ستارهها گریستند. ماهیان دریا به فرمان پری دریایی سکوت کردند. مرجانها لرزیدند و موجها از شرم، پیکر بیجانت را به ساحل آوردند تا سندی باشد برای جنایت دیوان و ددان، جانیان جهل و جنون که خون و خشم و خشونتشان جهان را میآزارد.
آیلان فرشته بود که زمین تاب ماندنش را نداشت. او به روی صورت بر شنهای ساحلی افتاده بود تا جهانیان نبینند، چشم بر چهره پاکش ندوزند و شرمشان نیاید. در سونامی ژاپن خبری دیدم تکان دهنده؛ تمساحی کودکی را از موجهای دریا نجات داده بود. کودک را بر پشتش نشانده بود و زنده به ساحل رسانده بود.
آیلان! در این سفر تنها نبودی، بسیاری دیگر هم همسفرت بودند؛ «غالب» برادر پنج ساله و «ریحانه» مادرت هم همراه توست و بسیاری دیگر در آسمانها به پیشوازت آمدهاند.
«کاک عبدالله»؛ چه بگویم؟ غم آخرت باشد، چه آخری؟ گفتی که حالا کانادا تو را پذیرفته اما میمانی در کوبانی بر مزار همسرت و دو کودک دلبندت. میگریی و میمانی. پرواز آلان جهان را گریاند. پناهندگانی که قطار را بر آنها بسته بودند، پیاده راهی «وین» شدند و مردمان نیک نهاد غربی با ماشین و دوچرخه خوشامدشان گفتند. وینیها و پاک نهادان آلمانی با لبخند، چای و شیرینی به استقبالشان شتافتند.
هفته پیش بود که هفتاد تن دیگر از پناهندگان بیپناه و مهاجران بیگناه در ماشینهای یخچالدار، یخ زدند و خفه شدند. جهانیان از کنار این حادثه گذشتند. شانهای تکان دادند، اما اکنون موج انسانی حمایت از آنان جهان را به حرکت واداشته. نخستوزیر فنلاند خانهاش را در اختیار پناهجویان گذاشته و صدراعظم آلمان بانو «مرکل» درها را بهسوی کسانی گشوده که همه درها به رویشان بسته شده. از زمین و آسمان بر آنها گلوله میبارد و آنان به ناچار از جور و جهل میگریزند.
ایمان دارم که فردای صبح آزادی، آنگاه که ابرهای سیاه ستم برود، مزار این مادر و دو کودک بیگناه نشانهای خواهد شد برای جنایت بشری و نمادی از فرار بهسوی آزادی… آن زمان که خورشید آزادی بدمد و فرشته آگاهی رخ نماید، آیندگان این صفحه سیاه تاریک تاریخ، صفحه خون و جنگ را بازخواهند گشود و صفحهای سفید از صلح و دوستی را ورق خواهند زد. آن زمان با شرم به جلادان و جانیان نفرین خواهند کرد و به افتخار همدلان و آگاهان و آزادگان جهان سرود صلح سر خواهند داد. می بینم و باور دارم.. حکم ازلی این است.
روزنامه ایران. دوشنبه 16شهریورماه