back to top
خانهدیدگاه هاجنبش زنان و ضرورت عبور از چندین گسست مهم!، از تقی روزبه

جنبش زنان و ضرورت عبور از چندین گسست مهم!، از تقی روزبه

rozbeh taghi 04122013 ١-در جمهوری اسلامی تبعیض، جداسازی و آپارتاید زنان رو به افزایش است و سال گذشته را باید سال تشدید تبعیض و سرکوب دانست. به عنوان مثال اکنون حتی رژیم همخوانی زنان در موسیقی را نیز نمی تواند تحمل کند. یعنی کاری را که در طی سی و شش سال تحت شرایطی (مثلاً صدای زن بر مرد غلبه نکند) مجاز می دانسته است و حتی فتاوی رهبران نظام آن را به نحوی فاقد اشکال شرعی می دانسته اند، امروزه زیر فشارسنگین تاریک اندیشان عملاً مورد تجدید نظر قرار گرفته است. ورود زنان به اماکن ورزشی بجز فوتبال و برخی رشته ها که کمابیش تحمل می شد، دیگر تحمل نمی شود. تفکیک جنسی در همۀ حوزه ها گسترش یافته است. حتی بقول وزیر ارشاد رژیم حضور زنان در سالن ها و مراسم موسیقی تفکیک شده هم تحمل نمی شود (حالا حتی سخن از حرام بودن کل موسیقی هم به به گوش می رسد!- محمد یزدی) تا جایی که وزیر ارشاد به فتوای سخت گیرانه خامنه ای پناه می برد! دفاع صریح از این تبعیضات و نابرابری ها در نماز جمعه ها با صدای بلند و با وقاحت بیشتری ابراز می شود. پیگرد فعالان زن، سیاست خانه نشین کردن زنان و تعریف وظایف زن هم چون ماشین تولید مثل و افزایش جمعیت امت شیعه در نظام به دو برابر کنونی، و در خدمت برآوردن امیال مردان با جدیت و صراحت شرم آوری دنبال می شود. تصویب و اجراء طرح های به غایت ارتجاعی هم چون امر به معروف و یا طرح خانواده در مجلس شورای اسلامی و بالأخره اسید پاشی ها برای ایجاد هراس فوق العاده برای به تمکین واداشتن زنان به ضوابط و ارزش های رژیم همه و همه نمایانگر افزایش فشار بر زنان و بر جامعه در یک سال گذشته بوده است. در همین سال، برای زنان ایران بخاطر سیاست هراس افکنی رژیم و از طریق اسیدپاشی های زنجیره ای و عدم اقدام مقتضی نسبت به دستگیری اسیدپاشان، سالی سخت، آکنده از نگرانی و ترس، سال احساس عدم امنیتی که با گوشت و پوست خود آن را احساس می کردند، بود. افزایش آمار اعتیاد و بی خانمانی و خیابان گردی و خیابان خوابی، فقر و تن فروشی و یا قاچاق زنان به کشورهای دیگر و میزان آمار بی سوادی و بیکاری، نیز بخش دیگری از بیلان عملکرد رژیم در مورد پاسداشت حقوق زنان بوده است. رفتار با زنان که در جوامع امروزی یکی از مهمترین شاخص های دموکراسی و عدالت اجتماعی و رعایت حقوق بشر بشمار می رود، در جمهوری اسلامی نه فقط همواره بسیار نازل بوده است بلکه آشکارا روندی رو به قهقرا دارد. آری! جنبش زنان سال سخت و مشقت باری را پشت سرگذاشت. می توان به صراحت گفت که ما در کشور خود با آپارتاید تشدید یابندۀ زنان درهمۀ عرصه ها از جمله نیروی کار و سهم آنها از درآمد ملی، و درعرصه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و هنری و … مواجهیم. اگر مثلاً در آمریکا زمانی به دلیل تبعیض رسمی و حقوقی در مورد سیاه پوستان که حق ورود به اماکن سفیدپوستان را نداشتند که سرانجام به مدد یک جنبش مدنی ضدتبعیض نژادی گسترده، این مقررات رسمی الغاء شدند (البته در عرصۀ حقوقی و نه عرصۀ واقعی زندگی و مناسبات اجتماعی)، آپارتاید مبتنی بر جنسیت در ایران که در آن نیمی از جمعیت ایران را زنان تشکیل می دهند، در قیاس با آمریکای آن زمان با ابعاد بیشتری جریان دارد. زنان ایران حق ورود به هر مراسم و اماکنی را ندارند، حق خروج بدون اجازۀ شوهر از کشور، حق انتخاب پوشش، حق حضانت  فرزندان و طلاق و ارث و دیه و….، حق کار و دستمزد برابر و حق انتخاب و انتصاب شماری از شغل ها و از جمله مناصب قضاوت و سیاسی بالا، هم ارز با مردان، را ندارند، البته به همراه دهها تبعیض دیگری که فقط باید زن بود تا رنج و تلخی این نوع تبعیض ها را بتوان بطور روزمره تجربه کرد. از همین رو این سؤال همواره مطرح است که چگونه رژیم آنهم گرفتار در چنبرۀ بحران های متعدد، توانسته است این چنین، تبعیض های گسترده و ضدانسانی را به نیمی از جمعیت جامعه تحمیل کرده و آنها را به شهروندان درجۀ دوم تنزل بدهد؟ این سؤالی است که تک تک همۀ ما باید از خود بپرسیم و سعی کنیم جواب واقعی و قانع کننده برای آن پیدا کنیم. بی تردید علاوه بر سرکوب بی امان و هم چنین ضعف آگاهی زنان و سازمان یابی جنبش آنان، وجود فرهنگ و رفتار عمیق مردسالاری و رسوبات آن در نسوج جامعه، نقش مهمی در این فرادستی رژیم دارد. بدون وجود چنین عاملی هیچگاه حاکمیت تا مغز استخوان مردسالار نمی توانست چنین آپارتاید ضدانسانی و گسترده راتحمیل نماید و مدام هم گسترش بدهد. بهمین دلیل بدون یک دگرگونی همه جانبه و همزمان، اعم از فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در مناسبات بین زن و مرد و تصفیه حساب کامل با حس تعلق مالکیت بر زن، شِیئ انگاری آن، علیه سلطه طلبی و نخوت مردانه، جامعه، هم چون یک جامعۀ انسانی و برابر، روی آزادی و رهایی واقعی را نخواهد دید. بهمین دلیل انقلاب ایران، بدون انقلاب زنان که ماهیتاً یک انقلاب ژرف و چند بعدی فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی است، انقلابی ناقص و سترون خواهد بود.  
 
۲- با این همه علیرغم آن همه بگیر و به بندها و سرکوب و هراس افکنی های هولناک، مقاومت زنان در برابر روابط سلطه و هنجارهای تحمیلی حاکمیت هیچگاه از نفس نیفتاده است. اگر در نظر بگیریم که امروزه شعار بردن به بهشت با شلاق و ایجاد جهنمی واقعی و غیرقابل زیست برای زنان در همین دنیا، عصارۀ سیاست های عملی و تبلیغاتی رژیم را تشکیل می دهد که رسما و با وقاحت بی پایان توسط ائمۀ نماز جمعه ها و دستگاه های تبلیغاتی آن اعلام می شود، آنگاه به اهمیت مقاومتی که مثلاً در عرصۀ تحمیل حجاب برتر صورت می گیرد، بهتر پی خواهیم برد. در عرصۀ پوشش همواره رنگی از نافرمانی و عصیان حتی در بدترین شرایط برای نشان دادن فاصلۀ خود از نُرم های مطلوب نظام وجود داشته است. هر نوع به اصطلاح بدحجابی  در هر کوی و برزن و خیابان و محل کار و…، در حکم نوعی دهن کجی به حجاب اسلامی و ایستارهای مدّ نظر رژیم بوده و در حکم پلاکاردی است در تعداد میلیونی با مضمون “من تسلیم” نمی شوم! بیزاری و نفرت از ارزش های تحمیلی بویژه در نسل های جوان، بیش از پیش رو به افزایش است. نبرد آسیاب های بادی، جنگی که بین نصب و پائین کشیدن بشفاب های ماهواره ای جریان دارد، برش دیگری است از آنچه که در جامعه علیه سلطۀ مذهب و سنت جریان دارد.
 
شکاف بزرگ!
 
 دوگانگی ژرفی بین زندگی رسمی و غیررسمی و آنچه که در سطح می گذرد با آنچه که در عمق و زیرپوست جامعه می گذرد، وجود دارد که براستی ابعاد آن حیرت انگیزاست. دره ای بزرگ و پرنشدنی بین این دو، دهان گشوده است. طبعاً این پتانسیل عظیمی که بر ضد هنجارهای حاکمیت انباشته شده است، به دلیل شرایط سرکوب و توازن قوا و وجود پاره ای از گسست ها، به آسانی و یک باره قادر به آزادسازی انرژی نهفته درخود نیست، اما نکتۀ مهم اکنون یافتن حلقه های واسط هم چون کاتالیزورهایی برای فعلیت بخشیدن به این پتانسیل عظیم برای تغییر شرایط به سود زنان و درک اهمیت و نقش این کاتالیزورها از سوی فعالان و پیشروان جنبش زنان و سایر فعالان اجتماعی است. دو اهرم اصلی برای به حرکت در آوردن این پتانسیل عظیم و تبدیل مقاومت های خرد و پراکنده به مقاومت های کلان و جنبشی و تأثیرگذار عبارتند از: 
 
از یکسو طرح مطالبات فراگیر و سوزان و بسیج کننده ای که از متن شرایط مشخص و کشاکش های واقعا موجود جامعه استخراج شوند، و از سوی دیگر حمایت، اقدام و اشتراک عمل همۀ فعالان زن و همۀ مدافعان حقوق برابری زنان و مردان، حول این نوع مطالبات است. یعنی بدست گرفتن حلقاتی از جنس مطالبات ملموس و بسیج کننده و سازمان یابی حول آنها. این سطح از اقدام باید با راهبرد بازگشت جنبش زنان به سوی جامعه و خود سازمان یابی و خودیاری و خودباوری آن در اشکال متنوع در محلات و شهرها و حاشیه نشین ها و روستاها و در همۀ عرصه های فرهنگی و خدماتی و اجتماعی با هدف توانمند سازی و ارتقاء آگاهی و تبدیل شدن به جنبش زنان به جنبشی برای خود و با مطالبات و سازمان یابی خود باشد. بدون این کار ریشه ای، جنبش زنان هیچ گاه نخواهد توانست به یک جنبش واقعاً نیرومند و اثرگذار تبدیل شود. از همین رو بدون راهبرد سمت گیری معطوف به متن جامعه و معطوف به قدرت جمعی زنان جامعه (در برابر راهبرد معطوف به قدرت در بالا) و خودسازمان یابی های متنوع آنان حول این یا آن مطالبۀ سوزان، آن نوع فعالیت توده ای که بجای دخیل بستن به قدرت در صدد توانمندسازی خود برآید، معادلۀ کنونی به نفع زنان و تغییر رادیکال شرایط زندگی آنان بهم نخواهد خورد. حرکتی که در مسیر بالندۀ خود بی تردید از منظر دیگری با قدرت تلاقی کرده و رژیم را زیر فشار سنگین مطالبات خود قرار خواهد داد. بنابراین سمت گیری کنشگران به سمت جامعه، تمرکز روی مطالبات سوزان با هدف خودسازمان یابی و خودتوانمندسازی، و اجماع فعالان حول چنین جهت گیری، سه حلقۀ کلیدی چنین راهبردی را تشکیل می دهد. بی تردید به موازات این کار ریشه ای، مبارزۀ به اصطلاح آوانگارد، آکسیون ها و کمپین های مختلف در این یا آن حوزه توسط فعالان نیز اهمیت خود را دارد و مکمل آن محسوب می شود. گسست موجود اساساً از فقدان ترکیب آن با مبارزۀ معطوف به جامعه است که نتیجه اش علیرغم فداکاری های تحسین برانگیز فعالان و پیشروان، به تنهائی قادر به حرکت در آوردن جنبش زنان به مثابۀ یک جنبش واقعی و داری پایگاه اجتماعی توده ای نخواهد بود.
 
۳- از دیگر گسست های جنبش زنان نگاه به بالا و انتظار تحول با امید به کشاکش های درونی رژیم  بوده است، انتظاری عبث و سترون. تنها با تکیه بر نیرو و سازمان یابی مستقل و با فشار از بیرون به رژیم به جای ورود به صحنۀ بازی او و دخیل بستن به این یا آن جناحش، می توان پیش رفت. و حتی بر چنین بستری به جای ملحق شدن به آن، می توان از شکاف بالایی ها به نحو اصولی در جهت تقویت جنبش مستقل زنان و تشدید فشار به رژیم و تحمیل مطالباتی به آن بهره جست. اهمیت تکیه بر صف و سیاست مستقل، بویژه با روند تشدید بنیادگرایی در رژیم و سلطۀ احکام مذهبی بر زندگی و تقویت وزن روحانیون سنتی و انگاره های فسیل شده و تاریک اندیشانه در طبقۀ سیاسی حاکم، که نتیجه اش تحمیل هرچه بیشتر احکام قرون وسطایی و فقهی بر جامعه است، بازهم بیشتر می شود. در بیان تئوریک چنین روندی در نظام اسلامی، می توان آن را با ورود پارادیم جنبش اسلام سیاسی به فاز انحطاطی و بحرانی خود پس از سه دهه و نیمِ حکومت و خشکیدن پایگاه اجتماعی اش و لاجرم افرایش عیار سرکوب و قهر مستقیم، صورت بندی کرد. ورود به چنین انحطاطی را می توان در سطح منطقه، هم با ظهور داعش که از نوع خلافتی این نوع اسلامی سیاسی است، به عریان ترین وجهی مشاهده کرد. 
 
 در اصل محرک اصلی رژیم از تشدید تبعیض بر زنان را باید، افزایش کنترل بر جامعه و از جمله بر زنان، برای حفظ و تحکیم قدرت لرزان خود دانست. قدرت وقتی در تنگنا می افتد، برای حفظ خود و نشان دادن اقتدارش، بیش از پیش مبادرت به تحمیل هنجارهای مورد نظرخود می کند. و بهمین دلیل جنبش زنان نیز در کُنه خود، مبارزه ای است علیه این کنترل ها و به چالش گرفتن قدرت. 
 
یکی دیگر از دلایل افت جنبش زنان را سوای عوامل اصلی  فوق، باید مهاجرت شمار زیادی از فعالان جنبش زنان به خارج دانست. البته به این نوع مهاجرت، آنهم در شرایط سرکوب نمی توان خرده گرفت، اما تأثیر آن را نیز نمی توان منکر شد. بهمین دلیل رشد و به میدان آمدن نسل جدیدی از فعالان زن برای پرکردن این خلاء و تقویت آن اهمیت دارد. 
 
۴- جنبش زنان با داشتن خودویژگی های محلی، در عین حال یک جنبش جهانی است. یکی از حلقات واسط برای برطرف کردن ضعف جنبش زنان، تقویت رویکرد جهانی و همبستگی آن با سایر جنبش های جهانی و ایجاد جبهۀ جهانی علیه تبعیض ها و حکومت های خودکامه است. بویژه استفاده از فشارهای جهانی در شرایطی که رژیم به دلیل ضعف و آسیب پذیریش نیازمند گشایشی در مناسبات خود با کشورها و دولت های اروپایی و آمریکا برآمده است. در این رابطه برای رفع تحریم های خفه کننده و تداوم حیات خویش، رژیم ناگزیر از ترمیم نسبی مناسبات بین المللی، بویژه بهبود رابطه با کشورهای اروپایی شده که قبل از هرچیز با حل بحران هسته ای گره خورده است. گرچه حاکمیت در این مورد دو سیاست متضاد یعنی سیاست انقباض در داخل، و سیاست گشایش در خارج را پیش گرفته است؛ اما این دوگانگی در ذات خود شکننده و ناهمایند بوده و نمی تواند به شکل موازی حرکت کند. در حقیقت نیاز به گشایش رابطۀ اقتصادی و سیاسی با کشورهای بزرگ غربی، متقابلاً موقعیت رژیم را به درجاتی در برابر فشارهای جهانی و حوزه های حقوق بشر آسیب پذیر می کند که این خود می تواند بستری برای پیشروی به سوی تشدید فشار بین المللی برای زیرفشار قرار دادن رفتار نظام فراهم بکند.
 
 دو نمونه از این نوع مطالبات را که می تواند رژیم را زیر فشار قرار دهد، خواست پیوستن ایران به کنوانسیون حقوق جهانی زنان و نیز فشار برای رفع محدودیت ورود به استادیوم ها– که اکنون هم مطرح شده است- مشاهده کرد. در هر دوی این عرصه ها  می توان رژیم را به تدریج زیرفشار قرار داد و چه بسا وادار به عقب نشینی هایی کرد. تمرکز جنبش زنان و حامیان این جنبش روی چنین خواست هایی که فقط به موارد فوق هم محدود نیستند، برای به عقب راندن رژیم و نفس تازه کردن و تقویت جنبش زنان دارای اهمیت است. 
 
سخن پایانی: وضعیت کنونی جنبش زنان و تشدید فشارهای حاکمیت و پیشروی آن، تماماً اجتناب ناپذیر نبوده است. بویژه با توجه به آب رفتن پایگاه اجتماعی رژیم و تشدید شکاف بین مردم و حاکمیت و مشخصاً زنان با حاکمیت و دیگر بحران های عمیقی که رژیم در حوزه های گوناگون با آن دست و پنجه نرم می کند، وجود گسست ها و ضعف های جنبش بطورکلی و جنبش زنان بطور مشخص، و از جمله به دلیل ضعف های عملکرد فعالان، همه و همه دست در دست هم، در ایجاد موازنۀ موجود بی تأثیر نبوده است. چرا که رژیم اسلامی مثل هر نظام استبدادی و ضد مردمی در مقاطعی دچار بحران های بزرگ و عدم تعادل هایی می شود. در چنین مواقعی خارج از اراده اش فرصت های مهمی برای پیشروی جنبش ها اگر که بر پایه های اصولی خود ایستاده باشند، فراهم می شود که می تواند در جهت به عقب راندن سلطه گران و ایجاد ترَک در اقتدار آن ها و نهایتاً سرنگونی و تغییر رادیکال شرایط، بکار گرفته شود. اما متأسفانه این فرصت ها و عقب نشینی ها در جامعۀ ما بدلیل افتادن به دام مانورهای رژیم و مشارکت در بازی های آن به باد می رود. بحران مقطع انتخاباتی سال ۹۲ تنها یکی از این مقاطع بحرانی بود که خامنه ای مزورانه با گفتن لاطائلاتی چون رأی مردم حق الناس است و دعوت از حتی مخالفین نظام برای شرکت در انتخابات و پیش برد این خیمه شب بازی خود از طریق میدان دادن به اصلاح طلبان و اعتدالیان، مردم و شماری قابل توجه از فعالین جنبش زنان را به زمین بازی مسخرۀ خود کشاند و از این طریق توانست آرایش صفوف بحران زدۀ خود را تا حدی بازسازی کرده و به طور نسبی ولو مقعطی از گردنۀ بحران مهمی عبور کند و بتازد و به تشدید سرکوب و تبعیض بیشتر مردم و جنبش زنان بپردازد و با قدرت های بزرگ هم از موضع به اصطلاح قوی تر و مشروعیت یافته تری وارد چانه زنی بشود. به این ترتیب بود که توانست صفوف جنبش را بیش از پیش  متشتت و بعضاً متوهم بکند. اکنون هم با عقب نشینی اجتناب ناپذیر در عرصۀ “حماسۀ هسته ای” و نوشیدن جام زهر، چه بسا زمینه هایی برای پیشروی که باید به دقت رصد کرد، فراهم گردد. همین طور است بحران هایی دیگری  که پیرامون تقسیم قدرت در پیش است. اگر در این منازعات درونی، رژیم منزوی نگهداشته شود و طلسم ادعای مشارکت مردم را با پژواکی جهانی بتوان انعکاس دارد و از افتادن به دام چرخۀ بازتولید اقتدار یک رژیم رو به انحطاط اجتناب ورزید، بی تردید ما با یک جنبش نیرومندتر از آنچه که موجود است، مواجه خواهیم شد. 
 
خلاصه آنکه سمت گیری به سوی متن جامعه و خودسازمان یابی آن حول مطالبات سوزان، تمرکز کنشگران داخل و خارج روی مطالبات مشخص و فراگیر و بسیج کننده، مثل دو مورد فوق، فاصله گرفتن از چرخۀ بازتولید نظام یعنی مشارکت در بساط جناح بندی های حاکمیت، و بجای آن وارد کردن فشار از بیرون به نظام، و اقدام و عمل مشترک فعالان از گرایش های مختلف و تقویت پیوند متقابل جنبش های اجتماعی با یکدیگر، حول این نوع مطالبات و سمت گیری ها، گام هایی هستند که جنبش زنان برای تبدیل شدن خود به یک جنبش نیرومند برای خود و اثرگذار، به آنها نیازمنداست.
 
۲۰۱۵/۰۳/۰۸ برابر با ١٣٩٣/١٢/١٧
www.taghi-roozbeh.blogspo.com
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید