back to top
خانهدیدگاه هانیماحق پور: خودانگیختگی و نقش آن در پرهیز از بزه‌کاری

نیماحق پور: خودانگیختگی و نقش آن در پرهیز از بزه‌کاری

pazeljahanbiniبرگرفته از «بحث آزاد در باره قصاص»(ابوالحسن بنی صدر ـ نیما حق پور)

 

با توجه به اهمیت «خودانگیختگی» و نقش آن در زیست آدمی، بر آن شدم مباحث مربوط به «خودانگیختگی و نقش آن در پرهیز از بزه‌کاری» را از بحث آزاد خود با استاد بنی صدر در باره قصاص که به صورت کتابی تدوین گشته است، استخراج نموده و آن را به صورت پیوسته، در قالب یک نوشتار جداگانه، منتشر نمایم.

 حق پور :

… انسانها ذی اراده‌اند و می‌توانند گفتار و رفتار و کردار خود را کنترل نمایند و واکنش کور نباشند، بنابراین نمی‌توان و نباید به بهانه نقش اجتماع در وقوع جرائم، مجرم را تبرئه نمود و مستحق مجازات ندانست که اگر چنین باشد، به واقع سنگ روی سنگ بند نمی‌شود چرا که وقوع همۀ جرائم قابل توجیه می‌شوند و مجرمان تبرئه و در نتیجه چرخه «خشونت ـ خشونت» روز به روز گسترده‌تر و مهلک‌تر می‌گردد. (ص 11)

نقش جامعه را در تشخیص و تعیین مجازاتها نباید نادیده گرفت، اما آدمی پدیده‌ای است ذی اراده، پس بر اوست که استقلال و آزادی خود را بکار بندد و در جهت خودانگیختگی روزافزون خویش بکوشد، از این رو شایسته و بایسته است تا آنجا که می‌تواند مزکای خود و جامعه‌اش باشد، و واکنش کور به بدیهای محیطش نباشد و از آدمیت خود غافل نگردد… او مسؤول حفظ و کنترل خود و حتی رشد خویش می‌باشد در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی. اگر آدمیان از این نقش و مسؤولیت خود غافل شوند، وضع زیست خود را روز به روز بدتر می‌کنند، زیرا که همه چیز را به گردن اجتماع می‌اندازند و توان خود را ناچیز می‌پندارند. آیا ایران امروز محصول این غفلت از خودانگیختگی آحادش نیست؟! می‌پرسی چرا رشوه می‌دهی؟! می‌گوید: همه می‌دهند و اگر ندهی کارت راه نمی‌افتد. می‌پرسی چرا خشونت می‌کنی؟ می‌گوید گرگ نباشی می‌خورندت و …

 از آنجا که علت تامه هر جرم و جنایتی، بیشترین نقش را در وقوع آن جرم و جنایت دارد، اگر سهم جامعه بسیار هم باشد، آنکه ضربه آخر را می‌زند، مسؤولیتش بیشتر است چرا که اگر نمی‌زد، آن جرم و جنایت وقوع نمی‌یافت… هر فردی از آحاد جامعه باید به نقش خود در تغییر شرایط به وضع مطلوب، واقف و عامل شود. (ص 19 و 20)

… نباید نقش خودانگیختگی آدمی را کمرنگ نمود، انسانها باید و باید و باید کوشش کنند خود را در بدترین شرایط کنترل نمایند و واکنش کور نباشند، و حتی در رشد خویش بکوشند. انسانیت انسان به این است که ذی اراده است و دارای استقلال و آزادی، و ذاتاً مجبور نیست، بل مختار است و به استناد قرآن؛ در گرو دستاورد خویش است. (ص 24)

بنی صدر :

