از اینرو ارزیابی از موضعگیری این چنین بی سابقه فیروزآبادی در حمایت قاطع از دولت و پیام نهفته در آن، در این لحظه و شرایط مشخص را باید قبل از هر چیز تحت تأثیر دو واقعه و عامل مهم جستجوکرد:
نخست شروع فاز جدید گفتگوهای هسته ای برای دست یابی به توافق نهائی است. گفتگوئی که بنا به طبیعت آن هر کدام از رقبا پیشاپیش به رجزخوانی و خط نشان کشیدن و حتی دست به انجام مانورهای نظامی و برخ کشیدن دستاوردهای خود (از سوی ایران) و حتی طرح خطوط قرمز مطالبات خود و خلاصه تعیین نرخ در رُوند(Round) اول می پردازند تا بنا به به ضرب المثل معروف گربه را دم حجله کشتن، هرکدام بتوانند از موضع باصطلاح قوی تر به نتایج مورد نظر و حداکثری خود برسند. بنا به چنین ملاحظاتی دور از ذهن نبود که دور اول مذاکرت با توجه به شکاف های موجود بین دو طرف و فضای جنگ روانی حاکم بر ُروند اول، حتی با فرض اینکه گام های بعدی پیشروی ممکن هم باشد، نتواند در گام اول با نتایج محسوسی در راستای توافق عمومی همراه باشد. با این وجود بویژه رسانه های مخالف دولت از بن بست و شکست مذاکرات سخن به میان آوردند. از سوی دیگر دست یابی به توافقی پایدار و کلیدی برای عبور از تحریم های فلج کننده، نیازمند جلب اعتماد قدرت های مذاکره کننده به موقعیت مستحکم دولت ایران و تیم مذاکره کننده و اینکه تا چه حد بازتاب دهندۀ مواضع کل حاکمیت و صاحبان اصلی قدرت و مشخصاً شخص خامنه ای است، بود. بدیهی است که بدون وجود چنین حمایت و اطمینانی، هیچ قدرتی آنهم در شرایطی که دست بالا را دارد، حاضر به ریسک عقد موافقت های بلندمدت و پایدار و باصطلاح شرط بندی حول اسب لنگ نخواهد شد. تخطئه و حمله مداوم به سیاست های دولت و تیم مذاکره کننده از سوی سایر جناح ها و باندهای قدرت از یکسو و مشروط کردن دامنۀ توافق عمومی به آن، هم چون عبور از روی ریسمان باریکی است که به مهارت زیادی برای حفظ تعادل نیازمند است و چه بسا خم کردن بیش از حد چوب موازنه به یکسو موجب سقوط از ریسمان- وشکست مذاکره- گردد. بیهوده نیست که هئیت پارلمانی انگلیس به رهبری جک استرا با نگرانی از تکرار تجربه شکست خوردۀ سال های گذشته، در زمان بوش پسر و دولت خاتمی با سرپرستی روحانی، نسبت به طرح خواست های صد درصدی و غیرقابل انعطاف از سوی غرب و آمریکا هشدار می دهد که می تواند منجر به تضعیف و حتی سقوط موقعیت روحانی و شکست مذاکرات بشود.
عامل دوم را باید در تشدید بی سابقۀ شکاف بین دو قطب حاکمیت، حامیان مصالحه و مخالفان آن و در اصل جدالی دانست که بر سر اتخاذ سیاست های کلی نظام در حوزه های داخلی و خارجی و پیرامون تقسیم قدرت جریان دارد. در اشاره ای مجمل باید گفت که در این زمینه نیز رژیم به شدت دچار بحران و تنگناهای ساختاری است: از یکسو دیگر ادارۀ کشور به شیوۀ گذشته ممکن نیست. چرا که آن شیوه ها با بن بست کامل مواجه شده و حاصلی جز بجاماندن یک سرزمین سوخته و رشد منفی ۵ درصدی و تورمی ۴٠ درصدی و فقر و فساد بی کران نبوده و رژیم ناگزیر از تغییر آنها شده است (و اساساً روی کار آمدن روحانی و سیاستی دگر، محصول چنان روندی بوده است) و از سوی دیگر نهادها و باندهای نیرومند فربهی در ساختار قدرت وجود دارند که حفظ و بازتولید موقعیت ممتاز آنها در عرصۀ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در گرو تداوم آن سیاست های بحران آفرین و نیمه جنگی گذشته است. بطور مشخص سپاه تحت هیچ شرایط غیرجنگی و خالی از بحران، قادر به حفظ موقعیت ممتاز و ویژۀ تاکنونی خود نیست و بی جهت هم نیست که تقریباً با همۀ سیاست های ریز و درشت دولت روحانی اعم از خارجی و داخلی و فی المثل توقف توزیع بنزین های مسموم و سرطان زای