back to top
خانهدیدگاه هانیما حق پور: آزادی و نسبت آن با تعقل

نیما حق پور: آزادی و نسبت آن با تعقل

pazeljahanbiniبرداشتی آزاد از منظومه فکری فلسفی ابوالحسن بنی‌صدر ـ بخش ششم

 

نگارنده در مقاله «آزادی و نسبت آن با حقوق ذاتی»،[i] با در نظر گرفتن مفهوم «آزادی» نزد آحاد بشر، و با رویکرد انتقادی نسبت به تعریف استاد بنی‌صدر که آن را «نبود زور» دانسته‌اند،[ii] آزادی را اینگونه تعریف کرده است: «آزادی، امکان بکارگیری ارادی استعدادها و تواناییها است، جهت به منصه ظهور رساندن تصمیمات، در راستای رشد یا تخریب خود و دیگری». این تعریف، ناظر بر آزادی آدمی در «عمل» است که توسط عوامل محیطی ممکن است تحدید شود. اما از آنجایی که انسان موجودی ذی اراده است، آزادی او توسط تصمیمات نادرست خود او نیز می‌تواند تحت الشعاع قرار گیرد. حال از آنجایی که نادرستی تصمیمات از نادرستی تعقل آدمی ناشی می‌شود، این مقال بر آن است که نسبت آزادی آدمی را با تعقل وی بررسی نماید. برای این منظور، نگارنده کتاب «عقل آزاد» استاد بنی‌صدر را مورد بررسی قرار داده و به روش «برداشت آزاد»، مفاهیم و مطالب مطروحه در آن را بکار می‌گیرد. پیش از ورود به بحث، خاطر نشان می‌شود که با توجه به اینکه بسیاری از تعابیر و اصطلاحات بکار رفته در این مقاله در مقالات پیشین از این سلسله[iii] توضیح داده شده‌اند، مطالعه آنها به عنوان پیش‌نیاز ضروری می‌نمایاند.

 اما نگارنده ترجیح می‌دهد به جای واژه «عقل»، از «تعقل» استفاده نماید، چرا که به نظر می‌رسد انسان دارای استعدادی بنام عقل نباشد، بلکه فرآیندی را توسط استعدادهای «اندیشیدن»، «علم آموزی» و … به منظور اخذ تصمیمات مقتضی طی می‌نماید، که می‌توان اسم آن فرآیند را «تعقل» گذاشت. شاهد این مدعا این است که از 49 باری که در قرآن حکیم از مشتقات ریشه «ع ق ل» استفاده گردیده است، هیچ یک در مفهوم اسمی و صفتی نبوده و همیشه مشتقات این ریشه به صورت فعلی در آیات الهی بکار رفته است و مفهوم آن ناظر بر شیوه کاربرد شناخت در اصلاح عمل می‌باشد.[iv] استاد بنی‌صدر نیز در کتاب عقل آزاد، «عقل» را یک استعداد ندانسته بلکه آن را مجموعۀ استعدادهای ششگانۀ «اندیشیدن یا خلق»، «علم آموزی»، «انس و عشق»، «رهبری»، «هنری»[v] و «اقتصادی»[vi] دانسته‌اند.

 از این رو؛ در ابتدا ارائه تعریفی از «تعقل» ضروری است: می‌توان گفت؛ «تعقل»، فرآیندی است که با کوشش آدمی (به مثابۀ مجموعۀ استعدادها) در جهت شناخت و علم یافتن به پدیده‌هایی که او می‌باید در مورد آنها تصمیم بگیرد آغاز می‌گردد، سپس با توجه به شناخت حاصل شده، آدمی وضعیت مطلوب خود را در آینده به عنوان هدف متصور می‌شود، و جهت حصول آن هدف می‌کوشد روش و ابزار مناسب را شناسایی کند. بدیهی است که هر چه این فرآیند با دقت و صحت بیشتری انجام گردد، آدمی می‌تواند تصمیمات درست‌تری را اتخاذ نماید و نه تنها آزادی خود را تحدید نکند بلکه محدودۀ آن را گسترش دهد. بنابراین عواملی که دقت و صحت این فرآیند را تحت الشعاع قرار می‌دهند می‌باید بررسی نماییم:

همانطور که ملاحظه می‌شود یکی از ارکان مهم تعقل آدمی «شناخت» است، اما شناخت کامل چگونه حاصل می‌شود؟ شناخت آدمی نسبت به یک پدیده موقعی کامل می‌شود که علم او بتواند بر آن پدیده محیط شود و این مهم میسر نمی‌شود مگر اینکه نظرگاه او همه‌ سو نگر باشد تا بتواند همۀ جوانب آن پدیده‌ را ببیند. اما این همه سونگری زمانی ممکن می‌شود که آدمی هر پدیده‌ای را منفک از دیگر پدیده‌ها و کل هستی نپندارد، و این را بداند که هیچ پدیده‌ای در هستی به صورت مجزا و بدون رابطه با دیگر پدیده‌ها نیست بلکه با آنها تشکیل مجموعه می‌دهد. مضافاً این را نیز بداند که هر پدیده‌ای خود نیز مجموعه‌ای است از اجزاء. از این رو معرفت به جزئی از اجزاء آن بدون توجه به رابطه آن جزء با اجزاء دیگر، او را دچار خطا می‌گرداند.[vii] بنابراین اگر آدمی بناى شناختش را براین بگذارد که پدیده‌ها با یکدیگر یک مجموعه مى‏سازند و وسعت این مجموعه به بی‌کرانی هستی است، باید از نظرگاه الهی به آنها بنگرد (= موازنه عدمی)[viii] تا بتواند به موضوع شناخت پیش‌ِ روی خود و تمامی رابطه‌هایش محیط گردد، و هر چه به این مهم تواناتر شود، معرفتش علمی‌تر، تعقل او اثربخش‌تر، تصمیماتش درست‌تر و در نتیجه آزادی وی نیز فراختر می‌گردد، چرا که نه تنها با تصمیمات نادرست، خود را محدود‌تر نمی‌کند، بلکه با ابتکار عمل خود، تحدیدهای محیطی را از میان برمی‌دارد.

 از این نکته نیز نباید غافل شد که شناخت درست آدمی از استعدادها و تواناییهایش، در شناخت او از پدیده‌ها بسیار مهم است، زیرا زمانی که آدمی از استعدادها و تواناییهای خویش شناخت درستی نداشته باشد یا از آنها غافل شود، نمی‌تواند ابزارهای شناخت خود را به درستی بکار گیرد، بنابراین شناختی که از پدیده‌ها حاصل می‌گرداند با واقعیت آنها همخوانی نخواهد داشت.

 اما پس از «شناخت»، تعیین «هدف» موضوعیت می‌یابد. آدمی باید بداند به طور کلی هدف‌گذاری او یا در جهت رشد است یا تباهی، و نیز بنابر ویژگیهای حق[ix] باید بداند که رشد او در گرو رشد دیگر پدیده‌ها و تباهی او نیز در گرو تباهی دیگر پدیده‌ها می‌باشد، چرا که «حق رشد» همواره موقعی محقق می‌شود که دیگر حقوق ذاتی او نیز محقق شوند و حقوق ذاتی او موقعی محقق می‌شوند که حقوق ذاتی دیگر پدیده‌ها نیز محقق شوند، زیرا حقوق به صورت منفک و مجزا از یکدیگر نیستند بلکه با یکدیگر مجموعه تشکیل می‌دهند و به میزانی که یک حق محقق نشود، دیگر حقوق نیز متناسب آن محقق نمی‌شوند.[x] با این توضیح، هرگاه هدف آدمی کسب یکی از اشکال «قدرت» باشد، به جهت اینکه قدرت نتیجه برقراری روابط قوا و بکار بردن زور می‌باشد، و زور موقعی موضوعیت دارد که تضادی در میان باشد، و حال آنکه حقوق هیچگاه با یکدیگر در تعارض و تزاحم و تضاد قرار نمی‌گیرند، بنا براین وقتی کسب قدرت هدف باشد، در حقیقت هدف پایمال نمودن حقوق دیگری می‌باشد و در نتیجه چون با پایمال نمودن حقوق دیگری حقوق خود آدمی نیز پایمال می‌گردد، سرانجام او جز تباهی نیست. مضاف بر این، هرگاه هدفِ کسب قدرت، حاصل گردد، به میزانی که سلطۀ سلطه‌گر بر سلطه‌پذیر بیشتر گردد، بنا به ویژگیهای قدرت،[xi] آزادی سلطه‌گر نیز محدود‌تر می‌شود.

 اما اگر هدف، نه کسب قدرت، که آزادی بیشتر و در نتیجه رشد بیشتر باشد، آدمی باید بداند که «هدف در روش بیان می‌شود»، یعنی بکارگیری هر وسیله و روشی، هدف متناسب با خود را جایگزین هدف ذهنی بکارگیرنده آن می‌کند، از این رو؛ هرگاه هدف؛ آزادی و در نتیجه؛ رشد باشد، وسیله و روش نیز باید عاری از زور و روابط قوا باشند، یعنی توحیدی باشند، به عبارت دیگر؛ هرگاه هدف آدمی، احقاق حق رشد باشد، وسیله و روش حصول آن نیز می‌باید «حق» باشد. با وسیله و روش ناحق نمی‌توان هدف حق را محقق نمود. بنابراین هرگاه هدف؛ آزادی و رشد بیشتر باشد، اما وسیله و روش اتخاذ شده متضمن برقراری روابط قوا باشد، در واقع، نتیجه کسب یکی از اشکال قدرت خواهد بود، که باز هم پیامد آن جز تباهی و محدود‌تر شدن آزادی نخواهد بود.

 با توجه به جمیع موارد مذکور، می‌توان گفت؛ نسبت آزادی با تعقل آدمی، در وحله اول؛ نسبت آزادی است با روشهای شناختی که بکار گرفته می‌شوند، و در وحله‌ بعد؛ نسبت آزادی است با روشهای هدف‌گذاری، و در وحله آخر نسبت آزادی است با روشهایی که در جهت حصول اهداف بکار گرفته می‌شوند. بنابراین از آنجایی که روشها یا قدرتمدار[xii]  هستند یا حقمدار، اگر هدف آدمی، حفظ و گسترش «آزادی» باشد، باید روشهای حقمدار را پیشه کند و از روشهای قدرتمدار پرهیز نماید. از این رو بر نگارنده است که اذعان نماید؛ از آنجایی که آزادی آدمی موقعی به طور کامل محقق می‌شود که او هم از قید و بندهای محیطی برهد و هم از قید و بندهای ذهنی که روشهای قدرتمداری را به او توصیه می‌کنند، در این صورت تعریف استاد بنی‌صدر از آزادی که آن را «نبود زور» دانسته‌اند، از وجهی تعریفی دقیق‌تر و جامع‌تر از تعریف نگارنده خواهد بود، هر چند که این تعریف نزد آحاد بشر چندان مفهوم نمی‌باشد و کاربرد ندارد. امید که این تعریف از آزادی روز به روز در اذهان بشری نفوذ و رسوخ نماید، تا آدمی آزاد از هر قید و بندی، چه بیرونی و چه درونی، در فراخنای رشد، رشد یابد.

 نگارنده در این مقال به «نسبت آزادی با تعقل» پرداخت و قصد او این است که در مقالۀ بعدی، از آنجایی که روشها یا حقمدار هستند یا قدرتمدار، به توضیح تفاوتهای «تعقل حقمدار» با «تعقل قدرتمدار» بپردازد.

 نیما حق پور ـ مرداد 1394

nima.haghpoor@gmail.com

nima-haghpoor.blogspot.com

[i] ـ بخش پنجم از سری مقالات «برداشتی آزاد از منظومه فکری فلسفی ابوالحسن بنی‌صدر»

[ii] ـ در ادامۀ این مقاله نشان داده می‌شود که تعریف استاد بنی‌صدر از آزادی مبنی بر «نبود زور»، از وجهی تعریفی دقیق‌تر و جامع‌تر از تعریف ارائه شده توسط نگارنده می‌باشد، هر چند که این تعریف نزد آحاد بشر چندان مفهوم نمی‌باشد و کاربرد ندارد.

[iii] ـ مقاله اول : توحید، روابط قوا، ثنویتها و موازنه‌ها / مقاله دوم : ویژگیهای قدرت، ویژگیهای حق / مقاله سوم : روشهای قدرتمداری / مقاله چهارم : ابلیس؛ آتش قدرت طلبی، شیطان؛ زاده روابط قوا / مقاله پنجم : آزادی و نسبت آن با حقوق ذاتی

[iv] ـ برگرفته از مقاله «عقل خود بنیاد و عقل خدا بنیاد» استاد عبدالعلی بازرگان. «در ذهنیت مسلمانان صدر اسلام، و به طور کلی اعراب معاصر نزول قرآن، مفهوم کلمه «عقل»، بر حسب آنچه از فرهنگ زمانه و آیات قرآنی دریافت کرده ‌بودند، نوعی فرا گرفتن و «حفظ و نگهداری» نتیجه تلاشهای فکری و تجربیات عملی بود که باید در زندگی به کار گرفته شود.»

[v] ـ «استعداد هنری» گشاینده محدوده امکان پیش‌رو به محدوده امکان وسیع‌تر است. یعنی از آدمی مى‏خواهد به راه حلهاى موجود قناعت نکند، بلکه در ماوراى آنها، راه حلهاى تجربه کردنى دیگری را بجوید. استعداد هنری به آدمی یادآور مى‏شود که هرگاه راه حل مشکلی را نمی‌داند، ناچار نیست که زور را جانشین راه حل نایافته کند، بلکه مى‏باید به خود بگوید که بکار بردن زور راه حل نیست، بلکه بیانگر این است که راه حل را نیافته‌ام، و باید با وسعت بخشیدن به محدوده امکان پیش‌رو، در پی یافتن آن باشم.

[vi] ـ «استعداد اقتصادی» برآورد کنندۀ زمانها و مکانها و تنظیم کننده فعالیت هماهنگ دیگر استعدادها می‌باشد.

[vii] ـ هرگاه آدمی همه سو نگر نباشد، و تمامی عناصر مجموعه‌ها و رابطه‌های بین آنها را نبیند، آن دسته از عناصر و رابطه‌ها را هم که می‌بیند، مبهم می‌بیند.

[viii] ـ رجوع کنید به مقاله «توحید، روابط قوا، ثنویتها و موازنه‌ها» از نگارنده.  

[ix] ـ رجوع کنید به مقاله «ویژگیهای قدرت، ویژگیهای حق» از نگارنده.

[x] ـ همان

[xi] ـ همان

[xii] ـ رجوع کنید به مقاله «روشهای قدرتمداری» از نگارنده.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید