آیا برای قضاوت تاریخی در باره شخصیتی و یا جریانی یکصد سال باید صبر کرد؟
« اینکه گفته می شود برای قضاوت تاریخی در باره شخصیتی و یا جریانی یکصد سال باید صبر کرد؟ و یا اینکه تا یکصد سال نگذرد جریانی و یا شخصیتی تاریخی نمی شود، به نظر می رسد که اینان تاریخ را جریانی ایستا و یا وقایع و رویدادهایی که دم بریده هستند تصور کرده اند. »
پاره ای از تاریخ دانان برآنند که پس از وقوع حوادث و رویدادها، باید دست کم یک صد سال صبر پیشه کرد تا به تاریخ متصل شوند و پس از آن می توان به کوهستان تاریخ رفت و به تجزیه و تحلیل گذشته پرداخت. بعضی از تاریخدانان و روشنفکران ما هم چنین تصور می کنند که برای قضاوت تاریخی در باره شخصیتی و یا جریانی یکصد سال باید صبر کرد؟ و یا اینکه تا یکصد سال نگذرد جریانی و یا شخصیتی تاریخی نمی شود، به نظر می رسد که اینان تاریخ را جریانی ایستا و یا وقایع و رویدادهای دم بریده تصور کرده اند. اینکه می گویند قضاوت را به تاریخ، آن هم به صد سال بعد موکول کرد، این فرار به جلو و فراموش کردن عقبه ای است که بعضی نتایج به دست آمده در مورد آن شخصیت و یا جریان و یا خود به هر دلیلی باب طبعشان نیست که در زمان حال روشن و هویدا شود.
نه تنها بعد از یکصد سال آن جریان تاریخی و یا شخیصتی باز نمی شود، بلکه بسته و تاریکتر از تاریک می شود. وقتی هم اکنون کسانی که خود آمر، عامل، دست اندر کار، و یا مطلع و در جریان امور واقع قرار گرفته و زنده هستند، نسبت به آنچه اتفاق افتاده قضات نکنند و آن را به صد سال بعد واگذار کنند، اولاً بعد از صد سال آن قضاوت به چه دردِ نسلی که با پوست و گوشت و خون خود نتایج آن اعمال را چشیده می خورد و ثانیاً چگونه حقیقت از لابلای ، قلم به مزدان حکومتی و تاریخسازان یک سویه که تا بخواهی مردم را با مطالب خلاف واقع و حقیقت، روزانه بمباران می کنند، روشن و آفتابی می شود ؟ حد اقل تاریخدانان خوب آشنا هستند که پیامبر اکرم فرمود: هم اکنون که من زنده هستم بسیار دروغها که از زبان من می گویند و لعنت خدا بر کسانی که باد که به من دروغ می بندد. امام علی نیز نظیر چنین مطلب را بیان کرده است و می دانند، وقتی معاویه بر کرسی خلافت نشست، تا می توانست چهره امام علی را به حدی مخدوش کرده بود که وقتی به مرد شامی گفتند که امام علی در محراب نماز کشته شد، گفت: مگر علی نماز هم می خواند. آیا حکومتها توتالیتر امروزی و از جمله ولایت مطلقۀ فیه به غیر از این می کند؟ شما یک وقتی برای پیدا کردن حقیقت یک قضیه ساده مثلاً دست بسته و یا باز نماز خواندن و یا مسح را اینطور و یا آنطور کشیدن در بین دو گروه شیعه وسنی با وجودی که مسلمانان از زمان رسول خدا تا به امروز نماز خوان و وضو گیر بوده اند، قادر نیستند که با هم کنار بیایند و به درستی دریابند که پیامبر آیا دست بسته و یا باز نماز می خوانده و یا اینطور و یا آن طور مسح می کشیده است؟ چگونه می خواهید وقایع اتفاق افتاده را که خود در آن شرکت داشته و ادراک کرده اید، به دیگران بعد از صد سال واگذار کنید که در آن مورد قضاوت تاریخی بکنند؟ و چرا نباید خود ما که در آن شرکت داشته و یا آن را ادراک کرده ایم ، برای نسل حاضر و نسلهای آینده وقایع را برایشان عنوان کنیم و قضاوت خود را هم حد اقل در موادری که برایمان مسّجل است بکنیم؟ به عنوان مثال اگر جریان نازی و هیتلر را به صد سال بعد برای قضاوت واگذار می کردند، علاوه بر اینکه بسیاری از آن وقایع و رویداد ها قلب می شد و تغییر پیدا می کرد، از آن جریان و هیتلر جز پاره ای از وقایع دم بریده چیزی باقی نمی ماند.
بنابراین عنوان کردن قضاوت تاریخی بعد از صد سال قضاوت نادرستی است و برای فرار از بعضی جهات است چرا؟ از جمله به این علت کسانی که خود در امور گذشته دست داشته و یا شاهد وقایع و رویدادها بوده اند، به منظور پوشاندن و روشن نشدن بخشی از رویدادها حرف خود را در لباس بعضی از تاریخدانان می زنند. حال این تاریخدانان در کدام زمره و تفکر قرار دارند بماند. گمان نمی کنم که برای هر روشنفکر و یا تاریخدانی روشن نباشد که در هر رویداد تاریخی، در زمانی که وقایع در حال اتفاق اند، به دلیل وجود روابط قدرت و حضور سلطه ایدئولوژیک که مانع جدی برای تحقیق تاریخی و اجتماعی تلقی می شود (البته به استثنای امکانات فراوانی که برای تدوین انواع ثناگویی ها و تملق ورزی ها و هر تغییر و تحولی را مرهون زحمات و تراوشات مغزی معظم معرفی کردن موجود است) امکان تحقیقات تاریخی روشنگرانه به شدت محدود است.
نه این که در دوران سلطه، تاریخی نگاشته نمی شود، بلکه بسیار هم از سوی حاکمیت ها مورد توجه است و همین نفس توجه و تمرکز نظام سلطه و سرمایه گذاری سنگین آن است که کار را بر پژوهش های مستقل سخت می کند. یکی از ویژگی های چنین فضاهای غیردموکراتیکی این است که کسانی با انواع حمایت های مالی و معنوی دست به تدوین و تحلیل و نشر انبوه تاریخ، آن گونه که مورد پسند نظام حاکم است، می زنند. در نتیجه این نوع کارهای فرمایشی، رویدادها و حوادث غالباً به صورت تزئیینی بازسازی می شوند و پدیده ها بدون یک ارتباط معنادار مستمر درونی و معمولاً همراه با انواع تحریفات در مورد نقش واقعی اشخاص در آن ها، به تصویر در می آورند. در این دسته تاریخ نگاری ها خواننده باید فوق العاده متبحر باشد تا به حقیقت پدیده ها پی ببرد. افزون بر اینکه بسیاری از آنها به زیر خاک مدفون می شود. اینکه گفته می شود برای قضاوت تاریخی در باره شخصیتی و یا جریانی یکصد سال باید صبر کرد؟ و یا اینکه تا یکصد سال نگذرد جریانی و یا شخصیتی تاریخی نمی شود، به نظر می رسد که اینان تاریخ را جریانی ایستا و یا وقایع و رویدادهایی که دم بریده هستند تصور کرده اند. این دسته را گمان براین است که تاریخ تنها به معنای وقایع گذشته است که در آن نباید سراغ امور مستمر را گرفت و به زمان حال و آینده ربط محکمی ندارد. در این دیدگاه، ظاهراً به دلیل وجود استبداد، کمتر به این نکته بدیهی توجه می شود که زمان حال، در هر فضای سیاسی و عمومی که قرار گرفته باشیم، در خود و با خود، گذشته را در بردارد و همزمان هم حامل آینده است. در واقع هر پدیده ای یا حادثه ای که جریان پیدا می کند، همزمان به رودخانه جاری تاریخ متصل شده است. به یک معنا باید گفت، وقتی شرایط زمانی و مکانی برای وقوع یک پدیده و یا رویدادی آماده شد و یا به تعبیر دقیق تر، ضرورت پذیرفت، آن حادثه و یا رویداد، تحقق خارجی پیدا می کند و همزمان از پرده استتار بیرون آمده و اتصال آن به تاریخ برای همگان آشکار می شود.
از دید نویسنده، رویدادهای پس از انقلاب 57 که هنوز برای نسل حاضر در ایران و نسل های آینده، تا صورت مسائل تاریخی صد ساله به خود نگرفته است باید در یک فضای انتقادی عمومی بازخوانی شود. این رویدادها در گذشته شروع شده اند و در زمان حال همچنان در جریان هستند. کوتاه این که من بر این نظرم که همین الان باید برای آینده نوشت. با این رویکرد، نوشتن وقایع تاریخی و تحلیل آن ها هر چه قدر به زمان وقوع آن نزدیکتر باشیم، می تواند به ما در درک واقعی تر آن رویداد تاریخی، آن گونه که رخ داده است، کمک بزرگی کند. در کشورهایی که آزادی بیان پاس داشته می شود، تاریخ دانان همزمان که رویداد جریان پیدا می کند، به ثبت و تحقیق و تجزیه و تحلیل و گزارش آن می پردازند و تا جایی که ممکن است سعی دارند با وارسی اطلاعات سره را از ناسره جدا کنند. در چنین جوامعی اندک زمانی پس از وقوع هر رویدادی، غالباٌ کم و کیف آن تا حدود زیادی برای مردم آن کشورها روشن می شود. پس برای بررسی تاریخ ایرانِ پس از انقلاب، هیچ زود نیست.
کسانی که خود تاریخ ساز، مجری، شاهد و یا کارگردانی بخشی از آن وقایع را در دست داشته اند، هر چه نزدیک تر به زمان وقوع آن جریان بوده باشند، از آن جا که احتمالاً به میزان بیشتری از اطلاعات دسترسی داشته اند، به شرطی که هدفشان تقرب به حقیقت باشد، می توانند با دقت بیشتری گزارش کنند. دلایل مختلفی برای این ادعا می توان ذکر کرد،. از جمله این که انسان ها، نظر به اینکه درطول زمان نظراتشان تکامل پیدا می کند، غالباً هر چه از زمان وقوع حادثه ای دور می شوند، برداشت فعلی جایگزین توضیح رویداد گذشته می شود. به این علت غالباٌ مشاهده می شود که یک شخصیت وقتی رویداد ویژه ای را در فاصله زمانی طولانی بیان می کند ، گاه به دو تفسیر و یا تحلیل و حتی دو بیان کاملاٌ متضاد و متفاوت از آن رویداد واحد می رسد. از سوی دیگر، هرچه فاصله میان توضیح رویداد و زمان وقوع آن افزایش یابد، به همان میزان امکان دستکاری در آن، آگاهانه و وناخودآگاه، زیادتر می گردد. و حتی زمانی ممکن است برسد که بخشی از واقعه از حافظه آدمی به طور کلی حذف گردد و بدینسان بیان واقعه و علت اصلی آن تا حدود زیادی مخدوش شود. می توان گفت طبیعتاً کسانی که حوادث و رویدادها را در زمان وقوع حادثه یادداشت کرده و به دستکاری آن نیز نپرداخته باشند و در موقع انتشار نیز در آن نیش قلمی را تغییر نداده و در آن دستکاری نکرده باشند، ضریب صحت گزارش اشان از آن واقعه به میزان قابل ملاحظه ای بالا می رود.
یکی ازمهمترین خاصیت های تاریخ نویسی حال، به جنبه انسان گرایانه آن بر می گردد. بدین معنا که امکان ظلم در مورد کسانی که خود، از نزدیک، به عنوان کارگردان، مجری، سهیم و یا شاهد در آن جریان نقش و دست داشته اند و چه بسا با اعمال آنان بخشی از این تاریخ ساخته شده است، کمتر می شود. زیرا این احتمال که آن ها هنوز در قید حیات باشند بیشتر است و بنابراین اگر در بیان یا تحلیل پدیده ها و جریان ها، حقی از آنها ضایع شده باشد و یا در بیان مطلب کذبی یا قلب حقیقتی رخ داده باشد از این امکان برخوردار هستند که از خود دفاع کرده و به تصحیح مطالب قلب شده بپردازند.
حال بعد از توضیح فوق این نکته را خاطر نشان می کنم: که اگر مرحوم آیت الله منتظری دست به نوشتن خاطرات خود نمی زد و به افشای بسیاری از جنایات نمی پرداخت، اثبات بسیاری از آن هنوز هم برای بسیاری غیر ممکن میگشت و یا در تاریخ گم می شد. و از این جهت او خدمت بزرگی به نسل حاضر و نسلهای بعد در جهت روشن شدن مسائل این دوران کرده است و از این نگاه،، مرحوم منتظری شخصیتی بود که حاضر نبود نان به نرخ روز نان بخورد و به هر قیمتی قدرت رهبری را برای خود حفظ کند. و یا توضیح وقایع و رویداده را به یکصد سال بعد موکول کند، که اگر کرده بود هر گز آن وقایع چنان روشنائی در تاریخ پیدا نمی کرد و بسیاری از آن ها به امّا و اگر های مختلف گرفتار می آمد. افزون بر این نگران نقد اعمال و کردار خود هم نبود و ازهمه مهمتر از دید خود به نقدِ برخی از اعمال خود پرداخت و بر خلاف بسیاری نگران نبود که نقد اعمال خود، شخصیتش را ملکوک و یا دچار نقصان خواهد کرد و در آینده نقطه ضعفی برایش به حساب خواهد آمد و از این نگاه بود که منتظری را منتظری کرد.
بر کسانی که معتقدند که برای برای قضاوت در مورد شخصیتی و یا جریانی، باید صبر کرد تا بعد از صد سال به تاریخ به پیوندد، باید بگویند، تاریخ دادن چگونه ممکن است در صد سال بعد پی به حقیقت واقعه ای ببرد وقتی که هم اکنون کسانی که خود تاریخ ساز، مجری، شاهد و یا کارگردانی بخشی از آن وقایع را در دست داشته اند، از بیان درست وقایع و یا قضاوت در مورد آن سر باز می زنند؟ و چگونه می توانند به حقایق تاریخ دسترسی پیدا بکنند؟ شاید نظرشان این است که تا آن موقع بسیار از رویدادها و وقایع این دوران به زیر خاک مدفون شده و چهره بعضی ها و از جمله خودشان همچنان شفاف و زلال به تاریخ عرضه خواهد شد.
آخرین نکته اینکه : آیا انتظار نادرستی است که اینها که خود مدعی بریدن از ولایت فقیه اند بیایند و نکات تاریک تاریخ کشور را برای مردم روشن سازند؟ آیا ینان شک دارند، آنچه در دوران ولی فقیه دوم و تا بحال انجام گرفته و می گیرد، تمامی آن ریشه در دوران آقای خمینی و افکار و اعمال و سنتهای رفتاری او دارد؟ سنگ بنای دیکتاتوری، استبداد دینی بنام خدا و اسلام، غارت اموال مردم، پایمال کردن حقوق و آزادی خدادادی مردم،زجر و شکنجه و داغ و درفش همه و همه در دوران زعامت آقای خمینی ریخته شده است. روش و منش آقای خامنه و ادامه کارش، همان روش و منش و رفتار آقای خمینی و ادامه دهنده راه اوست. من بسیار متعجبم از کسانی که بیهوده کوشش می کنند آقای خمینی را تافته ای جدا بافته از آقای خامنه ای قلمداد کنند و او را از جنایات مبری نمایند، در صورتی که اگر کمی به خود زحمت مطالعه بدهند و بیطرفی را رعایت کنند و حب و بغض هم نداشته باشند، به روشنی درخواهند یافت، که آنچه تا بحال و در دوران ولی فقیه دوم انجام گرفته و می گیرد، تمامی آن ریشه در دوران آقای خمینی و اعمال و کردار او دارد و روشها و عملکرد آقای خامنهای، بسیار با الگوی رفتاری آقای خمینی می سازد، یعنی اینکه دقیقاً همان روش ها است، منتها با ابعاد و اندازه های دیگر. و به همین علت و به زعم من نقد تاریخ و وقایع اتفاق افتاده این دوران باید از نقدِ اعمال، رفتار، کردار، و روش و منش آقای خمینی شروع شود. و به وسیلۀ آمرین، عاملین، پژوهشگران و کسانی که آن دوران را خود درک کرده و زنده و بیطرف هستند و دغدغه دیگری جز روشن شدن حقایق ندارند، انجام پذیرد.
محمد جعفری