنعت توسعه پیدا می کنند. اگر آب هست، بروند و دریاچه را پر کنند و منِ کردوانی هم در برابر سوراخ بودنش، سکوت می کنم. این دریاچه به ۲۸ میلیارد متر مکعب آب احتیاج دارد و اگر حتی سالی ۱ میلیارد متر مکعب هم آب به آن ریخته شود، ۲۸ سال طول می کشد که دریاچه پر شود؛ به شرطی که هیچ آبی تبخیر نشود و زیر دریاچه هم سوراخ نباشد! پس این کارها تماماً وقت تلف کردن است و رویشان نمی شود که بگویند نمی شود کاری کرد. باید حقیقت را گفت تا مردم را هم از این حالت عزاداری و ناخوشی روحی-روانی بیرون آورد. ریختن آب به دریاچه ی ارومیه، خیانت است. باید ۴ هزار میلیارد تومان هزینه کنند و کانال بزنند، آب کشاورزی و صنعت و مردمِ تشنه را قطع کنند که در نهایت تمام این آب ها شور شود و همین آب شور، از زیر دریاچه خارج شود!؟ این حرف من تا اردی بهشت ماه ثابت خواهد شد و چند روز پیش هم که متخصصان آلمانی آمدند و گفتند که برای این دریاچه کاری نمی شود کرد و باید تبدیل به پارک خورشیدی بشود و این همان حرف هایی ست که من سال هاست می زنم.
پس تکرار می کنم، این دریاچه خیلی عالی بود و من عاشق این دریاچه بودم اما این دریاچه مریض است و فایده ای ندارد؛ پس بیاییم کاربری اش را تغییر دهیم. این دریاچه در حال حاضر از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی باید خشک بشود و تبدیل به یک پارک گیاهی و حیوانی زیبا شود. دریاچه ی ارومیه، مثل مریضی است که مدت هاست باید بمیرد اما در همین حال نزار نگه اش داشتند و اذیت اش می کنند.
اولین کاری که می کنند باید نمک دریاچه را جمع کنند. این نمک، خودش منبع درآمدی عظیم است؛ عدو شود سبب خیر، گر خدا خواهد. برای تولید نمک، چه هزینه ی هنگفتی باید کرد، اما ندانسته برای ما میلیاردها تُن نمک به وجود آمده. این نمک باید هرچه زودتر جمع شود که نه از زیر، زمین های کشاورزی و آب های روستاییان را شور کند و نه از سطح، ریزگردها توسط باد به شهرستان های شرق دریاچه آسیب بزند. از طرف دیگر چون مردم منطقه نمی دانند، این نمک ها را جمع می کنند و می خورند و دچار بیماری های خطرناک می شوند و هیچ پزشکی هم علت را متوجه نمی شود؛ غافل از این که این نمک ها سم است، صنعتی اند و نمک طعام نیستند. مثلاً آقای پروفسور اعلاء نمونه ای از این نمک را به کالیفرنیای امریکا برده و آن جا روی آن آزمایش انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که این نمک بهترین ماده برای تولید خمیر دندان است.
باید تمام پروژه های استخراج نمک در کشور را تعطیل کنند و بیایند اول نمک این دریاچه را تخلیه کنند، اگر این چنین کنند، یک ساله تمام این نمک برداشت می شود و اگر آن را هم بفروشند که تمام هزینه های دریاچه نیز از این طریق تامین می شود. البته ضمن جمع آوری نمک، باید دورتا دورِ این دریاچه را کانال بزنند که یک قطره آب هرز هم وارد دریاچه نشود؛ که قبلاً گفتم دریاچه باید هرچه سریع تر و کاملاً خشک شود.
بعد از این کار و تراشیدن نمک و صاف شدن سطح دریاچه، بیایند به قُطر ۱۰ سانتی متر، ماسه و شن را (۹۰ درصد ماسه و ۱۰ درصد شن، چرا که اگر ماسه ی خالی باشد، به علت سبکی، باد آن را می برد) به همراه مقداری تخم گیاه، به سطح دریاچه بپاشند. این منطقه ۳۰۰ میلی متر بارندگی دارند و ظرف پنج-شش سال، آن جا به لاله زار و پارک گیاهی تبدیل می شود، بعد هم در آن گوزن و گورخر و مقداری از این حیوانات رها کنند. در نتیجه دریاچه ی ارومیه به بزرگ ترین پارک گیاهی و حیوانی ایران و جهان تبدیل خواهد شد. ضمناً ۱۰۲ جزیره اش را هم می توانند مجدداً احیا کنند، که هم جاذبه ی توریستی دارد و هم طبیعی ست. آن قدر این جا زیبا خواهد شد که مردم نیز، خاطره ی مردن دریاچه ی ارومیه را فراموش خواهند کرد؛ مثل بچه ی زیبایی که می میرد اما چند سال بعد، خدا بچه ی دیگری به پدر و مادرش می دهد که زیباتر از آن است. اگر هم این طرح زیاد هزینه دارد، بیایند گیاهان و درختانی که به شوری مقام هستند، بکارند و جنگل مصنوعی درست کنند. بعد هم می شود تجهیزاتی در این جنگل کار گذاشت و برای تمام ایران انرژی خورشیدی ذخیره کرد. با توجه به حساب-کتاب های خودِ من، ما ۲۰ سال دیگر، وارد کننده ی انرژی خواهیم شد و نفتمان هم تمام می شود و این یکی از بهترین برنامه ریزی های بلند مدت برای آینده است.
با تغذیه ی مصنوعی آب های زیر زمینی هم باید آب های شور شده ی چاه ها را شیرین کنیم که از ویرانی آن منطقه جلوگیری بشود و روستاهای تخلیه شده را هم احیا کنیم.
90693_303در رابطه با مشکلاتی که خشکی دریاچه ی ارومیه برای مردم منطقه ایجاد کرده، تاکنون چه میزان آواره ی زیست محیطی به وجود آمده؟
همین آقای نادر قاضی پور که خدمتتان گفتم، چند وقت پیش مصاحبه ای با خبرگزاری خانه ی ملت کردند و گفتند که: ۵۰ روستای اطراف ارومیه، تخلیه و خالی از سکنه شدند.
آقای مسعود محمدیان، رئیس جهاد کشاورزی استان آذربایجان شرقی هم در مصاحبه اش با رسانه ها اعلام کرد که: ۲۰۴ هزار هکتار از زمین های کشاورزی بر اثر آبیاری از چاه هایی که اطراف دریاچه هستند، تحت تاثیر مستقیم پس روی آب این دریاچه قرار دارند و به نمکزار تبدیل شدند و این را بازرسی کل کشور هم تایید کرده. آقای محمدیان همان موقع گفتند که آب های تبریز هم-حالا با این همه فاصله- در حال شور شدن است. مدتی هم هست که اعلام کردند که ۱۹ روستا، حتی آب چشمه هایشان هم شور شده.
آقای گرشاسبی، معاون آبخیزداری هم همین سه ماه پیش(تازه دارند حقیقت را به همه می گویند)، در مصاحبه با روزنامه ی اطلاعات گفت: در دریاچه ی ارومیه معضل دیگری تحت عنوان پیشروی آب شور، از طریق کف دریاچه به سمت دشت های کشاورزی همجوار به وجود آمده است. چون برداشت از سفره ها بیش تر از تغذیه است(همان چاه های غیر مجازی که گفتم) و آب جایگزین از بالادست به سفره ها نفوذ نمی کند، از این رو آب شور، به سمت سفره ها و چاه های آب دشت های کشاورزی دریاچه ی ارومیه، در حال پیش روی است که باید از آن به عنوان یک بحران بزرگ یاد کرد.
دلایل هم همان هاست که خدمتتان گفتم؛ در واقع دریاچه در حال انتقام گرفتن از کشاورزان است؛ یعنی کشاورزان با زدن چاه، آب سطح دریاچه را گرفتند و خشکش کردند و حالا دریاچه از زیر آب شور به زمین های آنان می فرستد و زمین های کشاورزی را نابود می کند. پس حرف هایی که سال هاست می زنم، بیخود نیست و تماماً مستند است منتها گوش شنوایی در کار نیست.
خب این این اولین تالاب و دریاچه ای که دچار این بحران شده نیست و آخرین هم نخواهد بود؛ کما این که در حال حاضر وضعیت تالاب انزلی و یا تالاب بوجاق بندر کیاشهر هم مساعد نیست. با این حساب سرنوشت تالاب های کشور در گرو چیست و چه می شود؟
همه ی آب های که ایران دارد، برای تالاب ها بود. اما ما لیاقتش را نداشتیم. انسان همه چیز را نابود کرده. البته امکان احیای بقیه ی دریاچه ها هست و دریاچه هایی مثل طشت، نی ریز و یا دریاچه ی هامون را می شود درمان کرد چرا که فقط آب آن ها برای استفاده ی شهرها گرفته شده و دور و برشان چاه حفر نکردند. مشکل سایر دریاچه ها و تالاب ها، به هیچ عنوان در حد دریاچه ی ارومیه نیست و اصلاً مشابه بیماری این دریاچه در جهان هم نیست.
این مسئله فقط مربوط به تالاب ها نیست. رود کارون هم که خشک شده، باز از بی لیاقتی ما بوده و این که طرح های بدون برنامه ریزی در کشور اجرا می شود. می گویند به یک استان آب بدهیم تا آباد شود؛ در حالی که من معتقدم اگر می خواهیم استانی را نابود کنیم، باید به آن آب بدهیم. چرا که به شهرها آب می دهند و آبادش می کنند، اما به روستاییان و کشاورزی نمی دهند. در نتیجه مهاجرت به شهرها زیاد می شود و از این طریق شهرها جمعیت اش چند برابر شده و دچار کمبود آب می شوند. آب را از کارون گرفتند و به اصفهان دادند، اما در حال حاضر الان اصفهانی ها آب ندارد و تشنه تر هم شدند و خوزستان هم نابود شد. در کارونی که کشتی رانی می شد و تا سال ۷۲ این قدر پر آب بود که شهر اهواز را آب می گرفت، الان سبزی می کارند! یا الان ارتش و سپاه در کارون رژه می روند!
عده ای از کارشناسان معتقدند که احداث میان گذر دریاچه ی ارومیه(پل کلانتری)، یکی از عوامل مهم در خشکسالی این دریاچه بوده. شما تاثیرات کمی و کیفی این پل بر دریاچه ی ارومیه را تا چه حد می دانید؟
اولاً که با این شرایط همان بهتر که دریاچه خشک شود! اما من چنین اعتقادی ندارم و این پل اصلاً تاثیری روی خشکی نداشت. این پل قبل از انقلاب هم قرار بود به شکل فلزی ساخته شود و کمانی باشد و برای احداث اش خاک نریزند؛ چهار باند برای اتوموبیل ها و دو باند هم برای راهن آهن داشته باشد. بعدها آمدند و کوهی را که در قسمت غرب دریاچه بود و البته خاکی بسیار غنی داشت، کندند و خاکش را ریختند و این پل را ساختند. مسئله این است که مهم ترین منبع آبی دریاچه سیمینه رود و زرینه رود که در جنوب دریاچه واقع شدند، هستند و آن بالا آبی نبود که خشک شود…
جناب کردوانی، بسیار متشکر از این که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
برگرفته از سایت خط صلح
مصاحبه کننده: سیمین روزگرد
میهمان: پرویز کردوانی
اسفند ۲۹م, ۱۳۹۲