توجه ناقد گرامی به خودانگیختگی انسان و مسئولیت او بسی ارزشمند است. هرگاه همین توجه به خودانگیختگی جمعی جامعه نیز بگردد، هر یک از دو مسئولیت فرد و جامعه جای خود را پیدا می‌کنند. نه تنها ناقض یکدیگر نمی‌شوند و مسئولیت یکی سالب مسئولیت دیگری نمی‌شود، بلکه با یکدیگر همراه می‌شوند و هستند. خودانگیختگی جامعه که میزان آن گویای میزان رشد آن جامعه نیز هست نیازمند برخورداری جامعه از حقوق جمعی و اعضای آن از حقوق شهروندی و نیز برخورداری جامعه از وجدان همگانی و وجدان اخلاقی و وجدان تاریخی و وجدان علمی غنی و سازگار با خودانگیختگی جمعی است. بدین‌سان، مسئولیت بالا نگاه داشتن خودانگیختگی جمعی با جامعه است. روشن است که، به استناد پائین بودن میزان خودانگیختگی جمعی، فرد نمی‌تواند خویشتن را از مسئولیت مبری بداند. اما برقاضی فرض است که در صدور حکم، این میزان، بنابراین مسئولیت جامعه را لحاظ کند.

این پرسش محل پیدا می‌کند: در جامعه‌ای که قدرت محور است و خودانگیختگی میل به صفر دارد، دستگاه قضائیش به قاضی، برفرض که خودانگیخته و آگاه به اصول راهنمای قضاوت باشد، امکان قضاوت عادلانه را می‌دهد؟ (ص 25 و 25)

حق پور :

موافقم که خودانگیختگی فردی و جمعی، هر یک جایگاه و مسؤولیت خود را دارند و ناقض یکدیگر نمی‌گردند، بلکه یکدیگر را ایجاب می‌نمایند. بنابراین بر قاضی فرض است که در صدور حکم، نقش جامعه را نیز مطمح نظر قرار دهد. اما در مقام پاسخ به پرسش جنابعالی که می‌فرمایید: «در جامعه‌ای که قدرت محور است و خودانگیختگی میل به صفر دارد، دستگاه قضائیش به قاضی، برفرض که خودانگیخته و آگاه به اصول راهنمای قضاوت باشد، امکان قضاوت عادلانه را می‌دهد؟» باید بگویم:

1ـ1ـ در جامعه‌ای که قدرت محور است، لزوماً نباید خودانگیختگی میل به صفر داشته باشد، چرا که اگر اینگونه باشد، اصالت با جبر قدرت خواهد بود نه با خودانگیختگی. آحاد هر جامعه‌ای می‌باید خودانگیختگی خود را به کارگیرند و کوشش در تغییر محوریت قدرت نمایند.

1ـ2ـ بر قاضی خودانگیخته و آگاه به اصول راهنمای قضاوت فرض است که هر گاه بر مسند قضاء می‌نشیند، عادلانه داوری نماید، حال چه دستگاه قضائی بپذیرد و چه وی را تاب نیاورد.

1ـ3ـ اینکه می‌فرمایید «در جامعه‌ای که قدرت محور است و خودانگیختگی میل به صفر دارد»، در تناقض با منظومه فکری فلسفی شما به نظر می‌رسد، چرا که شما قائلید که در حقیقت، میان بد و بدتر انتخابی وجود ندارد و همواره می‌توان گزینه خوب را یافت و انتخاب کرد، بنابراین در جامعه‌ای که قدرت محور است، با انتخاب خودانگیختگی می‌توان محوریت قدرت را بلامحل نمود.

2ـ تشخیص میزان مسؤولیت فرد نسبت به جامعه، در بسیاری موارد، علم خدایی می‌طلبد و قضات بشری را هر چند هم که خودانگیخته باشند و عامل به اصول راهنمای داوری، در این مورد توفیق چندانی نخواهد بود. حتی اگر فرض ‌کنیم که قاضی می‌تواند میزان مسؤولیت هر یک از فرد و جامعه را تشخیص دهد، چگونه و بر چه اساسی جامعه را می‌باید مجازات نماید؟! … در ضمن اگر منظومه فکری فلسفی شما را که در آن «امامت» بر عهده آحاد جامعه است، مبنی قرار دهیم، به تعبیر دیگر اصل را بر خودانگیختگی قرار دهیم، مسؤولیت اصلی هر جرمی که بدست فردی تکمیل می‌گردد، بر عهده هم او خواهد بود. (ص 28 و 29)

بنی صدر :

این‌ امر که در جامعه‌ای که، در آن، پندارها و گفتارها و کردارها و رابطه‌ها، قدرت محور هستند، زندگی دستوری می‌شود، میل کردن خودانگیختگی به صفر، امری واقع است. ربطی هم به مدار بسته بد و بدتر ندارد. خودانگیختگی ذاتی حیات است. پس زایل نمی‌شود، انسانها از آن غافل می‌شوند. پس کار بایسته این‌است که خودانگیختگی را به یادشان بیاوریم. حقوق ذاتی دیگر را نیز به یادشان آوریم و خود نیز الگوی خودانگیختگی و عمل به حقوق ذاتی بگردیم. بدین‌سان، تناقضی وجود ندارد. 

حق پور :

هرگاه در جامعه‌ای قدرت محور گردد و زندگی دستوری شود و در نتیجه خودانگیختگی به صفر میل کند، بنا بر ویژگیهای قدرت[i] و روشهای قدرتمداری،[ii] مدار بسته بد و بدتر نیز به زیرسلطه‌ها القاء می‌گردد.

 بنی صدر :

«مسئولیت اصلی» ترجمان موازنه عدمی نیست و صحیح نیز نیست. زیرا بنابر این که هرکس خود خویشتن را رهبری می‌کند، هرکس مسئول عمل خویش است. و بنابراین که عمل در جامعه روی می‌دهد، جامعه نیز خود خویشتن را رهبری می‌کند، پس مسئول عمل خویش است. لذا، مسئولیت بیشتر و مسئولیت کمتر معنی و محل پیدا می‌کند و تشخیص آن نیز با دادگاه است. بدین‌خاطر است که سیاست شناسان و اقتصاددانان و جامعه شناسان و حقوق دانان و… دستیار دادگاه می‌شوند برای آن که بتواند اندازه مسئولیت هر مسئولی را معین کند.

حق پور :

هر گاه بنا بر استعداد خودانگیختگی آدمی، پرهیز از خشونت و اقدام به خشونت زدایی وظیفه آحاد جامعه باشد، جلوگیری از رخ دادن جرائم نیز، هم مسؤولیت فرد است و هم جامعه، اما در این میان، این فرد خودانگیخته است که می‌تواند علی رغم شدت نابسامانی‌های اجتماعی از ارتکاب جرم خودداری نماید، به عبارت دیگر؛ برای وقوع جرم، هرچند ممکن است نابسامانیهای اجتماعی شرط لازم باشند، اما اراده فرد مجرم شرط کافی و علت تامه است، از این جهت بنده تعبیر به «مسؤولیت اصلی» نموده‌ام. بنابراین در صورتی که فرد مجرم توانایی پرهیز از ارتکاب جرم را دارا بوده است، یعنی مثلاً مجنون نبوده و یا بالغ بوده، او را می‌توان «مسؤول اصلی» وقوع جرم نامید. «لَایُکَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[iii] نیز مؤید این معنا است. در ضمن؛ تعبیر «مسؤولیت اصلی» ترجمان موازنه عدمی است چرا که در موازنه عدمی، هر فردی رابطه خود با دیگر افراد و نیز با جامعه را می‌باید از طریق خدا برقرار سازد، بنابراین اگر رابطه خود را با دیگران بر اساس نابسامانیهای اجتماعی برقرار سازد، رفتار او ترجمان موازنه مثبت می‌باشد. (ص 35 تا 37)

بنی صدر :

یکی از درسهائی که هرگاه آدمی بکار برد، در زندگی، همواره توفیق یار او می‌شود، واکنش نشدن است. توضیح این‌که در برابر عمل خود، واکنش بمعنای عمل متقابل خود به خودی، محروم شدن از ابتکار، بنابراین، غفلت از خودانگیختگی عقل است. حال آن‌که عقل خودانگیخته می‌تواند درنگ کند و عمل نیک دیگری را موضوع کار کند و بر عمل درخور تصمیم بگیرد. تعامل خودانگیخته چنین تعاملی است. این مهم، وقتی آدمی با عمل بد روبرو می‌شود، شفاف‌تر برآدمی معلوم می‌شود: هرگاه، آدمی در برابر عمل بدی واکنش شد، به ضرورت، مرتکب عمل بد می‌شود و یک تخریب را دو تخریب و بلکه بیشتر می‌کند. اما اگر عمل بد را موضوع کار عقل خودانگیخته کند و برآن شود تا اثر عمل بد را بزداید و آن را با عمل نیک جانشین کند، عقل او، هم توان خلاقه خود را بکار می‌اندازد و رشد می‌کند و هم از خودانگیختگی خویش غافل نمی‌شود و هم بدی را با بدی پاسخ نمی‌گوید و با خوبی پاسخ می‌گوید.

معنای در سنت خداوندی تبدیل نیست،[iv] جز این نیست که حقوق سنت خداوندی هستند و تبدیل نمی‌شوند. بنابراین، بنابر سنت، ویرانی برخود افزا و سازندگی نیز برخودافزا هستند. شرکت در ویرانی، خودافزائی ویرانی را بیشتر کردن و برآن افزودن است. چنانکه شرکت در سازندگی نیز بیشترکردن برخود افزائی و شتاب بخشیدن به آن‌است. و شرکت در سازندگی وقتی معنی می‌دهد که دو عمل همسوئی بجویند. وگرنه، میان عمل کننده و عکس العمل شونده، رابطه تابع و متغیر پدید می‌آید. تابع قطعاً از استقلال و آزادی عقل خود غافل می‌شود. متغیر نیز هرگاه به واکنش تابع واکنش نشان بدهد، او نیز از خودانگیختگی عقل خویش غافل می‌شود. (ص 48 و 49)

حق پور :

یکی دیگر از پایه‌های اصلی در استدلالات استاد بنی‌صدر در رد قصاص به معنای «جواز مقابله به مثل» این است که مقابله به مثل «واکنش» است و واکنش پسندیده نیست چرا که «واکنش به معنای عمل متقابل خود به خودی، محروم شدن از ابتکار، بنابراین غفلت از خودانگیختگی است.» نگارنده این پایه استدلالی را نیز صواب نمی‌داند چرا که مجازات هر چه باشد، در مقام «واکنش» است. پس واکنش به خودی خود ناپسند و ناحق نیست، بلکه اگر متناسب جرم نباشد، ناحق است. از این رو وظیفه قاضی در راستای خشونت زدایی در جامعه، داوری بحق و تعیین متناسب مجازات با جرم است و لاغیر. در ضمن از نظر نگارنده، کنشها و واکنشها آنچنان در گرو هم هستند که می‌توان گفت هر کنشی به نحوی واکنش است و هر واکنشی به نحوی کنش، و اگر بگوییم تعیین نقطه صفر برای آغاز کنش محض، انتزاعی است، بی‌راه نگفته‌ایم. به عبارت دیگر؛ هر کنش آدمی به نحوی واکنش به دیگر آدمیان، محیط زیستش، نیازهایش و حتی آرزوهایش است. آنچه مهم است این است که آدمی واکنش بد و ناحق نشود. «واکنش حق» حاصل تصمیم و عمل انسان خودانگیخته است که در چارچوب «موازنه عدمی» با محیطش تعامل می‌‌کند.

