2.برخورد با نهادهای استبدادی که ارکان حفاظت از ولایت فقیه بودند و خطر آینده آنها:
یکی از مهمترین پیش بینیهای بنیصدر در رابطه با نهادهای به اصطلاح انقلابی بود که تلاش بسیار نمود تا آینده این نهادها را به مردم گوشزد نماید اما به او حمله کردند و کار به جایی رسید که هم اکنون رسیده است.
او با شناختی که از شیوه کار نهادهای نظامی و نیمه نظامی تابع دولتهای استبدادی داشت با هرگونه نهادی که از سوی حاکمیت ایجاد شود به شدت مخالف بود و شروع کار آنها را سرآغاز استبداد میدانست و میگفت : «به بازرگان و دولت موقت گفتم تمام این نهادهایی که شما میسازید مثل سپاه پاسداران و کمیته انقلاب، تمام ستونهای استبداد جدید را دارید میسازید. ممکن نیست ما سپاه پاسداران بسازیم که از انقلاب پاسداری کند. انقلاب معنایش این است که زور را بردارد و این را نمیشود شما نقض کنید. شما با ایجاد یک نیروی مسلح میخواهید انقلاب را حفظ کنید؟»
«وقتی جهاد سازندگی را ایجاد کرده بودند، یک روز آقای بنیاسدی داماد آقای بازرگان گفت: “به این یکی دیگر شما نمیتوانید ایراد بگیرید.” چون به تشکیل همه آن نهادها ایراد میگرفتم و میگفتم تمام اینها که شما دارید میسازید، تمام ستون پایههای استبداد جدید را دارید میسازید.
به داماد آقای بازرگان گفتم: جهاد سازندگی یعنی چه؟ گفت: به جای اینکه جوانها توی شهرها بازی راه بیاندازند و به قول شما بشوند بازوی استبداد، آنها را بفرستیم توی روستاها سازندگی کنند.
به او گفتم: آقا! مگر دیوانهای؟
گفت: چطور؟ این را هم ایراد داری؟
گفتم: بله که ایراد دارم.شما به اسم شهر و روستا میخواهید همه جا را به کنترل آقایان دربیاورید؟ اینها را شما به عنوان سازندگی رها میکنید و بعد اینها میشوند ابزار. هر که اختیار این ابزار را در دست گرفت، اینان را وسیله کار خودش خواهدکرد. شما سازمان برنامه دارید، وزارت کشاورزی دارید، این سازمانها را دموکراتیزه کنید و اشخاص را مسئول کنید و اختیار بدهید. بهتر از این نهادها عمل میکنند.»
بعدها بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت»، نوشت:«…جهاد سازندگی که با ابتکار وزیر مشاور اجرایی و دولت موقت به وجود آمد، مدتی از عمرش نگذشته تبدیل به شعبه عمرانی و اجرایی و تبلیغاتی حزب جمهوری در روستاها گردید.»
آقای بنیصدر در جایی دیگر در رابطه با این نهادها که امروزه کل کشور را در اختیار خود دارند، گفت: «نهادهای انقلاب ستونهای توتالیتریسم دینی شدند. به نام دین و در واقع ضد دین، خب اگر ما اینها را نمیشکستیم و بقول آقایان قداستشان را از بین نمیبردیم، امکان اینکه روزی ایران بتواند از این استبداد رها شود ضعیفتر میشد. حالا چقدر طولانی میشد خدا میداند.»
یکی از عوامل اصلی دشمنی سپاه پاسداران با شخص بنیصدر، افشاگریهای رییس جمهور در رابطه با عملکرد ددمنشانه این نهاد از همان روزهای اول انقلاب بود و این چیزی نبود که سپاه بتواند به راحتی از آن بگذرد. زیرا ضربه افشاگری بنیصدر آن چنان محکم و مستدل بود که سپاه دیگر نتوانست به اصطلاح قداست جعلی خود را حفظ نماید و از آن زمان به بعد ملت متوجه نهادی فریبکار، مستبد، افراطی و دشمن استقلال و آزادی مردم شدند و تا امروز نیز ادامه دارد و بدتر.
در رابطه با عملکرد سپاه در آن سالها بنیصدر میگوید: «وقتی فهرست شکایات واصله از سپاه را طی دو ماه برای آقای موسوی اردبیلی فرستادم کمترین عملی از سوی دستگاه قضایی که باید عدل اسلامی را برقرار سازد مشاهده نشد. آنچه از این فهرست به یادم مانده ، 250 مورد شکنجه، 31 مورد قتل و بسیاری موارد توقیف و مصادره بود، با آقای خمینی هم در این باره صحبت کردم. اما هیچ جوابی نداد.»
آقای بنیصدر در آن سالها وضعیت سپاه و وابستگی این نهاد به قدرت را به آقای خمینی متذکر شد اما اقای خمینی به آن توجه نکرد. ایشان میگوید: «خمینی گفت شما سپاه پاسداران را تقویت کنید. ارتشیها شاه در رگ وپوستشان است یک عمر جاویدشاه گفتهاند. گفتم ارتشیها عاشق شاه نیستند. قدرت را در نظر آنها اصل و ارزش کردهاند. جاوید شاه را به این دلیل میگفتند که شاه را تجسم آن قدرت میدانستند. امروز که فرصت احساس استقلال و مسئولیت داشتن، کردهاند مثل بقیه و بلکه بیشتر از آنها احساس نفرت میکنند، باید کاری کنیم که سپاه به بیماری قدرت پرستی دچار نشود که اگر شد شخص پرست هم میشود. امروز شما تجسم قدرت شدهاید. مسئله اصلی قدرت پرستی است.»
به راستی وضعیت سپاه و رابطه آن با قدرت آیا همان چیزی نشد که اقای بنیصدر پیش بینی کرده بود؟ آیا تا کنون کسی جرأت این را پیدا کرده که با رهبری در رابطه با نیروهای نگاهدارندهاش این گونه سخن بگوید؟
به نظر نگارنده تنها اقای میر حسین موسوی و کروبی در برخی مواقع نسبت به عملکرد سپاه انتقاداتی داشتند و احمدی نژاد که خود دست پرورده همین نهاد بود تنها یکبار سخن از برادران قاچاقچی به میان آورد و حسن روحانی نیز چندی قبل در مورد برخیها که هم اسلحه دارند و هم قدرت و هم رسانه و خبرگزاری سخن راند که منظورش سپاه بود اما به سرعت به دلیل فشار رهبری حرف خود را پس گرفت و سکوت اختیار کرد . بیدلیل نیست که سران دستیار جبار و مافیاهایِ سپاه نسبت به بنیصدر اینقدر حساسیت دارد.
3.افشای چماقداری و چماقکشان و خطر آن برای آینده ایران:
آقای بنیصدر آن روزها در برابر چماقدارانی که به مردم و تجمعات و گروهها حمله میکردند میگفت: «2 سال است که به عدهای چماقدار نمیتوانیم حالی کنیم که کشور بوسیله چماق قابل اداره نیست.»
● «چماقداران دست از حمله بردارند».
● «اینکه ما بخواهیم مسائل عقیدتی را با چوب و چماق حل کنیم، 2 سال تجربه کافی نیست که روشن کُند، شدنی نیست؟»
● «شما با چوب و چماق نمیتوانید این انحرافات را درمان کنید.»
● «این روشها روشهای غلط است. با چماق، غیرمسلمان، مسلمان نخواهد شد. چرای آن هم معلوم است چون این یک چیزی رفته توی کلهاش که خوب غلط است. چماق که بزنید، نه تنها آن از توی کلهاش بیرون نمیآید بلکه همین را دلیل میگیرد که بله حرفم درست است. باید با بحث و منطق پیش رفت.»
● «هر کس جرات کرده و حرف زده است حتی اگر از مراجع بوده است مورد حمله چماقداران قرار گرفته است.»
● «چماقهارا بر زمین بگذاریم، اندیشهها را بکار اندازیم. اسلام لباس نیست که بتوان ظرف چند دقیقه پوشید و راه افتاد.»
● «آیا قرآن میگوید تا رسیدی با چماق توی کله طرف بزن و بگو مرحمت زیاد؟»
● «توطئه میچینند و میخواهند به زور برکار خود لباس حقانیت بپوشانند و در تلاشند تا سانسور و جو اختناق را تحمیل کنند. دینی که 14 قرن سانسور شده سانسور نمیکند ، سانسور میشکند. دین نه به حمایت از راه چماق نیاز دارد و نه از راه سانسور.»
● «اگر در جامعهای به جای عقل و منطق، چوب و چماق حکومت کرد چگونه میتوان این جامعه را مستقل شمرد؟»
● «نگذارید عدهای چماق بدست درکشور ما تعیین تکلیف کنند. اگر میخواهید دیکتاتوری و استبداد فرا نرسد، اختلافات را از راه بحث حل کنید.»
● «میخواهند به هر قیمت حاکمیت چماق برقرار کنند. بر مردم است که با تمام قوا بایستند و چماق را بشکنند.»
● «به همه هشدار می دهم ، در برابر چماق بدستان لاقید نمانید. دفعه اول با سر وصدا کردن و بهم ریختن تظاهرات بود، دفعه دوم مشت و لگد در کار آمد و دفعه سوم آجر و سنگ و چاقو. لابد دفعه چهارم نوبت تیر و تفنگ میرسد!»
● «ببینید چماقداران از چه وقت شروع کرده، از کجا شروع کردند و حالا به کجا رسیدهایم؟ به جایی رسیدهایم که استاد شریعتی پیرمرد 80 وچند ساله نیز امکان حرف زدن ندارد.»
در همان زمان دکتر بهشتی که هم اینک فرزندش مواجه با همان مشکل چماقداران شدهاست با هماهنگی خامنهای و هاشمی آنها را نیروهای غیرتمند و مسلمان مینامید و از آنها حمایت میکرد.
● 34 سال از این گفتهها گذشت و مردم و خوانندگان بهتر میتوانند بررسی کنند که اگر آن روزها جلوی آن اعمال گرفته میشد حال کشور گرفتار وضعیت فعلی نبود. به هر حال همانگونه که آقای بنیصدر پیش بینی کرده بود دست آخر با اسلحه به مردم حمله کردند همان چماقداران ابتدایی! یکی از دلایل اصلی نفرت حاکمیت از بنیصدر به نظر نگارنده همین پیش بینیهای دقیق ایشان بودهاست. پیش بینیهایی که در سال 88 منجر به این شد که مرتضی الویری از سوی کروبی و علیرضا بهشتی از سوی میر حسین موسوی به دنبال جمعآوری اسناد و مدارک شکنجه و کشتار مردم بودند .
• یکی از مشکلات اقای بنیصدر از سوی ولایتیون این بود که خود را منتخب مردم میدانست و معتقد بود که وقتی مردم فردی را منتخب خود میداند دیگر نیازی به اطاعت از دیگران ندارد در همین رابطه بنیصدر بعد از انتخاب به ریاست جمهوری در مقالهای تحت عنوان « پیروزی خلق» نوشت:
«برای مردم شعور و برای ملت وجدان جمعی نمیشناختند. گمان میکردند ملت ما صغیر است و مسئله تعیین رئیسجمهور را نصب قیم تلقی میکردند و میخواستند در بین خود مساله را حل کنند و داوطلبها را سبک و سنگین میکردند. به ذهن اینان نمیرسید که مردمی که بدون اجازهشان انقلاب کردند را نیز، حقی است و باید تمایل مردم را در نظر گرفت. با روشهای تخریبی و اخلاق فاشیستی میپنداشتند مردم ما گوسفندانند و آنها را از هر سو برانند از همان سو میروند….»
مردم نشان دادند که در رأیشان مستقل هستند ….گمان آنها این بود که فرمان عقل وعمل مردم در دست آنها است. هیچ نمیتوانستند باور کنند که مردم ایران فرهنگ استقلال دارند و با این فرهنگ انقلاب کردند.»
• همین نگرش بنیصدر بود که ولایتیون برنتابیدند و تلاش کردند این اندیشه را به هر صورت کنترل نمایند وبرای کنترل باید سرکوبگران با کمک نیروهای قضایی زندانها میساختند تا مردم را در اختیار بگیرند و اجازه ندهند که آزادانه بیندیشند و عمل کنند و لذا نهادهای انقلابی! مانند سپاه و… از همان زمان اقدام به تأسیس زندانهای مخصوص خود کردند و هرگونه که دوست داشتند با مردم رفتار میکردند درست مثل همین الان، منتها در آن زمان بنیصدر در روز عاشورای سال 59 به خروش درآمد و گفت: «در قانون اساسی مگر شکنجه حرام نشده؟ ممنوع نشده؟ در کجای دنیا، در کدام دین و در کدام کشور و حکومت اسلامی 6 نوع زندان وجود دارد؟ چرا اینها تعطیل نمیشود؟ ما الان شش نوع زندان داریم. زندانهای آقای خلخالی، زندان دادگاه انقلاب، زندان شهربانی، زندان دادگستری، زندان کمیتهها، زندان سپاه پاسداران. دهها و صدها نفر بیجهت گرفتار شدهاند. با این 6 نوع زندان ما چیزی بدتر از گذشتهایم. چرا باید هر کس و هر نهادی یک زندان داشته باشد؟ اینها باید تعطیل شوند. جو اسلام جو اعتماد است این همه دستگاههای ترسناک مخوف درست نکنید. چرا هیئتی تشکیل نمیشود که به کار زندانهای گوناگون برسد؟چرا در رژیم اسلامی، انسان و جان او این همه بیمنزلت شده است که بتوان مثل آب خوردن محکوم کرد و بدون اینکه کسی بفهمد کار او را تمام کرد؟ چطور میشود که اشخاص را میگیرند و به زندان میبرند و ماهها جزو فراموششدگان میگردند؟ بس کنید این کارها را. دستگاه قضایی نباید ابزار قدرت شود. اگر این طور شد این همان است که حسین به خاطرش قیام کرد و شهید شد.»
• این سخنان آنقدر بر هیات حاکمه گران آمد که لازم دیدند به کودتای خزنده برضد او شتاب دهند. به راستی آیا هم اکنون وضع آنگونه و بدتر از آن وضعیتی نیست که آقای بنیصدر پیشبینی کرد؟ چه کسی بعد از او جرأت کرد که به وجود زندانها و دستگیریهای غیر قانونی و شکنجهها اعتراض کند؟
در همان زمانها، دستیاران مدعی ولایت مطلقه، اقدام به تعطیلی نشریه میزان نمود. بنیصدر آنچنان با توقیف نشریه برخورد کرد که به نظر نگارنده در تاریخ ماندگار شد. او با صراحت گفت: حکومت به حکومت امویان تبدیل میشود .
«…دفاع از روزنامه میزان دفاع از یک گروه سیاسی نیست گرچه این دفاع نیز مقدس است و وظیفه رئیس جمهور است، بلکه دفاع از خود انقلاب است.
کسی که امروز بعنوان لیبرال به روزنامه او میریزند اولین نخستوزیر جمهوری اسلامی است. وقتی یک انقلابی کارش بدانجا رسید و کوشید تسویه حسابهای سیاسی و رقابتها بر سر قدرت را پیش برد، این انقلاب به جاهلیت بازگشته وجاهلیت است. به طرف خلافت اموی میرود.»
بنیصدر همچنین در نامهای بلندبالا خطاب به موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور، او را مورد عتاب قرار داد و گفت: «روزنامه میزان توقیف میشود و مدیر آن زندانى میشود و پرونده آنرا به هیات نمىفرستید؟ با کمال تاسف و تاسف بسیار اعتماد مردم به دستگاه قضائى بحداقل رسیده است… دستگاه قضائى که بحکم قانون اساسى باید دامنه آزادیها را توسعه بدهد، بر خلاف قانون دستور توقیف مدیر روزنامه و خود روزنامه را میدهد و کیست که نداند این مقدمه سازىها براى از بین بردن روزنامه انقلاب اسلامى و قطع آخرین رشته ارتباط رئیس جمهورى با جامعه است؟ آیا گمان میرود مردم تا بدینحد نادانند؟»
در زیر فشار سنگین رئیسجمهور قاضی ناچار شد تا حکم بر آزادی مدیرمسئول میزان و رفع توقیف آن را بدهد. اما بلافاصله بهشتی اعمال نفوذ کرد و قاضیای که این حکم را صادر کرده بود از کار برکنار کرد.
بنیصدر در همان زمان در نامهای به سید احمد خمینی نوشت: «بیائید براى رضاى خدا اقلاً نسبت [به] یکى از قول و قرارهائى که در زمان شاه میدادیم، وفا کنیم. ایجاد خفقان در این اوضاع خطرناک است و فراهم آوردن مقدمات سقوط است. باور کنید اینطور است. بگذارید مطالب آزادانه گفته و نوشته شوند. مخالفان به کنار، خودىها نیز سانسور میشوند. آیا به ابعاد انفجار اندیشیدهاید؟ حالا وقت خفه کردن روزنامهها و به آن حالِ فلاکت انداختن رادیو و تلویزیون نیست….هیچ فکر کردهاید در کشورى که کار دستگاه قضائى سلب کننده امنیتها است و روزنامهها خفه اند و صنعتش خوابیده و کشاورزیش از بینرفته و گرفتار جنگ داخلى و خارجى و حکومت نادانان شدهاست، با سقوط فاصلهئى بسیار کوتاه دارد؟ اقلاً به اندازه رژیم شاه از خود هشیارى بخرج بدهیم… از امام بخواهید نسبت به آزادى مطبوعات در همان حدود قانون اساسى تاکید کند. یک کلام امام مىگوید و اینها مىافتند بجان مردم. رئیس جمهورى را تهدید به عزل مىکنند، به روزنامهها چماقدار مىفرستند، براى میزان مصرف آب و برق مردم مجازات معین مىکنند، بگیر و ببند راه مىاندازند و… واقعاً به کجا مىرویم؟ چه چیز از ایران ماندهاست؟ چه چیز از اسلام ماندهاست؟»
4-تلاش در بازگرداندن حقوق ملت از جمله بانوان:
قبل از انقلاب، خمینی درپاریس خود را خواهان آزادی جمهور مردم میشمرد و میگفت زنان در پوشش خود آزاد هستند. اما به محض ورود به ایران و تحت تاثیر برخی روحانیون و قدرتمداری، به گذشته برگشت و زنان را از حقوق خود محروم کرد. از زنان تنها به عنوان ابزار شرکت در انتخابات و شرکت در تظاهرات استفاده میکردند و عدهای از افراطیون با شعار یا روسری یا تو سری به مقابله با زنانی میپرداختند که از نظر آنها بیحجاب بودند. در همان زمان، آقای بنیصدر به مقابله با خمینی و حامیان ولایت فقیه برآمد و از حقوق زنان دفاع کرد و به حاکمیت نسبت به آینده اجبار به حجاب هشدار داد. اما آنها نفهمیدند و هم اکنون بعد از گذشت35 سال هنوز گرفتار هستند و با تمام ضرب و زور به نتیجهای برعکس دست یافتند دقیقا همان پیش بینیای که بنیصدر کرد .
● بنیصدر میگفت : «بدون آزادی زن به معنای درست کلمه ما جامعه اسلامی منتقد و ارزیاب پیدا نمیکنیم.»
«شما زنان ننشینید. خودتان برخیزید و عمل کنید به خودتان ارزش بدهید. برای ارتقا سطح دانش و بینشتان بکوشید. وقتی برای بازدید جبههها میروم چقدر رنج میبرم وقتی زنانی را میبینم که پشته بزرگی از خار وچوب بر سر از صحرا به خانهها میروند».
«ارزش مرد به پست و ضعیف شمردن زن نیست. زن هنر خلقت است. اگر زندگی دیگری میخواهید به خودتان رحم کنید و به زن ارزش دهید، ارزشی را که دارد.»
« وقتی زن محترم شمرده نمیشود، وقتی زن تحقیر میشود، وقتی شئی جنسی شمرده میشود بدان معنی است جامعه از رهآورد رشد فرهنگی که معنویت است برخوردار نیست.»
«مرد گمان میکند که خدا زن را برای هوس او آفریده و زن نیز گمان میکند برای هوسرانی مرد آفریده شدهاست . چنین زنی چگونه می تواند فکرش را وسعت دهد و جامعه را با دید انتقادی نگاه کند؟ زن باید در مبارزه اجتماعی حاضر باشد تا بتواند مشکلات را بفهمد و مانند زنان نسل قبل نباشد که از فداکاری خودشان وحشت داشتند.»
«در جامعه مساوات حقوق اجتماعی زن و مرد را تضمین میکنیم» .
«پوشش را نمیتوان به زور به جامعه قبولاند. اگر قرار باشد که لباسی به زور به کسی بپوشانند، این همان چیزی است که ما میخواهیم نباشد. زیرا میخواستیم زور نباشد.»
آقای بنیصدر در مورد پاسخی که در دانشگاه داده بود چنین میگوید: «در دانشگاه شریف وقتی به حقوق و آزادیهای زن پرداختم، سئوالی را مطرح کردند در باره سخنی که به علی نسبت میدهند که زن ناقص است. گفتم قطعی نیست، اما فرض کنیم سخن از امام است . امام صادق فرمود ما را انتقاد کنید. سخن امام وقتی حکمی از احکام نیست وقتی اظهار نظر است بر ما پیروی از آن واجب نیست. غوغا شد. نجف و قم ومشهد به فغان آمدند. شبی مرا آقای خمینی به بیرون اطاق برد و در گوشهای پرسید این چه حرفی بود که زدید؟ حرفی را که زده بودم تکرار کردم و پرسیدم خطا گفتم؟
گفت: نه، اما باید بدانی که اینجا کشور شیعه است و مردم این حرف را تحمل نمی کنند.
گفتم اما صدایی از مردم بر نخاست، از آقایان روحانی برخاست.»
هنگامی که بحث طرح حجاب اجباری پیش آمد و در تهران اولین باری که راه افتادند و «یا روسری یا توسری» شعار دادند بنیصدر به قم رفت و با خمینی مسئله را اینچنین مطرح ساخت:
«گفتم آقا تازه اول قضیه است و مردم هنوز یادشان نرفته. مگر شما در پاریس نگفتید زنها در پوشش خود آزاد هستند؟
گفت: حرفهایی که من باب مصلحت در پاریس زدهام، هیچ تعهدی در من ایجاد نمیکند.
گفتم پس بفرمایید شما ماکیاول هستید. چطور برای شما تعهد ایجاد نمیکند آقا؟ دین یعنی تعهد. شما در حضور دنیا تعهدکردید، حالا میخواهید بزنید زیرش؟
گفت: حالا که قدرت دارم باید دین خدا را به عمل درآورم. روز قیامت نمیتوانم جواب بدهم و بگویم قدرت داشتم وعمل نکردم.
گفتم: چرا. جواب دارید. میگویید مطابق نص صریح قرآن عمل کردم که میگوید «اوفو بعهدکم( به عهدهایتان عملکنید). میگویید در پاریس تعهد کردم و باید تعهد را محترم بشمارم. چنانکه پیغمبر در مکه تعهد کرد.
گفت بسیار خوب.
آن یک بار با این ” بسیار خوب” قضیه حل شد ولی بار بعد ، بار بعد…
«گفتم حجاب اجباری ممکن است نفرت از اسلام را در نسل جوان برانگیزد و توسعه ببخشد. تغییر شکل به زور ممکن است موجب تغییر محتوی در جهت عکس گردد».
این همان وضعیتی است که اکنون جامعه ایران گرفتار آن میباشد. استفاده از حجاب اجباری کار را به جایی رسانده که نفرت ایجاد نموده است.
● بنیصدر میگوید: «آقای خمینی در صحبتی گفت که این حرف که ظاهر مهم نیست، خلاف اسلام است. در دیداری که بعداز این صحبت با او داشتم، گفتم این صحبت شما خلاف شرع است. آقا این نسل از ما میپرسد شما که این همه نگران دیده شدن ونشدن موی سر ما هستید، چرا کسی به فکر مغزهای ما نیست؟ دنیا را نمیبینید با چه سرعت برقآسایی پیش میرود؟ چرا به فکر مغز زنان نیستید؟ مغزهای رشد نکرده، پوشیده و نپوشیده شان یکی است. اوقاتش تلخ شد و گفت: این امور به فقه مربوط اند. شما در اینها دخالت نکنید.
گفتم: این امور به علم مربوطاند جای تاسف است که فقه هنوز نمیخواهد از دستاوردهای علم سود بجوید. مطابق معمول سرش را پایین انداخت و آه کشید، یعنی به این بحث ادامه ندهیم.»
با نگاهی به وضعیت امروز، حاکمیت باید بداند چه اشتباهی در اجبار به حجاب و پوشش زنان نمودهاست. حالا دیگر کاری برای تغییر از دستش بر نمیآید و تنها کاری که میتواند و میکند ایناست که با استفاده از برخی جوانان نادان، ابله و افراطی، اقداماتی از جمله اسید پاشی به چهره زنان و چاقو زنی به دختران و زنان در خیابانها را شدت ببخشد.
5- مبارزه با شکنجه و زندانی کردن ملت:
•اقای بنیصدر اولین رییس جمهور ایران بعد از انتخاب به این مقام با توجه به اطلاعات و اخباری که در مورد شکنجه و ضرب و شتم مردم و جوانان به وی رسیده بود به مخالفت با این امر غیر انسانی پرداخت هر چند که برخی از روحانیون و پاسداران حامی شکنجه بودند از جمله آیه الله مشکینی. در باره نظر او، در کتاب ایستاده بر آرمان اینگونه آمدهاست: اولین تایید تئوریک شکنجه از جانب آیتالله مشکینی در مجلس خبرگان روی داد. زمانی که قانون منع شکنجه به مجلس برده شد ، آیتالله مشکینی طی نطقی در مخالفت با اصل منع شکنجه( اصل 42) گفت: «شکنجه یک امر غیر اسلامی و غیرانسانی است ولی گاهی اوقات که چند نفر سرشناس را ربودند و دو سه نفر را ما میشناسیم که آنها اطلاع دارند، حالا اگر چند سیلی بهشان بزنیم ممکن است موضوع را بگویند. آیا این شکنجه ممنوع است؟»
آقای بنیصدر، در آغاز به کار، مبارزه با اعدام وشکنجه را در دستور کار خود قرارداد و طی نامهای به خمینی نوشت: «باز اگر این مطلب که مىنویسم موجب گرفتار مجدد زندانى تازه رها شده نشود، معروض میدارم: در اوین شکنجه رایج است. وقتى براى بازدید میروند یک شب قبل از آن شکنجه شدهها را تخلیه مىکنند .
«جوانی را آوردند که میگفت مرا شکنجه کردهاند و با آتش سیگار بر شکم من نام بهشتی را نوشتهاند و شکم خود را نشان داد».
● بنیصدر در سخنرانیها و مصاحبهها و نوشتههای خود، مرتب، بر ضد شکنجه گفت و نوشت از جمله: «باید از حق دفاع کرد. اگر آن روز اول که سران رژیم سابق را بعضیها شکنجه میکردند، ما میایستادیم و از حق آنان دفاع میکردیم، امروز به عنوان امر به معروف و نهی از منکر زندانها بوجود نمیآوردند و عدهای خودکار به توسعه منکرات نمیپرداختند.»
«وقتی ما درباره کسانی که آنها را مستکبر میدانیم مثلا شکنجه به کار بریم، بعد که این مسئله جا افتاد و معمول شد.این روش را با هر کس که بخواهد دم از حق و حق طلبی بزند خواهندکرد.»
● بلایی که در سالهای بعد، بر سر افرادی آوردند که از حق و حقوق ملت دفاع میکردند. مانند مرحوم سحابی، علی افشاری، مرحوم هدی صابر. و نیز کسانی قربانی شکنجه شدند خود در آن زمان از بانیان شکنجه زندانیان شدند. از جمله بهزاد نبوی، محسن میردامادی، فیضالله عرب سرخی، سعید حجاریان، عباس عبدی، موسوی خوئینی ها، و…
بنابراین مشاهده میشود که شناخت بنیصدر از جهتی که شکنجه در پیش گرفت، صحیح بود. رژیم ولایت فقیه شکنجهگرانی را تربیت کرد که روی شکنجهگران رژیم شاه را سفید کردند.
● نخستین رییس جمهور منتخب مردم ایران میگوید: «روشهای غلط نخست با آدمهای بد به کار میرود ولی بعد که این روشها حاکم شدند با همه بکار خواهند رفت . این است ضد انقلاب.»
بنیصدر وقتی متوجه شد که رهبری در مورد شکنجهها هیچ واکنشی نشان نمیدهد اسناد و تصاویر شکنجه شدهها را به نمایندگان سازمانهای حقوق بشر و عفو بینالمللی داد.
او در این رابطه میگوید : «وقتی نماینده عفو بینالمللی آمد دفتر من، به او 400 عکس از انواع شکنجهها را دادم تا آنها را نگاه کند و گفتم: هیچ ملاحظه نکنید. فقط نگویید که این عکسها را از من گرفتید . بگویید که این شکنجهها هست برای اینکه من میخواهم شکنجه تعطیل شود ولو در خارج بگویند که دولت از جمله من که رئیس جمهور هستم، مقصر است. این مسئله ای نیست. مسئله ایناست که این بساط باید تعطیل شود. همین 400 تا عکس را دادم بردند برای آقای خمینی. به نظر من ایشان هیچ پوزشی ندارد نه در پیشگاه خلق، نه در پیشگاه خدایی که به آن معتقد است. اگر معتقد باشد. چون من تردید دارم آدمی که این جور زور بگوید به این آشکاری و به این سهلی آدم بکشد، این بتواند به خدا باور جدی داشته باشد.»
● قطعا خوانندگان محترم میدانند که این اعمال بعد از کودتای خرداد 60 برضد رییس جمهور، ادامه یافت و بارزترین نمونه آنرا میتوان در فیلم شکنجه دستگیر شدگان قتلهای به اصطلاح زنجیرهای مشاهده نمود که منتشر شد. وگرنه شکنجههای بسیار بدتری با جوانان این کشور روا رفتهاست که اسناد و مدارک آنها هنوز منتشر نشدهاست. همانگونه که در آن زمان شخص خمینی و دستیارانش وجود شکنجه را تکذیب میکردند، امروزه نیز سید علی خامنهای و شکنجه گرانش وجود شکنجه در زندانها را تکذیب میکنند. اما شخص رییس جمهور منتخب مردم در علن، از شکنجهگری برقرارکنندگان استبداد ولایت مطلقه فقیه سخن گفت و آنرا برجهانیان معلوم کرد. ولی دریغ از روئسای جمهوری بعدی چون در انتخابات آزاد برگزیده نشدند و خود را متعلق به «نظام» میدانستند، با وجود اطلاع از شکنجه و قتل در زندانها سکوت اختیار میکردند و میکنند. البته به جز میر حسین موسوی و کروبی در جریانات سال 88..
جالب اینکه بعد از 34 سال فرزند همان کسی که مسئول بود از شکنجه زندانیان جلوگیری کند و نه تنها اقدامی نکرد که آنرا تایید میکرد، در سال 88 پیگیر جم آوری اسناد و مدارک شکنجه و شهدای درگیریها شد. او علیرضا حسینی بهشتی، فرزند محمد حسینی بهشتی «رییس دیوان شورای قضایی» – منصوب خمینی به این مقام برخلاف قانون اساسی – است. به سرعت، توسط قداره بندان ولایت مطلقه فقیه، اسناد و مدارک از او گرفته شد. خود وی را به زندان انداختند. همان بلایی که بر سر مهدی کروبی آوردند که در سال 59 عضو گروه بررسی شکنجه در زندانها بود ولی به خمینی گفتند که در زندانها شکنجه صورت نمیگیرد. آن گروه شکنجه را «شایعه شکنجه» وانمود کرد. کروبی نیز در سال 88 بعد از افشاگری در مورد اعمال شکنجه و تجاوز به معترضین که اسناد و مدارک همه آنها را جمع آوری کرده بود دستگیر و مدارک او ضبط گردید و هم اکنون شخص او نیز در زندان خانگی به سر میبرد تا مردم بدانند ولایت به نزدیکان خود هم رحم نخواهدکرد.
6. رویاروئی با تجدیدکنندگان استبداد، از موضع استقلال و آزادی و افشای روابط پنهانی آنها با اسرائیل و انگلیس و امریکا:
روزی که بنیصدر از ایران مهاجرت کرد، بهنگام ورود به فرانسه، گفت: من برای افشای روابط ارگانیک میان ریگانیسم و خمینیسم از کشور خارج شدهام. او توضیح داد که وقتی گروگانگیری و سازش پنهانی بر سر گروگانها و جنگی که ببارآورد و کودتائی که بر ضد انقلاب و هدف آن که استقرار دموکراسی بود، انجام گرفت، صحنه واقعی مبارزه با سلطهگر و گروه وابسته به آن در ایران و دیگر کشورهای منطقه، دیگر نه در درون کشور که بیرون از آن، صحنه بینالمللی است. در این صحنه است که باید از استقلال و آزادی دفاع کرد. از آن روز، تا امروز، یعنی در طول 35 سال، او بطور مداوم، در کار افشای روابط پنهانی ملاتاریا و مافیاهای نظامی – با سلطهگران بیگانه است. اکتبر سورپرایز و ایران گیت حاصل کوشش مداوم او و دیگر ایران دوستان هستند. سه کتاب با عنوانهای «امریکا و انقلاب ایران» و «اکتبرسورپرایز» و «ایران گیت». و بیشمار مصاحبه و نوشته درباب سیاست خارجی امریکا و روابط آشکار و پنهان با امریکا هستند.
اما پیش از ترک ایران، هم از روز گروگانگیری، در همان روز که خمینی گروگانگیری را «انقلاب دوم خواند» و کسی را یارای آن نشد که زبان به حق بگشاید، او گفت: این ایران است که به گروگان امریکا درآمدهاست.
در کتاب خیانت به امید فهرستی از مواردی را آوردهاست که مسئله گروگانگیری به مرحله حل شدن رسید و براثر عملی در امریکا و عکسالعملی از سوی خمینی، حل مشکل ممکن نگشت. و چند یادآوری که باید همواره در وجدان تاریخی ایرانیان بمانند:
● نوار گفتگوی بهشتی با محارم خود، انتشار یافت. در آن نوار، بهشتی گفتهاست: از گروگانها باید مثل یک آتو بر ضد بنیصدر و کارتر استفاده کرد. پس از انتشار نوار، بنیصدر پرسید: استفاده از گروگانها برضد کارتر وقتی ممکن است که گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا رها نشوند. اما برضد بنیصدر چطور ممکن است از وجود گروگانها استفاده کرد؟ وقتی معاملهای پنهانی با ریگان و بوش، نامزدهای ریاست جمهوری و معاونت ریاست جمهوری امریکا و رقیب کارتر، انجام داد و به استناد آن، برضد بنیصدر کودتا کرد. او از بهشتی و دیگر شرکت کنندگان در معامله پنهانی پرسید: اگر غیر از این طریق، طریق دیگری نیز متصور است آن را بیان کنید. تا امروز، بیان نکردند زیرا وجود ندارد. در عمل نیز چنین واقع شد. بدینخاطر بود که
● در خانه مهدوی کنی، جلسه شورای انقلاب تشکیل شد. در آن جلسه، بهشتی از بنیصدر خواست تعهد نامهای بنویسد مبنی براینکه اگر «آنها» (سران حزب جمهوری اسلامی) مسئله گروگانها را حل کردند، او حق اعتراض نداشته باشد. بنیصد پاسخ داد: اگر مسئله با رعایت استقلال ایران حل شود من صد آفرین خواهم گفت و اگرنه، اعتراض خواهم کرد. پس شما میدانید که استقلال ایران را نقض میکنید که تعهد نامه میخواهید.
● در 13 آبان 59، درست روز انتخابات ریاست جمهوری در امریکا، آنها که با ریگان و بوش، بر سر به تأخیر انداختن آزادی گروگانها، معامله پنهانی کرده بودند، نامهای خطاب به خمینی، به امضای «نمایندگان» مجلس میرساندند که در آن، از او خواسته میشد، رئیس جمهوری را از فرماندهی کل قوا عزل کند. بنیصدر، در کارنامه 13 آبان 1359 نوشت:
«بعد نشستم و مقداری در این زمینهها فکر کردم. گذشتهای که ما را به اینجا رساندهاست از نظر گذراندم. دیدم هشت ماه پیشتر گفتم: من نمیتوانم مسئولیت تغییر روانشناسی جامعهِ امریکائی و گرایشش را به اعمال خشونت و مداخله جوئی برعهده بگیرم و آنچه کردهایم و آنچه کردهاند جریانی است که امروز نتیجه خود را ببار میآورد و گمان من ایناست که ریگان، نه بعنوان جمهوریخواه در برابر دموکرات، بلکه بعنوان بیانگر تغییر روانشناسی جامعه امریکائی انتخاب میشود. چند روز پیشتر به دوستان گفته بودم که تصمیم در باره گروگانها در زمانی و به صورتی اتخاذ شدهاست که بسود کارتر مؤثر نشود، بلکه به زیان او مؤثر شود».
● و در روز انتخاب شدن ریگان به ریاست جمهوری امریکا، هاشمی رفسنجانی، «رئیس» مجلسی که انتخابات 70 درصد آن تقلبی بود، گفت: «در آینده بما خواهند گفت شما باعث انتخاب ریگان شدید».
با انتخاب ریگان و بوش، به ریاست و معاونت ریاست جمهوری امریکا، دستیاران خمینی، با موافقت او، طرح کودتای خزنده را به اجرا گذاشتند. بنیصدر، در کارنامه، مراحل این کودتا را بطور مداوم، به اطلاع مردم ایران میرساند.
● بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، قرارداد الجزایر امضاء شد. رجائی و بهزاد نبوی که آن را خیانت و از نوع قرارداد 1919 میدانستند، نزد خمینی رفتند. خمینی به آنها میگوید گروگانها مثل انار آب کشیده شدهاند کار را تمام کنید. بهزاد نبوی درحال امضای قرارداد، میگوید: قرارداد 1919 را وثوقالدوله و قرارداد 1359 را بهزاد نبوی امضاء میکند. رجائی، صابر – نویسنده ماجرا – را به شهادت میگیرد که دستور اجرا کردیم با این که می دانستیم این کار خیانت است. در پی امضای قرارداد،بنیصدر اعلام جرم کرد. در جلسه غیر علنی مجلس، بهزاد نبوی گفته بود: ما دستور اجرا کردیم. قصد بنیصدر محاکمه امام و آقایان بهشتی و هاشمی رفسنجانی است. قاضی کار اعلام جرم را موضوع تحقیق قضائی کرد. به این نتیجه رسید که جرم محرز است. در کار صدور قرار توقیف رجائی و بهزاد نبوی بود که بهشتی پرونده را از او گرفت.
● نخستین بار، در تاریخی که در خارج از ایران هیچکس کلمهای در باره سازش پنهانی برسر گروگانها نگفته و ننوشته بود، بنیصدر در نامه به خمینی، (18 فروردین 1360) نوشتهاست: «و این دستورالعمل آقای بهشتی معنائی جز تهیه مقدمات قبضه کشور در صورت درگذشت شما ندارد. گزارش دیگری است از تماس با نمایندگان ریگان در پاریس».
در آخرین دیدارش با خمینی در 16 خرداد 60، در حضور خمینی، بر بنیصدر معلوم شد که زد و بند پنهانی برسر گروگانها با اطلاع او بودهاست، بنیصدر این روز را تلخترین روز زندگی خود توصیف کرد. و در هشدارنامه 22 خرداد 1360 خطاب به مردم ایران هشدار داد که طولانی کردن جنگ و استقرار استبدادی با ستون فقراتی که سپاه پاسداران و دادگاه انقلاب است و اسلام هراسی و اسلام ستیزی از هدفهای کودتا است. اسلامی که گل را بر گلوله پیروز کرد و آئین خشونت زدائی شد باید از یادها میرفت و آئین خشونت گستری میگشت. او هشدار داد: کاری خواهند کرد که تا 100 سال کسی نتواند از اسلام نامی ببرد. و اینک کشورهای مسلمان جهنم خشونت ساخته شده گشته اند.
کودتائی که پیآمد سازش پنهانی با امریکا بود و سبب ادامه جنگ بمدت 8 سال در سود انگلستان و امریکا و اسرائیل (بنابر قول وزیر دفاع در حکومت تاچر) شد و سلطه امریکا بر خلیج فارس و سلطه غرب بر منابع نفت و گاز و حربه کردن استبداد ملاتاریا برای ترساندن مردم کشورهای دیگر از انقلاب و مردم ایران از جنبش بقصد جلوگیری از بازسازی استبداد، از هدفهای دیگر کودتا بود که بنیصدر در کتاب نامه ها و خیانت به امید بر شمردهاست.
باوجود این ایستادگی بر حقوق ملی، آیا جای تعجب دارد اگر هر سه رأس مثلث زور پرست و گروههای حاشیه نشین، بطور مداوم، درباره او دروغ بگویند و از قول او دروغ بسازند و پخش کنند و به او ناسزا بگویند؟