برطبق گزارش های انتشاریافته شهرکوبانی پس از سه هفته محاصره و مقاومت حماسه ای زنان و مردان این دیار با نیروهای جرار و بی رحم دولت اسلامی در آستانه سقوط قرارگرفته است و جنگ خیابانی و خانه به خانه به داخل آن کشیده شده و مناطقی از شرق شهر به دست نیروهای داعش افتاده است. اعلام جبهه جنگی در شهر توسط رزمندگان کرد و تشویق به خروج باقی مانده شبه نظامی ها از آن حاکی از همین پیشروی نیروهای ارتجاع است. نبردی که در یک طرفش نیروهای مجهز به سلاح های سنگین و امکانات مالی و نیروهای سازمان یافته تر و با عزمی قاطع برای پیشروی و تصرف این شهراستراتژیک و مهمتر مجهز به سودای هیجان انگیزتأسیس امپراطوری دولت اسلامی قرار دارد ( ناگفته نماند که منبع اصلی امکانات آن ها، لجستیک غرب و مصادره پادگان ها و بانکها و یا حمایت های مستقیم و غیرمستقیم دولت های منطقه و حامیان جهانی آنها است). در طرف دیگرش مردمانی گرچه با انگیزه های نیرومنددفاع از کاشانه، زیست بوم تاریخی و ارزش های انسانی خود است، اما با سلاح های سبک و امکاناتی ناچیز و محدود. حمایت کشورهای هم جوار و منطقه پیش کش! آنها اگر مانع تراشی نکنند در حقیقت بهترین خدمت و یاری را به عمل آورده اند! و باید به آن ها دست مریزاد گفت. و چنین است که این نبردنابرابر در مقابل جهانی که نظاره گرآن است و کارشکنی دولت های پیرامونی که مانع پیوستن و حمایت فعال مردمان مناطق هم جوار در رزم مشترکشان با داعش جریا ن دارد. بهرصورت، خطرسقوط شهر را نه فقط منابع محلی کردها، بلکه رئیس جمهورترکیه هم اذغان کرده است و این درحالی است که دولت های غربی و از جمله فرانسه سقوط آن را یک فاجعه دانسته و گفته اند که هرتلاشی را برای جلوگیری از وقوع این اتفاق باید به عمل آورد. ظاهرا به عقیده آنها نوشدارو وجود دارد اما قرار نیست که پیش از مرگ سهراب روانه گردد!. قدرت های غربی از مدتها پیش اعلام داشته اند که با تکیه صرف برنیروی هوائی، امکان درهم شکستن حملات داعش وجودندارد و بدون یک نیروی آماده زمینی لااقل 15000 هزارنفری، که با حملات هوائی پشیبانی شود، امکان موفقیت وجود ندارد و این درحالی است که خودقدرت های غربی با وجود نمایش گسترده هوائی و مانور ناوهای هواپیمابر، آمادگی ارسال نیروهای نظامی به منطقه را ندارند. در این میان همه چشم ها به نقدترین و آماده ترین نیروی مؤثر و معتمد و نزدیک به جبهه یعنی دولت ترکیه دوخته شده است که خودعابد و زاهدیک شبه است و تا همین دیروز هم برطبل سیاستی مغایرسیاست کنونی می کوبید. نخست وزیرفرانسه هم از مذاکرات فوری با دولت ترکیه حول این ضرورت سخن گفته است. کردهای منطقه و کردستان هم به دولت ترکیه برای مداخله و نجات شهردر حال سقوط فشار وارد می آورند. با این همه دولت ترکیه بنا به ملاحظات متعدد و از جمله نگرانی از عواقب اعلام جنگ مستقیم و رودررو با داعش و پی آمدهای آن نظیرعملیات انتحاری و خطرفرورفتن در باتلاق جنگ- جنگی طولانی که برخی مقامات غربی آن را حتی سی سال ارزبابی می کنند!- و نیز بدلیل نگرانیش از تقویت جبهه کردها و پ کا کا تمایلی به مداخله ندارد و هشدارایران هم به ترکیه در ورود به خاک سوریه که پس از تصویب اجازه مداخله در پارلمان ترکیه صورت گرفت، مزید برعلت است. با این همه از نگاه بسیاری تنها شانس باقی مانده برای نجات شهر در دقیقه 90، ورود نیروهای نظامی ترکیه آن هم زیرفشارافکارعمومی و نیز فشار و وعده ووعیدهای ناتو به ترکیه است. برای اعضاء ناتو یکی از جبهه های مقدم و اصلی در مقابله باداعش دولت ترکیه است و از همین رو فشارزیادی برای انطباق سیاست های آن با شرایط جدید پس از پیشروی های داعش برای پیوستن و حضورفعال درجبهه ضدداعش به عمل آورده اند. چنان که اعتراضات در داخل ترکیه به دلیل انفعال و بی عملی دولت ترکیه و ممانعتش از پیوستن داوطلبان کرد به جبهه و نیز اعتراض کردها (و غیرکرد ها) در سایرنقاط جهان و از جمله ایران نسبت به این رویکرددولت ترکیه و نیز نظاره گری جامعه جهانی گواه آن است. واقعیت آن است که قدرت های غربی و در رأس آن آمریکا در مقابله با داعش وآن چه که خود تروریسم می خوانند هنوز هم فاقدیک استراتژی کارآ بوده و عملا بجز نمایش های پرسروصدا و اعلام تشکیل جبهه گسترده ای با حضوربیش از 50 کشور، به نوعی در حالت آچمز و غافلگیرشدن بسرمی برند. و از قضا ظهور و عروج داعش که هم چون قدرت های اشغالگرعمل می کند، بیش از هرعاملی به این خلاء قدرت و البته بهره برداری از نارضایتی و شکست دولت های بزرگ برمی گردد. خلائی که موجب بروزحباب سیاسی هم چون داعش شده است. تا مادامیکه این خلاء پرنشود در توازن قوای کنونی از پیشروی این نیرو گریزی نیست. داعش را می توان یک “رخداد” در وجه منفی یعنی یک “رخدادمنفی” هم چون 11 سپتامبر و البته فرارتر از آن دانست که در آئینه آن می توان به وضوح بسیاری از ضعف ها و بحران های بدن بیمار منطقه و جهان از چپ تا راست را که پرداختن به آن ها مجال دیگری می طلبد، مشاهده کرد.
از آنجا که داعش یک پدیده و نیروی کلاسیک نیست و با وجودداشتن مناطق مشخص تحت نفوذ هم چون یک دولت مستقر و نهادی شده و مرئی عمل نمی کند و علاوه بر آن مجهز به ابزارهای تأثیرگذاری چون ایجادوحشت و ترور و کیش ستایش مرگ و عملیات اتتحاری است، از این رو اقدامات نرمال و کلاسیک و سلاح های سنگین و فوق العاده تخریبی آمریکا و متحدین اش اعم از نظامی و یا حتی اقتصادی که قادراست هر دولت مستقری را تحت فشارسنگین قراردهد، برروی آن کارآئی ندارد. دولت های غربی هم چنین به دلیل سابقه و اهداف و مطامع خود قادربه بسیج نیروهای جنبش توده ای نیستند. و حتی خود این قدرت ها نگران تسلیح نیروهای محلی و نیروهای حامی خود و افتادن آن ها به دست داعش و یا نیروهای مخالف نا هم خوان با اهداف خودهستند. از همین رو خوداین قدرت ها با وقوف به خلاء موجود و ضعف عملکردشان و با توجه به خطرگره خوردن بنیادگرایان داعش با سایربنیادگرایان منطقه نظیر طالبان و القاعده در یمن و مناطق شمالی آفریقا، آن را یک جنگ طولانی ارزیابی می کنند.
با این همه از منظررویکردسوم، این رشدحباب گونه که اساسا متبی براشغال و ایلغاراست، علیرغم پیشروی های سریع قادربه استمرار و تثبیت موقعیت خود نخواهد بود.چرا که اولا به جای استقبال وحمایت های توده ای مردمان منطقه با دریائی از نفرت وآوارگی گسترده آنها مواجه هستند واساسا کاربردخشونت عریان آن روی سکه فقدان پایگاه و نفوذگسترده توده ای است و لااقل در جهان امروزحکومت برخاک و قلمروبدون شهروند و یا شماری از شهروندان آکنده از نفرت قابل دوام نیست و ثانیا منافع استراتژیک قدرت های بزرگ در خالی کردن باداین حباب است که خود درآستین اشان پرورانده اند و ثالثا با گذرزمان استقرار و نهادینه شدن بیش از پیش آن را رؤیت و آسیب پذیرتر خواهد کرد.
و خلاصه آنکه این توارن بهم ریخته کنونی بیانگر و بازتاب دهنده توازن پایدار و درازمدت منطقه نیست و لاجرم با تغییرناگزیرآن، زمان عقب نشینی ها شروع خواهد شد، گرچه بنیادگرائی و”تروریسم” که از آبشخورهای نظم غیرعادلانه جهان کنونی و منطقه تغدیه می کند را الزاما نباید معادل داعش دانست و تضعیف یا حتی نابودی داعش به معنی نابودی آن نیست. در چنین راستائی نیروهای پیشرو و آزادیخواه و برابری طلب، باید بتوانند با تقویت صفوف همبستگی و مداخله فعال در روندها و فروپاشندن این حباب سیاسی و افشاء عملکردقدرت ها و بدیل های دیگر و دلایل سترونی آنها، مهر و نشان خود را بر تحولات منطقه و جوامع آن بسوی آزادی و رهائی حک کنند. راهی است دشوار، اما با توجه به شکست بدیل های دیگر و نیزخوابیدن بادداعش چه بسا فرصت های دیگری سر برآورند و یا اگر دقیق تربگوئیم چه بسا بتوان فرصت های دیگری آفرید. اگر بحران جهانی و منطقه چنان اشباع است که در غیاب بدیل های مترقی، موجب به میدان آمدن نیروهای مرتجعی چون داعش ها می گردد، چرا نتواند موجب ظهور و عروج”رخدادهای مثبت”و بهره برداری جنبش ها و نیروهای مترقی نگردد. تشدید روندبحران های جهانی حاکم بر سیاره ما چه بسا آبستن فرصت ها و رخدادهائی از نوع دیگر و معطوف به جهانی دیگرهم باشد! اما فرصت ها، بدون فاعل تاریخی یعنی آمادگی جنبش ها و نیروهای اجتماعی پیشرو به بادمی روند.
تقی روزبه www.taghi-roozbeh.blogspot