بله، “رژیم طاغوت دفن شد” ولی رژیم طاعون جایگزین آن شد. خمینی و پیرواناش ویروس مرگبار یک حکومت دینی را چون بلایِ آسمانی به جان مردم انداختند. خمینی، رفسنجانی، لاجوردی، گیلانی، خامنهای وهمه یاران و یاریگرانشان که بعد از 12 فروردین و برپائی نظام مذهبی، اقتدار و قدرت را به انحصار خود درآوردند و به قلع وقمع همه مخالفان و سرکوب دگراندیشان، هجوم به سازمانها، احزاب و بازداشت، شکنجه و کشتاراعضاء و کادرهای آنها، بستن کتابفروشیها و مطبوعات، و هم چنین یورش به زنان، دانشجویان، اقلیتهای قومی و مذهبی پرداختند، سکوت را طلب میکردند و خفقان را به اشکال گوناگون بر جامعه چیره ساختند، حتا تا به امروز، و حتا به نام دموکراسی و حقوق بشر!
با وجود این، حرف را باید زد. این زنجیر سکوت و فرهنگ “هیس!” را که برخی میخواهند به نام “حقوق بشر” تحمیل کنند، باید گُسست. باید که در هر شرایطی علیه سرکوب فریاد برآورد و علیه کشتار هوار کشید. مردم علیه رژیم سلطنتی فریاد زدند: «ما میگیم شاه نمیخوایم، نخست وزیرعوض میشه»، اینک سالهاست همان مردم بارها به اشکال گوناگون تنفر و بیزاری خود را از نظام مذهبی و رژیم اسلامی و حکومت ولایت مطلقه “فقیه”، به دور از تعلقات و رنگهای نمایشی نشان داده و میدهند، اما هم جنایتکاران و سرکوبگران و هم مُبلّغان “بخشش” و فرهنگ “هیس!” دوره افتاده و به نام حقوق بشر، و با کشکولی از آیههای قرآن، دوباره به انحراف بینش و نظر مردم مشغول شدهاند. این مُبلّغان دیر، خیلی دیر، به صرافت افتادهاند و. زود و خیلی زود مشغول خوشهچینی گشتهاند.
مبلّغان فرهنگ «هیس!» دیروز با معمار نظام مذهبی همساز بودند، امروز اما در صف مخالفان ساز خویش را کوک کرده و نغمۀ بخشش میسرایند. همه همصدا، از گنجی تا باقی و نظایر آنها، برای جنایات مقتدای خود و سایر جنایتکاران و سرکوبگران بخشش و سکوت در برابر جنایات آنها را تبلیغ میکنند.
میگویند، جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران تُند شده، و فراموش میکنند چه تُندیها بر مردم ایران در این سی و پنج سال از جانب انحصارگران نظام طاعون رفته و همچنان میرود. واکُنش تُند و قاطعانه جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران، نتیجه کُنشهای مردمستیز حاکمان رژیم مذهبی است. در لا به لای قوانین و گفتار و کردار جنایتپیشگان اگر کنجکاو شویم و تأمل کنیم، خیلی ساده و به روشنی درمییابیم که آنها با حقوق انسانی بسی فاصله دارند و حقوق بشر برایشان بی ارزش است و حتا قوانین خود را نیز به نفع منافع و بینش مذهبی خویش تدوین و تکمیل کرده و هر طور که صلاح میبینند اجرا میکنند.اگر بخواهیم برای اثبات این مدعا گواه بیاوریم تنها همان فهرستاش بسی طولانی خواهد شد.
مبلّغان فرهنگ سکوت و «هیس!» با استناد به آیههای قرآن از قربانیانِ خشونتِ ستیزهگران مذهبی میخواهند که جنایتکاران را ببخشند. آنها با استناد به اینکه این جنایتکاران در هیچ دادگاهی محکوم نشدهاند، در نقش کاتولیک تر از پاپ، قربانیان و مدافعان حقوق بشر را به سکوت فرا میخوانند. میگویند: ساکت باش! چیزی نگو! ببخش! مدعی میشوند که مقصر کشتار و ترور و جنایت از سوی جمهوری اسلامی، مخالفان نظام و اقلیتهای قومی و مذهبی بودند! چون: «خداوند شما را از کسانی که با شما در کار دین کارزار نکرده اند، و شما را از خانه و کاشانهتان آواره نکردهاند، نهی نمیکند از اینکه در حقشان نیکی کنید و با آنان دادگرانه رفتار کنید، بیگمان خداوند دادگران را دوست دارد.» از قرآن «صلحطلبان» اکبر گنجی. عمادالدین باقی پای را فراتر نهاده و جنایت علیه بشریت و کشتار دگراندیشان در نظام مذهبی را با جرم جزایی و مجازات “قصاص، دیه و عفو” همسان کرده و به سورههای “بقره» و «مائده» اشاره می کند. باقی بعد از کلی روضهخوانی در تعریف “بخشش” و “عفو” که در آیات آمده، به سوره «انعام» نیز چنین اشاره میکند: «جزای بدی برابر اما جزای خوبی ده برابر است» و به صحرای کربلا زده و از گاندی نقل قول میآورد که گاندی «امام حسین را به خوبی میشناخت و مبارزه خود را متأثر از الگوی او میدانست»!
در مقابل، صفارهرندی یکی از جنایتکاران در نظام مذهبی در مصاحبهای با سایت “رجانیوز” تازه طلبکار هم هست و میگوید: «بیایید همدیگر را ببخشیم. مگه خاله بازی است؟»! او بعد از همه جنایات در این سی و پنج سال، ادعا میکند:« کسانی که فاجعه[!!] ایجاد کردند،هیچ وقت نباید بخشیده شوند و هرگز قابل بخشش نیستند.»
صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه رژیم نیز از امام اول شیعیان چنین روایت میکند: « حضرت در روایت میفرماید ما میراثدار قرآن هستیم، قرآنی که اگر به کوهها نازل شود آنها را مانند سیل خروشان می کند و با آن میتوان مرده را زنده کرد[!؟]»
درچنین جامعه مذهبی که خرافات و باورهای ناشی از نادانی حکمرانی میکند سخنگوهای نماز جمعه نیز “مرگ بر آمریکا” را در قرآن مییابند. رژیم اسلامی ایران راه را بر سایر ادیان و باور و اعتقادات نیز بسته و اعتقادات مذهبی را چون مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی به انحصار خود در آورده است. حال آنکه اعتقادات مذهبی از مسائل کاملا شخصی است. از آنجا که منشور جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران همانا “اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی است” این نوشته را با مادۀ هجده اعلامیه و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی به پایان میبریم که مغایرت نظام اسلامی در ایران و قوانین آن را با حقوق انسانی از جمله آزادی عقیده به خوبی نشان میدهد:
1. هر کس حق آزادی فکر و وجدان و مذهب دارد. این حق شامل آزادی ـ داشتن یا قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خود، همچنین آزادی ابراز مذهب یا معتقدات خود، خواه به طور فردی یا جمعی، خواه به طور علنی یا غیرعلنی، در عبادات و اجرای آداب و اعمال و تعلیمات مذهبی میباشد.
2. هیچ کس نباید مورد اکراهی واقع شود که به آزادی او در داشتن یا قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خودش لطمه وارد آورد.
3. آزادی ابراز مذهب یا معتقدات را نمیتوان تابع محدودیتهایی نمود مگر آنچه منحصراً به موجب قانون پیشبینی شده و برای حمایت از امنیت، نظم، سلامت یا اخلاق عمومی یا حقوق و آزادیهای اساسی دیگران ضرورت داشته باشد.
دبیرجامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران / دوازدهم فروردین 1393