پالایشگاهی و یا دور کردن انتشار پارازیت ها از اماکن مشرف به زندگی شهروندان و یا کاهش دامنۀ فیلترینگ و سانسور و یا هرگونه سستی در مورد سخت گیری نسبت به حجاب و غیره، به مخالفت خوانی برخاسته است. (در جنگ ایران و عراق هم سپاه علیرغم وخامت عمومی صحنه های جنگ، عموماً خواهان ادامۀ جنگ و بحران بودند و تصمیم خمینی بر آتش بس را شوکه کننده و حاصل خوراندن زهر توسط نزدیکان به او می دانند). بهرحال در همۀ حوزه ها این تقابل و دوگانگی محسوس و قابل رؤیت است. در چنین شرایطی خواست فاصله گرفتن از سیاست ورزی توسط سپاه و بازگشت آن از دانشگاه ها و ادارات و مؤسسات و پروژه های اقتصادی و ورزش و فرهنگ و …. به پادگان ها، در شرایطی که سپاه در جهتی وارونه در تلاش برای گسترش جبهه های جنگ نرم به حوزه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی علیه استکبار و استحاله طلبان است، و به عبارتی در تلاش برای تبدیل جامعه به پادگانی بزرگ و در برگیرندۀ همه عرصه های نبرد کفر و اسلام است و با هزاران نشانه و قرائن، نارضایتی خود را از سیر رویدادها و سهم اقتصادی و رویکردهای سیاسی پنهان نمی کند، بیشتر به یک آرزوی غیرقابل تحقق شباهت پیدا می کند. آرزوئی که به عنوان یک پیش شرط اساسی تغییر، بدون تحقق آن، گذر به سیاست های تازه اگر نه ناممکن، که بسیاردشوار می شود. چرا که سپاه زدائی از صحنۀ سیاست، همانطور که فی المثل در مورد تغییر وزیر نفت از یک سپاهی به غیرسیاهی اتفاق افتاد، یکی از شروط گفته و ناگفتۀ عبور از گرداب تحریم هاست که البته نمی تواند صرفاً صوری باشد. در واکنش به این روندهاست که اکنون مدتی است که نیروها و باندهای وابسته به این جریان، برای مقابله دست به تحرکات و هم آهنگی بیشتری زده اند و اقدامات و رویکردهای خود را در مجلس و در میان روحانیت و نماز جمعه ها و رسانه های وابسته به سپاه چون فارس نیوز و تسنیم و نسیم و جوان و… یکدست تر و هماهنگ تر ساخته و حتی به فعالیت های خود،بُعد میدانی هم داده اند. برگزاری پر سر و صدای همایش دلواپسیم و یا تولید و تکثیر سی دی من روحانی هستم و جلوگیری از سخنرانی مخالفان و وتو کردن مصوبات دولت و یا بهم زدن تجمات و همایش ها و سخنرانی های رقبای خود ( ازجمله ممانعت از سخنرانی حسن خمینی که بازتاب زیادی داشت) از آنجمله است.
درچنین شرایطی است که عدم پیشرفت در دور اول گفتگوهای وین از سوی مخالفان مصالحه فرصتی برای برداشتن خیز تازه ای محسوب می شود. چنانکه کیهان به عنوان یکی از ارگانهای بانفوذ این جناح در کنار دیگر رسانه های وابسته به آن، مذاکرات وین را شکست خورده اعلام کرد و خواهان اتخاذ سیاست های دیگری شد. از آنجا که تعرض به سیاستی که لااقل هنوز سیاست کلان رژیم بشمار می رود و در آستانۀ مذاکرات مهم و سرنوشت ساز موجب تضعیف مذاکره کنندگان می گردد، بنظر می رسد که سران نطام و در رأس آن شخص خامنه ای لااقل موافق اعلام زودرس شکست این مذاکرات نیستند. چرا که این به معنای منجمد کردن سیاست های کنونی و اتخاذ رویکردهای دیگری است که رژیم برای آن آمادگی ندارد. توافق های اخیر رژیم با آژانس که شامل تحقیق و پاسخ گوئی نسبت به جنبه های نظامی فعالیت های هسته ای تاکنونی رژیم از جمله پارچین هم می شود، فاکت دیگری است که دلالت بر عزم رژیم در پی گیری سیاست معطوف به گشایش دارد.
علاوه براین دورخیز جناح نظامی- امنیتی علیه دولت موجب نگرانی هائی نسبت به شتاب گرفتن بیش از حد تضادهای درونی و غیرقابل کنترل شدن آن ها در شرایطی می گردد که نظام دستخوش یک بحران فراگیر بوده و زیر فشار سنگین قدرت های بزرگ و نارضایتی عمومی قراردارد که عدم کنترل آن می تواند تعادل رژیم را بهم بزند.
گرچه هنوز نمی توان مطئمن بود که که سخنان این فرماندۀ نظامی و نصایح و تهدیدهای وی برای آرام کردن مخالفان دولت اولاً تا چه حد بازتاب دهندۀ واقعی شکاف ها در میان صفوف نیروهای نظامی و بطور اخص سپاه است و ثانیاً تا چه اندازه می تواند در کنترل اوضاع و توقف حملات مؤثر باشد، اما می توان پذیرفت که بیان آن با توجه به میزان سرسپردگی و مداهنه گری فیروزآبادی نسبت به مراد و فرمانده خود “امام خامنه ای” قاعدتاً نمی توانسته است بدون اشاره و موافقت ضمنی وی صورت گرفته باشد. حتی اگر چنین هم نباشد، عدم تکذیب و تأویل آن درطی این مدت، تأکیدی بر اهمیت سخنان او به عنوان رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و پیام نهفته در آن است:
با توجه به اینکه:
پُز عمومی و اعلام شدۀ خامنه ای، بدبینی به نیات آمریکا و نتایج مذاکره است، و با در نظرگرفتن الزامات چنین رویکردی، و اینکه برای مدیریت بحران و عبور از تار و پود های تحریم های نفتی و بانکی نیاز به گشایش روابط با قدرت های بزرگ است، و اینکه خامنه ای حفظ اقتدار مطلقه خویش را در غیاب پایگاه توده ای، بطور اخص مدیون سپاه (گارد ویژۀ ولایت) هست و سپاه هم به این نقش خود واقف بوده و به خوبی از چنین رانتی بهره می گیرد، و نیز با در نظر گرفتن نیاز به تقویت موقعیت تیم مذاکره کننده در گفتگوهای خطیر خود برای توافق پایدار هسته ای که خود نیازمند حمایت شخص رهبری است، به این دلایل، خامنه ای برای پاسخ به این نیاز در لحظۀ کنونی بدون آن که خود بطور مستقیم وارد عمل شود، فی الواقع از طریق بازوی های نظامی و سیاسی خود به ابراز نظر پرداخته است: در وجه بازوی سیاسی، سخنان ولایتی به عنوان مشاور امور خارجی وی را داشته ایم که نه فقط به مخالفت با ادعای شکست مذاکرات برخاست، بلکه مذاکره را از سیاست های استراتژیک دراز مدت نظام با قدرت های جهانی دانسته، و از سوی دیگر با تأکید بر هدایت و نظارت آن توسط رهبری گفته است تا مادامی که رهبری آنرا اداره و نظارت می کند، دلواپس نیستم. در وجه بازوی نظامی نیز این رویکرد را فیروز آبادی بازتاب داده است که تا از این طریق بتوان تعادلی در مخالفت خوانی های فعال سپاه بوجود آورد. بطوری که سخنان وی به عنوان رئیس ستاد کل، در برابر فی المثل سخنانی که اخیراً سردار جزایری معاون ستاد کل ارتش و از مخالفان جدی مذاکرات اعلام داشته، دوگانگی مهمی را به نمایش گذاشته است. سخنان تند جزایری به عنوان یکی از عناصر مهم سپاه در انتقاد به اوضاع، به خوبی خیزی را که سپاه و جناح نظامی- امنیتی و شبکه های تبلیغاتی و رسانه ای آنها علیه دولت و روندهای جاری برداشته اند، بخوبی بازتاب می دهد: چنانکه او اخیراً در سخنان بقدر کافی تند نسبت به ورود مجدد اهالی فتنه به صحنۀ سیاسی و مشابه سال ٨٨ به دلیل غفلت برخی دستگاه ها و عناصر تأثیرگذار هشدار داده و از سر برآوردن سکولاریسم و لائیسم، و استراتژی براندازانه و اقدامات و برنامه ریزی های علنی و مخفی آنها و لزوم تشدید نظارت و رصد کردن و بیرون آمدن از بی تفاوتی نسبت به خطرات استحاله ای که نظام اسلامی را تهدید می کند، سخن گفته است. اگر این سخنان را در برابر سخنان روحانی مبنی بر اینکه در کشور عده ای به نام اینکه باید در برابر قدرت ها و ابرقدرت ها بایستیم، جیب مردم را زدند و اموال مردم را غارت کردند، قرار دهیم، یا در برابر سخنان جنتی که از شکل گیری یک شبکۀ رسانه ای-تبلیغاتی سازمان یافته برای تخریب دولت، آنگاه به شدت و عمق درگیری ها و منافع اقتصادی نهفته در پشت آن، واقف خواهیم شد.
اگر در زمان جنگ، اتوریتۀ (autorité) بلامنازع خمینی و توازن نیرو، به شکلی بود که سپاه ناچار از پذیرش آن شد، و حتی دولت رفسنجانی برای راضی کردن شان آنها را به مشارکت در پروژه های اقتصادی پس از جنگ دعوت کرد، اکنون با توجه به فربه تر شدن سپاه و در غیاب اتوریته ای چون خمینی، متقاعد کردن سپاه و طیف های نزدیک به آن به تمکین در برابر سیاست های جدید، البته با چالش ها و دشواری های بیشتری مواجه است.
۲۰۱۴/۰۵/۲۴