از زشت و خوب ِ آنچه که بودی عبور کن
بنگر چگونه خویش و زمان را شناختی ؟
با گوهر وجود چه کردی ؟ چه ساختی ؟
بی بار ِ آگهی به شکار آمدی که شاه
این اجنبی پرست و ستم پیشه ِ تباه
ما را به کام ِ قدرت ِ بیگانه برده است
آزادی از میانه رفته و اندیشه مرده است
اینگونه بود که رفتی و گفتی و ماشدی
خون دادی و شکفتی و در سینه هاشدی
فرجام ِ انقلاب ، شکوه و حماسه بود
اما کسی نگفت ، چه ریگی به کاسه بود
آن عنکبوت ِ سرخ که بر پرچمت نشست
بنیاد ِ مهر و عزت ِ ایرانیت ، شکست
یک گام پیش رفتی و صد گام پس شدی
افتادی از فراز و اسیر قفس شدی
اینک پیام ِ تازه چه داری به نسل ِ نو
جز اشگ ِ حسرتی که بریزد به خاک ِ تو
داریوش لعل ریاحی
14 مهر 1394