back to top
خانهدیدگاه هاسی تیر: نبرد قانونی، حماسۀ خیابانی و قیام همگانی، از فرهنگ قاسمی

سی تیر: نبرد قانونی، حماسۀ خیابانی و قیام همگانی، از فرهنگ قاسمی

Ghassemi-Farhang-2 پیشگفتار:
 
نوشته جامع و مفصل حاضر در بارۀ قیام سی تیر تهیه شده است. اما به دنبال آنچه که در ۲۳ تیر ماه ۱۳۹۴ به عنوان توافق هسته ای بین ایران و قدرت های جهانی به تحقق پیوست، مرا موظف می کند که در این پیشگفتار به روشنی و با صراحت لهجه و با قاطعیت بگویم که رژیم می خواست با این عمل خود دو نکته را که برایش در اذهان عمومی مردم مهم بودند، تبلیغ کند: یکی ادامۀ فعالیت راکتور های اتمی و دیگری تعطیل تحریم ها. در مورد اولی از دیر باز بارها گفته ام هر نوع فعالیت اتمی به هر دلیل به نفع مردم ایران و اقتصاد ما نیست و عقل سالم حکم می کند که کلاً تعطیل شود. در مورد دومی که رفع تحریم ها باشد، این سند حکم تقسیم قدرت اقتصادی و امکانات مالی ایران را به ابر قدرت ها واگذار می کند و وابستگی اختیار سیاسی ایران و از دست دادن استقلال عمل در روابط بین الملی را متعهد می شود. اگر قبل از قبول این تعهدنامه، ایران یک طرف حساب داشت و باید به یک مرجع حقوقی جهانی پاسخگو می بود، حالا حداقل در برابر شش کشور متعهد است و باید در برابر امیال آنان پاسخگو باشد و آنها را راضی نگهدارد. تعجب آمیز نیست اگر می بینیم که به دنبال این تعهدنامه، نمایندگان سرمایه داری جهانی از این کشورها به سوی ایران سرازیر شده اند. طبیعتاً همۀ ایرانیان در بارۀ نتایج بدست آمده از این مذاکرات، متفق القول نیستند. اما از منظر من این سند شایستۀ ملت ایران و آزادی او ودر راستای استقلال میهن ما نیست و محکوم است. 
                                                                                                         فرهنگ قاسمی
 
 سی تیر، نبرد قانونی، حماسۀ خیابانی و قیام همگانی:
 
این نوشته، حرکت‌ های سیاسی نهضت ملی را از یک سو و هماهنگی آن را با اعتصاب بزرگ مردمی و حضور فعالین سیاسی و رهبران نهضت ملی را در میان توده های مردم نشان داده و به این نتیجه می رسد که در اثر هماهنگی این دو بود که قیام ملی سی تیر موفق شد. زمینۀ این نوع قیام ها در جوامع همیشه موجود است. اینگونه است که باید امیدوار به مردم بود که اگر بتوانند از قید استبداد ها رهایی یابند و آزاد باشند، مهمترین عامل تغییر و پیشرفتند.
 
مقدمه:
 
جبهه ملی ایران که اندیشه و اصول فکری خود را از پاک‌ ترین و عمیق‌ ترین نحله‌ های عدالت‌ خواهی و ملی‌ گرایی و آزادی‌ خواهی جامعۀ ایران بر گرفته است، توانست در مواقع حساس تاریخ ایران هرگاه که منافع ملت و اصول عدالت‌ خواهی به مخاطره می افتاد، قد راست کرده دشمنان داخلی و خارجی ایران را از صحنه سیاست میهن بیرون کند.
 
سازمان نهضت ملی ایران که جبهه ملی نامیده شد، در طول تاریخ فعالیت خود همواره نیروهای چپ مستقل، چپ میانه و میانه را در خود تشکل داد و در طول تاریخ مبارزات خود مثل هر جریان اجتماعی دچار بلندی ها و پستی‌ هایی شد، ولی هرگز اصول خود را فدای منافع عادی نکرد. قریب به اتفاق نیروهای چپ مستقل و چپ میانه و میانه که لائیک باشند یا مذهبی، ریشه و جوهر فکری خود را از اصول این نهضت بزرگ یافته‌ اند.
 
به علت حوادث ناشی از دیکتاتوری شاه، انقلاب و برقراری جمهوری اسلامی جریانات و سازمان‌ های سیاسی گوناگونی از آن جدا شدند و کیمیای سعادت جامعه ایرانی را به اشکال دیگر جستجو کردند. این تحول فکری، تشکیلاتی و سیاسی امری طبیعی و لازم بود.
 
اما در این مرحله از موقعیت جامعه، جای آن دارد که همۀ افراد، نیروها، احزاب، دستجات، انجمن‌ ها، سندیکاها، اصناف و روشنفکرانی که خواستار رهایی مردم ایران هستند و هنوز خود را در راستای خط‌ مَشی و اصول سیاسی نهضت ملی ایران می دانند، خود را از گم گشتگی رها سازند، در صفوف جبهه ملی ایران به هم بپیوندند و با ایجاد همبستگی و حرکتی نوین، بینی جمهوری اسلامی را به خاک مالند و یک جمهوری لائیک، مترقی و ملی را بنیان گذارند.
 
در ذیل نوشته ای را که تحت عنوان “حماسه قیام ملی سی تیر” به وسیلۀ یکی از اعضای “حزب ایران” (یکی از احزاب تشکیل‌ دهنده جبهه ملی که دارای مرام سوسیال‌ دموکراتیک بوده است. این حزب در مراحل مختلف عمر خود، از سال های ١٣٢٠ به این سو، خدمات شایانی به نهضت ملی ایران کرده است و رهبران آن همواره مورد تعقیب، ضرب و شتم، زندان و تبعید رژیم شاه و خمینی قرار گرفته‌ اند) تهیه شده است– بنده آن را در تیرماه سال ۱۳۵۷ در پاریس تجدید چاپ کردم- به علت اهمیتی که از نظر سندیت تاریخی و تحقیقاتی دارد، با اندک تغییراتی، انتشار می دهم.
 
مقالات متعددی دربارۀ قیام سی تیر ١٣٣١ نوشته شده است که هریک از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. اما نوشتۀ حاضر که تقریباً هفت ماه قبل از انقلاب تهیه شده است، از دو اهمیت ویژه برخوردار است.
 
۱ ـ واقعه‌ نگاری تاریخی است که سعی کرده حوادث و اتفاقات سیاسی و اجتماعی و جهت‌ گیری‌ های نیروهای داخلی و خارجی را در چند روز قبل از قیام و بعداز آن با ذکر منابع و مأخذ بیان کند.
 
۲ ـ حرکت‌ های سیاسی نهضت ملی از یک سو، و هماهنگی آن با اعتصاب بزرگ مردمی و حضور فعالان سیاسی و رهبران نهضت ملی در میان تودۀ مردم از سوی دیگر، نشان می دهد و ما را به این نتیجه می رساند که در اثر هماهنگی این دو بود که قیام ملی سی تیر موفق شد.
 
با گشایش دوره هفدهم مجلس شورای ملی درباریان و پیروان امپریالیسم، مقدمات سقوط حکومت مصدق را فراهم می کردند. روزنامه دیلی نیوز نوشت: “در ایران به زودی تحولات غیرمنتظره‌ ای روی خواهد داد.” و تاریخی نیز برای سقوط دولت دکتر مصدق تعیین کرد.[۱] روزنامه فرانسوی پاری‌ پرس نوشت: “… به عقیدۀ دیپلمات‌ های انگلیسی و آمریکایی پس از سقوط دکتر مصدق فقط یک مرد قوی مانند قوام‌ السلطنه می تواند آتش احساسات ملت ایران را فرو نشاند و با غرب سازش کند.”[۲]
 
هم زمان، مخالفان نهضت ملی و وابستگان به سیاست‌‌ های خارجی با شدت بی‌ سابقه‌ ای شروع به مخالفت با دکتر مصدق کردند. ولی در میدان توازن قدرت سیاسی، مصدق و نهضت ملی خود را به شاه تحمیل کرد. دکتر مصدق به مناسبت آماده‌ کار شدن دورۀ هفدهم طی نطق مشروحی چنین گفت: “… این مبارزات ملی و مجاهدت در راه حق و حقیقت، خفتگان را از خواب غفلت بیدار کرده و در کالبد افسردگان، روحی تازه دمیده است. کسانی که در برابر حوادث جز تسلیم و رضا چاره‌ ای نمی دیدند، خوب می دانستند که در سایۀ عزم و اراده، هر مشکلی را می توان آسان کرد و از میان برداشت. بیهوده نبود که جنبش مردم مبارز ایران در سراسر جهان شهرتی به سزا یافت… . چنانکه همه می دانید در آغاز کار حتی عوامل و ایادی شناخته‌ شدۀ شرکت سابق نفت نیز چاره‌ای جز آن ندیدند که به پیروی از افکار عمومی، خود را با این نهضت ملی هماهنگ نشان دهند. اما یقین بود که این عده که همه چیز خود را از برکت اوضاع سابق بدست آورده‌ بودند، از پای نخواهند نشست و در پنهان و به تدریج چنانکه اکنون با کمال وضوح می بینید، زمینه را برای بازگشت اوضاع سابق فراهم خواهند ساخت …”.
باری، نخست برای گمراهی افکار تودۀ مردم، شاه دکتر مصدق را بدین شرح مأمور کابینه کرد:
 
“جناب آقای دکتر مصدق، نخست‌وزیر، نظر به اعتمادی که به مراتب کفایت و کاردانی شما داریم به موجب این دست‌ خط، سِمَت نخست‌ وزیری را به شما محول و مقرر می داریم که در تعیین هیأت وزیران اقدام نموده، نتیجه را زودتر به اطلاع ما برسانید. کاخ سعد آباد ۱۳۳۱/۰۴/۱۹”
 
دکتر مصدق در شرف یابی خود، قبول زمامداری خود را مشروط به دو شرط می کند. اول گرفتن اختیاراتی به مدت شش ماه برای انجام اصلاحات و تغییر و اصلاح قوانین امور مالی، اقتصادی، بانکی، قماشی، استخدامی و ایجاد سازمان‌ های مستقل ملی و غیره. دوم، تفویض پست وزارت جنگ. اما چون شاه با دادن پست وزارت جنگ مخالفت کرد و به نمایندگان مجلس هم با دادن اختیارات مخالف بود، از این‌ روی دکتر مصدق در روز بیست و پنجم تیر ١٣٣١ پس از سه ساعت مذاکره با شاه، استعفاء خود را بدین شرح تقدیم داشت، که ما عیناً نقل می کنیم:
 
“پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، چون در نتیجۀ تجربیاتی که در دولت سابق بدست آمده، پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهده‌ دار شود، و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشده. البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویّات شاهانه را اجراء کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزه‌ ای را که ملت ایران شروع کرده است، پیروزمندانه خاتمه دهد. فدوی، دکتر محمد مصدق.”
 
دکتر مصدق می گفت: “من نخست‌ وزیر هستم و بر طبق قانون اساسی، وزراء مسئولیت مشترکی در برابر مجلس دارند. پس باید وزیر جنگ را نیز خود برگزینم و در کارهایش نظارت مستقیم و کامل داشته باشم.”
 
تا این زمان وزیر جنگ را شاه تعیین می کرد و وزیر جنگ تنها پیرو فرمان شاه و مجری نظریات ایشان بود، تا آنجا که دولت حتی به دستورات و کارهای انجام شده در وزارت جنگ آگاهی نداشت و در کارهای رئیس ستاد ارتش و سایر فرماندهان لشگری، کوچک ‌ترین نظارتی نمی کرد.
 
پس از استعفای دکتر مصدق، حسین علاء (وزیر دربار) به اشارۀ شاه متن استعفاء نامه دکتر مصدق را به رئیس مجلس داد و قبولی آن را از جانب اعلیحضرت اعلام داشت.
 
سپس با اشارۀ شاه نمایندگان فئودال و مرتجع مجلس (که اعلیحضرت بعدها اقرار کرد این ها در خدمت بیگانه بودند) بدون حضور نمایندگان فراکسیون نهضت ملی (جبهه ملی) به زمامداری احمد قوام (قوام‌السلطنه) رأی تمایل داده و فرمان نخست‌ وزیری با دادن لقب مجدد جناب اشرف برای ایشان صادر شد.
 
ساعت یک بعد از ظهر روز بیست و ششم تیر ١٣٣١، سرلشکر “کوپال” رئیس کل شهربانی در کاخ سفید به حضور شاه رسید و گزارشات مملکتی را (که قانوناً می بایست به نظر نخست‌ وزیر برساند) به عرض رسانید و فرمانداری نظامی نیز برای جلوگیری از هرگونه اجتماع و تظاهراتی که بنا بود به نفع دکتر مصدق صورت گیرد، تجهیز شد و شهربانی، ژاندارمری و ارتش به حال آماده‌ باش درآمدند.
 
دکتر مصدق که با این سیاست مخالف بود، در جلسۀ علنی مجلس گفت: “من در انتخاب رئیس شهربانی دخالت نداشتم و اعلیحضرت همایونی او را انتخاب کردند.”[۳] در اینجا خلاصه‌ ای از جریان نخستین جلسه مجلس شورای ملی مورخه ۱۳۳۱/۰۴/۱۷ را که به ریاست امام‌ جمعه تهران تشکیل شده بود، ذکر می کنیم.
 
شمس قنات‌ آبادی: “مردی که طوماری به پشتیبانی دکتر مصدق آورده‌ اند تا به مجلس بدهند، جلوی در مجلس، سربازها مانع شده‌ اند …”
 
رئیس مجلس: “اجازه بدهید. بنده بیم داشتم تشنج ایجاد شود و …”
 
گنجه‌ ای با صدای بلند:” آقا این طور نیست. امروز یک نفر می خواست مرا ببیند و حتی معاون بازرسی مجلس هم رفت، ولی سربازها مانع شدند. آقای رئیس مگر طومار به اندازۀ یک عریضه ارزش ندارد که مانع می شوید؟”
 
رئیس: “اجازه بفرمایید.”
 
شمس قنات‌ آبادی فریاد زد: “این سرهنگ مأمور مجلس به من توهین کرده است و باید تعقیب شود.”
 
مهندس حسیبی: “آقای رئیس، صبح به چشم خودم دیدم که سربازان هر کس را که در محوطۀ مجلس طوماری بدست داشت، از او می گرفتند و بیرونش می کردند. این کار اهانت به مجلس است …”
 
مکی: “پس بفرمایید اینجا سربازخانه است تا نمایندگان هم تکلیف خود را بدانند و به آقای سرلشکر گرزن (رئیس ستاد ارتش) بگویید بیاید اینجا را اداره کند …”
 
پارسا: “اکنون دیگر موقع آن گذشته که سه چهار نفر به اسم متولی در اطاقی بنشینند و سرنوشت کشور را به میل خود تعیین کنند. زیرا مردم دیگر بیدار و به حقوق خود آشنا شده‌ اند …”.
 
به هرحال برای تسکین افکار عمومی، حسین علاء وزیر دربار نیز در برخورد با خبرنگاران چنین گفت: “مشکلی که پیدا شده است، پست وزارت جنگ است. آقای دکتر مصدق خودشان می خواهند عهده‌ دار شوند و اعلیحضرت گفته‌ اند به لحاظ فرماندهی کل قوا که بر عهده دارم، باید شخص دیگری … انتخاب گردد… و آقای دکتر مصدق قبول نکرده‌ اند. ضمناً اعلیحضرت همایونی نسبت به خدمات دکتر مصدق ابراز قدردانی نموده و معتقدند که در آینده باید خط مشی سیاسی ایشان تعقیب شود.”[۴]
 
انعکاس استعفای دکتر مصدق و جریان مجلس باعث شد که از ساعت یک بعداز ظهر روز بیست و ششم تیر ماه ١٣٣١، کسبۀ بازار به کلی دکان‌ های خود را تعطیل کنند. … و در این موقع نیز اعلامیۀ شدیداللحن فرماندار نظامی منتشر شد که خلاصۀ آن چنین است:
 
“طبق اطلاع و گزارشات واصله، عده‌ ای آشوب‌ طلب در نظر دارند که برخلاف مقررات قانونی دست به تظاهرات دست‌‌ جمعی زده و در نتیجه آشوب و بی‌ نظمی ایجاد کنند. …”[۵]
 
سرلشگر علوی و به دنبال او مأموران نظامی و انتظامی با تانک و زره‌ پوش و کامیون‌ های مسلح برای جلوگیری از بروز حوادث ناگهانی، تهران و مراکز مهم مانند بازار، دانشگاه …، بویژه میدان بهارستان را در محاصره گرفتند و شهر یک حالت نظامی و اشغالی به خود گرفت.
 
بنا به نوشتۀ حسن ارسنجانی که تحت عنوان یادداشت‌ های سیاسی سی‌ ام تیرماه ١٣٣١منتشر شده است. ساعت هفت بعد از ظهر روز پنجشنبه بیست و پنجم تیر ١٣٣١ به منزل قوام‌ السلطنه می روند. آقایان لسان، سپهر و آشتیانی‌ زاده جمع بودند. بعد هم آقایان نیک ‌پور (سناتور) و سپس عامری (نماینده مجلس) می آیند و قرار می شود مقاومتی را در مجلس شورای ملی به کمک عامری، و در سنا به یاری نیک‌ پور علیه دکتر مصدق فوراً شروع کنند و نیک‌ پور قول می دهد که از طریق اصناف نیز علیه دکتر مصدق اقداماتی بکند. و وقتی ارسنجانی دربارۀ پول سخن به میان می آورد، نیک‌ پور می گوید: “من حرفی ندارم که پولی به عنوان مساعده بدهم، اما باید دید که پشت‌ بند قوام‌ السلطنه محکم هست یا نه!! … والا بی خود نمی شود پول را به خطر انداخت، و ضمناً گفته است که قوام‌ السلطنه روز پیش، خدمت والاحضرت اشرف پهلوی بوده است،  چون روز پانزدهم تیر ١٣٣١ شاهدخت اشرف که از مخالفان جدی دکتر مصدق بود، برای سقوط ایشان با عجله به تهران مراجعت کرده بودند.[۶]
 
بعدها روزنامۀ خواندنی ها در این باره می نویسد: والاحضرت اشرف چند روز قبل از حوادث خونین سی‌ ام تیر وارد تهران شد و با قوام‌ السلطنه تماس گرفت و با نمایندگان مجلس برای زمینه‌ سازی و تحمیل حکومت انگلیسی وارد گفتگو گردید… و بدون تردید او یکی از مسئولین روی کار آوردن قوام و حوادث سی‌ ام تیر می باشد.”[۷]
 
معرفی احمد قوام از بحث کنونی ما بیرون است،[۸] زیرا نمی خواهیم مطلب به درازا بکشد. اما فرمان شاه در این مورد:
 
“جناب اشرف آقای احمد قوام نخست‌ وزیر، نظر به اعتمادی که به مراتب شایستگی و کاردانی شما داریم، به موجب این دستخط، نخست‌ وزیری را به شما محول و مقرر می داریم که در تشکیل هیئت وزیران اقدام نموده، نتیجه را زودتر به اطلاع ما برسانید. 
 
کاخ سعد آباد، ۱۳۳۱/۰۴/۲۷، 
محمدرضا پهلوی.”
 
پس از اینکه قوام‌ السلطنه از مجلس ر‌أی اعتماد می گیرد، مبادرت به صدور اعلامیۀ کذایی خود می کند که فشرده‌ ای از آن بدینگونه است:
 
“ملت ایران، بدون اندک تردید و درنگ، دعوت شاهنشاه متبوع و مفخّم خود را به مقام ریاست دولت پذیرفته و با وجود کبر سن این بارِ سنگین را بر دوش گرفتم…، باید ملت همکاری بی دریغ خویش را از من مضایقه ندارد تا بتوانیم به این بیماری، علاج قطعی دهم. مخصوصاً در یک سال اخیر موضوع نفت کشور را به آتش کشیده است… این همان موضوعی است که ابتدا من عنوان کردم… بعضی‌ ها تصور می کردند اشاره در این مورد باعث سقوط حکومت من شده … اما من از اقدام خود نادم نیستم، زیرا آیندۀ من، جناب آقای مصدق‌السلطنه آن فکر را با سرسختی بی‌ مانندی دنبال نمود و در مقابل هیچ فشاری از پای ننشست…، من می خواهم که تمام اهالی کشور غنی و ثروتمند باشند …، من از چشم‌تنگی بعضی از رجال… تنفر دارم….، من میزان عواید عموم را بالا خواهم برد…، من در عین احترام به تعالیم اسلام دیانت را از سیاست دور خواهم کرد…، وای به حال کسی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نماید و در راهی که من در پیش دارم، مانع بتراشد…،
 
آشوبگران با شدیدترین عکس‌ العمل من روبرو خواهند شد…، به عموم اخطار می کنم که دورۀ عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتی بان را سیاستی دگر آمد …
تهران، ۱۳۳۱/۰۴/۲۷،
رئیس‌ الوزرا قوام‌ السلطنه.”
 
آقای ارسنجانی نیز در یادداشت‌ های خود اقرار کرده است که سفارت‌ خانه‌ های انگلیس و آمریکا به وسیله (جوانکی) با قوام‌السلطنه رابطه برقرار کرده بودند و افزوده است که این آقایان واسطۀ آدم های “جکسن” بوده‌ اند. خود نوشته است که آقای مقتدر شفیعاً گفت: “سفارت انگلیس از مفاد بیانات قوام در مورد نفت و مصدق ناراضی است و می گوید باید در رادیو حملات سختی به ملی‌ شدن نفت و گردانندگان آن شود. در همین روز هم سخنگوی سفارت انگلیس به حل مسألۀ نفت ابراز امیدواری کرد. و بعداً معلوم شد که وزارت امور خارجه آمریکا به عده‌ ای از کارشناسان و … دستور داده بود که وقتی کابینۀ قوام روی کار آمد، آمادۀ حرکت به سوی آبادان باشند.”[۹]
 
اعلامیۀ جبهه ملی:
 
صبح روز پنجشنبه بیست و ششم تیرماه که خبر استعفای دکتر مصدق قطعی شد، اعلامیۀ جبهه ملی بدین شرح منتشر شد: “… ما امضاء‌ کنندگان ذیل، نمایندگان مجلس شورای ملی در تأیید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس شورای ملی یاد کرده‌ ایم و به علت اینکه در شرایط فعلی ادامۀ نهضت ملی جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست، متعهد می شویم با تمام قوای خود و وسایل موجود، از دکتر مصدق پشتیبانی نماییم. پارسا، صفایی، زیرک‌ زاده، دکتر معظمی، دکتر شایگان، دکتر بقائی، قنات‌ آبادی، حسین مکی، خلخالی، حاج سید جوادی، زهری، محمود نریمان، حائری زاده، مدرس، کریمی، آیت‌‌ الله شبستری، اخگر، آیت‌ الله انگجی، آیت‌ الله میلانی، فرزانه، مهندس حسیبی، ناصر قشقایی، خسرو قشقایی، جلالی موسوی، شاپوری، مهندس رضوی، یوسف مشار، راشد، دکتر ملکی، ناظر زاده کرمانی.”[۱۰]
 
باید دانست که خبرگزاری‌ های معروف و وابستۀ خارجی در آن زمان، همۀ خبرهایشان در مورد آرامش در ایران و امیدواری به حل مسألۀ نفت (آنطور که دلخواه بیگانگان بود) دور می زد. اما تظاهرات مردم ایران که تقریباً از همان روز استعفای دکتر مصدق شروع شده بود از روز بیست هشتم تیر ١٣۳۱ با شدت بی‌ سابقه و بی‌ مانندی گسترش یافت. تظاهرات و اعتراض مردم منحصر به شهر تهران نبود. موج اعتراض و قیام از سراسر کشور برخاسته بود و بنا به گزارش آسوشیتدپرس پیش از سی‌ تیر بزرگترین تظاهرات از طریق مردم آبادان انجام شد.”[۱۱]
آقای حسن ارسنجانی در یادداشت‌ های خود می نویسد: “… از وضع شهر و تحریکاتی که می شد اطلاعاتی دادند و معلوم شد که حزب توده مایل به همکاری با جبهه ملی نیست و چند نفر را فرستاده‌ اند که با عباس اسکندری مذاکره کنند تا تحت شرایطی به دولت قوام کمک کنند…، و گویا شمشیری و چند نفر دیگر از بازاری‌ ها مأمور شده‌ اند که بازار را تحریک به اعتصاب کنند…”[۱۲]
 
حزب توده نیز در پلنوم چهارم خود تحلیل کوتاهی در این زمینه دارد:
 
“… حزب ما مرتکب اشتباهات سیاسی مهمی گردید… و در این دوران عملاً ابتکار سیاسی در مبارزۀ ضد استعماری را از دست داد. سمت‌ گیری غلط دربارۀ ملی‌ شدن صنایع نفت (در ابتدای جنبش) و خط‌ مشی چپ‌ روانه و نادرست در قبال سال‌ های قبل از کودتای بیست و هشتم مرداد به شمار می آمد… شعارهای حزب ما دربارۀ نفت مبتنی بر این تحلیل بود که گویا فقط تضاد بین دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس موجب پیدایش جریان ملی‌شدن نفت شده است…، روش حزب ما در مورد قرضۀ ملی و عدم استفاده از جهات مثبت قانون دکتر مصدق دربارۀ ازدیاد سهم دهقانان و تشکیل شورای ده، از جمله اشتباهات تاکتیکی مهمی است…، و نیز در حادثۀ سی تیر ١٣٣١ و روی کار آمدن قوام و کودتای بیست و پنجم مرداد نیز روش رهبری علیرغم شکست این ماجرا قابل انتظار است. زیرا در حادثۀ سی تیر ما دیرتر از بورژوازی ملی، و تازه آنهم پس از اینکه بخشی از تودۀ حزبی به ابتکار خود جنبید، وارد صحنه شدیم… “[۱۳]
 
در آن هنگام کمیتۀ مرکزی حزب توده ایران دکتر مصدق را زمامدار ملی و ضد استعمار نمی شناخت و می گفت که هدف دکتر مصدق تحکیم نفوذ امپریالیسم آمریکا است و وی را مانند دیگر نخست‌ وزیران ایران می دانست. مثلاً روزنامه نوید آزادی نوشت: “اردوی غارتگران یکی است، فقط نقاب‌ ها فرق می کند”. و با بی‌ اعتنایی به روی کار آمدن قوام نگریست.[۱۴]
 
روزنامه دژ پس از چهارده ماه حکومت، دکتر مصدق را هوادار امپریالیسم خواند، حتی جمعیت ملی مبارزه با استعمار در دعوتنامۀ خود برای تشکیل جبهۀ واحد ضد استعمار، در تاریخ بیست و نهم تیر١٣٣١، ناجوانمردانه نهضت ملی را متهم به تسلیم و پیروی از جانب امپریالیسم کرد.[۱۵]
 
علت اینکه حزب توده خود را نسبت به دعوت فراکسیون نهضت ملی تا بیست و نهم تیر١٣٣١ بی‌ تفاوت نشان می داد و در نشریات مخفی و علنی خود هیچگونه دستوری مبنی بر مشارکت در تعطیل عمومی نداد، این بود که در آن روز دکتر مصدق مظهر مبارزۀ ضداستعماری ملت ایران ،و قوام نمایانگر ارتجاع و استعمار بود، لکن چون حزب توده کراراً دکتر مصدق را متهم به سازش با غرب کرده بود و جبهۀ ملی و نهضت ملی‌ شدن نفت را کوبیده بود، دیگر نمی توانست از دکتر مصدق پشتیبانی کند، چون سقوط دولت قوام الزاماً به زمامداری دوبارۀ دکتر مصدق منجر می شد.
 
اما پیش از اینکه در روز سی ام تیر ١٣٣١ رهبران حزب توده پس از مشاهدۀ موج‌ های فزایندۀ مردم در این مورد چاره‌ ای بیاندیشند و نظریه‌ ای ابراز دارند، افراد ساده، فداکار و پایین حزب به صفوف مبارزان در تظاهرات خیابانی پیوسته بودند و تلاش پی‌ گیری می کردند. و از اینروی بود که خبرگزاری فرانسه نیز گزارش داده بود که در نتیجۀ حوادث اخیر، عده زیادی از عوامل حزب توده به جبهه ملی گرویدند.[۱۶]
 
بالاخره روزنامه‌ های شناخته شدۀ عصر، اطلاعات، کیهان ناچار خبر دادند که طبق تلفن خبرنگاران در خرمشهر و آبادان، بر اثر رسیدن خبر کناره‌ گیری دکتر مصدق از نخست‌ وزیری، از عصر پنجشنبه مردم دکان‌ های خود را بسته و شروع به تظاهرات کرده‌ اند و در بخش پالایشگاه و دیگر بخش‌ های وابسته، همۀ کارگران دست از کار کشیده و اعتصاب کرده‌اند[۱۷]، و از اصفهان نیز تلگرافِ رسیده حکایت دارد که جمعیت کثیری در تلگراف‌ خانه اجتماع کرده و با نمایندگان جبهه ملی مشغول مخابرۀ حضوری شده و از دکتر مصدق پشتیبانی کرده‌ اند، و در قزوین نیز دکاکین تعطیل شده و مردم به تلگراف خانه روی کرده‌ اند، و بنا به نوشتۀ خواندنی ها شمارۀ ٨١: “سیل تلگراف و نامه‌ های مبتنی بر اعتراض به قوام‌ السلطنه و پشتیبانی از دکتر مصدق از سراسر کشور به سوی تهران جریان داشت تا جایی که برخلاف قانون اساسی و مقررات وزارت پست و تلگراف از مخابره و توزیع تلگراف‌ ها خودداری کرد.”[۱۸]
 
آقای دکتر شایگان به مخبرین گفته بود که در شرفیابی به حضور شاه، ایشان فرمودند: “… پیوسته سعی من این است که از موازین قانون اساسی پا فراتر ننهاده و یک پادشاه مشروطه و دموکرات واقعی باشم!” اما در همین حال روزنامه‌ های عصر گزارش دادند (۱۳۳۱/۰۴/۳۱): “قوام‌السلطنه از شاه تقاضای صدور فرمان انحلال مجلس را کرد و شاه قول داد که در صورت وخامت اوضاع، فرمان انحلال مجلسین را صادر خواهد کرد.”
 
به محض انتخاب قوام به نخست‌ وزیری، در حدود سی‌ نفر از نمایندگان طرفدار نهضت ملی ایران طی اعلامیه‌ ای مردم را دعوت به مقاومت کردند.
 
اعلامیه جبهه ملی ایران:
 
ملت رشید ایران، چون در تمام نقاط کشور به وسیلۀ تلگراف، تلفن، نامه و فرستاده‌ های مخصوص نسبت به جریانات نامطلوب و غیرقانونی چند روز اخیر سؤال شده است، امضاء‌ کنندگان امروز صبح در مجلس تجمع، و پس از بررسی اوضاع حاضر، چنین اظهار نظر می نماییم:
 
“برای اعلام این نکتۀ اساسی به جهانیان که نهضت ملی ایران به هیچ دسیسه و نیرنگ خاموش‌ شدنی نیست، و ملت قهرمان ایران هرگز مقهور دخالت‌ های استقلال‌ شکنانه بیگانگان نخواهد شد و تا حصول نتیجۀ قطعی و احقاق حق و رهایی کشور از چنگال سیاست‌ های استعماری استقامت خواهد کرد، روز دوشنبه سی تیر ١٣٣١، در سراسر کشور تعطیل عمومی اعلام می شود و امیدواریم هموطنان عزیز که همگی طرفدار قیام حقیقی ملت و ادامۀ مبارزه در راه نجات کشور می باشند، با نهایت آرامش و متانت در این جنبش ملی شرکت نمایند. بدیهی است نمایندگان شما در ادای وظیفۀ خطیر نمایندگی غفلت نخواهند داشت. جریان امر بعداً به استحضار ملت بیدار ایران خواهد رسید. امضاء ٣١ نفر از نمایندگان مجلس.”
 
اعتصاب کامل برای یک نبرد ملی و کشوری،
اعتصاب شرکت اتوبوسرانی تهران:
 
روز بیست و نهم تیر ١٣٣١، شهر تعطیل بود و کارگران کارخانه‌ ها اعتصاب کرده بودند و سرویس‌ های سی‌ گانۀ اتوبوس‌ رانی ( که در آن زمان تنها وسیلۀ نقلیه عمومی بودند) دست از کار کشیده بودند، یکی از علل از کار افتادن وسایل نقلیه، تعطیل شدن پمپ بنزین بود. کارکنان از فروش خودداری کرده و اظهار می داشتند که نفت مال ملت ایران است، و ملت نیز خواهان دکتر مصدق است. روی هم رفته هیچ کارگاه و کارخانه‌ ای در این روز باز نبود.
 
نخست، اعتراض، اعتصاب و زد و خورد مردم به طور پراکنده روی می داد و مأموران انتظامی پیاده و سوار با باتوم و سرنیزه و تاختن اسب در میان تظاهرکنندگان، آنان را به شدت متفرق می ساختند و به تدریج حتی از طریق هوا نیز نیروی انتظامی به فعالیت پرداخت. شدت تظاهرات در اطراف شهر پراکنده بود و هرچه که به مرکز شهر (سبزه‌ میدان، میدان سپه، مخبرالدوله و میدان بهارستان) نزدیک‌ تر می شد، تظاهرات و قیام و زد و خورد ابتدا با پلیس و سپس با نظامی‌ ها گسترش بیشتری می یافت.
 
مقاومت‌ کنندگان با مشت، سنگ و آجر، و پلیس و نظامیان با اسلحۀ گرم و آتش‌ زا به میدان آمده بودند و به یکدیگر حمله می کردند.
 
صبح روز بیست نهم تیر ١٣٣١، نخست بین اعضاء احزاب ایران، زحمتکشان و دیگر دستجات طرفدار دکتر مصدق با پلیس زد و خورد شدیدی در اطراف مجلس در گرفت. فریادهای مرگ بر قوام و زنده باد دکتر مصدق طنین افکنده بود. تقریباً اکثر تظاهرات و زد و خوردها به سبب وجود احزاب طرفدار دکتر مصدق در غرب میدان بهارستان ابتداء از همین جا شروع می شد.
از ساعت نه صبح، زد و خورد نسبتاً شدیدی در اول شاه‌ آباد، نزدیکی‌ های خیابان صفی‌ علیشاه، شروع شد و مردم با پلیس و نظامی‌ ها درگیر شدند. به طور کلی بیش از بیست تا سی تانک در میدان بهارستان در برابر تظاهر کنندگان قرار داشت و هر لحظه یکی از این تانک‌ ها به سمت یکی از خیابان‌ ها و یا کوچه‌ های فرعی حمله می کرد و مردم با وسایل ابتدایی شروع به مقاومت و اعتراض می کردند و حتی در جاهایی که عده‌ ای از مردم تعلیمات نظامی بلد بودند، راه‌ های جلوگیری از ورود تانک‌ ها را به دیگر مردم یاد می دادند. مردم با لوله‌ های آهنی که برای لوله‌ کشی آب تهران آورده بودند و وسایل دیگر، مانع حرکت تانک‌ ها و یا سایر وسایل نقلیۀ نظامی می شدند و در نتیجه حملات نظامی‌ ها کند می شد و مردم (خرد و کلان) به آسانی به تعرض دست می زدند. در خیابان‌ های سعدی، اسلامبول، لاله‌ زار، سرچشمه، ژاله، نادری، فردوسی و …، به وسیلۀ گروه بسیاری سرباز، جلوی مردم را گرفته بودند … . در بازار و سبزه‌ میدان، زد و خورد شدیدتر بود و حضور حضرت حجت‌ الاسلام آقا ضیاء حاج سید جوادی نمایندۀ قزوین در آن حوالی سبب شده بود که تظاهرات مردم توأم با شعارهای مذهبی باشد. در بازار بزازها، بازار آهنگران، نوروزخان، مقابل مسجد شاه، زد و خورد و تظاهرات بسیار شدید بود. در آن روز و روزهای دیگر تعداد زخمی‌ ها و کشته‌ شدگان معلوم نبود. صدای “از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا مصدق”، در خیابان های تهران طنین افکنده بود.
 
همین روزنامه‌ ها می نویسند که صبح مطابق معمول کارگران کارخانه‌ ها سرکار حاضر شدند، اما ضمن زمزمه و گفتگوهای چندی پس از نیم ساعت، کارگران کارخانه ها (کارخانجات دخانیات، چیت‌ سازی، سیمان، راه‌ آهن، سیلو، ونکف دپوی تهران و دیگر کارخانجات) را ترک کردند.
 
مخبرین خارجی که صبح برای مخابرۀ گزارش‌ های مربوط به اغتشاشات، تعطیلی و قیام عمومی به تلگراف‌ خانه رفتند، با وضع غیرعادی مواجه شدند، و متصدیان از قبول تلگراف‌ هایشان خودداری کردند. سپس مخبرین خبرگزاری‌ های آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، فرانس‌ پرس، رویتر به تلفنخانه هجوم بردند، ولی کارکنان آنجا نیز اعتصاب کرده بودند.
 
روی هم رفته تمام کارخانجات تعطیل شده بود و تظاهرات کارگران نیز توأم با شعارهای تندی، له دکتر مصدق، و علیه دیگران …. بود.
 
آسوشیتدپرس گزارش داده بود: “مردم مکرر روزنامه‌ های مخالف دکتر مصدق را مورد حمله قرار دادند و سربازان با سرنیزه به مردم حمله کردند و گزارش‌ های سایر خبرگزاری‌ ها هم در همین زمینه بود.”
 
روزنامه های زیر سانسور دولتی، تعداد زخمی ‌شدگان را صبح روز بیست و نهم ١٣٣١ (روز پیش از قیام سی تیر) تنها بیست نفر در بیمارستان سینا، و چهل نفر در بیمارستان شهربانی، و دوازده نفر در بیمارستان شیر و خورشید (بنا به اظهار منابع دولتی) ذکر کردند که بر اثر برخورد با قنداق تفنگ‌ نظامی‌ ها و فرو رفتن سرنیزه به شکمشان، بوده است!
 
بنا به نوشتۀ همان روزنامه‌ ها، روز بیست و نهم ١٣٣١، سراسر آبادان تعطیل بوده است و مردم در خیابان‌ ها دست به اعتراض زده بودند و عده‌ ای نیز با پوشیدن کفن در تظاهرات خرمشهر و آبادان شرکت داشتند.
 
در تظاهرات آبادان نیز تانک‌ ها به مردم حمله کردند و زنی زیر تانک کشته شد. در جریان اعتصاب آبادان و خرمشهر کلیه دستجات و احزاب با یکدیگر همکاری داشتند.
 
در کرمانشاه اعضای حزب ایران، پس از استعفای دکتر مصدق برای تظاهرات به طرف سبزه میدان می رفتند که با شلیک نظامیان روبرو شدند و چون حکومت نظامی اعلام شده بود، مأموران به شدت از تظاهرات تودۀ مردم جلوگیری می کردند و مردم هم به عنوان اعتراض در تلگرافخانه متحصن شده بودند و بیش از سیصد نفر نیز که کفن پوشیده بودند برای حرکت به تهران آماده می شدند که روز بعد در کاروانسرا سنگی، جلویشان را گرفتند.
 
در رشت که از روز جمعه بیست و هفتم تیر ١٣٣١، مغازه‌ ها تعطیل شده بود، عصر بیست و نهم تیر ١٣٣١، میتینگی از طرف حزب ایران، زحمتکشان ، مجاهدین اسلام و کمیتۀ مقاومت ملی تشکیل شده بود. پس از میتینگ، مردم در حال پراکنده‌ شدن بودند که ناگهان نیروی انتظامی به سوی آنان حمله‌ ور شد و تیراندازی کرد و پس از آن، مراکز احزاب و جمعیت‌ های مزبور را اشغال کردند، و تا سپیده‌ دم روز سی تیر آنها را در اختیار داشتند.
 
در تبریز نیز اهالی قیام کرده بودند. در قزوین، شهر تعطیل شده بود.
 
شهرستان‌ های مسجد سلیمان، شیراز، تبریز، فومن، کازرون، کرج، ساوه، اراک، آباده، قزوین، کرمانشاه، مشهد، رضائیه، اصفهان، رشت، زنجان، کاشان، کرمان و… که زد و خورد در آنجاها بسیار شدید بوده است.
 
روز بیست و نهم ١٣٣١، شهربانی کل کشور طی اعلامیه‌ ای به سرویس‌ های اتوبوس‌ رانی شهر (بویژه جنوب شهر) ضرب‌ الاجل داد که فوراً مشغول به کار شوند، والا، اجازۀ آنها از درجه اعتبار ساقط می شود. ضمناً فرمانداری نظامی اطلاع داد که کارت‌ های عبور و مرور نیز از درجۀ اعتبار ساقط است.
 
نمایندگان جبهه ملی که از این پس به نام فراکسیون نهضت ملی نامیده شدند، جلسه‌ ای به ریاست مهندس احمد رضوی تشکیل داده بودند تا عده‌ ای را برای مذاکره با دکتر مصدق و سایر مقامات تعیین کنند. … نزدیکی‌ های ظهر نیز رونوشت تلگرافی را که برای مخابره به شاه و همچنین پیش‌ نویس اعلامیه‌ ای را که خطاب به افسران تهیه شده بود، در اختیار خبرنگاران گذاردند.
 
متن تلگراف به شاه چنین بود: ” اعلیحضرتا، مردم ایران را به جرم وطن‌ پرستی و نهضت ضد بیگانه، عده‌ ای از افراد ارتش و مأمورین پاره پاره می کنند. در سراسر کشور، عدۀ زیادی مردان شرافتمند و غیور به زندان تسلیم شدند. چندین نفر مردان ملی را در معابر شهید کرده‌ اند. تا این ساعت این جریان قانون‌ شکنانه و ناگوار ادامه دارد. مسلم است که این اعمال ناهنجار عواقب وخیم در بر خواهد داشت. ما نمایندگان ملت با توکل به خداوند و استفادۀ کامل از حقوق خود برای دفاع از مردم قیام کرده‌ ایم و لازم دانستیم مراتب را به استحضار مقام سلطنت برسانیم.
 
اعلامیه خطاب به مأمورین نظامی:
 
“افسران و افراد شرافتمند ارتش و مأموران انتظامی، متأسفانه در این چند روزه که ملت ایران و ما به منظور ابراز احساسات برای حفظ حقوق حقۀ خود و ایستادگی در مقابل بیگانگان دست به تظاهراتی زده‌ ایم، مشاهده می شود با وجودی که مردم صرفاً احساسات درونی خود را ابراز می دارند، بعضی از مأمورین انتظامی و افسران و افرادی که همه چیز خود را از این آب و خاک دارند …، این قوه و قدرت را که باید برای برادران خود که یقین داریم با آنان جدایی ندارند به کار ببرند، در راه سرکوبی آنان بکار می برند.
در این موقع تاریخی مواظب باشید که خدای ناکرده عملیات شما به نفع مسلم بیگانگان تمام نشود، و ما اطمینان داریم که اکثریت قریب به اتفاق شما، جز سعادت و حفظ شرافت ملت چیزی در سر ندارید. ما وظیفۀ وجدانی خود دانستیم که در این لحظۀ تاریخی این مطالب را به شما گوشزد کنیم. حال شما خود دانید و شرافت سربازی خودتان.”
 
آیت‌ الله کاشانی هم در مصاحبۀ تند و مفصل سی تیر ١٣٣١ خود، چند نکته را یادآوری کرد:
 
١- اگر پای یک انگلیسی به تأسیسات نفت آبادان برسد، پالایشگاه را نابود خواهیم کرد.
 
۲- برای تضمین صحت انتخابات لازم است وزارت جنگ تحت نظر دکتر مصدق باشد.
 
٣- محال است آقای قوام در همان راهی که آقای دکتر مصدق قدم گذاشت، طی طریق کند.
 
۴- انگلیس‌ ها تمام تلاششان برانداختن کابینۀ دکتر مصدق و آوردن دیگری است.
 
۵- ما بدین جهت به مصدق علاقه‌ مندیم، چون یقین داریم او تخطی از وطن‌ خواهی و تمایلات ملت نمی کند.
 
۶- آقای دکتر مصدق هرچه اعلامیه به ارتشی‌ ها صادر می کردند، ابداً کوچکترین توجّهی نمی شد.
 
۷- پس از تحقیقات معلوم شد در کابینۀ قوام حتی یک نفر آدم با شرف و با وجدان شرکت نمی کند.
 
میدان بهارستان:
 
سپیده‌ دم روز دوشنبه سی ام تیر ١٣٣١، هنوز ستاره‌ ها در آسمان نمایان بود و هوا روشن نشده بود که صدای زنجیر تانک‌ ها و غرش موتورهای زره‌ پوش‌ ها در فضای آرام و ساکت میدان بهارستان پیچید و مردم آنجا را از خواب بیدار کرد. نزدیک ساعت ٧ صبح کامیون‌ های نظامی از پادگان‌ های مختلف و از اطراف شهر وارد بهارستان شدند و پاسبان‌ ها و سربازان را پیاده کردند. از دو روز پیش که احتمال وقوع حوادثی می رفت، مرتباً به نیروی نظامی در شهر، بویژه اطراف مجلس، افزوده می شد. نظامیان در سپیده‌ دم روز سی تیر، همه جای شهر را اشغال کرده بودند و روی پشت‌ بام‌ها سنگربندی شده بود و سربازان دور تا دور میدان را در محاصره داشتند.
 
امام جمعه تهران (رئیس مجلس) که طرز انتخابش از مهاباد داستانی شنیدنی دارد! در حالی که آثار ناراحتی خیال و پریشانی حواس از وجناتش کاملاً پیدا بود، صبح زود به مجلس آمد و رئیس گارد مجلس را که بعدها جزء قاتلان افشار طوس از آب درآمد، به نزد خود خواند و دستورات لازم و کافی را صادر کرد.
 
اکثر نمایندگان نهضت ملی نیز شب را در مجلس مانده بودند و آن‌ هایی هم که نبودند، صبح زود آمدند. اما از آن چهل و یک نفری که به قوام‌ السلطنه رأی دادند، هیچ کدام در مجلس نبودند.
در میان مردم سخن از حوادث و رویدادهای قریب‌ الوقوع بود و احتمال کشت و کشتار را می دادند. هرکس که وارد مجلس می شد خبر از زد و خورد مردم با مأموران در یکی از نقاط شهر می داد. خبرهای وحشت‌ آور پشت سر هم به مجلس می رسید. در نخستین ساعات روز، سیل جمعیت شروع به آمدن کرد. آنان نخست در اطراف و سپس داخل میدان بهارستان جای می گرفتند. همه در وحشت و اضطراب بودند که ناگهان فریادهایی از گوشۀ جنوب غربی میدان بهارستان به هواخواهی دکتر مصدق برخاست و بلافاصله پلیس با جیپ بدان سوی حمله برد و زد و خورد شروع شد. حدود ساعت نُه، سیل جمعیت دیگری از سوی خیابان شاه‌ آباد نمایان شد. هرچه مردم جلوتر می آمدند، فریاد آنها شدیدتر می شد. نعش نخستین شهید راه وطن ساعت نه و نیم وارد میدان بهارستان شد. مردم جنازۀ جوانی را که در بازارچۀ مروی نزدیک شمس‌ العماره کشته شده بود، روی تخته چوبی گذارده و پیشاپیش جمعیت حرکت می دادند. ورود چنین جمعیتی با این ترتیب بر شور و هیجان دیگران افزود. پلیس و سربازان به مردم حمله بردند. اما مردم نیز با مقاومت درخور تحسین و ستایشی، سربازان را از روی اسب‌ ها پیاده می کردند و جیپ‌ های شهربانی و ارتشی را آتش می زدند.
 
حملات مردم سینه‌ چاک و از جان گذشته به مأموران مسلح، هیجان را در درون مجلس به منتها درجه رسانید. عده‌ ای به طرف اطاق رئیس مجلس، و جمعی به طرف دفتر گارد مجلس دویدند. آثار ترس و وحشت از قیافۀ همه کاملاً مشهود بود. در این اثناء یکی از افسران بدنام گارد مجلس برای حمله به طرفداران نهضت ملی، خود را به باغ مجلس رسانید و با فریاد گفت: “افراد آماده به خط … “. سربازها مثل مور و ملخ از پاسدارخانه بیرون ریختند و پشت نرده‌ ها و دیوار مجلس و بالای شیروانی‌ ها سنگربندی کردند. از آن طرف نیز جمعیت همۀ خیابان‌ ها و میدان مجلس را پر کرده، به سوی نرده‌ ها به جلو می آمدند. به گفتۀ روزنامه‌ های اطلاعات و کیهان، فریاد مرده باد قوام و زنده باد دکتر مصدق رهبر ملت، میدان بهارستان را به لرزه درآورده بود.
 
عده‌ ای از درب آهنی مجلس بالا رفتند،، تا خود را به داخل برسانند که صدای گلوله بلند شد و به دنبال آن صدای رگبار مسلسل‌ ها از تانک‌ ها و زره‌ پوش‌ ها برخاست. سیل جمعیت ناچار فریادکنان به اطراف سرچشمه و سه‌ راه ژاله و شاه‌ آباد عقب نشست. قوای نظامی به جلو آمد و شروع به حمله کرد. پلیس سوار نیز برای پس‌ راندن جمعیت به طرف اکباتان و صفی‌ علیشاه، وارد کار شد. صدای انفجار نارنجک‌ ها و ترکیدن گازهای اشک‌ آور و صدای رگبار مسلسل و شلیک تفنگ و فریادهای پی در پی، وضع جنگی کاملاً آشکاری را به وجود آورده بود. صدای مهیب چرخ تانک‌ ها ، سوت زره‌ پوش‌ها، صدای سهمگین انفجار نارنجک ها و رگبار مسلسل‌ ها، میدان بهارستان را به میدان جنگ تمام عیاری تبدیل کرده بود. دیگر بار، جوانان از جان گذشتۀ میهن ما، دست به یورش زدند و به سرعت حمله کردند. این بار تانک ها در محاصرۀ مردم قرار گرفت و برخی نیز از کار افتاد و مبارزان راه آزادی در تیررس نظامیانی که سنگربندی کرده بودند، قرارگرفتند. آنها می کشتند و اینها پیش می رفتند.
 
تمام کارکنان و کسانی که در داخل باغ مجلس بودند خود را از آن طرف به پای نرده رسانیده و شروع به هم دردی با مردم کردند. داخل و خارج مجلس یک پارچه احساسات شده بود. همه فریاد می زدند و زنده باد و مرده باد می گفتند. رئیس مجلس، وحشت‌ زده کنار پنجره ایستاده و ناظر کردار شرم‌ آور و خیانت‌ آمیز خود و …، بود. یک طرف، نیروی اصیل تودۀ مردم، و طرف دیگر، قدرت یک مشت جنایتکار که می رفت به مدت سی سال دیگر سلطۀ ضد انسانی خود را به یاری بیگانگان تحکیم بخشند. مردم در حال جنگ و گریز و گروهی فداکار نیز در حال جان دادن و شهید شدن، و عدۀ انگشت‌ شماری هم در حال کشتن و ایجاد وحشت کردن.
 
عده‌ ای از نمایندگان نهضت ملی به طرف اطاق رئیس مجلس هجوم بردند و فریاد زدند این چه وضعی است؟ چرا مردم را به گلوله می بندید؟ چرا ساکت نشسته‌ اید؟ در این هنگام مردم مجدداً به یورش بعدی دست زدند و از سوی شاه‌ آباد، صفی‌ علیشاه، خیابان ملت، سرچشمه، ژاله و دیگر کوچه‌ ها حمله کردند و خود را برق‌ آسا به تانک‌ ها و زره‌ پوش‌ ها رساندند و با فریاد جلو آمدند. در یک سو، مردمِ بی‌ اطلاع از تاکتیک‌ های نظامی، اما با ایمان و اخلاص و عشق به وطن، و در سوی دیگر، مشتی اوباش خود فروخته و سر تا پا مسلح به عنوان فرماندهان یا آتش‌ بیار معرکه، قرار داشتند. مردم در وضعی از هیجان روحی و احساسی قرار گرفته بودند که دیگر ارزش جان، برای آنها مطرح نبود. با یک یورش تند و سریع خود را به مجلس می رساندند و آنگاه که با رگبار نظامیان (ارتش شاهنشاهی) مواجه می شدند، با دادن کشته، عقب می نشستند و بار دیگر از خستگی نظامیان استفاده کرده، مجدداً حمله می بردند.
هیچ وسیلۀ دفاعی به جز چوب، سنگ، آجر نداشتند. چیز عجیبی که آن روز تا شب هنگام به کرّات دیده می شد و هرگز فراموش نمی شود، این بود که به هیچوجه هیچ کدام از مردم حاضر نبودند، شهیدان را تحویل نیروهای نظامی بدهند. بلکه برادران کشته یا زخمی خود را چون جان شیرین در آغوش می فشردند، و با خود به کناری می کشیدند. برای تودۀ مردم دیگر ارتش ایران با نیروی بیگانه فرقی نداشت. در گرماگرم مبارزه و کشت و کشتار مردمِ بی‌ دفاع و دست از جان شسته، و هنگامی که به جز صدای گلوله و رگبار مسلسل و ترکیدن نارنجک صدایی دیگر بر نمی خاست، و زمانی که مردم به جنگ و گریز پرداخته بودند و از هر سو کشته‌ ها چون برگ خزان به زمین می ریخت، ناگهان یک تاکسی با زحمت بسیار زیاد خود را به درب مجلس رساند، آقای مهندس حسیبی با چهرۀ برافروخته و خشمگین و دهان کف‌ کرده فریاد زنان پیاده شد، و سراسیمه به سوی اطاق رئیس مجلس دوید.
 
در اطاق رئیس مجلس محشری برپا شده بود. نمایندگانی که وارد می شدند، با اعتراض و فریاد، از حوادث خونینی که خود شاهد آن بودند سخن می گفتند، و دیگران را بیشتر ناراحت و وحشت‌ زده می کردند.
 
نزدیک به ساعت یازده که در میدان بهارستان جز سرباز و تانک چیز دیگری نبود، گروهی از مردم فداکار و از جان گذشته از سوی غرب به شدت هجوم آوردند. اقدام این گروه آن قدر شجاعانه بود که باعث شگفتی و تحسین حاضران در باغ مجلس شد. این عده در زیر باران گلوله و انفجارهای پی در پی، خود را به پشت نرده‌ های مجلس رساندند و فریاد می زدند که ما انتقام خون شهدای خود را خواهیم گرفت. … و به دنبال آن گروهی از زنان که فرزندان خود را از دست داده بودند، شیون‌کنان و بر سر و سینه‌زنان، به مجلس رسیدند و منظره‌ ای تأثرانگیز به وجود آوردند، به حدی که همه گریستند، و جوانان آتشی با احساسات تندتری به حمله مبادرت ورزیدند. یکی از زنان خود را به رئیس مجلس رساند و به شدت وی را مخاطب قرار داده و شروع به دشنام‌ دادن کرد. رئیس مجلس (امام جمعه تهران) به سرعت تصمیم گرفت که به سعد آباد برود. با اتوموبیل خود حرکت کرد، اما چند قدمی نرفته بود که مورد حمله مردم قرار گرفت و شیشه‌ های اتوموبیلش با سنگ و چوب خرد شد، و ناچار برگشت.
 
به تدریج مردم در اثر دیدن کشته‌ ها و جنازه‌ ها، جری‌ تر شده و با هیجان شدیدتری جلو می آمدند. کم‌کم حملۀ مردم جسورانه‌ تر و بی‌ باکانه‌ تر می شد. دیگر مردم سینۀ باز خود را جلو تانک‌ ها می دادند. از ساعت یازده و نیم به بعد، بر تعداد کشته‌ شدگان لحظه به لحظه افزوده می شد. مردم که نعش‌ ها را به مأموران نمی دادند، آنها را در خیابان اکباتان جمع کرده بودند. این نعش‌ ها بر تهییج مردم می افزود. مردم پیراهن خونی کشته‌ شدگان را بر سر چوب‌ ها کرده و فریاد می زدند: اینها شهدای وطن هستند. جوانان از جان گذشته در لحظات واپسین حیات نیز دست از آرمان خود بر نمی داشتند و با خون خود پیام آزادی بر در و دیوار می نوشتند. جوانی با خون گرم خود بر کف داغ خیابان چنین نوشته بود: این خون زحمت کشان ملت ایران است. زنده باد مصدق. مرگ بر قوام‌ ها …
 
مشارکت زنان:
 
زنی پنجاه‌ ساله با دختر شانزده سالۀ خود جلوی سربازان ایستاده بود و به هیچوجه از برابر آنان کنار نمی رفت. بچه‌ ها و نوجوانان با سنگ و آجر از حرکت هر نوع وسیله‌ ای جلوگیری می کردند و گوششان به حرف احدی بدهکار نبود.
 
روزنامۀ کیهان می نویسد: “در میدان بهارستان یک زن چهل‌ ساله، طی نطق خود تودۀ مردم را سخت تهییج کرد و چون لحظه به لحظه به تعداد مردم افزوده می شد، مأموران به سرعت یورش بردند و در نتیجه یک پسر بچۀ ده، دوازده ساله گلوله خورد و به قتل رسید.”
 
زن‌ ها در سایر نقاط شهر، مخصوصاً بعد از ظهر در میدان بهارستان سخت ابراز احساسات می کردند، و این امر تا آن زمان بی‌ سابقه بود.
 
مأموران برای گرفتن نعش‌ ها از مردم تلاش بسیار می کردند، ولی موفق نمی شدند. مردم نعش‌ ها را در خیابان‌ ها می گرداندند، و به همۀ کامیون‌ های نظامی حمله می کردند.
 
تا آنجا که به یاد مانده است، در آن روز افراد فرومایه و تبه‌ کاری چون سرهنگ قربانی، سرهنگ برخوردار، سرهنگ گیلانشاه، سرگرد صیرفی، سرگرد شهرستانی، ستوان فاطمی، در بیرون مجلس، در کشتن مردم پیش قدم بودند، و ترس و هراسی از کشتن افراد بی‌ دفاع و هم وطنان شرافتمند، به خود راه نمی دادند و با اینگونه درندگی‌ ها نفرین ابدی را برای خود و سرافکندگی را برای خانوادۀ خود می خریدند. در باغ مجلس نیز اشخاص تبهکاری چون سرهنگ زاهدی و…، مشغول خوش‌ خدمتی بودند، تا آنجا که عده‌ ای از نمایندگان در داخل مجلس بر سر سرهنگ قربانی ریختند و با مشت و لگد او را زدند.
 
از ساعت سه بعد از ظهر، رفته رفته ازدیاد جمعیت به اندازه‌ ای شد که دیگر هیچگونه وسیله‌ ای قادر به حرکت نبود. شعارهای “زنده باد دکتر مصدق”، “مرگ بر قوام خائن” و… مرتباً شنیده می شد. مرحوم کریم‌ پور شیرازی مدیر روزنامۀ شورش می گفت: “برادران و قهرمانان عزیز، این نهضتی را که امروز شما برای آزادی و استقلال ایران شروع کرده‌ اید، در تاریخ مشروطیت ایران و کشورهای خاورمیانه بی‌ مانند است.” هیجان و ابراز احساسات تودۀ مردم به اندازه‌ ای بود که ما توانایی وصف آن را نداریم.
 
یکی از نخستین مراکزی که تظاهرات را شروع کرد، دانشگاه تهران بود. اندکی پس از شروع تظاهرات، عده‌ ای پاسبان و سرباز مغول‌ وار به آنجا رسیدند تا از تظاهرات جلوگیری کنند. اما کاری از پیش نبردند. دانشجویان موج به موج جلو می رفتند و سبک بال با “فرار” و “قرار”، نیروی نظامی را این سو و آن سو می کشیدند، و بینشان فاصله می انداختند و با جنگ و گریز تودۀ مردم را با شیوۀ درست و آگاهانۀ مبارزه خیابانی، آشنا می ساختند.
 
بنا به نوشته روزنامه کیهان (سی ام تیر ١٣٣١)، عناصر چپی از لحاظ “فرار” و “قرار”، از سایر دستجات با تجربه‌ تر بودند و به همین جهت در بسیاری از خیابان‌ ها ابتکار عملیات (در برابر مأموران نظامی)، در دست آنها بود، زیرا وقتی که مأموران برای تفرقۀ تظاهرات دست به حمله می زدند، اینان مردم را تشویق به مقاومت و رفتن به کوچه‌ ها می کردند. افراد ورزیدۀ احزاب ملی در آن روز برای مقاومت در برابر مأموران نظامی و مسلح پشت سر هم به معابر گوناگون می گریختند و سپس باز می گشتند و حملات خود را از نقطۀ نخستین شروع می کردند.
از سایر نقاط شهر نیز مردم دسته دسته به طرف خیابان‌ های اصلی شهر، مخصوصاً بهارستان هجوم می بردند و همه برای برخورد با یک رویداد غیرمنتظره خود را آماده می کردند. مردمی که از سمت بازار به سوی سرچشمه و مجلس به راه افتاده بودند، شهیدان بازار را روی دست می بردند.
 
روزنامه‌ های عصر زیر عنوان قتل و خونریزی، اشاره به فشرده‌ ای از کشت و کشتارها درخیابان‌ های شهر کرده‌ اند. در ناصرخسرو و بازار، شدت تیراندازی و حمله به مردم خیلی شدید بود و چندین نفر کشته شدند که مردم جنازه‌ ها را روی تخته می گذاشتند و به سوی پزشک قانونی به راه می افتادند. در برابر زندان دادگستری و روبروی روزنامۀ اطلاعات، نظامی‌ ها بی‌ رحمانه به مردم بی‌ سلاح حمله می کردند. حتی روی ستون‌ های پارک شهر و باغ ملی زد و خورد شدیدی میان نظامی‌ ها و مردم درگرفته بود. در خیابان‌ هایی که به کاخ اعلیحضرت منتهی می شد، مقاومت نظامی‌ ها بیشتر و تعدادشان هم فزونی داشت. در برابرِ منزلِ قوام نیز زد و خورد شدیدی در گرفته بود، و فریاد مصدق را می خواهیم، به آسمان بلند بود. در اینجا سرهنگ گیلانشاه در اثر حملۀ مردم با پاره آجر، مجروح شد (و بعداً هم برای این شجاعت و رشادت در میدان جنگ! مدال گرفت). با وجود همۀ کشت و کشتار، رگبار مسلسل‌ ها و انفجارات گوناگون از احساسات، مقاومت و سرسختی تودۀ مردم چیزی کاسته نمی شد، بلکه هر آن به نیروی پایداریشان افزوده می شد.
 
در خیابان اکباتان مقاومت و ایستادگی بی‌ مانندی از طرف مردم می شد. انتشار روزنامه‌ های شاهد (ارگان حزب زحمتکشان)، پرچمدار (ارگان پان‌ ایرانیست‌ ها)، جوانان دموکرات، و به سوی آینده (حزب توده)، و پخش فوق‌ العاده‌ های حزب ایران، و سایر دستجات، یک اتحاد بی‌ مانندی در مقاومت تودۀ مردم به وجود آورده بود. در حوالی شمس‌ العماره مردم به کامیون‌ های ارتشی حمله می کردند، و حتی هنگام تصرف یک اتوموبیل از میکروفون داخل آن استفاده کرده و دیگران را به مبارزه تشویق می کردند. نزدیکی‌ های ظهر اوضاع چهار راه مخبرالدوله بسیار وخیم گزارش شده بود و مردمِ خشمگین حالت حمله به خود گرفته بودند. در نخستین یورش خود، سرگرد صیرفی مسئول انتظامات این ناحیه را مجروح ساختند. او در ساعت دوازده و بیست دقیقه، با بی‌ سیم خود به فرماندار نظامی چنین می گوید: “چنین به نظر می رسد که مردم تصمیم دارند مجتمع شده ضمن استفاده از خستگی افراد، حملۀ شدیدی را شروع کنند. به نظر اینجانب نیروی تازه‌ نفس لازم است. … ضمناً خود این جانب به طوری مجروح شده‌ ام که نیم‌ ساعت دیگر قادر به ایستادن نیستم، ولی این جانب از مرگ باک ندارم و ذره‌ ای فروگذار یا سستی نخواهم کرد.”
 
در ساعت یازده و نیم از طرف یک جیپ خودکار با بی‌ سیم به شهربانی اطلاع داده شد که در خیابان ژاله یکی از اتوموبیل‌ های بی نمرۀ دربار که متعلق به شاهپور علیرضا بود، مورد هجوم مردم قرار گرفته است، فوراً بشتابید. به مجرد وصول این خبر، چند کامیون سرباز و چند تانک از مخبر الدوله به طرف خیابان ژاله حرکت کردند و لحظه‌ ای بعد اتوموبیل بی‌ نمرۀ دربار با این طرز و تفصیل، و پیروزمندانه، به طرف شمیران حرکت کرد. بنا به نوشتۀ روزنامه های (اطلاعات، کیهان، شهباز،…) قبلاً برای حرکت‌ دادن و کمک به این ماشین بی‌ نمرۀ دربار که حامِل شاهپور علیرضا بوده است (و ظاهراً معلوم نبود که از کجا و برای چه کار آنجا آمده است )، از سرگرد صیرفی کمک خواسته بودند، و وی گفته بود که اگر سربازان را جهت مشایعت شاهپور علیرضا جمع کنیم، مردم به ما حمله خواهند کرد و بالاخره از میدان شاه‌ آباد کمک فرستادند. یک جیپ شهربانی در جلو بود و چندین پاسبان نیز با هفت‌ سرهای لخت به دنبال و اتوموبیل شخصی سرهنگ برخوردار نیز پشت سر آنها، در حالی که مرتباً شلیک می کردند و چند کامیون سرباز نیز از پشت سر و دو طرف آن را احاطه کرده بودند، شاهپور علیرضا را پس از تیراندازی‌ های زیاد به سوی مردم از میدان به دربردند.
 
لحظه‌ ای پس از عزیمت شاهپور علیرضا، مشاهده شد که عده‌ ای از سمت خیابان و سه‌ راه ژاله اجساد چند جوان را که به روی تخته گذارده بودند، به میدان بهارستان آوردند. سربازان نخست می خواستند مانع شوند، اما از اتفاق نادر و استثنایی اینکه هنگامی که افسران برای جلوگیری پیش رفتند، در اثر مشاهدۀ وضع اجساد و زخمی‌ ها و لاشۀ جوانانِ تکه و پاره شده و نیز مشاهده مردمی که به شدت تهییج شده بودند و گریه می کردند، بی‌ اختیار روی برگرداندند.
 
به تدریج آثار نافرمانی از دستورهای فرماندهان نظامی مبنی بر کشتن تودۀ مردم، در میان نظامیان آشکار می شد. آسوشیتدپرس در این باره گزارش داده بود که: “نزدیک میدان توپخانه سه هزار نفر از مردم به طرف یک تانک حمله‌ ور شدند، ولی سربازان و مردم به جای حمله، یکدیگر را در آغوش کشیدند و بوسیدند.”
 
باری، همۀ نیرنگ‌ ها و تدبیرها کارگر نیفتاد، و با وجودی که امراء و فرماندهان جنگ لحظه به لحظه، همۀ دستورات و فرامین صادره را مو به مو اجراء کردند، مع‌ الوصف به جز کشتن و زخمی‌ کردن بیش از صدها نفر از مردم تهران، کاری از پیش نبردند و ناچار مانند دیگر موارد پنجاه‌ ساله، آهنگ عزیمت و عقب‌ نشینی اختیار کردند.
 
بی‌ اغراق تاکنون ما جزئی از حوادث سی‌ تیر را نوشته‌ ایم، و همه‌ اش از رویداد چندین ساعته برابر مجلس سخن گفته‌ ایم. مانند این حوادث و شدیدتر از آن، در سبزه‌ میدان تهران، میدان شاه، میدان سپه، شاه‌ آباد، سعدی، فردوسی و…، به گونه‌ ای دیگر، در همۀ شهر، جریان داشت که امکان نشر همۀ این ها نیست، و از همۀ این ها مهم تر حوادثی بود که در شهرستان‌ ها می گذشت و متأسفانه هیچگاه مانند تهران منعکس نشده است. جوانان و شهیدان حماسه‌ آفرین نهضت ملی ایران که به خاک رفته‌ اند، در گمنامی باقی مانده‌ اند.
 
در قیام سی‌ تیر تمام مردم از هر حزب، دسته، جمعیت و از هر صنف و طبقه با همآهنگی و یگانگی کامل و قابل ستایشی، شرکت داشتند . شعار اصلی آنها، “مرگ بر حکومت ننگین قوام” و “زنده باد دکتر مصدق” بود.
 
در سی‌ تیر، بدون تردید حتی یک خبرنگار داخلی یا خارجی به زشتی از قیام حماسه‌ آفرین ملت ایران یاد نکرد. بنا به گزارش همۀ خبرگزاری‌ های خارجی، مردم دنیا با شگفتی و علاقه و احساس خاص و استثنایی، قیام ملت ایران را پی‌ گیری می کردند.
 
روزنامۀ اطلاعات یکم مرداد ١٣٣١ نوشت: «… حوادث خونینی که در برابر مجلس روی داد و منتهی به پیروزی ملت و ابراز تمایل به دکتر مصدق شد، در تاریخ معاصر ایران حائز اهمیت می باشد.
 
قیام سی تیر که تظاهر درخشان و پر شکوه اراده و ایستادگی مردم در برابر اهریمن و بیگانه بود، دکتر مصدق را دوباره به نخست‌ وزیری رساند و شکست و سکوت موقت دربار و عوامل استعمار و ارتجاع و بیگانه‌ پرستان را باعث شد. ما در برابر این همه شجاعت و از جان‌ گذشتگی سر تعظیم فرود می آوریم.
 
بنابه گفتۀ ارسنجانی، آقای قوام روز سی تیر که مانند برگ خزان جوانان ما را به زمین می ریختند، در باغ سفارت آلمان استراحت می کرده است و پادوها و دلالان معتبر بیگانه و نمایندگان دربار و فئودال‌ ها نیز مرتباً به آنجا رفت و آمد داشته‌ اند که اسامی شان موجود است. مثلاً ناصر ذوالفقاری (برادر محمد ذوالفقاری که هر دو به قوام رأی تمایل داده بودند) عرق‌ ریزان می رسد و می گوید: “شهر شلوغ شده است ولی مأموران مثل اینکه میل ندارند جلوگیری کنند. ( با آن همه کشت و کشتار ) اینکه کار نمی شود ما با همه چیز خودمان بازی کرده‌ ایم. اگر قرار باشد با سهل‌ انگاری کار صورت دیگری پیدا کند، وضع ما به خطر خواهد افتاد”. دیگری خبر آورده بود که در میدان سپه یک سرهنگ از تانک بیرون آمد و پاگون خود را کند و نعره زد که من به طرف مردم شلیک نمی کنم و خود را تسلیم مردم می کنم. … و باز خبرمی رسد که مردم در شهر شعارهای ضد شاه و ضد قوام می دهند …»
 
آقای ارسنجانی می نویسد: در این اثناء، آقایان علاء و سپهبد یزدان‌ پناه آنجا آمدند…، علاء به قوام می گوید: “جناب اشرف لابد از اوضاع شهر استحضار دارید”. قوام می گوید:” تظاهرات مختصری شده و چند نفر مجروح شده‌ اند.” علاء می گوید:” خیر قربان، نزدیک پانصد نفر کشته شده‌ اند، وضع خیلی خطرناک است.” قوام می پرسد: “شما از کجا می دانید؟” علاء می گوید: “فرماندار نظامی اطلاع داده است”. قوام با قیافه برافروخته می گوید: “فرماندار نظامی چرا به من که رئیس دولت هستم اطلاع نمی دهد؟ این چه ترتیبی است؟ یعنی چه؟… پس معلوم می شودکه آقایان هرچه خواسته‌ اند کرده‌اند و به حساب من گذارده‌ اند.”… علاء می گوید:” در هرحال مسلماً در تهران جوی خون جاری شده است.”
 
آقای ارسنجانی می افزاید: نزدیک ساعت چهار بعداز ظهر از شهر خبر آوردند که نیروهای انتظامی شهر را ترک کرده‌ اند و مردم کلانتری‌ هایی را اشغال کرده‌ اند و برای اشغال ادارات دولتی تلاش می کنند. ساعت پنج بعداز ظهر قوام‌ السلطنه به دربار رفت و استعفاء داد، در حالی که در آن موقع، ادارۀ رادیو در اشغال اعضای حزب ایران، زحمتکشان و جبهه ملی بود.
 
در حدود ساعت پنج و نیم، حسین علاء وزیر دربار، تلفنی به آقای مهندس احمد رضوی رئیس فراکسیون نهضت ملی اطلاع می دهد که قوام استعفاء داده است و ضمناً (از طرف دربار) دستور اکید داده شده که نظامی‌ ها فوراً به سربازخانه‌ ها برگردند. پس لازم است که آقایان فراکسیون نهضت ملی خودشان امنیت شهر را مورد توجه قرار دهند.
 
فراکسیون نهضت ملی برای حفظ نظم و امنیت شهر و انتشار استعفای قوام، فوراً طی جلسه‌ ای ترتیباتی اتخاذ کرد. آقایان حسین مکی، مهندس حسیبی، پارسا، خبر استعفای قوام را به اطلاع مردم رساندند … .
 
آقای ارسنجانی در دنبالۀ اعترافات خود می افزاید: “در قیافۀ جوان‌ ها، پیران، غرور و افتخار فوق‌ العاده‌ ای می دیدم و از این نیروی زنده‌ کننده‌ ای که مردم را به حرکت در آورده بود، لذت می بردم… . آیا اینها همه، مایۀ غرور و افتخار نمی تواند باشد؟ مسلماً چرا”…
 
ساعت هفت بعداز ظهرِ سی ام تیر، مردم به سوی خانۀ دکتر مصدق رهسپار شدند … دکتر مصدق در حالی که به شدت می گریست، گفت: “ای کاش من مرده بودم و ملت ایران را این طور عزادار نمی دیدم”. … و سپس افزود: “ای مردم من به جرأت می گویم استقلال ایران از دست رفته بود، ولی شما با رشادت خود آن را گرفتید.”
 
روز سی و یکم ١٣٣١، دیگر از افراد پلیس و سرباز در خیابان‌ های تهران خبری نبود. زیرا نیروهای پلیس و نظامی جرأت آشکار شدن را نداشتند. حفظ نظم شهر به عهدۀ یک عده از جوانانی بود که به سینۀ خود نوار سیاه‌‌ رنگی نصب کرده بودند. با وجود اجتماعات بیش از اندازه‌ ای که در این روز در گوشه و کنار تهران تشکیل شد و سخنان تندی که ایراد گردید، کوچک‌ ترین بی‌ نظمی دیده نمی شد. حتی ترتیب عبور و مرور وسایل نقلیه نیز به صورت منظم و توسط جوانان انجام می گرفت.
 
ساعت سه صبح، جلسۀ سری مجلس تشکیل شد و از شصت و چهار نفر عدۀ حاضر در جلسه، شصت و یک نفر به دکتر مصدق رأی اعتماد دادند.
 
جالب است که روزنامۀ اطلاعات، مانند همۀ بیگانه‌ پرستان، در روز بیست و نهم ١٣٣١ که مردم به مؤسسه‌ اش حمله بردند، آنان را آشوب گران و عناصر ماجراجو که به دنبال اغراض شخصی هستند، نامید، و روز قیام سی ام تیر١٣٣١، خاموش شد و روز یکم مرداد ١٣٣١ در سرمقالۀ خود تحت عنوان ماتم عمومی، آنان را جوانان پرشور و مردمانی که شوری وطن‌ پرستانه در سر داشتند، خواند و نوشت که افتخار جاویدان برای خود و خانوادۀ خود ذخیره ساختند.
 
در این باره در تسلیتی که به امضاء وزیر دربار (نه اعلیحضرت همایونی) صادر شد، از قیام درخشان سی تیر به نام وقایع تأسف‌ بار یاد شده است.
 
بالاخره در سی‌ ام تیرماه ١٣٣١، پیروزی دیگری برای ملت ایران بدست آمد، و اوایل شب خبر اعلام رأی دیوان دادگستری لاهه مبنی بر عدم صلاحیت آن دادگاه در رسیدگی به مسألۀ نفت به تهران رسید. این رأی که حقانیت ملت ایران را در مبارزه با استعمار انگلیس ثابت کرد، پیروزی سی تیر را کامل کرد، تا آنجا که اعلیحضرت همایونی هم شخصاً زبان به ستایش گشودند:
 
“موفقیت ایران را در دادگاه لاهه به عموم هموطنان عزیز از صمیم قلب تبریک می گویم و بدین وسیله از اهتمام جناب آقای دکتر مصدق نخست‌وزیر و تمام ملت ایران که در این راه هم‌ صدا بوده‌ اند، قدردانی و تشکر می نمایم. این پیروزی قدم مهمی است در راه توفیق نهایی و رسیدن ایران به آمال و آرزوهای ملی.
محمد رضا پهلوی، ۱۳۳۱/۰۵/۰۱”
 
رویتر بلافاصله پس از این دو حادثه گزارش داد که انگلستان مأیوس است و در لندن به طور کلی نظر بر این است که با صدور این رأی، موقعیت دولت دکتر مصدق برای مذاکره و معامله محکمتر شده است.
 
روزنامۀ نیواستیسمن (یکم مرداد١٣٣١) ضمن اشاره به قیام سی تیر نوشت: حوادثی که اخیراً در ایران روی داده است مراجعت شرکت نفت انگلیس را به ایران غیرممکن می سازد.
 
روزنامه بنی‌ صباح چاپ ترکیه (چهارم مرداد ١٣٣١) پس از این حادثه نوشت: … خوب بود رادیو آنکارا که از آغاز ملی شدن نفت در ایران پیوسته علیه ایران و به نفع انگلیس تبلیغ و تفسیر می کرد، از قاضی انگلیسی (که در دادگاه لاهه به زیان دولت خود رأی داد) درس عبرت می گرفت. و روزنامه سوسیالیستی شن‌ ولک نیز نوشت که “سیاستمداران قدیمی ایران هر یک به نوبۀ خود امتحان خویش را داده‌ اند، و تاکنون نتوانسته‌ اند بر قلوب مردم حکومت کنند، قوام هم یک عامل استعمار انگلیس بود”.
 
خبرگزاری فرانسه در تاریخ پانزدهم مرداد ١٣٣١ گزارش داد: عوامل سوسیالیست جبهۀ ملی با تمام قوا تلاش می کنند که اوضاع را به نفع طبقۀ بینوا تغییر داده و از فشاری که بر دوش تودۀ مستمند وارد می شود، بکاهند.
 
تحت تأثیر قیام سی تیر، ملکه مادر و شاهدخت اشرف به علت تحریکات و کارشکنی‌ هایی که در راه پیشرفت نهضت ملی مقدس ایران می کردند و به دلیل دخالت مستقیم در این ماجرا از ایران تبعید شدند.
 
دفاتر مخصوص شاهدخت‌ ها و شاهپور‌ها بسته شد، و اجازۀ تماس مستقیم با ادارات دولتی از آنان گرفته شد.
 
بنابه گزارش رویتر، شاهدخت اشرف پهلوی که برای فراهم کردن مقدمات سقوط دکتر مصدق در تاریخ پانزدهم تیر ماه ١٣٣١ به تهران آمده بود، روز نهم مرداد ١٣٣١ وارد رم شد. این خبرگزاری به نقل از روزنامۀ باختر امروز می افزاید اثاثیۀ شاهدخت اشرف بیست جامه‌ دان بود که برای نخستین بار به وسیلۀ مأموران ایرانی گمرک بازرسی شده است. …
 
آقای دکتر عبدالله معظمی در جلسۀ فوق‌ العادۀ دوم مرداد ١٣٣١ مجلس شورای ملی که پس از قیام سی تیر تشکیل شد، چنین گفت: “با کمال خضوع و فروتنی به روان پاک شهیدان راه آزادی و حریت و استقلال و شرافت ایران درود می فرستم و از درگاه خداوند متعال مسئلت می کنم که به ملت ایران در این مصیبت صبر و اجر و کرامت عنایت فرماید. این جنبش و قیام ملی ثابت کرد که در مقابل ارادۀ ملی، هیچ قوه و قدرتی را تاب مقاومت و پایداری نیست، و این نیروی عظیم هر مانع و رادعی را از میان برخواهد داشت”…
 
روز سی تیر ماه سرزمین ایران عرصۀ این آزمایش بود. ملت ایران در این روز با خون خود و خون عزیزان خود به روی زمین ایران چند جمله نوشت که برای همیشه باید سرمشق فداکاران و وطن‌ پرستان باشد.
 
اوّل‌ نوشت، در مقابل ارادۀ ملت هیچ نیرویی تاب مقاومت و پایداری نخواهد داشت. پس‌ از‌ آن‌ نوشت، تسلیم و تمکین و رضا در برابر شدائد و حوادث، شیوۀ مردان غیرتمند نیست. و بازنوشت، ما با قطرات خون گرم خود درخت آزادی و عظمت ایران را که از شادابی و سرسبزی افتاده بود، آبیاری کردیم تا تازگی و طراوت از سر گیرد و بارور و سایه‌ گستر شود… . آخرین جمله‌ ای که شهیدان راه آزادی با خون خود نوشتند این بود که همت کنید تا این شعلۀ مقدس را که ما برافروخته‌ ایم، خاموش نشود.
 
در جلسۀ علنی پنجم مـرداد ١٣٣١ نیز آقای مهندس حسیبی در حالـی که به شدت می گریست و فریاد می زد، چنین گفت: ” آقایان، ملت ایران بیدار است و حق خود را می گیرد، ولو به هر قیمتی که باشد. روز سی تیر این مردم حتی چوب در دست نداشتند و با دست خالی جلوی گلوله و توپ می رفتند” …
 
آقای حسیبی به حال گریه گفت: “روز سی تیر واقعه‌ ای اتفاق افتاد که دلم را ریش کرد و آن این بود که مردی لخت را که فقط یک پیراهن پاره پاره به تن داشت، هدف گلوله قرار دادند. وقتی به زمین خورد و جان سپرد، بدن او را وارسی کردند و دیدند که فقط یک تکه نان خشک در لای آستین پیراهن پارۀ خود دارد و او با این تکه نان که نهارش بود برای حفظ حیثیت و استقلال کشور آمده بود، تا سینۀ خود را هدف گلوله قرار دهد”. (در این موقع عدۀ زیادی از نمایندگان و تماشاچیان با صدای بلند به گریه درآمدند.) حسیبی فریاد می زد: ” آقایانی که اینجا نشسته‌ اید، او با یک تکه نان خشک برای آن آمده بود که استقلال میهن خود را حفظ کند، و هم او بود که برای شما شرافت خرید و آبروی شما را حفظ کرد، تا بتوانید امروز اینجا بنشینید. ما که همه چیز داشتیم، لیاقت این شهامت را نداشتیم”.
 
مهندس حسیبی که کاملاً تحت‌ تأثیر احساسات بود، مشت روی تریبون می کوبید و می گفت: … “لااقل این پنبه را از گوش بیرون بکشید و بفهمید که دیگر ملت ایران خواب نیست”… 
 
سرانجام مجلس شورای ملی در جلسۀ فوق‌العادۀ دوم مرداد١٣٣١، طی ماده واحده‌ ای قیام سی تیر را که در سراسر کشور برای پشتیبانی از نهضت ملی ایران انجام پذیرفته بود، قیام ملی، و شهدای آن روز را شهدای راه آزادی، و نیز قانون اختیارات دکتر مصدق را تصویب کرد.
 
قانون قیام سی تیر و قانون اعطاء اختیارات:
 
با تأیید خداوند متعال، ما، پهلوی شاهنشاه ایران، محل امضاء، نظر به اصل بیست هفتم متمم قانون اساسی مقرر می داریم:
 
مادۀ اول- قانون مربوط به شناسایی قیام روز سی‌ ام تیر ماه ١٣٣١ به نام قیام مقدس ملی که در جلسۀ ۱۳۳۱/۰۵/۱۶ به تصویب مجلسین سنا و شورای ملی رسیده و منضم به این دست‌ خط است، به موقع اجراء گذارده شود.
 
مادۀ دوم- هئیت دولت، مأمور اجرای این قانون هستند.
به تاریخ ۱۳۳۱/۰۵/۲۱
 
با تأیید خداوند متعال، ما، پهلوی شاهنشاه ایران، محل امضاء، نظر به اصل بیست و هفتم متمم قانون اساسی مقرر می داریم:
 
مادۀ اول- قانون مربوط به اعطای اختیارات برای مدت شش ماه به شخص جناب دکتر مصدق نخست‌ وزیر که در جلسۀ بیستم امرداد ١٣٣١ به تصویب مجلسین سنا و شورای ملی رسیده و منظم به این دست‌ خط است، به موقع اجرا گذاشته می شود.
 
مادۀ دوم- هیئت دولت مأمور اجرای این قانون هستند.
 
به تاریخ ۱۳۳۱/۰۵/۲۱،
(جاوید باد ایران) (پیروز باد ملت)
 
________________________________________
[۱] دیلی‌ نیوز، پنجم خرداد ١٣٣١
[۲] Pari’s pres، بیست و ششم تیر ١٣٣١
[۳] مذاکرات مجلس، جلسۀ علنی ۱۳۳۱/۰۸/۰۹
[۴] جلسۀ علنی مجلس شورای ملی، مورخۀ ۱۳۳۱/۰۴/۱۷
[۵] اعلامیۀ فرماندار نظامی، شمارۀ ۶۱، بیست و هفتم تیرماه ١٣٣١
[۶] روزنامۀ بامشاد، پیرایه، حسن ارسنجانی، ١٣٣٢
[۷] خواندنی ها، شمارۀ نهم/​ ٨١
[۸] برای اطلاع بیشتر در مورد قوام السلطنه، به الیگارشی حکومت خانواده ها در ایران، نوشتۀ ابوالفضل قاسمی، جلد سوم، خاندان قوام، مراجعه کنید.
[۹] صفحۀ ۵١ یادداشت های حسن ارسنجانی. یادآور می شویم حسن ارسنجانی از دشمنان جبهه ملی می باشد.
[۱۰]  اعلامیۀ جبهه ملی، بیست و ششم تیرماه ١٣٣١
[۱۱]  آسوشیتدپرس، بیست و نهم تیرماه ١٣٣١                                                                                                               
[۱۲]  یادداشت های حسن ارسنجانی                                                               
[۱۳]  پلنوم چهارم، حزب توده
[۱۴] نوید آزادی روزنامۀ وابسته به حزب توده، شمارۀ بیست و پنجم تیرماه ١٣٣١                                              
[۱۵] روزنامه دژکه به جای به سوی آینده منتشر می شد، بیست و هفتم تیرماه ١٣٣١                                                                                                  
[۱۶]  ATP، دوم مرداد ١٣٣١
[۱۷]  کیهان و اطلاعات بیست و هشتم تیرماه ١٣٣١
[۱۸]  خواندنی ها شمارۀ٨١                                                                                                
                                                                         
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید