ناصر زرافشان: سرانجام ترجمه ای فارسی از کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» پیکتی منتشر شد. این خبری بود در ابتدا مایه خوشحالی و امیدواری از لحاظ حساسیت و توجهی که به مسائل اقتصادی جاری جهان وجود دارد و تلاشی که برای طرح این مسائل در سطح جامعه می شود. خوشحالی و امیدواری که به سرعت به یأس و تأسف تبدیل شد.
سرتاسر این ترجمه پر از اشتباهات، نافهمی ها و تحریفات جدی و گاه حذف برخی بخش های متن اصلی است و بررسی همه این موارد حجمی برابر حجم خود این ترجمه یا حتی بیشتر از آن پیدا می کند و انجام چنین کاری نه ضرورت دارد و نه این «ترجمه» ارزش صرف چنین وقت و نیرویی را دارد، از این رو به عنوان نمونه به بررسی ترجمه بخش اول کتاب اکتفا شده است. این انتخاب دلیل دیگری هم دارد: پیکتی خود می نویسد که کتاب او به چهار بخش تقسیم شده است که بخش اول آن (درآمد و سرمایه) در برگیرنده مفاهیم بنیادی است که در بقیه کتاب بارها به آنها رجوع می شود و پیوسته مورد استفاده قرار می گیرند. (صفحه ۶۶ متن اصلی (فرانسه) و صفحه ۳۳ ترجمه انگلیسی کتاب) به عبارت دیگر این بخش شامل چکیده ای از مبانی نظری کل کتاب است. از این رو بررسی کم و کیف ترجمه همین بخش به عنوان یک نمونه معرف کل، می تواند به نوعی آنچه را که در جریان ترجمه بر سر همه مطالب کتاب آمده است، نشان دهد.
اما علاوه بر ترجمه کتاب به کیفیتی که گفته شد، آقای محسن رنانی هم مقدمه ای بر این ترجمه نوشته است که ارتباطی با موضوع کتاب ندارد و مقدمه نویس که می خواسته از این فرصت استفاده کند و هم با پیکتی «عکس یادگاری بگیرد» و هم این پیام را به دستگاه های ذیربط بدهد که ضد مارکسیست است، بی آنکه مستقیماً به موضوع کتاب ارتباطی داشته باشد، پریشان گویی هائی راجع به مارکس و مارکسیسم کرده است. در ایران کسانی هستند که اگر فی المثل در جشن عروسی مادربزرگ جنیفر لوپز هم حضور یابند فراموش نمی کنند برای اطلاع و توجه بعضی مراجع، تعرضی هم به مارکس کرده باشند. پاسخ پریشان گوئی های این مقدمه نویس را به فرصت دیگری در آینده موکول می کنم زیرا موضوع مقاله حاضر بررسی ترجمه فارسی کتاب پیکتی است. اما در حد همین ترجمه هم استاد مقدمه نویس که خواسته است از نمد پیکتی برای خود کلاهی دست و پا کند از مسئولیت مبرا نیست زیرا این ترجمه «تحت نظارت» او صورت گرفته است.
مشکلاتی که در این ترجمه وجود دارد سه یا چهار نوع است. برخی ناشی از عدم آشنایی کافی مترجم با زبان انگلیسی است، برخی دیگر ناشی از عدم آشنایی او با مفاهیم اقتصادی و عرصه ای است که کتاب در آن نگارش یافته، بخش دیگری هم اشتباه زبانی نیست، بلکه تحریف مفهومی است و بالاخره بخشهایی از مطالب کتاب هم ضمن ترجمه حذف شده یا جا افتاده است. آنچه در سطور زیر آمده فقط مثالهایی از این موارد، و مشت نمونه خروار است.
مترجم زبان انگلیسی را درست نمی فهمد:
و این موجب شده هر چه را خود از خواندن متن انگلیسی حدس زده است به جای ترجمه فارسی آن روی کاغذ بیاورد مثلاً:
پیکتی می نویسد: «شوک هائی که در نیمه نخست قرن بیستم یعنی بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ به اقتصاد ضربه های پی در پی وارد کردند- مانند جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، بحران بزرگ ۱۹۲۹ و …» (صفحه ۴۱ سطرهای ۱۵ تا ۱۷ ترجمه انگلیسی کتاب) و مترجم فارسی این جمله را به شکل زیر ترجمه کرده است:
«تکانه هایی که در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۵، همچون سپر برای نظام اقتصادی عمل کردند (جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی، رکود بزرگ …» (ص ۹۴ سطرهای ۱۴ و ۱۵)
مؤلف راجع به تولید ناخالص سرانه در بلوک روسیه و اوکراین می نویسد این رقم «حدود ۱۵۰۰۰ یورو در سال یعنی اندکی بیش از ۵۰% بالاتر از متوسط جهانی است» (ص ۶۲ سطر ۱۸ متن انگلیسی) و مترجم آن را اینطور فهمیده و ترجمه کرده است: «تولید سرانه آنها حدود ۱۵هزار یورو در سال یعنی اندکی بیش از متوسط جهانی است» (ص ۱۱۸ سطرهای ۹ و ۱۰ ترجمه فارسی)
مؤلف می نویسد: «بسیاری از مردم فرض را بر این می گذارند که رشد جمعیت به کلی متوقف شده است، در حالی که هنوز چنین نیست و اگر چه همه نشانه ها حاکی از این است که ما به کندی در همین جهت در حرکتیم، اما در حال حاضر هنوز با چنین فرضی خیلی فاصله داریم» (ص ۷۲ سطرهای ۷ء ۸ و ۹ پاراگراف دوم متن انگلیسی) و ترجمه ای که مترجم فارسی از همین جمله به دست می دهد این است: «بسیاری گمان می کنند رشد جمعیت کاملاً متوقف گشته است که چنین نیست و حتی همه نشانه ها – کاملاً خلاف آن گواهی می دهند که سرعت حرکت در آن مسیر بسیار کند است» (!) (ص ۱۳۰ پاراگراف اول ترجمه فارسی)
مؤلف (در صفحه ۵۴ سطرهای ۱۴ و ۱۵ متن انگلیسی) می نویسد: «… گرایش این گونه اجاره بها عموماً به سمت افزایش است تا وقتی که نرخ بازده به حدود ۴% در سال برسد» اما مترجم آن را این طور فهمیده و ترجمه کرده است که: « اینگونه اجاره تا وقتی بازده سرمایه حدود ۴ درصد باشد، افزایش خواهد یافت». یعنی وقتی کمتر از ۴ درصد بشود، افزایش نخواهد یافت. در حالی که منظور مؤلف درست عکس این است (ص ۱۰۸ ترجمه فارسی سه سطر مانده به آخر صفحه)
در (صفحه ۵۷ سطرهای ۲۰ و ۲۱) مؤلف بحثی می کند در این باره که با تلاش هایی که در سالهای دهه ۱۹۳۰ به عمل آمد، منابع آماری پایه بهتر شد و نخستین مجموعه های سالانه اطلاعات مربوط به درآمد ملی منتشر گردید و توضیح می دهد که اطلاعاتی که در این مجموعه ها جمع آوری و برآورد شده بود «… تا آغاز قرن بیستم یا آخرین دهه های قرن نوزدهم به عقب بر می گشت» یعنی پژوهشگران به عقب برگشته و در این مجموعه ها اطلاعات مربوط به آن سالها را هم از روی منابع موجود برآورد و تدوین کردند؛ و مترجم که متوجه معنای متن انگلیسی نشده، تصور می کند خود این فعالیت ها از اواخر قرن نوزدهم شروع شده، بنابراین نوشته مؤلف را اینگونه ترجمه می کند: «شروع این تلاش ها اغلب به آغاز قرن بیستم یا آخرین دهه های قرن نوزدهم مربوط می شد» و این، در شرایطی است که مؤلف خود در ابتدای پاراگراف به روشنی یادآور می شود که این تلاش ها « در سالهای دهه ۱۹۳۰» انجام شد؛ یعنی اگر مترجم به ابتدای همین پاراگراف هم اندک توجهی کرده بود، مرتکب این اشتباه نمی شد. (ص ۱۱۲ سطرهای ۱۵ و ۱۶ ترجمه فارسی)
مؤلف (در آخرین پاراگراف صفحه ۶۲ متن انگلیسی) به ترتیب تولید سالانه افریقای جنوب صحرا، هندوستان، افریقای شمالی، و چین را با یکدیگر مقایسه کرده و می نویسد: « هندوستان تا حدودی بالاتر از افریقای جنوب صحرا و افریقای شمالی بالاتر از هندوستان، و چین حتی از افریقای شمالی هم بهتر است» اما مترجم ترتیب را اینطور فهمیده و ترجمه کرده است:
«هندوستان اندکی جلوتر و شمال افریقا کاملاً جلوتر از جنوب صحرا بوده، چین حتی بهتر از آنها است» (آخرین پاراگراف صفحه ۱۱۸ ترجمه فارسی)
مترجم حتی در کاربرد زبان فارسی هم می لنگد: پیکتی پس از توصیف برخورد پلیس افریقای جنوبی با کارگران معدن طلای سفید ماریکانا و در توضیح تضاد کار و سرمایه می نویسد: «بی تردید این نابرابری سهم کار و سرمایه، از لحاظ نمادین می تواند احساسات و مخالفت های بسیار نیرومندی را بر انگیزد» و مترجم فارسی ترجمه می کند: «نابرابری سرمایه و نیروی کار ظاهراً موضوعی است که شور و حال فراوان برمی انگیزد»! ظاهراً مترجم فاضل بحث نابرابری کار و سرمایه را با آواز ابوعطا و دستگاه همایون اشتباه گرفته است.
مؤلف در متن اصلی می نویسد: «از سوی دیگر نظریه ثبات کامل نسبت تقسیم درآمد بین کار و سرمایه، ورای این تغییر جهت های دو گانه قرن بیستم و گذشته از آنها – اگر در چشم اندازی بلند مدت تر مد نظر قرار گیردء با دو مانع دیگر هم رو به رو است» نوشته مؤلف در ترجمه انگلیسی اندکی تغییر یافته و مالاً زیر دست مترجم فارسی به صورت زیر درآمده است: «علاوه بر این اگر فراتر از قرن بیستم نگریسته، دیدگاهی بسیار بلند مدت در پیش بگیریم، در مفهوم تقسیم سرمایه – نیروی کار باید تا حدی به این واقعیت توجه کنیم که ماهیت خود سرمایه به شدت تغییر کرده است (آخرین پاراگراف صفحه ۷۶ متن اصلی یعنی متن فرانسه، صفحه ۴۲ سطرهای ۱۳ء۱۴ و ۱۵ ترجمه انگلیسی و صفحه ۹۵ سطرهای ۳ و ۴ و ۵ ترجمه فارسی)
در بسیاری موارد، به علت این که متن انگلیسی درست فهمیده نشده است در جریان ترجمه آن به فارسی، موضوع کاملاً وارونه و به ضد خود تبدیل شده، مثلاً در سطور ۱۲ تا ۱۵ صفحه ۱۲۲ ضمن بحث پیرامون شاخص های قیمت برای سنجش نابرابری بین کشورها در ترجمه فارسی می خوانیم «… گمراه کننده خواهد بود که بگوییم آن را می توان در یک شاخص منفرد و در نتیجه در یک دسته بندی مبهم – خلاصه کرد» آنچه در متن انگلیسی آمده درست عکس این است و می گوید «اگر فکر کنیم همه چیز را می توان در یک شاخص پولی واحد خلاصه کرد و نشان داد که به ما امکان دهد به یک طبقه بندی غیر مبهم برسیم، دچار اشتباه شده ایم»
یا در سطور آخر همین صفحه آنجا که در مورد کشورهای فقیر بحث می کند، می گوید در آنجا قیمت خدمات و کالاها پایین تر است زیرا این کالاها و خدمات معمولاً کار برتر هستند و در تولید آنها از کار نسبتاً غیر ماهر استفاده می شود.» اما در ترجمه فارسی آمده است: «…زیرا اغلب نسبتاً کابر بوده، بیشتر محصول نیروی کار ماهر هستند»
اشتباهات در این ترجمه بسیار زیاد است و تقریباً در هر صفحه آن و هر پاراگراف از متن آن وجود دارد که بحث پیرامون یکایک آنها موجب اطاله کلام و کسل کننده است. آنچه در بالا مثال زده شد، فقط نمونه هایی بود برای آنکه سطح عمومی کار را نشان دهد. اما فهرست وار در همین یک فصل برخی اشتباهات به شرح زیر است:
صفحه ۹۴ سطر سیزدهم «اندکی افزایش» نیست، «اندکی کاهش» است.
صفحه ۹۵ سطر یازدهم «قرن بیستم» نادرست است و در متن انگلیسی که مبنای این ترجمه قرار گرفته قرن بیست و یکم است.
صفحه ۹۵ هفت سطر مانده به آخر صفحه «نسبت سرمایه به نیروی کار» غلط است و صحیح آن « نسبت سرمایه به درآمد» است. در همین صفحه چهار سطر مانده به آخر صفحه مجدداً «نسبت سرمایه به درآمد» اشتباهاً «نسبت سرمایه به نیروی کار» ترجمه شده است که در هر دو مورد در متن انگلیسی (سطر آخر صفحه ۴۲ و سطر ششم صفحه ۴۳ متن انگلیسی اصطلاح انگلیسی آن چاپیتالینچومه راتیو است که به معنای «نسبت سرمایه به درآمد» است و اینگونه غلط ها خواننده را مطلقاً سردرگم و عصبی می کند.
مجدداً در صفحه ۹۶ سطرهای ۴ و ۵ ترجمه فارسی (صفحه ۴۳ سطر ۱۴ متن انگلیسی) اصطلاح چاپیتالینچومه راتیو به غلط «نسبت سرمایه به نیروی کار» ترجمه شده است.
در صفحه ۹۷ سطرهای ۱۳ و ۱۴ بحث درباره «درآمد ملی» است که اشتباهاً «سرمایه های خارجی» ترجمه شده. مؤلف می نویسد در فرانسه، ایالات متحده، آلمان، انگلستان و … «امروز درآمد ملی فاصله چندانی با تولید داخلی ندارد و این اختلاف حدود یک تا دو درصد است» (صفحه ۴۴ سطر ۲۶ متن انگلیسی) و مترجم فارسی ترجمه می کند که: «درآمد سرمایه های خارجی در محدوده یک الی دو درصد تولید داخلی قرار دارد»
سطر آخر صفحه ۱۰۴ «چندین برابر» در متن انگلیسی «ده ها برابر» است.
صفحه ۱۰۷ سطر ۶ میانگین نرخ بازده بلند مدت اوراق بهادار ۶ تا ۷ درصد نیست بلکه در متن انگلیسی ۷ تا ۸ درصد است.
صفحه ۱۰۸ سطر سوم «علمی» نادرست و «عملی» برابر متن انگلیسی است.
صفحه ۱۰۸ هشت سطر مانده به آخر «یک میلیون دلار» نیست، «یک میلیون یورو» است.
صفحه ۱۰۹ سطر سوم «۵۰۰۰ دلار» نیست، «۵۰۰۰ یورو» است.
صفحه ۱۰۹ سطر ۱۵ «نسبت سرمایه به درآمد» غلط است و صحیح آن در متن اصلی «سرمایه به تولید» است.
صفحه ۱۱۰ سطر دهم، B «نسبت سرمایه به پس انداز» نیست، این ترجمه غلط است و صحیح آن «نسبت سرمایه به درآمد» است.
صفحه ۱۱۱ سطر اول «جورج کینگ» نیست و «گرگوری کینگ» است.
صفحه ۱۱۴ سطر ۱۵ «قرن نوزدهم» غلط است و صحیح آن «قرن بیستم» است. کل پاراگراف نیز مغلوط و مخدوش است.
در صفحه ۱۱۶ توضیح ذیل جدول ۱-۲ «جمعیت اروپا در سال ۱۹۱۳ نزدیک به ۲۶ درصد جمعیت اروپا بود» یعنی چه؟ « ۲۶ درصد جمعیت جهان بود»
در صفحه ۱۱۷ توضیح نمودار ۱-۳ «واگرائی و سپس همگرائی» است که اشتباهاً «همگرائی سپس واگرائی» ترجمه شده است.
در صفحه ۱۱۸ سطر ۱۲ بحث درباره «پرجمعیت ترین پنج کشور اتحادیه اروپا» است اما بریتانیای کبیر از قلم افتاده و فقط اسامی چهار کشور ذکر شده است.
در توضیح شماره ۱ ذیل صفحه ۱۲۱ عبارت «۸۰ درصد در سال یا نزدیک به ۲۰ درصد طی بیست سال» ترجمه شده است «۲۰ درصد در سال یا ۲۰ برابر در یک دوره ۲۰ ساله» (!)
مترجم با مفاهیم اقتصادی به اندازه ای که برای ترجمه چنین کتابی لازم است آشنایی ندارد، مثلاً:
پیکتی در بحث چگونگی توزیع درآمد حاصل از تولید به عقب بر می گردد و به قول خود از جوامع سنتی قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم و روابط بین ارباب زمین و دهقان بحث می کند. ترجمه نوشته او به این شرح است: «در جوامع سنتی اساس نابرابری اجتماعی و کلی ترین علت همه شورش های اجتماعی تضاد منافع میان ارباب مالک زمین و دهقانان بود، تضاد میان کسی که زمین را تصاحب کرده بود و کسی که با کار خود آن را می کاشت و محصول تولید می کرد، تضاد میان آنکه بهره مالکانه دریافت و آن که این بهره مالکانه را پرداخت می کرد».
اما علیرغم توضیح روشن مؤلف در این باره که بحث بر سر جوامع سنتی و روابط بین مالک زمین و دهقانان و تضاد میان کسی است که زمین را در تملک دارد و کسی که با کار خود آن را کشت می کند، مترجم به علت عدم آشنایی با چهارچوب تاریخی این رابطه یعنی نظام فئودال، این اصطلاح را «اجاره زمین» ترجمه کرده است، در حالی که بهره ای از تولید که دهقان بابت مالکیت زمین به مالک می پردازد «بهره مالکانه» است نه اجاره زمین. «بهره مالکانه» مبتنی بر یک رابطه دوجانبه بین مالک و زارع است اما «در اجاره زمین» معمولاً سرمایه گذار مستأجر که در امر کشاورزی سرمایه گذاری و با استفاده از کار کارگران کشاورزی فعالیت می کند، ملاک فئودال نیست. در جامعه فئودالی، رعیت، زمین را از ارباب خود اجاره نمی کرد و مستأجرِ ارباب محسوب نمی شد، اما اجاره بر خلاف آن معمولاً یک رابطه حقوقی بین سرمایه گذاری است که زمین را برای استفاده از مالک آن طی قراردادی اجاره می کند و با به کارگرفتن نیروی کار (طرف سوم) در آن کشاورزی می کند. به همین دلیل در نظام فئودالی زمیندار مالک محصول بود، اما در اجاره داری، سرمایه دار مستأجر مالک محصول شناخته می شود و به هر حال بهره مالکانه از بیخ و بن با اجاره زمین تفاوت دارد.
در مورد دیگر وقتی مترجمی می نویسد «مالک چنان آپارتمانی می تواند معادل پول اجاره آپارتمان را پس انداز کرده و آن پول را به کاربردهای دیگر اختصاص دهد که باز هم همانقدر برای سرمایه گذاری او بازده ایجاد می کند» (ص ۱۰۹ سطرهای ۳-۴-۵) پیداست چیزی از معنا و کارکرد اقتصادی «پس انداز» و تفاوت آن با «صرفه جویی» و نیز رابطه «پس انداز» با «سرمایه گذاری» نمی داند که این جابجایی را «پس انداز» ترجمه می کند.
در همین صفحه ۱۰۹ مترجم می نویسد «تشکیل سرمایه شرکت های موجود در فهرست بازار اوراق بهادار در اکثر کشورها معمولاً معادل ۱۲ الی ۱۵ درصد سال سود سالانه آنها است … » معنای «۱۲ الی ۱۵ درصد سال سود سالانه آنها» چیست؟ خواننده باید حدس بزند؟ آیا منظور ۱۲ الی ۱۵ درصد سود سالانه آنها است؟ نه. آیا ۱۲ الی ۱۵ درصد در سال است؟ باز هم نه. پس معنای این عبارات سردرگم در سرتاسر این ترجمه چیست؟ آنچه در متن اصلی آمده و از لحاظ اقتصادی بحث شناخته شده ای است این است که تشکیل سرمایه اینگونه شرکت ها عموماً برابر سود سالانه ۱۲ تا ۱۵ سال آنها یا ۱۲ تا ۱۵ برابر سود سالانه آنها است.
همچنین است آنجا که مثلاً (در صفحه ۱۰۵ سطر اول) می نویسد «تفاوت های درآمدی تا حدی نتیجه پرداخت نابرابر به نیروی کار و …» که نادرست است. آنچه در متن اصلی آمده «پرداخت نابرابر به نیروی کار» نیست؛ «نابرابری درآمدهای حاصل از کار» است (ص ۵۱ سطرهای ۹ و ۱۰ متن انگلیسی) یا در ص ۱۱۳ سطر ۱۳ «برای تحلیل ثروت کل» نیست، «برای تحلیل میانگین ثروت سرانه» است و مانند اینها …
در مورد دیگری مثلاً در صفحه ۱۲۴ و در بحث «توزیع جهانی درآمد» این مفهوم، «توزیع درآمد جهانی» ترجمه شده است. چیزی به نام درآمد جهانی وجود ندارد که توزیع شود. از این رو توزیع درآمد جهانی بی معنی است. اما درآمد، یک توزیع جهانی هم دارد که نوعی مفهوم انتزاعی و فرض مفهومی برای بررسی های اقتصادی است و بسیاری موارد دیگر مانند این ها…
اما تحریف مفاهیم:
مترجم در بحث کار و سرمایه و تضاد آنها عموماً واژه «کار» را که در متن انگلیسی کتاب «لابور» و در متن اصلی (فرانسه) آن «تراوایل» آمده، تحریف کرده و به جای آن «نیروی کار» گذارده است. ( به عنوان نمونه صفحه ۷۳ سطر ۱۵ء صفحه ۷۴ سطر ۷ – صفحه ۹۲ سطرهای ۱۰ و ۱۵- صفحه ۹۵ سطر ۲۱ء صفحه ۹۸ سطر ۱۴- صفحه ۹۹ سطر ۱۷ء صفحه ۱۰۸ شش سطر مانده به آخر صفحه و …….). این تحریفی مفهومی ست نه اشتباهی زبانی. تفاوت میان «کار» و «نیروی کار» تفاوتی عمیق و معنادار است و به ویژه از جهت تحلیل مکانیزم پنهان و استتار شده استثمار سرمایه داری که به جای کار کارگر، نیروی کار او را طی زمان معینی در اختیار گرفته و مبنای پرداخت دستمزد قرار می دهد، شناخت این تفاوت بسیار مهم است. همچنین به تبعیت از همین تحریف در ترکیبهایی مانند «کار و سرمایه» و «شکاف بین کار و سرمایه» و مانند آنها در ترجمه فارسی عموماً به جای کار، «نیروی کار» آمده است. (به عنوان نمونه صفحه ۹۵ سطر ۲۱ و صفحه ۸۰ سطر ۴ تر جمه فارسی و ……)
آنچه در تولید و ساخت کالا صرف می شود و در تقسیم درآمد حاصل از فعالیت تولیدی تعیین سهم آن در برابر سهم سرمایه مورد بحث پیکتی است «کار» است، نه نیروی کار. نیروی کار قابلیت طبیعی و اجتماعی کارگر است برای کار کردن. اما آنچه در کالای تولید شده تجسد و تجسم مادی می یابد و دستمزد باید متناسب با کمیت و کیفیت آن پرداخت شود «کار است» نه «نیروی کار» اما سرمایه داری قیمت «کار» را نمی پردازد، بلکه «نیروی کار» را در واحد زمان اجیر می کند و آنچه بتواند از آن کار می کشد. در افشای این ساز و کار استثماری بحث های مفصلی در تاریخ اندیشه اقتصادی صورت گرفته و کسانی که با مقولات اقتصادی آشنایی دارند می دانند تفاوت بین این دو چه تفاوت پر اهمیتی ست. هم مؤلف در متن اصلی (فرانسه کتاب) و هم مترجم انگلیسی به تفاوت مفهوم این دو اصطلاح توجه داشته و هر یک را در جای خود که با دیگری متفاوت است به کار برده اند. چنان که در ترجمه انگلیسی کتاب در مواردی که در بالا ذکر شد واژه کار مورد استفاده قرار گرفته اما در موارد دیگری (مثلاً صفحه ۲۲ سطر ۵─ صفحه ۴۰ سطر ۲۷ء صفحه ۴۶ سطر ۷- صفحه ۵۳۱ سطر آخر و …….) اصطلاح نیروی کار را به کار برده اند زیرا در هر یک از این موارد معنای مشخص یکی از این دو اصطلاح مد نظر آنان بوده است و کاربرد این دو اصطلاح متفاوت در موقعیت های متفاوت در متن اصلی و ترجمه انگلیسی نشان می دهد که بر خلاف ترجمه فارسی آنان بین این دو مفهوم تفاوت قائل بودند اما در ترجمه فارسی این تحریف و موارد متعدد دیگری مانند این نیز صورت گرفته است.
حذف ها و جا افتادگی ها:
در ترجمه مورد بحث، در مواردی هم عباراتی از متن اصلی حذف شده یا جا افتاده است. مثلاً در صفحه ۱۲۵ پس از پاراگراف دوم، یک پاراگراف کامل به شرح زیر جا افتاده است:
«تنها قاره ای که در حال تعادل نیست افریقا است که سهم اساسی و عمده ای از سرمایه آن در مالکیت خارجیان است. بنا به اطلاعات و داده های مربوط به تراز پرداخت ها که از سال ۱۹۷۰ به این سو، به وسیله سازمان ملل متحد و سایر سازمان های بین المللی مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول جمع آوری و تدوین شده است، درآمد افریقایی ها حدوداً ۵ درصد کمتر از تولید این قاره است (و در برخی کشورهای افریقایی اگر به طور فردی در نظر گرفته شوند حتی به ۱۰ درصد پایین تر از تولید هم می رسد)»
یا در صفحه ۱۲۷ پس از آخرین پاراگراف این جمله حذف شده یا از قلم افتاده است: «در عرصه بین المللی که بدون یک نظام سیاسی انقیادآور، از نوع استعماری، حفظ این نابرابری تقریباً غیر ممکن است»
یا در صفحه ۱۱۵ ترجمه فارسی جآفتادگی هایی دارد که البته مربوط به ترجمه انگلیسی است.
یا در مورد دیگر توضیح مربوط به درآمد جهانی که باید با شماره (۵) ذیل صفحه ۹۸ آمده باشد، از قلم افتاده است و به جای آن، توضیح مربوط به درآمد ملی که تکرار توضیح شماره (۱) صفحه ۹۴ است آمده، و موارد دیگری مانند این ها.
استفاده فرصت طلبانه از یک کتاب که سر و صدایی راه انداخته و احتمالاً خریداران و بازار خوبی دارد و شتاب زدگی بی مورد برای اینکه زودتر و بیشتر از دیگران از این فرصت استفاده کنند از سوی مترجم و ناشری فاقد صلاحیت، و تلاش کسانی برای «موج سواری» و اینکه با استفاده ازاین فرصت و نام مؤلف، خود و نظرات خود را مطرح و مؤلف یا کتابی را که رسانه ای شده است «از خود کنند»، به قیمت ضایع شدن اصل کتاب تمام شده است و این بیماری زشتی است که سال هاست در عرصه ترجمه شیوع دارد.
وقتی مترجمی که سطح اطلاع و کیفیت کار او نمایانده شد، در مقدمه این ترجمه با تبختر می نویسد: «از نخستین روزهای ورود ترجمه انگلیسی کتاب چندین ایمیل درباره این کتاب دریافت اما به علت مشغله و دغدغه های ویژه به آنها اعتنا نکرده» و حتی پس از پیشنهاد ناشر تمایلی به مشارکت در این کار نداشته زیرا گمان می کرده «مانند برخی نوشته های مارکس یک متن خطابی یا یک تحلیل آرمانی باشد»! و به راحتی پا توی کفش بزرگان اندیشه جهان و راجع به مسائل کلان تاریخ بشر اظهارنظر می کند، خواننده عادی جا می خورد و تصور می کند چنین کسی دست کم توانایی فهم و ترجمه یک متن معمولی اقتصادی را دارد. اما متأسفانه از همان صفحات اول درمی یابد که «مترجم فاضل» از قماش همان کسانی ست که «غوره نشده مویز شده اند» و شمار آنان متأستانه در جامعه امروز کم نیست. به هر حال علبرغم برپایی مراسم رونمایی برای این ترجمه و انتشار ویژه نامه «و گرفتن عکسهای یادگاری با پیکتی»، هنوز ترجمه به درد خوری از این کتاب صورت نگرفته و این کار لازم است انجام شود.
ناصر زرافشان،
۱۳۹۳/۱۲/۰۴
منبع: تارنمای ناصر زرافشان
***
پاسخ مترجم کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم» به نقد ناصر زرافشان/ عکس یادگاری دیرهنگام با مرحوم پیکتی
روزنامه شرق- اصلان قودجانی: مقدمه: ترجمه «سرمایه در قرن بیستویکم» عملا در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۳ به بازار آمد. نخستین به اصطلاح نقد درباره آن در تاریخ ۲۷دی -فقط یک هفته پس از انتشار کتاب – در یکی از سایتهای اینترنتی پدیدار شد. نویسنده آن مطلب علاوه بر ذکر مواردی درباره ترجمه، برای توصیف نویسنده مقدمه ترجمه نیز عباراتی مانند «ملغمه غریبِ نئولیبرالیسم و انقلاب فرهنگی»، «خودشیفتگی یک روشنفکر دینی در حوزه اقتصاد»، «محصول انقلاب فرهنگی و پیوند نامیمونش با اقتصاد نئوکلاسیک» و مصداق «آرمانخواهی در برهوتِ پایان ایدئولوژی و تفوق نئولیبرالیسم» را به کار برده بود. به آن نقد پاسخی ندادم؛ زیرا فاقد مولفههای یک نقد واقعی بود و بسیاری از اشکالات مطرحشده در آن، سلیقهای و فاقد استدلال بودند. البته نویسنده ظاهرا بدون نفع شخصی مادی، سخن گفته و بیشتر نگران حراست از مرزها و دستاوردهای ایدئولوژیک مارکسیستی بود. همچنین پاسخدادن به همه نقدها، شائبه نقدناپذیری و حساسیت بیش از اندازه را پدید میآورد و شاید منجر به سلسلهای از نوشتارهای بیحاصل شود. چند روز بعد از یکی از رسانهها تماس گرفته و درخواست پاسخ به نقد را مطرح کردند. من حدود پنجدقیقه علت امتناع از پاسخگویی را توضیح دادم و عجبا که چند روز بعد، حرفهای من در آن مکالمه تلفنی را به عنوان پاسخ نقد منتشر کردند!
سپس دکتر ناصر زرافشان در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۹۳ در یکی دیگر از سایتها گفته بودند که ترجمه سرشار از غلط بوده و مقدمه نویسنده نیز دچار پریشانگویی شده است. وی در آنجا ضمن گفتن این جمله که «ترجمه مسابقه نیست» به صراحت حرف خود را اینگونه تمام کرده بود که: «به این ترتیب ترجمه من از این اثر تا چهار ماه دیگر به بازار خواهد آمد». آقای زرافشان سپس در مقاله خود در «شرق» در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، نیز برای مترجم نخستین ترجمه، بارها از عبارات و طعنههایی مانند «مترجم فاضل»، «استفاده فرصتطلبانه از یک کتاب»، «مترجم و ناشری فاقد صلاحیت»، «تلاش برای موجسواری»، «بیماری زشت»، «غوره نشده مویز شدن»، «تلاش مترجم و نویسنده مقدمه کتاب برای گرفتن عکس یادگاری با پیکتی»، «تعرض به مارکس حتی در جشن عروسی مادربزرگ جنیفر لوپز با هدف پیامدادن به مراجع ذیربط که ضدمارکسیست هستند» و از این قبیل استفاده کرده، در پایان مینویسد: «هنوز ترجمه بهدردبخوری از این کتاب صورت نگرفته و لازم است این کار انجام شود» که آشکارا به ترجمه خودشان اشاره کرده و از آن سخن گفتهاند. چون این اظهارنظر از جانب یکی دیگر از مترجمان کتاب مطرح شده، احتمالا شائبه وجود انگیزه منافع شخصی و مادی و تخریب رقیب را به ذهن متبادر کرده و اینکه در یک رسانه رسمی پرتیراژ منتشر شد، تهیه پاسخ به آن، غیرمنطقی یا نابردبارانه نبود. ترجمه ایشان نیز – هرچند بسیار دیر- به نشر خواهد رسید و احتمالا برای آن نقد نوشته خواهد شد. امیدوارم که من نویسنده چنان نقدی نباشم یا اگر نقدی بر آن نوشتم، از انگیزههای مرتبط با منافع شخصی یا تخریب رقیب دور مانده در نقد خود پاکی و بیغرضی پیشه کنم.
۱. ادب و انصاف:
طبیعی است که در هر نقدی انتظار داشته باشیم اصول نقد و ادب، رعایت شوند. چه خوب بود آقای زرافشان که عضو کانون نویسندگان ایران و از تلاشگران سیاسی و اجتماعی و مورد احترام هستند، در قضاوت خود از مسیر ادب و انصاف دور نشده، در این دوران سخت که بر جامعه امروز میگذرد، به بازتوزیع ناراستیهای زمانه نپرداخته و داغ درد بیاخلاقی را تازه نمیکردند. کاش ایشان همان رویه نویسنده مقدمه کتاب را رعایت میکردند که اگر اندیشه مارکس را در آن مقدمه نقد کرد، درباره فضایل و محاسن او نیز سخن گفت و حتی در مواردی به شکلی مبالغهآمیز، زندگی وی را همچون زندگی قدیسان، سراسر عشق و فداکاری توصیف کرد. در ضمن در حال حاضر، «مارکسیستبودن یا نبودن» اصلا در زمره دغدغههای «مراجع ذیربط» نیست و کسی با اعلام «ضدمارکسیستبودنِ خود» به هیچگونه موهبتی نزد به قول ایشان «مراجع ذیربط» نمیرسد. برای اثبات این گفته میتوانند مزایا و مواهب دستاندرکاران نخستین ترجمه این کتاب را – نزد «مراجع ذیربط» – بررسی کنند.
با صداقت بگویم که از این نحوه نقد، آن هم از یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران که نوشتهاش میتوانست الگویی برای نوآموزان قلمروی اندیشه باشد، به حیرت افتادم. خوشبختانه تصمیم نگرفتم که از لحن توهینآمیز، الفاظ سخیف یا طعن و کنایه استفاده کنم؛ زیرا این رویه علاوه بر دوربودن از روال نقد و پاسخگویی به نقد و علاوه بر ایجاد احساس کراهت و ناپسندی در مخاطب و خواننده، همچون دامی است که شخصیت نویسنده یا گوینده را- هرچند به شکل تدریجی و ناخودآگاه- دگرگون کرده و روند رشد وجودی و اجتماعی او را معکوس میکند؛ به ویژه که در رسانههای عمومی و با مخاطبان پرشمار مطرح شود.
۲. گاهشماری «سرمایه در قرن بیست و یکم»:
مرداد ۱۳۹۲: نسخه اصلی کتاب به زبان فرانسه منتشر میشود. توماس پیکتی شخصا از آقای گلدهمر- از مشاهیر ترجمه در ایالات متحده – میخواهد که ترجمه کتاب را به زبان انگلیسی انجام دهد و حق انحصاری ترجمه به انگلیسی به ایشان تعلق مییابد.
فروردین ۱۳۹۳ (هشتماه بعد): نسخه انگلیسی کتاب با ترجمه آقای آرتور گلدهمر منتشر میشود.
۱۸ دی ۱۳۹۳ (۱۷ ماه بعد از انتشار متن فرانسوی): رونمایی از نخستین ترجمه کتاب به فارسی انجام شد. کل فرآیند از شروع ترجمه تا ویراستاری نهایی و چاپ، هشتماه طول کشید.
۱۲ بهمن ۱۳۹۳ (۱۸ ماه بعد از متن فرانسوی): آقای زرافشان به ترجمه نخست، حمله کرده و خبر از انتشار ترجمه خودشان در تاریخ چهار ماه پس از آن دادند (که اگر واقعا در آن تاریخ صورت گیرد، ۲۲ماه بعد از نسخه فرانسوی خواهد بود).
از نخستین روزهای ورود کتاب اصلی به بازار، نقدها و تفسیرهای بیشماری از آن به زبانهای غیرفارسی نوشته شده و معدودی از آنها نیز به فارسی ترجمه شدند. پرفروشترین کتاب غیرداستانی جهان، ذهن بسیاری از مشتاقان فارسیزبان را نیز به خود مشغول کرده بود ولی صرفا چند نقد و توصیف مختصر در دسترس آنان قرار داشت. آیا ترجمه چنین کتابی نباید در بازه زمانی منطقی، در اختیار خوانندگان قرار گیرد؟ آیا کتابی که متکی به آمارهاست و شاید آمارهایش به زودی روزآمد گردد، یا کاملتر شده و مباحث جدیدی به آن افزوده شود، نباید در مدتی حتی طولانیتر از آنچه که شایسته است، مثلا یک و نیم سال بعد، در اختیار فارسیزبانها قرار گیرد؟ آیا آقای زرافشان که ترجمه را حتی از متن فرانسه انجام میدهند و به این ترتیب هفت ماه نسبت به مترجمان از زبان انگلیسی از تقدم زمانی برخوردار بودهاند، باید دست روی دست میگذاشتند و پس از آنکه دیگران، ترجمه و نشر کتاب را انجام دادند، دیرتر از همه شروع به ترجمه میکردند و سپس دیگران و کار آنها را به «شتابزدگی، نفهمیدن زبان انگلیسی، عدم آشنایی با مفاهیم اقتصادی و غیره» متهم میکردند تا مانع فروش ترجمههای قبلی شوند؟ یا اگر ایشان ترجمه خود را زودتر شروع کرده بودند، بهتر نبود که با انتشار بهنگام آن، رسم ترجمه نیکو را به دیگران میآموختند؟ آیا احترام به مخاطب اقتضا نمیکند که به اشتیاق و شعور او توهین نکنیم و ترجمه چنین کتاب خطیری را دوسال پس از انتشار نسخه اصلی، به بازار نفرستیم؟
۳. اشکالات ترجمه:
از سوءکاربردهای نقد یکی هم این است که میتواند ابزاری برای کوباندن و سرکوب رقبا یا ناهماندیشان باشد. نقد ترجمه بسیار پیچیده است؛ زیرا به پیچیدگیهای دو زبان و تبدیل این پیچیدگیها از یک زبان به زبان دیگر ربط داشته، قضاوت درباره آن برای کسانی غیراز مترجمان مجرب- آن هم در صورت بیغرضی و صرف وقت فراوان- ناممکن است. همچنین این عرصه به سادگی مورد سوءاستفاده کسانی واقع میشود که در بهترین حالت، خود نیز همانند انسانهای دیگر، بارها و بارها اشتباه میکنند ولی با ذکر اشتباهات دیگران سعی میکنند که مفهومی غیرواقعبینانه از ماهیت ترجمه ناب ارایه دهند. جالب است که آقای گلدهمر نیز در ترجمه این کتاب – که گویا پنجماه طول کشیده و در کل هفتماه پس از نسخه فرانسوی چاپ شده است- به اشتباهاتی دچار شده و البته اگر غیراز این بود، وی به مقام معصومان و قدیسان میرسید! بعید است که حتی خود پیکتی یا همکارانش که به زبان انگلیسی آشنایی دارند، قبل از چاپ آن ترجمه، نگاهی به کل آن نینداخته باشند، با این حال آن اشتباهات آقای گلدهمر -که خصیصه هر انسان است – از چشم خطاپذیر پیکتی و همکارانش نیز پوشیده مانده است. مثلا خود آقای زرافشان نیز در نقد خود در بخش «حذف ها و جاافتادگی ها» به یکی از این موارد در ترجمه انگلیسی اشاره کرده اند.
اشتباه و خطا در ذات هر عمل انسانی نهفته است ولی انگشت گذاشتن بر اشتباهات دیگران- و به شکل تلویحی، مبری دانستنِ کار خود از اشتباه- بدون قصد و غرض ممکن نیست.
اشکالاتی که در نقد روزنامه «شرق» مطرح شدهاند، برخی درست و برخی نادرست هستند که به چند مورد از نخستین ایرادهای گفتهشده، اشاره خواهم کرد.
جناب زرافشان میگوید: پیکتی مینویسد: «شوکهایی که در نیمه نخست قرن بیستم یعنی بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ به اقتصاد ضربههای پیدرپی وارد کردند؛ مانند جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، بحران بزرگ ۱۹۲۹ و… .»
من در ترجمه آن عبارت نوشتهام: «به طور خلاصه تکانههایی که در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ همچون سپر برای نظام اقتصادی عمل کردند (جنگ جهانی اول، انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، رکود بزرگ، جنگ جهانی دوم… .»
حال به متن انگلیسی نگاه کنید که باید معیار قضاوت باشد:
Briefly, the shocks that buffered the economy in the period ١٩١۴- ١٩۴۵-World War I, the Bolshevik Revolution of ١٩١٧, the Great Depression, World War II,…
چند اشتباه در متن ترجمهشده توسط آقای زرافشان هست: نخست اینکه گویا با اصطلاح بسیار معروفِ «رکود بزرگ» یعنی great depression آشنا نبوده و آن را «بحران بزرگ» ترجمه کردهاند. این عبارت بیشک معروفترین عبارت در تاریخ اقتصادی قرن ۲۰ و بزرگترین کابوس اقتصادی یک قرن اخیر بوده است. دوم آنکه واژه «پیدرپی» و «نیمه نخست قرن بیستم» را از خود به متن افزودهاند. در ماههای بعد ایشان هنگام ترجمه فصل ۱۳ در سومین پاراگرافِ آن فصل، خواهند دید که نویسنده در یک پاراگراف از دو اصطلاح great depression و great recession استفاده کرده و به تفاوت بین آنها اشاره میکند (که من اولی را «رکود بزرگ» و دومی را «کسادی بزرگ» ترجمه کردم). ملاحظه میکنید که وقتی نقد با ذکر متن زبان اصلی مطرح شود، چقدر دقیقتر خواهد شد. همچنین معادل «اقتصاد» در اینجا برای economy چندان مطلوب نیست و به جای آن باید از «نظام اقتصادی» یا «کشورها» استفاده کرد. در نخستین موردی که ایشان برای تبلیغ سوءعلیه ترجمه کتاب استفاده کردهاند، یک غلط فاحش و چنداشتباه کوچک هست!
آقای زرافشان مینویسند: «بسیاری از مردم فرض را بر این میگذارند که رشد جمعیت به کلی متوقف شده است، در حالی که هنوز چنین نیست و اگرچه همه نشانهها حاکی از این است که ما به کندی در همین جهت در حرکتیم، ولی در حال حاضر با چنین فرضی خیلی فاصله داریم».
و من بسیار کوتاهتر عین همان مطلب را به شکل دیگری نوشتهام: «بسیاری گمان میکنند رشد جمعیت کاملا متوقف گشته است که چنین نیست و حتی همه نشانهها – کاملا خلاف آن – گواه میدهند که سرعت حرکت در آن مسیر بسیارکند است».
آقای زرافشان مینویسد: «… گرایش اینگونه اجارهبها عموما به سمت افزایش است تا وقتی که نرخ بازده به حدود چهاردرصد در سال برسد». من نوشتهام: «اینگونه اجاره تا وقتی بازده سرمایه حدود چهاردرصد باشد، افزایش خواهد یافت». متن انگلیسی از این قرار است:
This type of rent tends to rise until the return on capital is around ۴ percent…
آقای زرافشان مینویسد: «از سوی دیگر نظریه ثبات کامل نسبت تقسیم درآمد بین کار و سرمایه، ورای این تغییرجهتهای دوگانه قرن بیستم و گذشته از آنها – اگر در چشماندازی بلندمدتتر مدنظر قرار گیرد- با دو مانع دیگر هم روبهروست». من نوشتهام: «علاوهبراین اگر فراتر از قرن بیستم نگریسته، دیدگاهی بسیار بلندمدت در پیش بگیریم، در مفهوم تقسیم سرمایه- نیروی کار باید تاحدی به این واقعیت توجه کنیم که ماهیت خود سرمایه به شدت تغییر کرده است». در متن انگلیسی کتاب حرفی از «دو مانع دیگر» زده نشده است. همچنین در نوشته آقای زرافشان، عبارت «تغییر ماهیت خود سرمایه» جا انداخته شده است. عباراتی مانند «این تغییرجهتهای دوگانه» و «گذشته از آنها» نیز در متن ایشان، اضافه است. متن انگلیسی را ببینید:
Furthermore, if we look beyond the twentieth century and adopt a very long- term view, the idea of a stable capital- labor split must somehow deal with the fact that the nature of capital itself has changed radically…
جالب است که این جملات را به عنوان شاهدی برای ضعف ترجمه نخست آوردهاند و در همین چندسطر که باید نمونه قوام و درستی ترجمه ایشان باشد و بتواند معیار قرار گیرد، این همه اشکال هست. درنهایت خوانندگان کتاب – که بیتردید آقای زرافشان، بسیاری از ایشان را صاحب سواد و معلومات کافی میدانند- درباره ترجمه قضاوت خواهند کرد. استقبال خوب از چاپ اول کتاب- در حالی که تا اینجا خبر چهار ترجمه از کتاب به گوش همگان رسیده و خریداران کتاب از آن خبر داشتهاند – شاید خلاف ادعای ناقد را نشان دهد. درهرحال اشکالاتی که به علت خطای مترجم یا هنگام تایپ به وجود آمده باشد، انشاءالله بهزودی در چاپ دوم رفع خواهد شد.
۴. تحریف ها و حذف ها:
هرکس که با ترجمه و ترجمه متون حجیمی مانند این آشنا باشد و بهویژه با روال کار کسانی که به این شغل مشغول هستند و از سر تفنن به آن نمیپردازند، آشنایی داشته باشد، میداند که حذفشدنها گاهی به علت خطای مترجم یا تایپیست پیش میآید و ذهن و چشم یک انسان از این خطاها مبری نیست. به هیچوجه حذفها یا اشتباهات عددی را که به واسطه تایپ یا احیانا هنگام صفحهآرایی مثلا در زیرنویس یک شکل به وجود آمدهاند، انکار نمیکنم ولی در عین حال به هیچوجه از خطای خود یا عزیزانی که در تهیه متن همکاری کردند، متعجب نمیشوم و مدیون همه ایشان هستم.
درباره تحریفها متاسفانه آقای زرافشان از دریچه مفاهیم مارکسیستی به مطالب و واژهها توجه کرده، از حرفهای پیکتی، مصادره به مطلوب به عمل آورده و انتظار داشتهاند که من نیز چنان کنم. چنانکه در ویژهنامه «شرق» (بهمن ۱۳۹۳) نیز نوشتم، من نه مدافع حقوق کارگرم و نه طرفدار سینهچاک سرمایهداری؛ نه در جستوجوی خواندن و ترجمه متون سرمایهداری هستم و نه متون ضدسرمایهداری و مارکسیستی؛ صرفا هرچه را که آموزنده، منصفانه و نزدیک به واقع باشد، میپسندم و تحسین میکنم؛ و هرچه را که خلاف واقع، مغرضانه یا خیالانگیز باشد، وامیگذارم. نظریهها و مکاتب انسانی باید خادم- و نه مخدوم ما- باشند. پس به هیچ مکتب برساخته انسان و به هیچ «ایسم»ی تعلقخاطر محض ندارم که همه چیز را از دریچه آن تفسیر کنم و با واژگان خاص آن مکتب بسنجم. آقای زرافشان در بحث درباره «نیروی کار» و «کار» طبق معمول به تفسیر مارکسیستی از معنای واژهها روی آورده، از استثمار نیروی کار سخن میگوید که همگان هزارانبار شنیدهاند و لازم به تذکر نیست، ولی در این کتاب بهجز در مواردی که از human capital سخن گفته است، فرقی بین مفاهیم کار و نیروی کار قایل نشده و فرق مذکور، صرفا برداشت و خیال نویسنده نقد است. همچنین است در واژه «بهره مالکانه» که طبق معمول به واژهشناسی مارکسیستی روی آورده و خواستهاند از شیوه تفسیر و مقایسه فئودالی استفاده کنند.
حتی اگر فرض کنیم آقای زرافشان در سخن خود صائب باشند، آیا نگارش این جمله که: «ظاهرا مترجم فاضل، بحث نابرابری کار و سرمایه را با آواز ابوعطا و دستگاه همایون اشتباه گرفته است»، توسط یک عضو محترم و شاخص کانون نویسندگان و انتشار آن در یک روزنامه وزین و پرتیراژ ملی، احساس یک نقد علمی و اخلاقی را به خواننده منصف ایرانی منتقل میکند؟ چرا گمان میکنیم فقط نظریهها و تحلیلهای ما باید به جامعه آموزش بدهد و زیست ما را بهبود دهد؟ مگر نهایتا آموزش و علم نباید به جامعهای اخلاقیتر و انسانیتر بینجامد؟ آیا بهتر نیست در همه شئون زیستاجتماعی خود، قواعد حرکت به سوی جامعهای انسانیتر و زندگی اخلاقیتر را رعایت کنیم؟ پس چه کسانی باید حافظ هنجارها و سرمایههای اجتماعی ما باشند؟ غیر از نویسندگان و اندیشمندان؟
۵. عکس یادگاری دیرهنگام با مرحوم پیکتی:
اگر مترجم یا نویسنده مقدمه نخستین ترجمه «سرمایه در قرن بیستویکم» با چنان قصدی به این کار پرزحمت و خالی از سود مادی اقدام کرده باشند، با توجه به عدمتعصب و عدم گرایش های جزم اندیشانه ایشان و همدلی با مطالب کتاب، شاید عکس یادگاری آنان، عجیب ننماید. آنچه عجیب به نظر میرسد، تمایل عدهای با گرایشهای ضدسرمایهداری، به تکرارکردن همین عکسگرفتنها، آن هم با نویسندهای است که به صراحت از مارکسیستبودن تبری جسته و تلاش تحسینبرانگیز وی در این کتاب، کار واقعبینانه، عدالتگرایانه و دلسوزانهای برای تقویت نظام حاضر و سرپانگهداشتن سرمایهداری معاصر است!
البته طبیعی است در ترجمه کتابی با این حجم و دامنه از مباحث مختلف، ممکن است مفاهیم و مطالب با برخی کاستیها روبهرو شود. اما اگر به مواردی بنگریم که آقای زرافشان در چندصد صفحه جستوجو در کتاب ذکر کردهاند- و همانگونه که در بالا نشان دادیم در برخی از آنها برداشت ایشان اشتباه بوده است – درمییابیم که واقعا در یک کار انسانی، اشتباهاتی تا این اندازه، طبیعی و اغماضپذیر است. پس علت این حملهها به نخستین ترجمه این کتاب چیست؟ اگر دقت کنیم کلیه نقدهایی که تاکنون بر نخستین ترجمه فارسی کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم» نوشته شده است، از سوی کسانی است که به نظر میرسد علایق مارکسیستی دارند و البته در نوشته خود نیز این گرایش را پنهان نکردهاند و نقدهای آنان نیز عمدتا در سایتهایی با همان گرایش منتشر شده است.
ویژگی مشترک این نقدها، انگیزهخوانی، گاهی هتاکی و بیشتر حمله به حیثیت کلی مترجم یا نویسنده مقدمه بوده است. اگر من نیز انگیزهخوانی کنم، حدس من – و البته فقط حدس من – این است که آنان از مقدمه برانگیزاننده و تاملبرانگیزی که دکتر رنانی بر این کتاب نوشته است، برآشفته شده و نقد رنانی به جناب مارکس را برنتافته و ورود یک غریبه به حریم امن خویش پنداشته و نمیخواهند این مقدمه هرچه بیشتر مطالعه شود. بنابراین به این نتیجه رسیدهاند که اگر حیثیت کل ترجمه را به چالش بکشند، دیگر کسی به دنبال خرید ترجمه نخست این کتاب نخواهد رفت.
بسیاری از خوانندگان مقدمه این کتاب اظهار کردهاند که از مقدمه کتاب بیش از خود کتاب لذت برده و پاسخ برخی از سوالاتشان در باب نظام اقتصادی ایران را گرفتهاند. اخیرا در یکی از همان سایتهایی که نقد یکی از دوستان آقای زرافشان را منتشر کرده بود، یکی از خوانندگان اظهارنظر کرده بود که یکی از استادان اقتصاد در همایشی در کیش گفته است که مقدمه این کتاب را دهبار خوانده و هربار لذت برده است. طبیعی است برای کسانی که میکوشند از «پیکتی مخالف مارکسیسم» نیز برداشتی مارکسیستی ارایه کنند، مقدمهای که عمدتا نقد اندیشه مارکس و تحسین تحولات مستمر و خردپسند در سرمایهداری است، برآشوبنده است. راستی این سوال پیش میآید که در این دیار هیچ انگلیسیدان غیرمارکسیستی کتاب را نخوانده است که اشکالات ترجمه را دریابد و بر آن نقدی بنویسد؟ اگر چندنقدی که تاکنون بر این ترجمه نوشته شده و همه از سوی هموطنان چپگرا و در سایتهای نزدیک به همان اندیشه بوده است را با هم و با نقد آقای زرافشان مقایسه کنیم (و دسترسی به این نقدها و مقایسه آنها برای خوانندگان محترم خیلی ساده است) درمییابیم که ادبیات و زاویه برخورد و حتی برخی واژگان و عبارات بسیار نزدیکبههم است و گویا این نقدها از رویهم نگاشته شده است.
بنابراین ما بعد از اینهم باید آماده تداوم نقدهایی از این دست، به مثابه یک ماموریت ایدئولوژیک باشیم. فراموش نکنیم که همه جای دنیا و در ایران نیز ایدئولوژی چنان ساحت مقدسی دارد که تعرض هر غریبهای به حریم آن با برخوردی تادیبی روبهرو خواهد شد.
۶. ذکر برخی از زحمات ترجمه و معادل گزینیهای جدید:
در ترجمه کتاب علاوه بر توجه به ساختارهای صحیح فارسی و پرهیز از همه مواردی که میدانستم با آن در تضاد است، به واژههای ازپیشمعلوم، قناعت نکرده، تلاش شد که متناسب با پیام کتاب، درصورت لزوم از معادلهای جدید استفاده شود. مثلا برای آنکه «همآوایی واژهها» در زبان انگلیسی به زبان فارسی نیز منتقل شده و به این ترتیب، خواننده بهتر بتواند واژههای فارسی و معادل انگلیسی آنها را بهخاطر بسپارد، برای واژههای progressive tax، proportional tax، regressive tax از معادلهای هموزنِ «مالیات تصاعدی، تناسبی و تنازلی» استفاده شد که بهراحتی در ذهن خواننده میماند. واژه کمترآشنای pay-as-you-go که یافتن معادل دلچسب برای آن بسیارسخت مینماید، به «از دریافت به پرداخت» ترجمه شد که هم معنای این نظام بیمهای را به مختصرترین شکل در خود دارد و هم چون شبیه ساختار آشنای «از تولید به مصرف» است، بهخوبی در خاطر خواننده ثبت میشود. معادل «میراثدار» نیز برای patrimonial انتخاب شد تا با توجه به توضیحات نویسنده در فصل هفت درباره تحولات طبقاتی در قرن گذشته، از واژه «موروثی» یا inherited متمایز باشد. همینطور است معادلهای عباراتی مانند turf wars، stakeholders و بسیاری واژههای دیگر که گمان میکنم پیش از این با چنین عبارات و رویکردی بهکار نرفته بودهاند.
با توجه به آنکه تنها ترجمه در حال اجرا همان ترجمه آقای زرافشان است و گویا سایر مترجمان کار را تمام کردهاند و چون شایسته است که هر مترجم از موارد قوت و ضعف کارهای قبلی بهره ببرد، فرصت خوبی در اختیار ایشان قرار دارد که از این معادلها استفاده کنند.
* اصلان قودجانی، مترجم نخستین ترجمه فارسی کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم»