نقد استنباط ستر مو و گردن:
در قسمت هفتم احتمال ۳، و در رابطه با وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ، گفته شد که بعضی ها آن را جمله ای جدید گرفته و گفته اند که با جملۀ ماقبلش یعنی با لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا رابطه ندارد و بر این اساس که این جمله با جملۀ ماقبل خود رابطه و نسبت ندارد و به ناحیه جدیدی از پیکر اشاره دارد و این ناحیه جدید را می توان موی سر و گردن تصور کرد. و لذا می گویند خِمار، روسری است و برای پوشانیدن سر وضع شده است. در صورتی که این برداشت از اساس نادرست است. در رد این برداشت تا به حال توضیح هایی آورده شده. در اینجا توضیح دیگر به آنها افزوده می شود:
همۀ کسانی که عبارت را دال بر پوشش سر و گردن دانسته اند، به خوبی می دانند که هیچ اسمی از موی سر در آیه نیامده و نیز قبول دارند که نصّ عبارت صرفاً دستور به قرار دادن سرانداز بر روی سینه (و حداکثر گردن) داده است. و مطهری هم می نویسد: «وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ. یعنی می باید روسری خود ر ا بر روی سینه و گریبان خویش قرار دهند» (۵۲). پیدا است که مطهری هم، استنباط پوشش مو را نه از صراحت متن، بلکه از لابلای عبارت استخراج کرده است. همچنین پیدا است که آنان استفاده از سرانداز را پیش از نزول آیه لازم و به عبارتی شرعی تلقی کرده اند. در صورتی که استنباط لزوم پوشش مو از راه قهری بودن استتارش در پی پوشش سینه و گردن در نهایت ضعف و سستی است. « شرعی قلمداد شدن استفاده از سرانداز در پیش از نزول آیه نیز نادرست است، زیرا هیچ آیه ای پیش از این آیه (و حتی پس از آن) دال بر استفاده از خمار و سرانداز نازل نشده و بلکه هیچ اسمی از آن به میان نیامده است. ذکر خمار و سرانداز به خودی خود نمی تواند کاشف از حکم قرآن مبنی بر لزوم پوشش قلمرو تحت استتارش باشد، مگر اینکه “امر” به استفاده از آن شده باشد، ولی هرگز چنین امری در آیه نیست، بلکه خمار صرفاً به عنوان وسیله ای برای قرار گرفتن بر روی ناحیۀ دیگر یاد شده است … حتی اگر خمار به معنای سر انداز و روسری باشد، در این صورت استفاده از آن به شرایط اقلیمی، عادت جاری، اعتبار اجتماعی، و رسم و عرف رایج شان برگشت می کرد و در نتیجه “صِرف ذکرِ” سرانداز نمی تواند مبنای تفسیرمان از آیه قرار گیرد. در واقع وجود خِمار در متن آیه، بدون اینکه وظیفه ای برای آن در قبال سَتر مو تعریف کند، دلالت بر عرفی بودن کابردش دارد (۵۳). و خِمار را هم بهتر است که تن پوش معنی کنیم، و نه سرپوش. زیرا با سرانداز سینه را نمی توان پوشاند.
«به این ترتیب آیه در این عبارت، خمار و سرانداز را به عنوان دَمِ دست ترین وسیله ای که در اختیار فرد است و از همۀ جاها به ناحیۀ سینه نزدیک تر است، انتخاب کرده، تا زنان به وسیلۀ آن جیب و سینه را بپوشانند، و نه اینکه کاربرد قبلی خِمار، که برخاسته از رسوم و شرایط اقلیمی و نیز مشترکشان بین زنان و مردان بود را مورد تشریع و امضاء قرار داده باشد».
لازم به ذکر است که تمام مطالبی که در توضیح فوق آورده شد، «بر این مبنا استوار بود که خِمار را به معنای روسری و سرانداز، و جیب را مربوط به ناحیۀ سینه بدانیم، در حالی که نه خمار لزوماً به معنای روسری و سرانداز است، و نه جیب الزاماً اشاره به ناحیۀ سینه دارد». «از توصیفاتی [هم] که در متن روایات در مورد خمار آمده، چنین به نظر می رسد که تعریف این واژه در آن عصر، نزدیک به عمامه می باشد، و نه روسری های کنونی» (۵۴). در این مورد باز هم صحبت خواهد شد.
این نکته انکار ناپذیر است که جملۀ وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ به جمله ماقبلش لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا، ارتباط مستقیم دارد و در نتیجه اینکه ما نتیجه بگیرم که این جمله ای جدید بوده، و یا به عبارت فقها جمله مسأنفه است، خالی از وجه است و «به همین خاطر امکان استنباط پوشش مو و گردن به عنوان نواحی جدید از آن، از اساس نادرست است. برای اثبات مطلب کافی است که کل عبارات را با ادامۀ آن مرور کنیم و به جملۀ تکرار شده اش در همین آیه دقت کنیم: «لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ …». چنانکه که متن آیه روشن و صریح است که جمله لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ برای استثناء کردن شمول آیه نسبت به محارم، تکرار شده، ولی جالب است که جمله وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ در این تکرار همراهمش نیامده است و این نشان می دهد که وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ در عبارت یک پارچۀ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ به عنوان توضیح و تتمۀ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ است. زیرا اگر جملۀ مستقل (= مستأنفه) و بی ارتباط با ماقبل بود و در نتیجه اشاره به پوشش مو و گردن (یا هر بخش جدیدی از اندام) داشت در این صورت لازم بود علاوه بر استثناء لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ، همچنین ستر مو و گردن نیز در برابر آنان (محارم) با ذکر دوبارۀ وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ استثناء می شد. در حالی که چنین نشده است!» (۵۵).
حاصل بررسی های فوق:
عبارت وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ، از طرق مختلف مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که دستور آیه در این عبارت:
۱- یا مبیّن سَتر “سینه و پستان” است، زیرا خمار را به معنای سرانداز (با قابلیت استتار جلو بدن) می دانند، و جیب را حاکی از باز بودن ناحیۀ سینه دانسته اند.
۲- و یا گویای ستر “فرج و پایین تنه” می باشد، زیرا جیب به معنای فرج بوده، و خمار نیز ساتری است که آن را می پوشاند.
۳- و یا بهتر از همه این است که دستور آیه یک رهنمود کلی، و واژه های کلیدی خِمار و جیب را ناظر به معانی کلی شان بدانیم. به این ترتیب جیوب، اِشعار بر شکاف یا فاصله خاصی ندارد، بلکه دال بر هر شکاف یا فاصلۀ نمایانی بود که به خاطر جامه های نادوخته شان در وضعیت های مختلف حادث می شد و در نتیجه تنه و ران را در معرض برهنگی قرار می داد و بویژه موجب ظهور “فرج و پائین تنه” و “سینه و پستان” می گردید. همچنین خمار نیز اِشعار بر جامۀ خاصی نداشته، بلکه دال بر جامه و پوشاک به طور کلی است که بر روی اندام قرار می گرفت و می توانست ظهور جیب را مهار کند، و به ویژه ناحیۀ “فرج” و “سینه” را بپوشاند.
بنابر این جملۀ وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ، که در ادامه و در تبیین عبارت لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا آمده، خواهان بسته شدن پنجره هایی است که رو به فحشاء باز شده، زیرا صدر آیه، به عنوان محور بحث ، در رابطه با چشم پوشی از زنا و رعایت صیانت جنسی صادر گردیده است (یَغْضضنَ مِنْ أَبْصرِهِنَّ وَ یحْفَظنَ فُرُوجَهُنَّ). همچنانکه بارها توضیح داده شده است، در روزگار عصر پیامبر مصادیق این نقاط خطر که باید پوشش می شد، عبارت از باز ماندن فرج و دامن، سینه و پستان بود که نگاه های شیطانی منجر به فحشاء را در پی داشت.
این توضیح نیز ضرور است داده شود که «استنباط پوشش مو و گردن از این عبارت نادرست است… باید دانست که فقهای امامیه تا حدود دو سه قرن پیش، از این عبارت برای اثبات سَتر مو استفاده نمی کردند، و حتی پس از آن تاریخ نیر توجه چندانی به آن در کتب فقهی نشد. و از آن مهمتر این که اساساً پوشش مو تا قرن هشتم هجری در متون فقهی ما جایی نداشته است!» (۵۶). شرح آن به طور مفصل در مباحث فقهی خواهد آمد.
اگر ما به محارم زنان که در وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ ۖ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ ۚ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ، آمده، توجه شود، و یا توجه می شد، ما را دچار این همه گرفتاری ها و تفسیر به رأی خود، و آیۀ سر راست و روشن را دچار این همه دست اندازهای و مشکلات لا ینحل نمی کرد.
محارم زنان (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَائهِنَّ …):
هنگام شرح لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا به این نتیجه رسیدیم که «زنان مؤمن می بایست به جز وجه، مو، گردن، و نیمۀ پایینِ دست و پا، دیگر بخش های اندام شامل “تنه، ران و بازو” را از غیر بپوشانند. قرآن در ادامۀ آیه، به ذکر افرادی می پردازد که مَحرم به شمار آمده و در نتیجه زنان مؤمن اجازه داشتند در برابر آنان “تنه، ران و بازو” را نیز نمایان کنند. اینان ۱۲ گروهند» (۵۷). از این ۱۲ گروه ، ۸ گروه اول آن به ذکر محارمی با نسبت ها مشخص و معین پرداخته است که عبارتند از: ۱- « شوهر، ۲- پدر، ۳- پدر شوهر (و داماد)، ۴- پسر، ۵- پسر شوهر (و شوهر مادر)، ۶- برادر، ۷ و ۸ پسر برادر و پسر خواهر، (و عمو و دائی) است. و به دنبال آن، محارم کلی و نامشخص را معین کرده است. ۹- زنان (که هم جنس اویند) ۱۰- بردگان ( که در خدمت اویند) ۱۱- مردان بی طمع (که بی خطر برای اویند)، ۱۲- کودکان بی خبر (که نا آشنا به رمز و راز اویند). بنابر این زنان مؤمن از سَتر اندامِ پنهان (شامل تنه، ران و بازو) در برابر ۱۲ استثناء مذکور معاف شدند. در نتیجه پیدا شدن هر یک از این اندام در برابر آنان بلا اشکال دانسته شد» (۵۸).
در ۸ گروه اول، همه تقریباً متفق القولند و و اختلاف مهمی در بین نیست. الّا اینکه به دلیل اطلاق یحْفَظنَ فُرُوجَهُنَّ (با فرض استخراج معنای سَتر از آن) که در صدر آیه آمده، ناحیۀ فرج و پایین تنه را از شمول محرمیت، مگر در برابر شوهر، برکنار می دانند. رأی غالب فقها در فقه اسلامی نیز همین است (۵۹). در مورد گروه ۹، زنان أَوْ نِسَائِهِنَّ، پس از ۸ گروه قبلی محارم که نسبت های مشخص با هم داشتند، در اینجا گروهِ کلی از محارم، یعنی زنان را نام می برد که در این باره اتفاق نظر کامل وجود ندارد. شمار زیادی از مفسران مراد آیه از نِسائهِنَّ را صرفاً زنان مؤمن و مسلمان می دانند و عنوان می کنند که بر این مبنا بر زنان مؤمن جایز نیست که خود را در برابر زنان غیر مؤمن برهنه کنند (۶۰). مرتضی مطهری با وجودی که احتمال کنونی را ترجیح داده است، ولی در عین حال آیه را صریح در حرمت برهنگی در برابر زنان غیر مسلمان ندانسته است: «… روایاتی آورده شده که برهنه شدن زن مسلمان در برابر زنان یهودیه، و یا نصرانیه منع کرده است. در این روایات استناد شده است به این که زنان غیر مسلمان ممکن است زیبایی زنان مسلمان را برای شوهران و یا برادران خود توصیف کنند… ولی البته آیه صراحت کامل ندارد به این که ظاهر کردن زینت ها و زیبایی ها در برابر آن ها [زنان غیر مسلمان] حرام است. لهذا با قرائن و دلائل ممکن است گفته شود که این عمل مکروه است. فقها معمولاً در این مسئله قائل به پوشش زن نسبت به زنان غیر مسلمان نیستند، و تنها به کراهت بی پوششی فتوا می دهند» (۶۱).
گروه ۱۰، مملوکین و بردگانِ خانه هستند. بنابر این محارم زن علاوه بر ۹ مورد قبلی، مملوکین خانواده اعم از غلامان و کنیزان می باشند.
گروه ۱۱، مردان بی نظر هستند: أَوِ التَّبِعِینَ غَیرِ أُولی الارْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ توجه به این نکته جالب است و اگر توجه کنیم قرآن در ده گروه گذشته بستگانی را اعلام کرد که عموماً فاقد سوء نظر و تمایل جنسی نسبت به زن مورد بحث بوده و به همین دلیلِ عام، محرم زن شمرده می شوند. اما در گروه ۱۱، به یک گروه کلی می پردازد که به دلایل خاص و موردی فاقد ولع، نیرنگ، سوء نظر و شهوت نسبت به آن زن بوده و به همین دلیل خاص محرم وی می باشند. بنابر این ترجمۀ عبارت التَّبِعِینَ غَیرِ أُولی الارْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ که به عنوان مردان بی نظر آورده شده چنین است: «[ علاوه بر محارم مشخص قبلی همچنین] سایر مردانِ همراه و پیوستگانی که [به دلایل خاص] فاقد حسّ جنسی و نیرنگ [نسبت به زن مربوطه] هستند [نیز محرم و خودمانی به شمار می آیند]» (۶۲). شاید به همین دلیل است که در قدیم کسانی که در ارتباط دائم با خانواده بودند نظیر نمکی، آب حوضی، نوکر، و… زنان خانه به آنها نمکیِ، آب حوضیِ، نوکرِ، و … خودمان گفته می شد و زنان در برابر آنها بی پوشش می آمدند و به عنوان محرم به آنها نگاه می کردند.
این گروه کلی می تواند به گروه های فرعی زیر اشاره داشته باشد:
الف- افراد سفیه و ناقص العقل که فقدان حس جنسی در آن ها به طبیعت خلقتشان بر می گردد. مطهری هم می گوید: « قدر مسلم، این جمله دیوانگان و افراد بُله را که دارای شهوت نیستند و جاذبه ای را که در زن است را درک نمی کنند، شامل می گردد» (۶۳).
ب- مردان اخته و خواجه که مقطوع الذکر بوده و از انجام عمل جنسی ناتوان اند.
ج- مردان سالخورده و پیره مردانی که دوران تمایلات جنسی شان به پایان رسیده و به همین خاطر سودای معاشقه و رابطه جنسی در سر نمی پرورانند (۶۴).
د- مردان فقیر و نیازمندی که در خانه به عنوان خدمتکار و وَردست، یا شاگرد خانه مشغول شده و به دلیل فاصلۀ طبقاتی شان با اعضای خانه، قصد رابطه با زنان منزل را نمی کنند.
ه- مردان کاملاً مرتبط و آشنایی که به دلایلی خاص (از جمله: زندگی مشترکِ خانواده ها، ارتباط زیاد، در یک خانه و اطاق زندگی کردن، احساس پدر و دختری یا پسر و مادری یا برادر و خواهری نسبت به هم داشتن، …) نسبت به وی حس جنسی نداشته باشند.
و- اشخاص صالح و رجال کامل و افتاده ای که به هر دلیل والائیِ شخصیت، از رهیدگی تمایلات جنسی به دور بوده و از هیجانی شدن غرائز جنسی (جز در برابر همسر و کنیز) پرهیز می کردند (۶۵).
نظر به اینکه هدف قرآن « از پوشش بانوان، جلوگیری از آلودگی جنسی است که در مطلع آیه آمد (غض بصر و حفظ فرج)، بنابر این در صورت ایمنی و اطمینان خاطر زنان از شخصیت طرف مقابل، الزامی به رعایت حجاب مذکور در برابر آنان نبود… ریشۀ تعدد احتمالات یاد شده، «عمدتاً به نوع برداشتی برمی گردد که از تعبیر غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ (فاقد ولع و شهوت) ناشی می شود، زیرا گروهی این فقدان شهوت را قهری دانسته و به طبیعت و خلقت فرد برمی گردانند (بند الف) و یا همچون اختگان و مجبوبین ناشی از فقدان عضو جنسی می دانند (بند ب). ولی برخی دیگر فقدان شهوت را مقطعی و مربوط به دوران سالخوردگی و کهن سالی می دانند (بند ج)، و عده ای دیگر آن را ناشی از اختلاف مالی وردستان، خدمتکاران و سایر بینوایان می دانند که با صاحب و ارباب خود داشتند (بند د). حالت دیگر فقدان شهوت و سوء نظر، مربوط به بستگان و آشنایان صمیمی است که به دلیل قرابت زیاد و زندگی توأمان، هر گونه سوء نظر از سوی ایشان نسبت به آن زن منتفی است، با این تفاوت که نه نیروی جنسی در اینان خفته است، و نه سایر زنان می توانند در برابر آنان فاقد حجاب باشند (بند ه). و سرانجام فقدان بروز تمایلات جنسی را اختیار و غیر قهری می توان دانست که این مورد، اشاره به مردان صالح و شخصیت های پخته ای دارد که از پنجرۀ شهوانی به زنان نمی نگرند و به همین سبب در وی احساس اطمینان به وجود می آورند (بند و).
بعید نیست که این عبارت در قرآن به گونه ای تنظیم شده باشد که همۀ احتمالات بالا را در بر گیرد، زیرا نقطۀ اشتراک آن ها عبارت از اشخاص بی نظر، بی خطر و غیر شهوانی است و این نقطۀ مشترک، با تعبیر (التَّبِعِینَ غَیرِ أُولی الارْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ) مغایر نبوده و بلکه با آن همآهنگ و مطابق است» (۶۶).
گروه ۱۲، کودکان بی خبر هستند: أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ آخرین گروه محارم زنان، گروه کلی “کودکان” که از حیث سن و سال نقطه مقابل مردان هستند. کودکانی که فاقد آگاهی نسبت به رازهای جنسی بوده و یا توانائی رویارویی جنسی با زنان را ندارند و به همین دلایل به محرم بودنشان حکم شده است. در اینجا عبارت به چند فرم مختلف ترجمه شده است: «کودکانی که هنوز به رازها و جاذبه های نهان جنسی زنان پی نبرده اند» و یا « کودکانی که از شرمگاه زنان، آگاهی ندارند » (۶۷). مرتض مطهری در این باره می گوید: «کودکانی که از امور جنسی بی خبرند، یا توانائی ندارند. این قسمت را نیز دو جور می توان تفسیر کرد… کودکانی که بر امور نهانی زنان آگاه نیستند. و ممکن است مفهوم غلبه و قدرت را بدهد، پس معنی چنین می شود: کودکانی که بر استفاده از امور نهانی زنان توانایی ندارند» (۶۸).
با توجه به گروه های محارم نسبت به زن، معلوم و مشخص می شود که هدف اصلی از پوشش، جلوگیری از فحشاء و زنا است، و نه ستر مو و یا حجاب شرعی.
لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ
بخش پایانی آیه چنین است: وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ ۚ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
در این آیه، سه بار کلمه زینت بکار برده شده است و در قسمت قبل دیدیم که منظور از زینت، اندام طبیعی است، و نه زیور آلات و آرایش، و یا جامه و پوشاک. حال بر مبنای زینه بر ناحیۀ پایین تنه و ران، بحث را ادامه می دهیم
قرآن در ابتدای آیه، به نهی فحشاء جنسی پرداخت (یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ ). سپس در همین راستا زنان را از “نمایان ساختن اندام” نهی کرد (لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ) و با توجه به واقعیت آن عصر، دو دستور صادر کرد. دستور اول “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ”، مربوط به تردد زنان و حالت ایستادنشان است که شرح آن گذشت و مشخص شد که می بایست شکاف ها و فاصله های باز را ببندند تا به ویژه ناحیۀ دامن و سینه شان پوشیده گردد، و دستور دوم (لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ) که مربوط به زمان نشستن و قرار گرفتنشان بر روی زمین است. و مراد این است که به هنگام نشستن، نباید بین پاهاشان فاصله بیفتد یا زانو ها بالا رود تا پائین تنشان (شامل ران، لمبر، فرج و شرمگاه) نمایان نگردد (۶۹).
با این دو رهنمود می توان نتیجه گرفت که قرآن خواهان دقت در پوشش دو بخش اندام، یعنی “ناحیه دامن” و ” ناحیه سینه و پستان” شده است.
با این زاویه زینه = با خلخال. اگر زینه را جامۀ خاص بدانیم که نقش پوشانندگی اش کم رنگ، و در عوض جنبه تزینی آن با استفادۀ خاصش بیشتر مطرح است. این پوشاک و زیور خاص همان چیزی است که در متون کهن خلخال نامیده می شود. اما خلخال بر خلاف تصور رایج لزوماً به معنای زیور و حلقه ای که به مچ پا می بستند نیست، بلکه پارچۀ نازک و یا رشته مانند و جواهر نشانی بود که به ران و یا دور ناحیۀ دامن می بستند. بر این اساس ترجمۀ عبارت چنین می شود: « زنان مؤمن نباید پاهاشان را به نحوی قرار دهند که پوشاک مزیّن و پنهان [در زیر دامن] شان نمایان گردد.»
«خط محوری آیه که صیانت جنسی است و در مطلع آن آمده بود و در طول آیه مورد توجه قرار گرفت در این عبارت نیز دنبال شد و طی آن از زنان مؤمن خواست که دست از فریبندگی و دعوت به آلودگی بردارند» (۷۰). و این امر، مستمر و همه زمانی و همه مکانی است.
«نشان ابتناء تمام رهنمودهای آیه بر حول پرهیز از آلودگی جنسی را در انتهای عبارت کنونی می توان سراغ گرفت، آنجا که خواهان توبۀ همگانی مؤمنان از عملکرد سابقشان شده است (تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)… در اینجا از زنان مؤمن می خواهد که با قصد عرض اندام و نمایش زیبایی های نهان به تردد در سطح جامعه نپردازند: لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ. گفتنی است که پیش از این عبارت، جملۀ وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ نیز یادآور آیۀ جلباب بود که در هر دو، توجه به مراقبت از جامه های رها، نادوخته و نارسا داده است» (۷۱).
حجاب متعارف، و حکم قرآن:
بی گمان حساس ترین توضیحی که قرآن در بارۀ پوشش زنان آوده، عبارت “لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ” می باشد که پیش تر به آن پرداخته و نظرات مختلف آورده شد و اینک استخراجِ “معنای” مَا ظَهَرَ مِنْهَا، و اقدام به تعیین “مصادیق” معنای برگزیده، و سرانجام حکم قرآن در بارۀ حجاب متعارف و مرسوم در پیش از نزول وحی، آورده می شود (۷۲).
«مقدمۀ معنای مَا ظَهَرَ مِنْهَا: یکی از مهم ترین چالش ها در عبارت “لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا…”، دستیابی به “معنای” مَا ظَهَرَ مِنْهَا، که انتخاب یکی از دو موردِ “اندام ظاهر و نمایان”، یا “ظهور موردی اندام” است، می باشد:
الف- اندام ظاهر و نمایان: بر این اساس مَا ظَهَرَ مِنْهَا اشاره به اعضای مشخص و بخش های معین از اندام زنان دارد و در نتیجه عبارت چنین معنا می شود: «زنان مؤمن نباید اندام و زیبایی ها شان را نمایان سازند، مگر آن بخش هایی که [معمولاً] نمایان و ظاهر هستند…».
ب- ظهور موردی اندام: اما بر اساس مَا ظَهَرَ مِنْهَا، اشاره به عضو، بخش معینی از پیکر نداشته، بلکه به معنای ظهور موردی و برهنگی ناخودآگاهِ بخش هایی از اندام است و در نتیجه عبارت چنین معنا می دهد: “زنان مؤمن نباید اندام و زیبایی هاشان را نمایان سازند، مگر این که [خود بخود] نمایان شود، [و از لباس بیرون زند] …” (۷۳). صاحب بدایه المجتهد و نهایه المقتصد ابن رشد الحفید، ج۱، ص ۹۵، هر دو احتمال را فهرست کرده و وجود هر یک از این دو قول را در ترجمه های معاصر می توان سراغ گرفت: “… جز آن مقداری که نمایان است” (ترجمه ناصر مکارم) و “… جز آنچه قهراً ظاهر می شود” (ترجمه مهدی الهی قمشه ای).
« تفسیر اول. توجه به اندامی دارد که معمولاً نمایان و فاقد پوشش بوده و به بیانی دیگر ذاتاً آشکار بودند. این قول را می توان برای آسانی کار، «اندام نمایان» نام گذاری کرد. تفسیر دوم، توجه به بیرون زدنِ اندام پوشیده، و ظهور ناخودآگاه دارد. در این برداشت، ظهور و برهنگی، بر اندام عارض می شود. این قول را نیز می توان «ظهور موردی» یا پدیدار شدن اتفاقی اندام پوشیده نامید»، و به طوریکه خواهید دید این تفسیر با متن قرآن همآهنگی ندارد و با دنبالۀ آیه در تضاد است.
همچنانکه گفته شد قول اول مشهورتر و درست بوده و استثناءِ آیه مربوط به آشکار بودن بخش هایی از اندام است که معمولاً فاقد پوشش بودند، زیرا:
۱- در دیگر آیات قرآنی، ” مَا ظَهَرَ” در کنار “مَا بَطَنَ” قرار گرفته و چون مَا بَطَنَ به معنای چیزهای پنهان است، و نه چیزهایی که گهگاه پنهان می شوند، بنابراین مَا ظَهَرَ مِنْهَا که نقطۀ مقابل آن است، به معنای اندام نمایان و ظاهر می باشد، و نه اندامی که گهگاه به صورت ناخودآگاه ظاهر می شود.
۲- … از آنجا که در ادامۀ همین آیه، صریحاً سخن از زینه مخفی و غیر ظاهر (در مقابل زینه ظاهر و نمایان) شده است، « لَا یَضرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ»، بنابر این خود آیه قائل به تقسیم مذکور می باشد، و در نتیجه مَا ظَهَرَ مِنْهَا را به معنای اندام نمایان و زیبایی های آشکار می گیریم (۷۴).
۳- «با استنباط ظهور اتفاقی از مَا ظَهَرَ مِنْهَا، ترجمۀ عبارت، چنین می شود: «زنان مؤمن نباید زینت و پیکرشان را نمایان سازند، مگر این که ناخواسته آشکار شود …». اما این تفسیر حاوی توضیح واضحات بوده که از ساحت قرآن به دور است، زیرا بلا اشکال بودن ظهور ناخود آگاه، بدیهی بوده و همه فهم است. اما از آن گذشته به گواه خود آیه، وقتی زنان عصر پیامبر، حتی در پوشش “ارادی” حساسترین بخش های پیکرشان بی مبالات بودند، در نتیجه جایی برای رفع ابهام ظهور “غیر ارادی” اندامشان وجود نداشت. آن ها مگر در موارد خود آگاه، انگیزۀ درستی برای پوشش داشتند که در پی آن منتظر کسب تکلیف در خصوص موارد ناخواسته باشند، یعنی همان موارد ناخواسته ای که از دایرۀ تکلیف بیرون بوده و نیازی به حکم جداگانه ندارد». بنابر این «ترجمۀ عبارت» با توجه به معنایی که برای ما ظهر منها انتخاب شد، چنین است: «زنان مؤمن نباید به جز اندامِ [معمولاً] نمایان، [مابقی] اندام و زیبایی هاشان را آشکار سازند…».
مصادیق مَا ظَهَرَ مِنْهَا:
مصادیق مَا ظَهَرَ مِنْهَا (یا برهنگی های مجاز): «باید بررسی کرد که این نواحی مجاز به کشف، کدامین بخش از اندام بانوان بوده و به عبارت دیگر مصادیق مَا ظَهَرَ مِنْهَا چه اعضایی از پیکر بود. پس باید جستجو کرد که زنان عصر پیامبر نسبت به پوششِ چه بخش هایی از پیکرشان، فاقد برنامه بوده و معمولاً آن بخش ها را نمایان و باز می گذاردند؟ پاسخ این است که آنان تدبیر و برنامه ای برای پوشاندن “صورت، گردن، موی سر، دست ها از آرنج به پایین و پاها از زانو به پایین” نداشتند، و برهنگی این مواضع کاملاً رایج و فاقد هر گونه قبح و اشکالی بود» (۷۵). در آن دوره این قسمت های فوق از تن پوشیده نبود، و قرآن با انشاء جملۀ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا، تداوم رسم جاری زنان را بلا اشکال دانسته و آن رویه را تصدیق کرده است.
واکنش قرآن در قبال پوشیدگی و برهنگی رایج:
در اینجا این پرسش مطرح است «که اگر رسم مذکور بلا اشکال است، پس در این صورت آیه چه چیزی از زنان مؤمن خواسته است؟ پاسخ این است که زنان علاوه بر این که مطابق آنچه در بالا آمد، اساساً برنامه ای برای استتار “صورت، گردن، موی، ساعد، ساق، کفین و قدمین” نداشتند، همچنین در پوشش سایر مواضع حساس تر پیکرشان (شامل تنه، ران و غیره) که معمولاً پوشیده و دارای جامه بود، نیز بی مبالات، فاقد حساسیت، و عاری از عزم و جزم بودند. پس قرآن با توجه به این دو واقعیت (الف- مکشوف بودن صورت، گردن، موی، ساعد و ساق، ب- بی مبالاتی در استتار تنه، ران و بازو) از خود واکنش نشان داد و عبارت «لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ» را نازل کرد تا حکم خدا را در مورد دو رویه، ابلاغ کند. بر این اساس واکنش قرآن، به همراه نتایج حاصله از این قرار است:
۱- از زنان مؤمن خواست که اندام و زیبایی های معمولاً پوشیده (شامل تنه، ران و بازو) را محافظت کنند و در این راستا خواستار رفع شکاف ها و کاستی های جامه شد، تا موجب ظهور مواضع مذکور نشود …، و خواستار اطمینان در این باره شد: لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ.
۲- اما در مورد اندام معمولاً مکشوف و باز (شامل صورت، گردن، مو و دست و پا از آرنج و زانو به پایین) رهنمود جدید و اصلاحی صادر نکرد و تداوم وضع سابق را بلا اشکال دانست (إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا). زیرا به گواهی همین آیه و تفسیراتش، حتی در پوشاندن “فرج و دامن” و “سینه و پستان” نیز بی مبالات بودند (… یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ … وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ).
نتیجۀ شماره ۱ و ۲ اینکه زنان می بایست در استتار اندامشان دقت، و از بی مبالاتی دوری می کردند، ولی در مورد بخش هایی که معمولاً خارج از دایرۀ پوشش بود، فاقد تکلیف بودند» (۷۶).
این آیۀ حجاب، متعارف و رایجِ زمانِ خود را مبنا قرار داده، اما دربست هم آن را نپذیرفته است، آیه در صدد است که با گوشزد کردن نقاط ضعف، حجاب متعارف و رایج زمان را کار آمد تر سازد، تا بتواند از بروز پنجره های مبتنی به فحشاء که در صدر آیه آمده است، جلوگیری به عمل آورد. بنابراین تعیین مورد در قرآن اصل نیست، بلکه صرف کار آمدی منجر به فحشاء، تنها خواست آیه است. و با توجه به آیۀ جلباب که قبلاً آمد، این کارآمدی از طریق توجه به تشخیص عقل و عقلا در هر زمان فراهم است.
در پایان بررسی آیه ۳۱، بر مبنای آنچه گفته شد، ترجمۀ آیه چنین می شود:
«متن آیه: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ ۚ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه: [ای پیامبر!] به زنان مؤمن بگو چشم از آلودگی جنسی فرو پوشند و دامن از ارتکاب فحشاء مصون دارند و [برای تحقق آن] به غیر از زیبایی های [معمولاً] پیدا [در برابر مردم شامل: صورت، مو، گردن، و نیمه پایین دست و پا]، زیبایی های [معمولاً] نهان [شامل: تنه، ران و بازو] را جز در برابر شوهر، پدر، پدر شوهر [، داماد]، پسر، پسر شوهر[، شوهر مادر]، برادر، پسر برادر، پسر خواهر [، دائی، عمو]، زنان، غلام زرخرید، سایر مردان بی طمع و کودکان بی خبر، نمایان سازند و باید [برای نمایان نشدن زیبایی های نهان] جامه و پوشاک را بر روی شکاف ها [و دروازه های جامه در نواحی تنه، سینه، دامن و پهلو] قرار دهند. و نباید برای نمایاندن زیبایی های نهان شان به تردّد و قدم زنی بپردازند. و همۀ شما مؤمنان، شرمنده و پشیمان [از گذشته با بکار بستن رهنمود های مذکور] به سوی [خواست] خدا باز گردید تا بلکه [از آلودگی های جنسی و اخلاقی] رهایی و نجات یابید» (۷۷).
۷- آیۀ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ، وضع ثیاب (جامه نهادن):
آیۀ ۶۰ سوره نور که به آیۀ ثیاب یا جامه نهادن، مشهور است. این آیه، حکم قرآن را در مورد «لزوم حجاب و پوشش، از زنان یائسه و کهن سال برداشته است» (۷۸).
«و بر زنان از کار افتاده ای که [دیگر] امید زناشویی ندارند، گناهی نیست که پوشش خود را کنار نهند [به شرطی که] زینتی را آشکار نکنند؛ و عفت ورزیدن برای آنها بهتر است، و خدا شنوا و داناست» (۷۹).
این آیه بر خلاف آیات قبلی که نوعی پوشش را خواستار بودند، طی «الْقَوَعِدُ مِنَ النِّساءِ الَّتی لا یَرْجُونَ نِکاحاً» خواهان نبودن پوشش برای گروهی از زنان است. متن آن روشن است که نفیاً یا اثباتاً، به بحث حجاب ارتباطی ندارد، و در نتیجه می توان آن را از جملۀ آیات حجاب و پوشش به حساب نیاورد (۸۰).
هدف از حجاب و پوشش:
با مشخص شدن انگیزه و هدف قرآن از حجاب و پوشش، نکات دیگری روشن خواهند شد. اهداف قرآن در امر حجاب و پوشش عبارتند از:
۱- نگهداری از سرما و گرما،
۲- تکمیل زیبایی آفرینش*
۳- صیانت جنسی، و اعلام پرهیز از آلودگی.
۱- نگهداری از سرما و گرما:
وظیفۀ محافظت از سرما و گرما در انسان بر خلاف حیوانات به خود انسانها واگذار شده است و قرآن این هدف را به صراحت نام برده و می فرماید: « … وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرَابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ … و خدا برای شما تن پوش هایی مقرر کرده که شما را از گرما [ و سرما] حفظ می کند و تن پوش ها [زره ها] یی که شما را در جنگ حمایت می نماید» (۸۱). پس جدی ترین کابرد پوشاک و جامه، نگهداری از سرما و گرما است.
۲- تکمیل زیبایی آفرینش:
زیبایی چنان در عرصۀ خلقت و نزد همۀ انسانها ارزشمند و از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است که خداوند وقتی از آفرینش زمین و گسترش آن نام می برد، تمامی آفریدۀ خود را در زمین زیبا بهجت آفرین می خواند: «وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ؛ (سورۀ ۵۰ ق، آیۀ ۷، و یا سورۀ حج، آیۀ ۵) و زمین را گسترانیدیم و در آن لنگرهایی افکندیم و در آن از هر [چیز] جفت زیبا [دل انگیز] رویانیدیم» .و موزون نام می برد: وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ (سورۀ ۱۵حجر، آیۀ ۱۹) (زمین را گسترانیدیم و در آن کوه های استوار افکنیدم و همۀ چیزهای متناسب [زیبا] در آن رویانیدیم). و انسان را اشرف آنها معرفی می کند.
خداوند وقتی از آفرینش انسان در قرآن سخن به میان می آورد، از زیبایی چنین آفرینشی در عرصۀ خلقت به خود تبریک می گوید و او را در عرصۀ خلقت ممتاز می گرداند و معرفی می کند.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ… فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است) (سوره ٢٣ مؤمنون، آیه های ۱۲ و ۱۴) خداوند این آفرینش ممتاز خود را چنین توصیف می کند:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ «ما انسان را به زیباترین و والاترین صورت در عرصۀ خلقت آفریدیم» (سورۀ ۹۵ تین، آیۀ ۴). بنابر این زیبایی پیکرۀ انسان خارق العاده است. اما از آنجا که در طول تاریخ و در همۀ جوامع از لباس به عنوان وسیله ای که به انسان زیبایی می بخشد و یا انسان را زیباتر می کند استفاده شده و می شود، قرآن نیز این به این خواست طبیعی انسان که امری مستمر در تمامی دوران ها بوده و خواهد بود، صحه گذاشته و آنرا در آیات حجاب به انسان یادآور شده است.
در آیات مربوط به حجاب چند بار واژۀ “زینه” بکار رفته و بسیاری از مفسران مراد از آن را جامه و لباس می دانند. همچنین در یک آیه از واژۀ “ریشاً” استفاده شده که آن را نیز دالّ بر لباس و پوشاک می دانند. وقتی زینت را منطبق بر جامه و لباس بدانیم و چون زینه (و ریشاً ) آن چیزی است که باعث زیبایی می شود، پس در قرآن از جامه و لباس به عنوان یک وسیلۀ زیبا کننده آدمی یاد شده است! (۸۲).
دیدن زن زیبا، روا است:
زیبایی از چنان اهمیتی برخوردار است که بنا بر روایت، تماشای زن زیبا اگر به شرط قصد پاک و خارج از پلشتی باشد و حتی خوشایند بیننده و موجب شگفتی اش باشد، “روا و شرعی” قلم داد شده است: «به نقل از علی بن سوید گفت به امام کاظم عرض کردم: من گرفتار نگاه کردن به زن زیبایی [؟ زنان زیبا] هستم که دوست دارم به او [؟ آنها] نظر کنم، فرمود: ای علی مانعی ندارد هنگامی که خدا از نیت تو راستی را بداند و از زنا حذر کن که آن برکت را نابود می سازد و دین را هلاک می کند» (۸۳). و حتی مطابق روایت منتسب به پیامبر، نگریستن به زنان زیبا رو تأثیرات مثبتی نیز به همراه دارد: «دیدن زن خوبروی و سبزه [زار] بینایی را فزون می کند» (۸۴). به منظور زیباتر ساختن پیکر در راستای آفرینش خداوند است که پیامبر فرمود: «بهترین عطر مردان آن است که بویش عیان و رنگش نهان باشد، و بهترین عطر زنان آن است که رنگش عیان و بویش نهان باشد» (۸۵).
انسان که به خودی خود زیبا است، وقتی جامه بر تن می کند، زیباتر و آراسته تر می گردد. امری مستمر در طول تاریخ است که زنان و مردانی که جامه بر تن دارند در مقایسه با مردم برهنه که به زیبایی خدادادی اکتفا می کنند، بر زیبایی و آراستگی خود می افزوده اند و باز امر مستمر این است که یکی از کاربرد مهم لباس در نزد آدمیان، تکمیل زیبایی و آراستگی بیشتر خود می باشد. و بدین لحاظ انسان خواسته که با بهره گیری از پارچه و جامه، بر زیبایی خود بیفزاید و در واقع به آفرینش، زیبایی بیشتری دهد. آیات قرآن نیز آراستگی و زیبایی به وسیلۀ لباس را مورد تأکید و پذیرش قرار داده است.
وقتی خداوند می فرماید: «… خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ، هنگام حضور در خانۀ خدا جامه هاتان، که مایۀ زیبائی شما باید باشند را بر تن بیارایید» (سورۀ ٧ اعراف، آیۀ ۳۱)، معلوم است که منظور از «زِینَتَکمْ» در اینجا لباس های زیبای انسان است، و الا خود انسان با زیبایی طبیعی اش در مسجد حاضر می شود و دیگر لازم نبود که خداوند بفرماید: خُذُوا زِینَتَکمْ، و در همین رابطه روایت است که «امام حسن چون به نماز می ایستاد، بهترین جامه هایش را بر تن می پوشید. به او گفته شد: ای پسر رسول الله، چرا بهترین جامه هایت را می پوشی؟ وی پاسخ داد: خدا زیبا است و زیبایی را دوست دارد، پس من نیز خود را برای پروردگارم می آرایم. خدا در قرآن می گوید: خُذُوا زِینَتَکمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ (هنگام نماز جامه های زیبای تان را بر تن کنید)، به همین دلیل دوست دارم بهترین جامه هایم را بپوشم» (۸۶).
خداوند بعد از ذکر همین آیۀ ۳۱ اعراف می فرماید:« قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ… بگو چه کسی [در ایام حج و در مساجد، استفاده از] جامه های آرایندۀ اندام را که خداوند برای بندگانش پدید آورده، تحریم نموده است؟» (۸۷).
بنابر این روشن است که جامه و پوشاک از جمله برای آراستگی و زیبایی مورد استفاده قرار می گرفته و می گیرد.
هدف سوم- صیانت جنسی، و اعلام پرهیز از آلودگی:
در توضیح آیاتی که به نحوی با حجاب در ارتباط بود، توضیح داده شد که هدف از آیات ذکر شده، چه می باشد و اکنون نیز به همان توضیح ها باز می گردیم، اما این نکته در خور یادآوری است که مهمترین فلسفۀ پوشش که از آن به حجاب شرعی یاد می شود، صیانت جنسی و اعلام پرهیز از آلودگی جنسی است. در این رابطه چند سؤال مطرح است:
۱- آیا حجاب به خودی خود هدف است، و یا به وسیلۀ آن، هدف دیگری تعقیب می شود؟ ۲- اگر حجاب به خودی خود هدف نیست، در این صورت هدف قرآن از امر حجاب چه می باشد؟ ۳- آیا امر حجاب، مطلق است و بستگی به شرایط، محیط و زمان ندارد و حجاب یک مسئله اجتماعی است و مقید به زمان و شرایط اجتماعی است؟ ۴- میزان پوشش لازم برای تحقق هدف قرآن چقدر است؟ (۸۸). برای پاسخ به پرسش ها به طور مختصر به سراغ قرآن و آیاتی که به مقولۀ حجاب و پوشش پرداخته است، می رویم.
در آیۀ ۵۹، سورۀ ٣٣ احزاب: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَنِ سَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ۚذَٰلِکَ أَدْنَی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا. وقتی آن را مورد مطالعه قرار دادیم، معلوم شد که نظر قرآن معطوف به شرایط خاصی بود که زنان مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند و برای اینکه شناخته شوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند، این آیه نازل شد. در اینجا هدف قرآن از صدور حکمِ “حجاب یا پوشش مازاد” به صراحت خود آیه “عدم ایذاء” بود (فَلَا یُؤْذَیْنَ) است، و روشن است که حجاب و پوشش در این آیه خودش هدف نبوده، بلکه صرفاً وسیلۀ تحقق هدف دیگری که صیانت جنسی و رفع مزاحمت است، می باشد.
آیه های ۵۳ و ۳۳ سوره احزاب: «اگر محتوای این دو آیه که در بارۀ زنان پیامبر (که متأثر از اوضاع رایج زنانِ آن عصر) است، مربوط به پوشش باشد، در این صورت به گواهی متن هر دو آیه و مؤیدات روایی و تاریخ که آورده شد، مربوط به جوّ آلوده، سوء ظن جنسی و خطر معاشقه است. این ادعا از عبارات «أَطهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنّ»، «لا أَن تَنکِحُوا أَزْوَجَهُ مِن بَعْدِهِ»، « وَ لا تَبرَّجْنَ تَبرُّجَ الْجَهِلِیَّهِ الأُولی»، «لِیُذْهِب عَنکمُ الرِّجْس» که در متن آیه بکار رفته، به دست می آید». «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذَٰلِکَ أَدْنَی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا» (احزاب، ۵۹) . و «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب، ۳۳). بنابر این هدف آیات از وضع حجاب و پوشش مفروض، رفع زمینۀ آلودگی و اختلاط، سالم سازی خانۀ پیامبر، و محدود سازی بیمار دلان پر هوسی بود که به سرای حضرت تردّد می کردند» (۸۹).
آیۀ ۳۱، سوره ۲۴ نور: قرآن در ابتدای آیه، خواستار “چشم پوشی زنان [از آلودگی]” شده و لزوم “صیانت جنسی” را به آنان گوشزد نموده: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ». «وجود جامه های نامطمئن و بی مبالاتی در اتصال آن ها، و ظهور موردی اندام پنهان در پایین تنه و سینه، عاملی بود که زمینۀ بروز فحشاء را تقویت می کرد و به همین دلیل قرآن خواستار اطمینان از پوشیدگی مواضع حساس شد». وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا، و در همین جا عدم رعایت حجاب در برابر “مملوکان، نا بالغانِ بی انگیزه و مردان بی خطر” را مجاز دانست: «أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ».
پس این همه نشان می دهد که رعایت پوشش به خودی خود مراد آیه نیست، زیرا اگر اینگونه می بود می بایست در همۀ شرایط (حتی اگر شرایط وخیم جنسی در جامعه نبود)، و بی استثناء در برابر همۀ مردم، حتی سه گروه فوق الذکر، رعایت می شد. پس بنابراین آیه مطلق نبوده، بلکه ناشی از شرایط قابل تحصیل از متن آیه است که در کنار سایر آیات حاکی از وجود افسار گسیختگی جنسی در آن روزگار است. متن آیه چنین است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ …» (۹۰). نتیجه اینکه، امر مستمر آزار جنسی است.
با توجه به توضحاتی که داده شده است، حجاب و پوشش به خودی خود هدف نیست، زیرا رعایت آن بر خلاف بسیاری از احکام مستقل قرآنی، هیچگاه به صورت مطلق و به عنوان حکمی مستقل نیامده است. در قرآن، با توجه به امر مستمر آزار جنسی که در طول تاریح زنان از آن رنج می برده و همیشه مورد اذیت و آزار جنسی قرار می گرفته اند، و در جامعۀ عصر نزول قرآن شرایط بس آلوده و ناهنجار بوده است، و وجود این فضای مورد اشاره به جملۀ «یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ» به صراحت در خود آیه ۵۹ سورۀ احزاب ذکر شده که «ذَلِکَ أَدْنَی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ»، و یا مانند «لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ» از جملۀ دیگر همین آیه ٣١ سورۀ نور «قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»، شاید تنها مواردی که بتوان آنها را مصداق حکم شرعی مستقل و مطلق نامید، آیات ۲۶ اعراف، آیات مربوط به داستان آدم، و در سورۀ اعراف (آیۀ ۲۶) و آیات ۳۰ و ابتدای ۳۱ نور باشند که در همگی این آیات، تنها خواستار «استتار فرج و شرمگاه» شده است و حتی همین استنباط هم با خدشه های جدی روبرو است و اساساً اطمینانی در دست نیست که عبارت «یحْفَظوا فُرُوجَهُمْ» و «یحْفَظنَ فُرُوجَهُنَّ» به معنای پوشاندن فرج و شرمگاه باشد. بلکه چنانکه قبلاً توضیح داده شد به احتمال زیاد به معنای عدم ارتکاب زنا و رعایت پاکدامنی است و سالم و پاکیزه گرداندن جامعۀ عصر نزول قرآن از آلودگی های مختلف جنسی بوده است (۹۱). با توجه به آنچه گفته شد حجاب شرعی تابعی از “شرایط جنسی زمان وحی” و متأثر از “اوضاع غیر عادی” آن است و قرآن امر مستمری را بیان کرده است، و امر مستمر این است که این آزار وجود داشته و دارد. و این نگاه واقعی آیات قرآن، بیان مسائل جلوگیری از آزار جنسی زمان ما نیز می باشد. در تأیید وابستگی حجاب به “فقدان امنیت جنسی”، موارد معافیت حجاب در آیات قران قابل استناد هستند. چنانکه وقتی زنان دارای امنیت جنسی باشند، از حکم حجاب معاف اند: ۱- زنان یائسه یا مسن که خطر جنسی تهدیدشان نمی کند، (نور۶۰)، ۲- همۀ زنان در برابر محارم شان، زیرا محرم یکدیگر بوده، ازدواجشان حرام است و به همین خاطر دارای امنیت اند (نور۳۱)، ۳- زنان در برابر “بردگان زرخرید” و ” مردان بی خطر و فاقد سوء نظر” و کودکان نابالغ (نور، ۳۱) (۹۲).
وقتی حجاب به خودی خود هدف نیست، پرداختن اجمالی به اصل پوشش کفایت می کند و ورود به جزئیاتش چندان لازم نمی نماید. میزان و اندازۀ پوشش را هم شیئی جنسی نشدن زنان معین می کند، و قرآن نیز به سَتر اندام لباسدار و پنهان تأکید ورزیده است: «لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ … وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ». و اینکه محدودۀ دقیق هر یک از زینها را مشخص نکرده، به شرایط زمان و مکان و هدف اصلی که جلوگیری از فحشاء و آزار جنسی زنان است، معین می کند. و در حقیقت بنا به نظریۀ اجتهادی مرحوم فیلسوف دکتر و مجتهد مهدی حائری یزدی، روسری و حجاب امری اجتماعی است و در هر زمانی با توجه به شرایط زمان و مکان قابل تغییر است(۹۳). بنا به آنچه در قسمت های مختلف این اثر آمده است، زنان در عصر پیامبر صورت، مو، گردن، پاها (از زانو به پایین) و دست هاشان (از آرنج به پایین)نمایان بود. ولی اغلب جامه هایی که برای استتار تنه، ران و بازو داشتند، عزم راسخی برای پوشیدن این نواحی نیز نداشتند. بنابر این، خواست آیۀ حجاب عبارت از “اطمینان از پوشیدگی اندامِ لباسدار شامل تنه، ران و بازو و تداوم جواز کشف اندام ظاهر، شامل صورت، مو، گردن، ساعد و ساق” است، و شاید ابن جنید اسکافی به همین علت رأی به کفایت پوشش عورتین (شرمگاه جلو و عقب)، چه در مورد زنان، و چه در مورد مردان، داده است. قرآن به صورت مطلق و بی قید و شرط، هیچ توصیه و اندازه ای برای پوشش، چه در مورد مردان، و حتی زنان ندارد (۹۴). حال که رأی و حکم قرآن در مورد حجاب معلوم شد، شاید برای بسیاری از مسلمانان و حتی غیر مسلمانان این سؤال مطرح شود یا باشد که وقتی که قرآن چنان شرایطی را در مورد حجاب بیان نکرده است، و حجاب یک امر اجتماعی، اقلیمی و سنتی است، پس این همه آراء متفاوت و گاه متضاد که بنام قرآن و اسلام رایج گشته، از کجا پیدا شده است؟ علاوه بر آنچه تا به حال ذکر شده است، چند نکته علت اصلی چنان پدیده ای است:
۱- علت العلل تمامی اینها این است که قرآن را که هستۀ اصلی و مرکزی اسلام است، برای اهداف مشخصی از اصل انداخته، و تبدیل به فرع کرده اند. و در حقیقت احادیث و روایات در فقه اصل قرار گرفته و قرآن فرع بر آن. و به قول علامه طباطبائی، فقه از قرآن بریده است. اصل در نزد غالب فقها اخبار و احادیث که یحتمل الصدق و کذب هستند، می باشد و گاهی هم که آیه ای از قرآن بیان می شود، هدف اثبات روایت و یا حدیث و یا تحمیل نظر خود بر قرآن است. علاوه بر آنچه در مقالۀ جعل احادیث و روایات آورده شد، نکتۀ دیگری که برای همه قابل اثبات و تجربه باشد آورده می شود:
قرآن صراحت دارد که آزر پدر ابراهیم است (سورۀ ۶ انعام، آیۀ ۷۴) و در آیات سورۀ ١٩ مریم ۴۲، و سورۀ ۲۱ انبیاء ۵۲، و سورۀ ۲۶ شعراء ۷۰، پدر خطاب شده است. نظر به اینکه آزر بت تراش بوده است، شیعیان کوشیده اند که مفری برایش پیدا کنند، و لذا با انواع تشبث ها و روایات، پدر را تبدیل به عمو کرده اند. گویا قرآن ترس داشته و چون خدا زبان درستی بلد نبوده است، پدر عنوان کرده است، ولی منظورش عمو بوده است. اینان از خود نمی پرسند خدای به این عاجزی و ناتوانی که حتی منظور خودش را هم نمی تواند به درستی بیان کند، به چه دردی می خورد؟ و در نتیجه:
۲- چون قرآن اساساً ضد قدرت است و بیان آزادی و اختیار تصمیم گیری است و از آن نمی توان قدرت مسلط ساخت، حدیث و روایات اصل قرار داده می شود، و با کمک آن به ساخت قدرت دست زده می شود.
۳- قرآن را بیان اموری گذرا و موردی تلقی کردن و نه بیان امور مستمر در تاریخ.
۴- به منظور حفظ قدرت سیاسی و تحمیل قدرت خود بر مردم، گاه امور شرعی را به امور سیاسی بدل می کنند و از این طریق هر کس که صدایش در آید، به عنوان مخالفت با دین صدایش را خفه می کنند.
۵- مردم با تقلید و چشم و گوش بسته هر چیزی که به خوردشان داده شود را پذیرا می شودند.
۶- به لغات معنای مورد نظر و امروز خود را دادن، و توجه نکردن به معنای صحیح لغات در موقع نزول قرآن که با شرایط زمانی مکانی و سنتی آن زمان، همآهنگ بوده است.
حال که نظر قرآن در مورد پوشش و حجاب و هدف آن نسبتاً روشن شده است، در دو مقالۀ آینده، بحث در مورد تاریخ و نظر فقها در طول تاریخ و نیز رسم و رسوم دنبال می شود.
یادداشت و نمایه:
۵۲- حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص ۵۷۵؛ به نقل از مسئله حجاب، مرتضی مطهری، ص ۱۵۳.
۵۳- همان سند، ص ۵۷۵.
۵۴- همان سند، ص ۵۷۵ و ۵۷۸.
۵۵- همان سند، ص ۵۷۹.
۵۶- همان سند، ص ۵۷۹ و ۵۸۰.
۵۷- همان سند، ص ۵۸۰ و۵۸۱. ص ۵۸۶، به نقل از مسئله حجاب، مرتضی مطهری، ص ۱۶۰.
۵۸- همان سند، ص ۵۹۲.
۵۹- همان سند، ص ۵۹۲؛ به نقل از: الفقه علی المذاهب الخمسه، محمد جواد مغنیه، ص ۸۶.
۶۰- همان سند، ص ۵۸۳، ترجمه تفسیر المیزان ج ۱۵، ص ۱۵۶ و ۱۶۲؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۴۲
۶۱- همان سند، ص ۵۸۳؛ مسئله حجاب، مرتضی مطهری، ص ۱۵۷و ۱۵۸.
۶۲- همان سند، ص ۵۸۶.
۶۳- همان سند ص ۵۸۶؛ به نقل از: مسئلهمرتضی مطهری حجاب ص ۱۶۰.
۶۴- همان سند، ص ۵۸۷، طبرسی، مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۴۲ ( قیل: إنه الشیخ الهم لذهاب إربه).
۶۵- همان سند، ص ۵۸۷ و ۵۸۸.
۶۶- همان سند، ص ۵۸۹.
۶۷- همان سند، ص ۵۹۱.
۶۸- همان سند، ص ۵۹۱ و۵۹۲؛ به نقل از مسئله حجاب، مرتضی مطهری، ص ۱۶۱.
۶۹- همان سند، ص ۵۹۳ و ۵۹۴.
۷۰- همان سند، ص ۵۹۷ .
۷۱- همان سند، ص ۵۹۷ و ۵۹۸.
۷۲- همان سند، ص ۵۹۸.
۷۳- همان سند، ص ۵۹۸.
۷۴- همان سند، ص ۵۹۸ و ۵۹۹.
۷۵- همان سند، ص ۶۰۰.
۷۶- همان سند، ص ۶۰۱.
۷۷- همان سند، ص ۶۰۲ .
۷۸- همان سند، ص ۶۰۹.
۷۹- «وَ الْقَوَعِدُ مِنَ النِّساءِ الَّتی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْس عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیرَ مُتَبرِّجَتِ بِزِینَهٍوَ أَن یَستَعْفِفْنَ خَیرٌ لَّهُنَّوَ اللَّهُ سمِیعٌ عَلِیمٌ، سورۀ ۲۴ نور، آیۀ ۶۰.
۸۰- حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص ۶۲۲.
۸۱- همان سند، ص ۶۲۴، آیه ۸١، سورۀ ۱۶ نحل.
۸۲- همان سند، ص ۶۲۷
۸۳- همان سند ص ۶۲۸ ؛ به نقل از آثار الصادقین، ج ۲۳، ص ۲۸۰، روایت ۲۳۵۷۸، تفسیر نور الثقلین، ج ۳، ص ۵۹۰، + کافی، ج ۵، ص ۵۴۲.
۸۴- همان سند، ص ۶۲۸، به نقل از نهج الفصاحه، ش ۳۱۶۰، + آثار الصادقین، ۳۳۶۶۹.
۸۵- همان سند، ص ۶۲۸، به نقل از نهج الفصاحه، ش ۱۵۱۶.
۸۶- همان سند، ص ۶۲۹ و۶۳۰؛ به نقل از مجمع البیان، ج ۴، ص ۲۴۴ (ترجمه متن)+ تفسیر المیزان، ج ۸، ص ۱۱۴.
۸۷- همان سند، ص ۶۳۰ .
۸۸- همان سند، ص ۶۳۲ و ۶۳۳.
۸۹- همان سند، ص ۶۳۴ و ۶۳۵.
۹۰- همان سند، ص ۶۳۶.
۹۱- همان سند، ص ۶۳۷.
۹۲- همان سند، ص ۶۳۸.
۹۳- در سال ۱۳۷۱ که مرحوم حائری به لندن آمده بود و در منزل مرحوم مهندس صادق امیر حسینی جلسه ای با ایشان داشتیم، نظر شان را در مورد حجاب جویا شدم. در پاسخ به سؤال، نظر اجتهادی خود را به شرحی که در فوق آمد بیان کردند.
۹۴- حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص ۶۴۱.