استدلال دیگر استاد بنی‌صدر این است که نباید نقش جامعه را در ارتکاب جرائم نادیده گرفت و وقتی جامعه‌ای استبداد زده و مملو از نابسامانی‌های اجتماعی باشد، وسع فرد در خودداری از ارتکاب جرم به تناسب کاهش می‌یابد و بنابراین باید فرد مجرم را به تناسب نقشش در ارتکاب جرم مجازات نمود. حال این سؤال مطرح می‌شود که در چنین جامعه‌ای، جز دعوت آدمیان به غافل نشدن از خودانگیختگی‌شان، آیا راهکار دیگری برای خروج از مدار بسته «نابسامانی اجتماعی ـ ارتکاب جرم» باقی می‌ماند؟ چگونه می‌توان چنین جامعه‌ای را بسامان کرد اگر اکثر آحاد آن از خودانگیختگی خود غافل باشند؟… (ص52)

بنی صدر :

بنا را بر خشونت گذاشتن و مقابله به مثل را در بکاربردن خشونت فروکاستن، زور را مدار عقل کردن و آن ‌را از خودانگیختگی خویش محروم کردن است. از این‌رو، مهم است که در قضاوت، بنابر خشونت زدائی و نیز قدرت (= زور) را ضد ارزش شناساندن و خشونت بکاربردن را تبهکاری باوراندن باشد، بنابراین، قضاوت کردن و مجازات معین کردن بر این اساس باشد. (ص 56)

چون هرکس خود خویشتن را رهبری می‌کند و بر او است که از خودانگیختگی خویش غافل نشود، بنابراین، باید روش واکنش نشدن را بیاموزد، پس، هرگاه از استقلال استعداد رهبری خویش و روش‌های واکنش نشدن غافل شده باشد مسئولیت او سنگین‌تر می‌شود، بی‌آنکه عمل‌های دیگران به حساب گذاشته نشوند. از این‌رو است که بنابر اصل، دادگاه باید مجازات را متناسب با مسئولیت وضع کند. این آن قضاوت است که ملکه عدالت را می‌پرورد و عدل را میزان رابطه‌ها می‌گرداند. (ص 57)

حق پور :

آدمیان باید بدانند که در سنن هستی، فرصتها وابسته به عملکرد خود آنها محدود می‌شوند، و همیشه فرصت توبه،  اصلاح و جبران وجود نخواهد داشت، پس شایسته و بایسته است از خودانگیختگی خویش غافل نشوند و به حقوق ذاتی خود و دیگری تجاوز ننمایند تا مستحق عقوبت نگردند. (ص 59)

بنی صدر :

و مهم این‌که دو طرف بحث موافق خشونت زدائی هستند. امید که کوشش مشترکشان در این بحث آزاد، ایرانیان را هم از اهمیت بحث آزاد و هم از روش آن و هم از ضرورت خشونت زدائی و هم از بایستگی غفلت نکردن از خودانگیختگی عقل‌هاشان آگاه می‌کند. (ص 62)

 

فایل pdf کتاب «بحث آزاد در باره قصاص»(ابوالحسن بنی صدر ـ نیما حق پور) :

https://drive.google.com/open?id=0B_p2TPFHSVTNUWxqM0JlV0lTTTg

نیما حق پور ـ 29 تیر 1394


[i]ـ مقاله «ویژگیهای قدرت، ویژگیهای حق / برداشتی آزاد از منظومه فکری فلسفی ابوالحسن بنی‌صدر ـ بخش دوم/ نیما حق پور»

[ii]ـ مقاله «روشهای قدرتمداری / برداشتی آزاد از منظومه فکری فلسفی ابوالحسن بنی‌صدر ـ بخش سوم/ نیما حق‌ پور»

[iii] ـ سوره بقره آیه 286

[iv] ـ «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَحْوِیلًا» (سوره فاطر آیه 43)

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید