١٣٩٣/٠٨/٣٠- توضیحاتی پیرامون فهم قرآن به روش پازل:
هدف از تألیف سلسله مقالات «فهم قرآن به روش پازل» این است که به صورت روشمند به فهم صحیح برخی آیات الهی که دچار بدفهمی شدهاند یا شبهاتی در آنها مطرح است، دست یابیم و کوشش کنیم قرآن را به صورت یک کل منسجم فهم نماییم. نگارنده در مقاله «بنیصدر و عدم جواز گذار از ثبوت احکام اجتماعی قرآن» که چندی پیش در نقد مقاله «نواندیشی دینی و گذار ناگزیر از ثبوت احکام اجتماعی متن مقدس» به قلم جناب آقای ناصر لرستانی نگاشته است، مختصراً «فهم قرآن به روش پازل» را توضیح داده است:
«… اما اگر متمسک شویم به «چون خدا میگوید، حق است»، آن وقت اگر قرآن حق باشد، یک آیه آن حق است و همه آن نیز حق است، پس میتوانیم تمام قرآن را به مثابه یک پازل تلقی نماییم که تک تک عباراتش در انسجام و هماهنگی کامل با کل آن باشند. از طرفی، به گواهی تاریخ قرآن و تاریخ صدر اسلام میدانیم که قرآن به صورت «گروه آیه گروه آیه» بر پیامبر نازل میشده است و وی آنها را برای مخاطبانش میخوانده است، بنابراین امکان فهم هر گروه آیه، فارغ از سایر گروه آیاتهای دیگر، میباید برای مخاطبان آن گروه آیه میسر میبوده است، البته فهم حداقلی مراد باری تعالی، نه فهم حداکثری، چرا که فهم حداکثری با مراجعه به تمام قرآن و با رویکرد پازلوار بودن آن ممکن میشود. حال اگر مخاطبانی فقط مخاطب یک گروه آیه از قرآن میشدند، چون آن گروه آیه حق است و هر یک از عبارتهای آن نیز حقند، و با توجه به اینکه از ویژگیهای حق این است که «حجتش در خودش است» و «همه مکانی و همه زمانی است» و «خالی از ابهام است» و «هر حقی متضمن حقوق دیگر و شرط تحقق آنهاست»، و … میتوان نتیجه گرفت که هر گروه آیه نیز به مثابه یک پازل کوچک است که آن را با در نظر گرفتن بستر تاریخیاش میتوان فهم کرد.
بنابراین برای فهم قرآن، باید کل آن را به مثابه یک پازل بزرگ و هر گروه آیه آن را به مثابه یک پازل کوچک تلقی نمود و بگونهای آن را فهم نمود که ناقض ویژگیهای حق نشوند و این روش منطقی نخواهد بود مگر به «چون خدا میگوید، حق است»، چرا که ابتدا میپذیرم که کل قرآن حق است، و هر گروه آیه آن نیز حق است، و هر عبارت آن نیز حق است، و حقوق با یکدیگر یک مجموعه خالی از ابهام و تناقض و تضاد را تشکیل میدهند، بنابراین فهمی از قرآن صواب است که خالی از ابهام و تناقض و تضاد در همه زمانها و مکانها باشد.»
اما قبل از توضیح چگونگی روش پازل، علاوه بر مطالب مذکور، بهتر است پیش فرضهای این روش فهم قرآن را به صورت تفکیکی برشماریم:
1ـ قرآن کلام الله است و رسول او در کیفیت و کمیت آن نقشی نداشته است، هر چند که آیات آن در بستر تاریخی و با زبان رایج آن روز خلق گشته است.
2ـ قرآن چون از جانب سمیع علیم خبیر حکیم رحیم قدیر… نازل گشته است، در هنگام نزول متنی هر چند گفتاری اما دقیق و منسجم بوده و به گواهی تاریخ قرآن با دقت بسیار نسل به نسل منتقل گشته است و قرآن خود مؤید این معناست: «إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(سوره حجر آیه 9)
3ـ نزول قرآن به صورت گروه آیات بوده و نه غالباً به صورت تک آیه یا سوره. بنابراین قرآن را در ابتدا باید به صورت گروه آیاتهایی در نظر گرفت که با هم نازل میشدهاند و دارای بستر تاریخی یکسانی بودهاند و طبیعتاً به صورت گروه آیاتی هم مخاطبان آنها را درک میکردند. توجه به این نکته حائز اهمیت بسیار است که در عصر نزول، اکثر مخاطبان، مخاطب برخی از گروه آیاتها واقع میشدند و معدود افرادی با کل قرآن مواجه میگشتند. بنابراین اکثر مخاطبان باید میتوانستند معنای حداقلی گروه آیات را بدون در نظر گرفتن کل قرآن دریابند (پازل کوچک). پس در فهم هر گروه آیات باید استقلال نسبی آن گروه آیه از دیگر آیات و سور در نظر گرفته شود. البته معنای حداکثری گروه آیاتها را با رجوع به کل قرآن و با در نظر گرفتن دقیق و منسجم بودن آن میتوان دریافت (پازل بزرگ).
4ـ با توجه به خالق قرآن که سمیع علیم خبیر حکیم رحیم قدیر… است، متن قرآن همه زمانی و همه مکانی است یعنی گزارههای فهم شده از آن باید همواره صادق و بکاربردنی و در تعالی انسان اثربخش باشند. چرا که قرآن «حق» است، و چون از ویژگیهای حق «همه زمانی و همه مکانی» بودن است، پس قرآن هم همه زمانی و همه مکانی است.
5 ـ با توجه به اینکه اولین کتاب لغت، بیش یک قرن بعد از دوران نزول، جمع آوری گردیده است و این فاصله زمانی میتوانسته در تغییر مفاهیم لغات مؤثر بوده باشد، به کتب لغت مخصوصاً کتبی که در قرنهای بعدی تألیف گشتهاند نمیتوان اعتماد صد در صدی کرد. علاوه بر فاصله زمانی، امکانات و تواناییهای مؤلفان نیز از موارد مؤثر بر کاهش دقت یا عدم پوشش کامل کتابهای آنها بر تمامی معانی لغات بوده است. و عامل مهم دیگر در کاهش دقت این کتابها، تمدن و فرهنگ ساز بودن برداشتهای مسلمانان در طول تاریخ از متن آیات بوده است به گونهای که تغییر فهم آنها و بعضاً تحریفات مفهومی، جایگزین فهم اولیه زمان پیامبر میشده است. بنابراین در فهم گروه آیات باید تا آنجا به لغت اتکا نمود که مغایرتی با پیش فرضها پیشین بوجود نیاید، یعنی بر دقت، انسجام و صفات خالق آن خدشه وارد نشود. پذیرش معنا و مفهوم رایج بسیاری آیات، که بعضاً مستند به کتب لغت هم هستند، با حکمت خداوندی در تعارض قرار میگیرد و میتوان شبهاتی را در خصوص آنها طرح نمود.
مراحل روش پازل کوچک:
در روش پازل کوچک، ابتداء باید محدوده گروه آیه را تشخیص داده، آن را از آیات قبل و بعد جدا نمود. برای این کار باید محور اصلی، که گروه آیه حول آن شکل گرفته، معیار قرار گیرد. بعد از تشخیص محدوده گروه آیه، آن را بنا بر اقتضاء به عبارتهایی تفکیک مینماییم، به طوری که هر عبارت، جدای از عبارتهای دیگر، دارای استقلال نسبی در معنا باشد. سپس کوشش میکنیم مفهوم درست هر یک از عبارتها را با رجوع به کتب لغت، یا استدلال منطقی و یا تمسک به روش پازل بزرگ، دریافته و با کنار هم چیدن آنها مفهوم درست گروه آیه را فهم کنیم.
اگر برای هر عبارت معانی متفاوتی متصور بود و ما نمیتوانستیم مفهوم مراد حق تعالی را مستقل از سایر عبارتها تشخیص دهیم، ابتداء معانی متصور برای هر عبارت را برمیشماریم، سپس با رویکرد خالی از تضاد و تناقض بودن قرآن، به اعتبارسنجی معانی عبارتها میپردازیم، بدین روش که معانی متصور برای هر عبارت را با معانی متصور برای دیگر عبارتها، یک به یک سنجیده و آن دسته از معانی که با معانی دیگر عبارتها در تعارض و تناقض قرار میگیرند را کنار گذاشته، و این روند را ادامه میدهیم تا مفهوم معتبر هر یک از عبارتها استخراج گردد، سپس مفاهیم معتبر عبارتها را در کنار هم چیده، درصدد کشف مفهوم منسجم کل گروه آیه برمیآییم.
***
حال به سراغ آیات 32 و 33 سوره مائده در خصوص مجازات محاربه با خدا و رسولش میرویم و به روش پازل کوچک سعی در فهم آنها مینماییم:
1ـ تشخیص محدوده گروه آیه و تفکیک آن به عبارتها:
1) إنَّمَا جَزَاءُ الَّذینَ یُحَارِبُونَ اللَّـهَ وَ رَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً
همانا سزای کسانی که میجنگند با خدا و رسولش و کوشش میکنند در زمین به تبهکاری
2) أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ
این است که کشته شوند یا مصلوب شوند یا قطع شود دستها و پاهایشان از خلاف هم یا رانده شوند از سرزمین
3) ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ
این برایشان خواریای است در دنیا و برایشان در آخرت عذابی بسیار بزرگ است
4) إلَّا الَّذینَ تَابُوا مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحیمٌ
مگر کسانی که توبه کردند پیش از آنکه دست یابید به آنها پس بدانید که همانا خدا آمرزنده رحیم است
2ـ مفاهیم معتبر عبارتها:
پیش از پرداختن به فهم معنای معتبر هر عبارت، توضیحاً عرض میشود که به طور کلی، برای کشف مفهوم درست این گروه آیات، یافتن پاسخهای پرسشهای زیر ضروری به نظر میرسد:
1ـ مفهوم محاربه با خدا و رسولش چیست؟
2ـ چرایی عطف «سعی به افساد در زمین» به «محاربه با خدا و رسولش» چیست؟
3ـ مفهوم هر یک عبارتهای تفکیک شده با «یا» در «أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ» و کارکرد «یا» در میان آنها چیست؟
4ـ رابطه «إنَّمَا جَزَاءُ الَّذینَ» با «ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا» و با «إلَّا الَّذینَ تَابُوا مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ» در فهم آیه چه کمکی میتواند بکند؟
حال با کوشش در فهم معانی معتبر عبارتها، سعی مینماییم که پاسخ پرسشهای مذکور را ارائه دهیم:
2 ـ 1 ـ مفهوم محاربه با خدا و رسولش:
برای دریافت مفهوم «محاربه با خدا و رسولش» ابتداء نگاهی به دیگر آیات محاربه در قرآن میاندازیم (روش پازل بزرگ):
به استناد آیات 278 و 279 سوره بقره ادامه به رباخواری به مثابه اعلان جنگ با خدا و رسول او و مصداق ستمکاری است. در آیه 107 سوره توبه؛ مسجد ضرار، کمینگاهی برای محاربان با خدا و رسولش تلقی گشته است که همواره در چنین مساجدی زیر پرده نفاق، به کفر ورزیدن و جدایی افکندن میان مؤمنان اقدام میشود. البته آیات دیگری نیز وجود دارد که چون صریحاً به موضوع «محاربه با خدا و رسولش» نپرداخته، به آنها استناد ننموده و به همین دو مورد اکتفا مینماییم.
اما چرا رباخواری، مصداق محاربه با خدا و رسولش است و نیز چه ارتباطی بین مساجد ضرار که محلهایی برای کفر ورزیدن (پوشاندن حق) و جدایی افکندن میان مؤمنان زیر پرده نفاق است با کمینگاه بودن برای محاربان با خدا و رسولش وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسشها، توجه به یک کلید فهم بسیار مهم در فهم آیات قرآن ضروری است:
در قرآن هر جا «الله» میآید، معنای آن فقط «خدا» نیست، بلکه بار معنایی آن هم مشمول خدا میشود و هم فعل و خلق او. به عبارت دیگر؛ «الله»، یعنی؛ خدا و سنن هستی، یعنی؛ خدا و قوانین حاکم بر عالم. چرا؟ زیرا فعل خدا که خلق اوست، از او جدا نیست، خدا بدون خالقیت، خدا نیست. منشأ سنن و قوانین حاکم بر هستی، اسماء و صفات الهی است، و میان خدا و اسماء و صفاتش هیچ جدایی نیست. بنابراین وقتی میگوییم «الله» باید گستره معنایی آن را در نظر آوریم که شامل «خدا، خلق خدا و سنن حاکم بر هستی» میشود. البته ناگفته نماند که ماحصل ارادههای انسانی، به شرطی در گستره معنایی «الله» قرار میگیرد که منطبق با سنن هستی باشد و نه خلاف آن. یعنی اگر ارادههای انسانی در راستای اراده الهی اعمال گردند، منطبق با سنن هستی بوده و میتوان آنها را هم ذیل «الله» در نظر آورد.
نکته بعد اینکه؛ محاربه با رسول خدا نیز به اعتبار مفهوم «الله» باید فهم گردد. باید به ضمیر در «رسوله» که به «الله» راجع است دقت شود، لفظ «رسول» به تنهایی مفهومی ندارد، بلکه اعتبار فرستاده به فرستنده است و تا فرستندهای نباشد فرستادهای نخواهد بود. بنابراین بحث بر سر محاربه با یک شخص و پیروانش نیست، بلکه مراد؛ محاربه با فرستاده همان خدایی است که از خلقش و از سنن حاکم بر هستی جدا نمیباشد. پس مفهوم محاربه با رسول خدا، الزاماً جنگیدن فیزیکی نیست، بلکه خلاف هدایت الهی عمل کردن است که پیامبران مأمورند آن هدایت را به مردم ابلاغ نمایند.
حال با توجه به این توضیحات، میتوان پرسشهای مذکور را پاسخ داد:
1ـ رباخواری از آن جهت مصداق محاربه با خدا و رسولش است که منطبق با سنن هستی نبوده و به جای رشد، باعث تخریب میگردد. رباخواری؛ اخلاق و اقتصاد جامعه را ویران میکند و مصداق ستمکاری است.
2ـ از مصادیق محاربه با خدا و رسولش؛ آزار رساندن، کفر ورزیدن (پوشاندن حق) و ایجاد تفرقه بین مؤمنان است که در زیر پرده نفاق امکان پذیر میباشد. چرا که راستی و درستی و دوستی و اتحاد مؤمنان است که موجب تحقق حقوق و رشد روزافزون ایشان میگردد. لازمه رشد و تعالی نیز، همراستایی ارادههای انسانی با اراده الهی است. بنابراین آنان که بر خلاف اراده الهی عمل میکنند، در واقع در حال جنگ با خدا و نظام هستی میباشند که نتیجهای جز تخریب خود و دیگران بدست نمیآورند.
عطف «وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً» به محاربه با خدا و رسولش، نشانگر کوشش در گسترش این محاربه است که منجر به ویرانگری روزافزون و فراگیر در محیط زندگی یک جامعه میشود که نتیجه و پیامدی جز تعرض به جان و مال مردمان و سلب امنیت و آرامش آنها و تضییع حقوقشان ندارد و بنابراین ضرورت مجازات محاربان را واجب مینماید.
2 ـ 2 ـ چیستی مجازات محارب:
عبارت دوم این گروه آیه، مجازات محاربان با خدا و رسولش که در زمین کوشش به تبهکاری میکنند را بیان نموده است:
«أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ»
این است که کشته شوند یا مصلوب شوند یا قطع شود دستها و پاهایشان از خلاف هم یا رانده شوند از سرزمین
برای دریافت مفهوم درست این عبارت باید به این نکته توجه نمود که قرآن متن دقیق است، بنابراین ترتیب عبارات نیز دارای مفهوم است. چهار نوع مجازاتی که در این عبارت آمده با «یا» از هم تفکیک گشتهاند و عبارت اول به معنای «کشتن» است و عبارت آخر به معنای «تبعید» و در مفهوم آنها مناقشهای نیست، بنابراین دو عبارت وسط مبنی بر مصلوب کردن و قطع دست و پا از خلاف، باید بین این دو حد مجازات معنا دهند. اما معنای ظاهری مصلوب کردن، چیز جز کشتن تدریجی نیست که قطعاً بدتر از کشتن آنی است، پس نمیتوان پذیرفت که مفهوم مصلوب کردن در این آیه کشتن تدریجی است، بلکه باید مجازاتی کمتر از کشتن باشد. مراد از مصلوب کردن در این آیه با توجه به ترتیب مراتب مجازاتها، مصلوب الاراده کردن و سلب اختیار است، مثل مجازات حبس که در آن اراده و اختیار آدمی در چارچوب زندان محدود میگردد تا جامعه و آحاد آن از گزند تکرار تعدیات چنین مجرمانی مصون شود و ایشان نیز متنبه گردند.
قطع دست و پا از خلاف نیز باید مجازاتی باشد بین مصلوب الاختیار کردن و تبعید، بنابراین نمیتوان مراد از آن را قطع جسمانی دانست، چرا که اگر مفهوم آن بریدن جسمانی دست و پا از خلاف باشد، اولاً؛ مجازاتی شدیدتر از مصلوب الاراده کردن است، ثانیاً بین جرم و مجازات باید تناسب باشد، و چنین مجازاتی تنها در مقام «قصاص» موجه خواهد بود و لاغیر. با این اوصاف مفهوم قطع دست و پا از خلاف چیزی جز محدود الاختیار کردن نیست، مانند محروم نمودن از اشتغال به مشاغل خاصی که فرد مجرم با سوء استفاده از مقام و موقعیت خود به محاربه با خدا و رسولش و افساد در زمین کوشیده است.
شاید در مقام نقد این نظر مطرح شود؛ چرا قرآن گفته است دست و پا را از خلاف هم قطع کنید، و نگفته از یک طرف قطع کنید؟! پاسخ این است که بر فرض قائل شدن به قطع جسمانی، اگر دست و پا از یک طرف قطع شوند، فرد مجازات شده دیگر از عهده هیچ تحرک و کار فیزیکی به تنهایی برنمیآید و این مجازات بسیار شدیدتر است از قطع دست و پا از خلاف هم که در آن فرد مجازات شده میتواند برخی از کارها را خود انجام دهد. و این خود شاهدی است بر اینکه مفهوم این عبارت «محدود الاختیار کردن» است چرا که مجازاتی سبکتر از مصلوب الاختیار کردن میباشد.
مضاف بر ادله فوق مبنی بر محدود الاختیار کردن و نه قطع جسمانی دست و پا، توجه به حکم قطع دست سارق در آیه 38 سوره مائده نیز مفید خواهد بود: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا». دکتر سید علی اصغر غروی به تبعیت از پدر و استادش، حکیم سید محمد جواد غروی، بسیار نیکو مفهوم این آیه را مبنی بر بریدن دست قدرت سارقان از سرقت و نه قطع جسمانی دست آنها اثبات نموده است. خلاصه دو دلیل از ادله ایشان در این باره به قرار زیر است:
1ـ لفظ «ید» یا «دست» در آیه مجمل است، زیرا بر فرض اینکه مراد قطع جسمانی باشد؛ اولاً؛ مشخص نیست از کدام قسمت باید دست دزد را قطع کرد، از انگشتان، از مچ، از آرنج یا از کتف، زیرا در زبان عربی، لفظ «ید»، هم به کل و هم به قسمتی از دست انسان اطلاق میشود. ثانیاً؛ در آیه مشخص نشده است که کدام دست، چپ یا راست را باید برید. اگر مراد حضرت باری، بریدن جسمانی دستان سارقان باشد، میباید میزان آن و همچنین اینکه کدام یک بریده شود، مشخص میگشت، زیرا تأخیر بیان از وقت حاجت از خداوند حکیم قبیح است. ثالثاً؛ در اغلب زبانهای دنیا از جمله زبان عربی؛ «دست» در معنای «قدرت» نیز بکار میرود، مانند «ید طولی»، به معنای «قدرت زیاد».
2ـ لفظ «قطع» یا «بریدن» نیز در آیه مجمل است، زیرا در زبان عربی؛ اولاً؛ «قطع» هم بر «جدا کردن» اطلاق میشود و هم «مجروح کردن». ثانیاً؛ «قطع» به معنای از میان برداشتن ارتباط بین دو چیز و ایجاد فاصله در بین آنها، در موارد گوناگونی کاربرد دارد. مانند؛ «اِقطَعوا لسانه»، زبانش را ببرید، یعنی؛ ساکتش کنید و یا «قَطَعَ صلاته»، نمازش را برید.
بنابراین به استناد توضیحاتی که بیان شد، جزاء کسانی که با خدا و رسولش محاربه میکنند و در زمین به تبهکاری میکوشند این است که یا کشته شوند یا مصلوب الاختیار شوند یا محدود الاختیار شوند یا تبعید گردند.
2 ـ 3 ـ اجرائی بودن مجازات:
در عبارت سوم از این گروه آیه آمده: «ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ»، یعنی «این برایشان خواریای است در دنیا و برایشان در آخرت عذابی بسیار بزرگ است». به استناد این عبارت، مجازاتهای مطرح در عبارت دوم، همگی در این دنیا به تناسب جرائم، اجرائی میباشند. مثلاً اگر کسی همواره در سلب امنیت و آسایش مردمان اقدام کند و به جان و مال آنها تعرض نماید، بناء به اقتضاء و تناسب جرم میتوان یکی از این چهار نوع مجازات را برای او بکار بست، همانطور که چنین مجازاتهایی در طول تاریخ، همواره برای چنین مجرمانی اجراء شده و میشود.
2 ـ 4 ـ توبه و جبران ؛ بازدارنده از مجازات:
عبارت چهارم این گروه آیه ناظر بر این معناست که اگر مجرمی قبل از اینکه به او دست یابند تا مجازاتش کنند، توبه نمود و درصد جبران برآمد، نباید مجازاتهای مطروحه را به او اعمال کرد، بلکه باید او را بخشید یا مشمول تخفیف مجازات نمود.
«إلَّا الَّذینَ تَابُوا مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحیمٌ»
مگر کسانی که توبه کردند پیش از آنکه دست یابید به آنها، پس بدانید که همانا خدا آمرزنده رحیم است
دقت کنید قرآن میگوید: «أَنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحیمٌ»، و این تأییدی است بر مدعای پیش گفته نگارنده که هرگاه در قرآن لفظ «الله» میآید، منظور فقط آفریدگار نیست، بلکه سنن و قوانین حاکم بر هستی و انسانهایی که اراده خود را در راستای اراده الهی بکار میگیرند، نیز هست، چرا که در آیه مورد بحث، مجازات دنیوی محاربان توبه کرده توسط سایر مردمان جامعه بخشیده میشود اما قرآن میگوید: «همانا خدا آمرزنده رحیم است» یعنی خدا آمرزش و رحمت دنیوی خود را توسط طبیعت یا ارادههای انسانی محقق میسازد.
جمع بندی:
با توجه به مباحث مطروحه در این مقاله، میتوان گفت که محاربان با خدا و رسول او کسانی هستند که بر خلاف قوانین و سنن حاکم بر هستی عمل مینمایند و در نتیجه به جای رشد و تعالی، ویرانگری و تبهکاری میکنند. حال اگر اعمال آنها منجر به گسترش حیطه ویرانگری و تبهکاری به جامعه و سرزمینی شود که در آن زندگی میکنند، مستحق یکی از مجازاتهای چهارگانه کشته شدن، مصلوب الاختیار شدن، محدود الاختیار شدن یا تعبید گشتن میشوند و اگر قبل از اینکه سایر مردمان بر آنها دست یابند تا مجازتشان کنند، توبه کنند و درصدد جبران برآیند، مشمول بخشش یا تخفیف مجازات میشوند.
نیما حق پور ـ آبان 1393،
لینک دانلود pdf مقاله:
پینوشتها:
١ ـ برای ویژگیهای حق رجوع کنید به مقاله «ویژگیهای قدرت، ویژگیهای حق» از نگارنده.
٢ ـ همان
٣ ـ کتاب «مفردات قرآن»، تألیف دکتر ابراهیم فتح الهی و شهروز ذوالفقاری، انتشارات اشجع، چاپ اول،1389
۴ ـ کتاب «معنای متن، پژوهشی در علوم قرآن»، تألیف نصر حامد ابوزید، ترجمه مرتضی کریمینیا، انتشارات طرح نو، چاپ چهارم، 1387
۵ ـ بقره 278 و 279 : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ، فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِکُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ
۶ ـ توبه 107 : وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ
٧ ـ برای فهم بهتر این موضوع، رجوع به مقالات «زمان، علم خدا و نسبت ارادههای الهی و انسانی» و «توحید، روابط قوا، ثنویتها و موازنهها» از نگارنده، میتواند مفید باشد.
٨ـ در خصوص «قصاص» رجوع کنید به مقالات «نقد نظر استاد بنیصدر درباره قصاص» و «قصاص ؛ هشداری برای خودانگیختگی آدمی» از نگارنده.
٩ـ رساله «سرقت و قطع ید» و نیز مقاله «کدامین دست را باید برید» به قلم دکتر سید علی اصغر غروی (www.arbabehekmat.com)