از خلق جهان پاکدلی بگزینم
نامِ فروردین نیارد گُل بباغ
شب نگردد روشن از وصف”چراغ”
روی سخن نویسنده با دو تارنمای «خبرنامه ملی ایرانیان و بنیاد فرهنگِ ایرانیان»، و دو نویسنده آن بنامهای “فرزاد سلطان زاده و فرامرز دادرس» است که گویا بنیان گزارِاین دونهاد میباشند. اینان ومانندانشان خود را درپشتِ فراز و واژههایی پنهان داشتهاند، برای مردم فریبی وروی آوری به زشت وناسزا گویی به کسانی که درنوشته ای بنام«خدمت گزاران خمینی یا مردم فریبان خوش نام» نام بُرده شدهاند. وابتدا در باره «نعمت میرزازاده، ویا م.آزرم» راست ودروغ هایی راسرِهم کردهاند تا خواست خود را انجام دهند!
نویسنده این نوشته، دراین دوتارنما، فرزاد سلطان زاده میباشد.دربالای «خبرنامه ملی ایرانیان»، آمده است: «اراده مردم اساس اقتدارحکومت است». نویسنده نوشتهاست بی آنکه ازخود پرسش کند:
1 – آیا «اراده مردم» نبود که اساسِ اقتدارِ آیت الله خمینی گَشت و پای گرفتن سامانه ای فاشیستی که همچنان برچرخِ «جنایت وخیانت» گردش دارد، که اگرچنین است، چرا
2- بیش از90 درصد مردم او را بر روی دست آوردند و در جایگاهی نشاندند، که پس ماندههای او نشستهاند!؟
3- آیا می توان نه تنها از «فرامرزدادرس» که «افسرحفاظتِ پادگانِ سلطنت آباد، و پیش از آن افسرگارد شاهنشاهی» بوده است، پرسش داشت که چرا «آیت الله خمینی» از این امکانِ «اجتماعی سیاسی» برخوردار گشت و توانست بنیادِ سامانه شاهنشاهی را بَر اندازد، تا بدانجا که «محمد رضا شاه» ناگزیر به فرار از ایران شد، همچون پدرش «رضا شاه»، دو «پهلوی» که بنابر داده های تاریخی به خواست و دستِ بیگانه آورده شدند و ناگزیر بُرده و برایشان «بیهوده شده» بشمار آمدند، و در تبعید جان سپردند!؟
4- آیا رضاشاه درپی شکستِ قراداد1919 و سپس کوشش انگلیس با راه اندازی «مجلس مؤسسان» و با یاری روحانیونی چون آیت الله کاشانی برتخت شاهی ننشست؟ آیا دست به کشتارِکسانی چون«عشقی، فرخی یزدی، مدرس و…» وبه جنایاتی دیگرو به پُر کردن زندان و تبعید کسانی چون مصدق، تهدید عارف قزوینی ودیگررفتارهای ناملی ونامردمی نزد که حتی گریبانگیرِبسیارانی که اورایاری دهنده بودند، چون«علی اکبرداور»شد؟ تا بدانجا در بیدادگری زیاده روی نکرد که به هنگامِ بیرون راندنش، حتی«علی دشتی»هم درمجلس شورایملی به زیان اوسخن گفت؟ بجای ایستادگی انگلیس نشد و این مصدق نبود که درمجلس شورا یادآورشد: «اگرمن جای شاهِ فقید بودم میگفتم من پادشاه این کشورمیباشم تسلیم نمیشوم»؟ چرا ایستادگی نکرد دربرابرخواستِ بیگانگان، بویژه انگلیس، که آورنده وبیرون کنندهِ اوبود و پسرش راجای اونشاندند؟
5- درپی بیرون رانی رضاشاه وبرتخت نشانی محمد رضا شاه، اوسوگند یاد می کند به اجرای قانون اساسی وبرگرداندن اموالی که پدرش به زورازمردم گرفته بود و…، اما درپی کودتای «آمریکائی – انگلیسی»، همه آزادیهای پای گرفته درپیوند با قانون اساسی ومتمم آن زیرپای نهاد واموال را نیززیرنامِ «بنیاد پهلوی» بالا کشید وزشت رفتاریهای نامردمی وناملی تا بدانجا شد که به دستورمحمد رضاشاه وبنا برخواستِ روحانیون درکودتا شرکت داشتهای چون«آیت الله بهبهانی وکاشانی و…» ونیزفداییان اسلام، به باتمانقلیچ وتیمور بختیار مقدسگاه بهائیان رامنهدم ساختند. رفتاری آسیب رسان به شهروندهای ایرانی که درزمان دولت ملی ومردمی مصدق ممکن پذیر نشد، هرچند روحانیونِ نامبرده شده و…، نتوانستند به دولت مصدق تحمیل کنند وهمواره پاسخ شنیدند که او«دولت همه شهروندان ایرانی است ونمیخواهد خطای امیرکبیر»تکرار شود.
6- کودتا به دست و خواست بیگانگان و با همسویی روحانیون نام برده شده، که «آیت الله خمینی» نیر با آنان همداستان بود و گویا از مَرده آیت الله بهبهانی بشمارمی رفت، و نیز با همکاری «فداییان اسلام»، که براین بودند«خداوند به شاهنشاه ایران می گوید:توچوپان منی، تومأمورمنی، تو مسیح منی و…» و ادامه این عقد ازدواج میان دربار و روحانیون و فداییانی که به سود محمد رضا شاه و به زیان مصدق و همراهان او از پی سی تیر بکارشکنی روی آورده، و نیز به ترور حسین فاطمی که پیشنهاد کننده ملی شدن نفت و بستن سفارت انگلیس بود، دست زدند.
7- دیرزمانی نمی گذرد که سرکوب و زندان و شکنجه و کشتار پای گرفت. با دستورکودتا چیان، نهاد های سرکوب چون شهربانی و گاردِجاودان وارتش و… به سرکوب مردم پرداحتند. ازجمله، است سرکوبگری بهنگام ورودکاردارجدید«انگلیس» و نماینده «آمریکا» وبرپاسازی دادگاه نظامی برای «سردار پیر ساحل شهرطلا» و سرکوب خیزشهای مردمی ومیهن پرستانه درسراسر کشور بویژه درپایتخت ودانشگاه تهران، در اعتراض به آنچه جریان گرفته بود، که بَرومیوهِ تلخ وشوم ببارآورآن، یورشِ نهادهای سرکوب گریاد شده وبه رگباربستن مردم، ازجمله کشته شدن سه دانشجو در16آذر1332دردانشکده فنی.
ادامه گیری نهادینه استبداد وابسته به بیگانه تابدانجا که آیت الله کاشانی «سید کاشی»خوانده می شود از سوی «فرزانگان» و بدستور محمد رضاشاه و نخست وزیر کودتا، زاهدی، و سپس، از چَشم افتادن سپهبد زاهدی و بیرون راندنش و گِله نکردن آمریکا از شاه دراین مورد. چون برایش آورنده خود را به دور انداختن مُهم نبود. برای اجرای خواست شاه وداشتن محمد رضاشاه، به دورانداختن زاهدی رضا داد تا بتواند امپریالیسم چیره برایران گردد و انگلیس را کنار زند. این زمانی است که آهسته آهسته سیلِ نمایندگان و مستشاران نظامی و… از آمریکا، ایران را پُر میکند. بازتابِ آن کینه و نفرت ملت ایران به استبداد محمد رضاشاه و وابستگی اش به آمریکا میشود و فزونی می گیرد.
8- ادامه رشد نفرت ملت ایران از استبداد وابسته ولاجرم روی آوری بیشتر به مبارزاتِ ضد استبدادی در درون و برون از ایران و بازتابِ آن از سوی سرکوب گران استبداد، جهان را بیشتربه خود جَلب می سازد تا اینکه دردوران«کندی»،آمریکاهم به شوم آوریهای استبداد خُرده میگیرد ودولت امینی را به شاه تحمیل میکند. روزنهای بازمیشود بروی مردم واعتراضات خیابانی، ودردانشگاه وبازاربرپا میشود. متینگ 120000نفری درمیدان جلالیه که ترس افکند در دل محمد رضاشاه و دولت امینی و نیز آمریکا و انگلیس و…بدین خاطر که مشاهده کردند چگونه دولت ملی و مردمی مصدق و پیروان نهضت ملی میان مردم، جایگاهِ ژرفگونه ای دارند و استقلال و آزادی و پای بندی به قانون اساسی را خواستارند. خواستی که بسیار رسا، در قطعنامه پیشنهادی از سوی شورا و هیت اجرائیه جبهه ملی بیان شد و داریوش فروهر آنرا به گوش همگان رساند و بازتابی شِگرف، از یک سوی استقبال مردم، و از دیگر سوی لرزه افتادن بر پیکرِ استبداد وابسته به بیگانه، ببارآورد.
9- استبداد وابسته به بیگانه، بیآنکه تجربه را تجربه گیرد، ازجمله ازسرنوشت رضا شاه وخودش، در این بازهِ تاریخی، چاره کار خود را دریکه تازی بیشتروادامه سرکوب دید. بویژه دردانشگاه، در کشتارِجوانان ویورش آوریهای وحشیانه، بمانند نمونه دراول بهمن دردانشگاه تهران وبویرانی کشیدن کتابخانه آن و… به دست رنجرهای گارد شاهنشاهی وکشتن کسانی چون«کلهر»دانش آموز، و سپس نیزدر15خرداد ومدرسه فیضییه قم ودستگیری رهبران جبهه ملی ودانشجویان این سازمان را، که دنبال میدارد.
10- ازسال 1340 راه گرفتن آیت الله خمینی به رویاروی با استبداد محمد رضا شاهی درپیِ «شش ماده» رفراندوم وسخنرانیهای او، از این زمان درمورد مدرسه فیضیه ودستگیری او و تلاش مراجع در مرجع تقلید شناساندن اوتا ازخطررهایی یابد وسخنرانی شجاعانه اودرمورد قانون کاپیتولاسیون که اوج رویاروییاش با شاه بود و به میان مردم راه گرفتنش به مانند نمادی ملی وبازتاب سامانه استبدادی و دستگیر وبه تبعید فرستاده شدنش، آیا به اوامکان نداد، تا دورازخطر، بیگُسست شاه راکه ازپی کودتا «انگلیسی آمریکایی»28مرداد، مردم او را وابسته بیگانه میشناختند، مورد حمله قراردهد؟ به او امکان داد با سرکوبگر وجنایتکارکشتارگر ونماد«جنایت وخیانت» خواندن شاه، درسخنرانیهایش، بیشتر وبیشتر میان همهِ لایهها وگروهای ایرانیان، در درون وبرون ازایران، جای گیرد وبمانند زبانِ مخالفِ استبداد محمد رضا شاه درآید؟
11- بسیاراست بودهها و آوردههایی در مورد آنچه درپی کودتای 28 مرداد وچرایی نماد «خیانت وجنایت» گشتن شاه میتوان یادآور شد. و نشان داد که بازتابِ استبدادِ وابسته به بیگانه بودن محمد رضاشاه، برکشیده شدن آیت الله خمینی گَشت. تا این بازه تاریخی که ماه وسال مهرماه 1343میباشد، او از ایران به ترکیه تبعید شد. سپس به نجف فرستاده شد. از آن پس،هرکس به زیارت مکه وکربلا میرفت، سَری هم به او میزد و پیکی میشد برای ایرانیان ازهرلایه وگروهی ودارنده هربینش«اجتماعی سیاسی» وسخن او زبان به زبان میگشَت درمیان مردم سراسر ایران. ازبالای منابرمساجد ودیگرمکانها. دربرون ازایران همه گروههای سیاسی ودانشجویی با اودرتماس بودند وزبان او نیزبه وحدتِ میخواند همه دیدگاه ها را تا که همبسته باهم به واژگونی استبدادمحمد رضاشاه روی آورند. او از همگان میخواست ازاختلاف نظردراین مورد خود داری کنند. آیا این رمزکار، یکی ازاصلیترین راهکارهایی نبود که بکاربرد ودرمیان همگان«فرشته نجات» شد؟
12- اما شاهی که«دیوِ استبداد»خوانده میشد، میان مردم، همچنان تمام راههای مبارزه سیاسی رابسته وتنها وتنها تکیه بر«شمشیرِ» بیگانه، به یکه تازی خود ادامه میداد. بازتاب رفتاری ضد «ملی مردمی» مداوم او، ناگزیر مبارزه مسلحانه را دستورِکار همه دیدگاها گرداند. آیا بدین خاطر نبود که جوانانِ نیروهای «ملی، چپ ومذهبی»روی آوردند به این شیوه مبارزه وزندانها پُرترازپیش. کشته واعدامها روزبروزفزونی گرفت ورژیم استبدادی شاه نیزدرجهان بیشتر وبیشتربمانند جلادی شناخته ترودادباخته ترگشت؟
13- از آنچه میگذشت و گذشته بود، استبداد وابسته به بیگانه تجریه نمیگیرفت وعلیرغم نامه سه نفری «سنجابی، بختیار و فروهر» به اودر12خرداد1356وهشدارهای نهفته درآن نامه وبیان تنگناهای«اجتماعی سیاسی»و گویایی راههای برون رفت را که اجرای قانون اساسی وروا بینی آزادیهای فردی واجتماعی دانسته بودند، گویی نرفت«میخ آهنین درسنگ». اوهمچنان به سرکوب وزندان وشکنجه وکشتارادامه داد. درروزعید قربان آذرماه 1356نیروهای گارد شاهنشاهی به تجمع کسانی درکاروانسرا سنگی یورش آوردند، آنان را زدند و… از کتک خورده، یکی داریوش فروهربود. پس از آن، نیزدروغ پراکنی به اینکه «آنان روزه خواربودند و ازعدهای کارگر» کتک خوردند، درحالیکه افسر ژاندارمری آن ناحیه، به هنگام اعتراض به این وحشیگری، درحضور همگان، نام داریوش فروهر رامرتبههایی به زبان میآورد به این عنوان که او و همراهان او آسیب دیدهاند. او را افسریاد شده میشناخته است!؟
تخم کِشت حنظل کار، هرگزشیرینی خرما نمی جوید. این واقعیتی است بی شک وگمان وبه یقین کسانی همچون «فرزاد سلطان زاده نادری وفرامرزداد ستان»، افسر گاردشاهنشاهی وحفاظت پادگان سلطنت آباد وهردیگر«هندوانه ابوجهلی»هم میداند آنچه را که کوتاه وشتاب زده بیان شد. بسیاردادهها واسناد تاریخی که گویای واقعیتهائی هستند که در 13 شماره بالا آورده شد. شما هم کم و بیش آشنایی دارید که کودتای 28 مرداد وپایمال کردن آزادیهای فردی واجتماعیِ درقانون اساسی ومتمم آن، چه بازتابهایی تلخی را ببارآورد. درآن بازه تاریخی، تا ورود آیت الله خمینی، درروز12بهمن 1357وسخنرانی اودربهشت زهراواستقبالِ بیمانندی که همهِ لایههای اجتماعی، دارنده هردیدگاهی ازاونمودند وشاد بوند که«دیو استبداد»ازایران بیرون رانده شد. اگرچه کسی باورنمیتوانست کند که آیت الله خمینی«فرشته»خوانده شده، خود «دیو» دیگری خواهد شد، وحشی تراز پیشین. مگر شما «هندوانههای ابوجهل» با عالم«غیب» سروکارداشتید و میدانستید، دیو جانشین دیو میشود؟ خُرده گیری شما که چراکسانی که به آنها درآن نوشته توهین کردهاید،«ولایت فقیه» او را نخوانده بودند،نا وارد است. آیا شما نمیدانید خودکامگی فرشته را دیو میکند؟ گویی شما و همراهانتان، بویژه «شاپور بختیار» و دیگر رهبران دیروز و امروزتان خوانده بودید؟! واگرچنین بود، چگونه در مجلس شورا و سنا، شاپور بختیار آنگونه میگوید و روی به نمایندگان و «جلالی نائینی» میگوید: همه علما وآیات عظام با او و خانوادهاش آشنایی دارند و او با آیهالله خمینی در ارتباط است و به «ضرس قاطع»، آیت الله خمینی با «فامیل» او مرتبط است و روش آیت الله خمینی و سخنان و مخالفتهایی که میکنند، «منظورایشان» (بختیار) نمیباشد. او ادعا نکرد که با او در رابطه است و… ؟
جام میگیرم وازاهل ریا دورشوم یعنی ازخلق جهان پاکدلی بگزینم. حافظ
تکیه بر سخن حافظ وپرسش ازشمایی که درپشت واژههایی چون«اندیشه نو، گفتارنو،کردارنو»ویا «ملی» پنهان شدهاید: چگونه است از«اراده مردم اساس اقتدارحکومت»بودن دَم میزنید، و با وجود پیش چشم داشتن پرسشها وآوردههای تاریخی که دربالا آورده شد، آنها را، نادیده میگیرید وبه کسانی که نام بُردهاید زشتگویی دارید؟ کسانی که هرگزبرده قدرت نبودند وشرافت خود را به سُودا نگرفتتند وقلم را درخدمتِ زور ویا بیگانهای بکارنبردند چون «بنی صدر وحاج سید جوادی» ویا کسانی چون«بازرگان وسحابی»که سرخم نکردند دربرابراستبداد وسختی سالها زندا ن را به جان خریدند، ویا نعمت میرزاده وسیاوش کسرایی با آن زبانِ پرهیخته سروده سرایی که جای جای سرودههایشان لبرریزاست ازمیهن دوستی، ازجمله «مهره سرخ ». «م.آزرم» انسان با شرافتی است که به گذشته سیاسی خود انتقاد دارد. بیواهمه اززبانِ دشنام دهندگانی چون«فرزاد سلطان زاده نادری»، با آوردن سرودهای از«صائب»،که به درستی خود وهمانندانش«زاهدِ»خون آدم خورند، واگردنبال شود زندگی نامه اینگونه کسانِ «ضد ملی ضد مردمی»، چه آبشخوری داشته، اینانی که بَردهِ استبداد وابسته به بیگانه بودهاند. اینانی که روزی خوریشان ازسوی کسانی چون«شاپور بختیار»راه گرفت، که «صدام» را به حمله به ایران برانگیخت و جنگ خانمان سوز هشت ساله را سبب شد. ونیزدست تکدی به سوی کسانی چون«صدام – سعودیها – اشرف پهلوی – رشیدیان» – بنا برگفته ونوشتههای بستگان ونزدیکان ووزرایش- درازکرد. او خود را«مرغ طوفان» خواند اما با کوشش«موساد» فرارکرد.با همکاری کسانی چون فرامرز دادستان، افسر«گارد شاهنشاهی وحفاظتِ پادگان سلطنت آباد» سازمان نهضت مقاومت رابوجود آورد. افشین زمانه شد وبا او بودهای که پاک سازی شده است در حکومت بازرگان، اکنون کینه توزی خود را ، اینگونه نمایان میدارد
«دید م که رشوه بود و ریا، مال وزهدشان» احمد رناسی ششم شهریور1394