دروغ فاسد کننده اخلاق و ریشه اصلی فساد و تخریب جامعه
«مصلحت خارج از حق مفسدت است»
« در حقیقت رهبران دینی و فقها که مبدع و به وجود آورنده و استمرار بخشنده به ساختن و گفتن دروغ هستند، مسئول درجه اول انواع دروغگوئی در جامعه نیز هستند. زیرا روشن است که وقتی دروغ مصلحت آمیز جایز شمرده شد، چون هر کسی خود مصلحت خویش را میسنجد و مصلحت هر کسی غیر از مصلحت دیگری است، و چون مصلحت خارج از حق جز مفسدت نیست و جای حق را میگیرد، نتیجه اینکه دروغ ساختن و گفتن همگانی میشود.»
الف- قرآن و دروغگوئی
در ادامۀ تحققیق به سراغ کتاب مرجع اسلام که قرآن است میرویم تا ببینیم آیا در آن آیهای، یا جملهای دال بر وجود دروغ مصلحتآمیز و انواع آن، یافت میشود؟ آیا فقها به استناد رهنمود قرآن یا با سوءاستفاده از اصطلاح « اصلاح ذاتالبین» برای دروغ مجوز ساخته و در میان مسلمانان رواج دادهاند؟ در بخش حدیث، به این پرسش، بطور مشروح پرداخته میشود.
پژوهش در قرآن، بر پژوهش کننده معلوم میکند که دروغ گفتن به هر عذر و بهانهای که باشد، خلاف حق، بنابراین، با میزان عدالت خوانائی ندارد. دروغ عملی ناپسندیده نزد پروردگار است. در نظر و عمل پیامبر گرامی – که قرآن گزارشگر آناست -، نیز، هیچیک از انواع دروغ مصلحت آمیز وجود ندارند. در فصل پیشین، با مراجعه به نهج البلاغه امام علی – که پیرو سنت دقیق رسول اکرم است – دریافتیم که اندیشه و بیان و کنش آن امام هم از دروغ مصلحتآمیز و انواع آن خالی است.
دروغ مصلحتآمیز بخاطردین، در حقیقت برای حفظ و استمرار حکومتهای خودکامه است. ساختن انواع دروغ را نیاز قدرت و قدرتمداری ایجاب میکند و دروغ از اسبابِ استمرار و حفظ و نگهداری قدرت است. چون قدرت مالک دین شد، آن را از خود بیگانه کرد تا بکار توجیه خود گیرد، دروغ مصلحتآمیزهم با دستآویز کردن «اصلاح ذاتالبین » جواز گرفت. بعد هم چند نوع دیگر دروغ دیگر جوازگرفتند و از طریق فقه وارد دین شدند. حدیثها نیز درباره آنها ساخته شدند.
هیچ مصلحتی خارج از حق وجود ندارد. تکرار کنیم که «مصلحت خارج از حق مفسدت است» بنابراین، وقتی دروغی گفته میشود، چون خارج از حق و برای پوشاندن حقی است، مفسدت است. حتی تکلیف هم وقتی معنا و مفهوم دارد که حق وجود داشته باشد تا تکلیف عمل به آن باشد. پس وجود تکلیف فرع بر وجود حق است. زیرا تکلیف عمل به حق است. تکلیف بی رابطه با حق، نیز فرع بر وجود قدرت است. زیرا تکلیف عمل به امر یا نهی قدرت ویرانگر و فساد گستر میشود. پس تکلیف وقتی وجود پیدا میکند که صاحب حق بخواهد به حق خود عمل کند. و نیز، تکلیف وقتی وجود پیدا میکند که کسی در موقع و موضع دفاع از حق خود و یا دیگران قرار گیرد. روشن است که اگر انسان صاحب حقوق نبود، تکلیفها نیز نبودند. وضعیت کنونی، وضعیتی است که اشخاص بر حقوق خویش معرفت ندارند و بدانها عمل نمیکنند. از اینرو، تکلیفها نه عمل به حقوق که اجرای احکام قدرت فرموده شدهاند. بنابرین، کسانی که به اجرای حقوق خویش اقدام میکنند، تکالیف خود را اداء میکنند و آنها که چنین نمیکنند بنده زور میشوند. مثلاً قرآن عدالت را میزان شناخته و عمل به حق را عدالت و عمل نکردن به حق را ستم و تخطی از عدالت دانستهاست. پس، چون میزان شناختن و کردن عدالت، گویای برخورداری همگان از حقوق خویش و رابطهها رابطههای حق با حق شدن است، پس، در جامعهای که این میزان بکار میرود، بر هیچکس تکلیفی که عمل به حقی نباشد، تحمیل نمیشود.
در رابطه با خداوند هم، تکلیف وقتی وجود پیدا میکند که انسان برآن میشود که حقوق معنوی خویش را بعمل درآورد، از جمله، خودانگیختگی خویش برخوردار بماند. رابطه با خداوند، رابطهای است که غفلت از آن، درجا، غفلت از استقلال و آزادی خویش است. بجا آوردن حق بندگی خداوند، متحقق نمیشود مگر با آگاهی از این دو حق و عمل به این دوحق و بنده زور و قدرت نشدن. تکرار کنیم که حقوق خداوند بر انسان، حقوق معنوی انسان بشمارند. زیرا با عمل به این حقوق است که انسان از بندگی قدرت آزاد میشود و به یمن رابطه با خداوند، بعد معنوی خویش را پر پهنه میکند و بر استقلال و آزادی و دیگر حقوقی که ذاتی او هستند، عارف و عامل میماند. بنابر این تکلیف و وظیفه هیچ نیست جز به اجرا در آوردن حق و حقوق. آیت الله منتظری هم در پاسخ به سئوال اینجانب که پرسیده بودم: «تکلیف هم چیزی جز عمل به حق نیست» (1) به حق متذکر شدند که
«این که نوشتهاید: تکلیف هم چیزی جز عمل به حق نیست اگر مقصودتان از حق عام باشد که حتی شامل حق خداوند باشد حرف درستی است، زیرا بخش زیادی از تکالیف فقط جنبۀ حقاللهی دارد، هر چند بسیاری از آنها دارای حق الناس نیز میباشند. البته از آنجا که حتی همان تکالیف مربوط به حق خداوند مانند نماز، روزه و امثال اینها نیز چون ناشی از مصالحی است که در نهایت عائد خود انسانها میشود نه خداوند، میتوان گفت آنها نیز به نوعی از مقولۀ عمل به حق خواهند بود. و این که در رسالۀ حقوق امام سجّاد(ع) برای اعضاء و جوارح انسانها حقی قائل شده بازگشت آن به همان مصالح عائد انسانها می باشد. و در «رسالۀ حقوق» اینجانب حقوق گوناگون انسانها مطرح شدهاست در سایت نیز میتوانید آن را ملاحظه نمائید. ضمناً توجه دارید که حقوق انسانها معمولاً مستلزم تکالیفی برای آنها نیز میباشد که در «رسالۀ حقوق» به تفصیل شرح داده شدهاست»(2)
با این توضیح روشن میشود که هیچ مصلحتی خارج از حق وجود ندارد. مصلحت خارج از حق، مفسدت و پوششی برای از بین بردن حق و یا حقوقی است. بنابراین، دروغ مصلحت آمیز مفسدت است. در حقیقت، این دروغ پوششی برای ندیدن و عمل نکردن به حقی است.
اصلاً از خود پرسیدهایم چرا دروغ ساخته و گفته میشود و به چه کار میآید؟ گمان نمیکنم کسی شک داشته باشد که دروغ وسیلهای است که با آن راست نا راست و ناراست راست جلوه داده میشود. بهترین پوشش برای اینکه ناراست راست و راست ناراست جلوهکند، دروغ است. بنابراین، دروغ و انواع آن برای غافل کردن شخصی، گروهی، دسته ای و یا مردم یک کشور و در مواردی مردم جهان از حقی و حقوقی و یا برای حقی را نا حق کردن و ناحقی را حق کردن است.
بدینتریب، بیشترین کاربرد دروغ و انواع آن در تجاوز به حقوق است. از راه این تجاوز است که دروغ از اسبابِ استمرار و حفظ و نگهداری قدرت میشود. دروغ مصلحت آمیز هم که ابتداء تحت «اصلاح ذاتالبین » به حدیث و فقه راه پیدا کرد. به شرحی که در بخش احادیث مطالعه خواهیم کرد، هدفش چیزی جز حفظ و استمرار قدرت دولتهای خود کامه نیست. به همین دلیل از جملۀ لعنت شدگان در قران دروغ زنان و دروغگویان اند که فرمورد:
«الا لعنت الله علی الکاذبین»
چون نتیجه و حاصل دروغگوئی عاید ستمگران میشود، پس فرمود:
« الا لعنت الله علیالظالمین».
هنگامی که تحت اصطلاح «اصلاح ذاتالبین »، به دروغ مشروعیت دینی داده شد، نه تنها به همین یک مورد اکتفا نگشت، بلکه چند نوع دروغ دیگر هم به حدیث و فقه راه یافتند و جایز شمرده شدند. در بخش احادیث به آن بطورمشروح پرداخته خواهد شد. بدینطریق دروغ در جامعه تحت عناوین مختلف به منظور به دست آوردن قدرت، حفظ و استمرار آن نهادینه شده است. از همه مهمتر، چون از طریق رهبران دینی و فقها بدان مشروعیت دینی و شرعی داده میشود، مردم هم که از یکطرف غافل هستند که دروغ و انواع و اقسام آن برای قدرت و حفظ و استمرار آن است و از طرف دیگر، متأسفانه، کم و زیاد دوستار قدرت و تابع آن هستند، نگران گناه کبیرهای هم که مرتکب میشوند نیستند و دروغ را تحت عنوان «مصلحت» به داخل خانههای خود راه میدهند و بچهها از همان طفولیت دروغگوئی را از والدین و یا بستگان دور و نزدیک خود می آموزند. در حقیقت رهبران دینی و فقها که مبدع و به وجود آورنده و استمرار بخشنده به ساختن و گفتن دروغ هستند، مسئول درجه اول انواع دروغگوئی در جامعه نیز هستند. زیرا روشن است که وقتی دروغ مصلحت آمیز جایز شمرده شد، چون هر کسی خود مصلحت خویش را میسنجد و مصلحت هر کسی غیر از مصلحت دیگری است، و چون مصلحت خارج از حق جز مفسدت نیست و جای حق را میگیرد، نتیجه اینکه دروغ ساختن و گفتن همگانی میشود.
توضیحهای بالا، کار مراجعه به قرآن را آسان میکند:
در قرآن بیش از 350 بار از دروغ و درغگوئی و مشتقات مختلف آن سخن به میان آمده است و دروغگویان در قرآن یکی از چهار گروه و دستهای هستند که لعنت شدهاند.(3) دروغ و دروغ گوئی به شدت در قران به طرق مختلف و مکرر نهی شدهاست. اینک یکچند از آیات در این باره:
1- کسانی که دروغ میگویند، نظر به اینکه چیزی از خداوند پنهان نیست، خداوند دروغ دروغگو را دروغ به خود میداند و میپرسد: ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بگوید و راه و روش درست را دروغ پندارد، کیست؟:
« ستمکارتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد و دین راست و درست را که بر او عرضه شد، تکذیب کند کیست؟» (4)
ستمکاران دروغگویانند که در جامعه ظلم و ستم پیشه میکنند. و چون ظلم و ستم به دیگران بیماری است، دروغگویان انسانهای بیماری هستند که به خود هم ظلم میکنند و کرامت انسانی خود را، با دروغ و ستم به خود و دیگران، تباه میکنند.
2- قرآن جای جای میفرماید به تجربه تاریخ و گذشته نگاه کنید و ببینید که به طور مستمر، چگونه کسانی که دروغ گفتهاند دروغهایشان بر باد رفته است. چون دروغ از خود هستی ندارد و پوششی است بر حقیقت. وقتی آن پوشش را کنار زدی و یا کنار رفت، بنیاد آن دروغ هم بر باد می رود.
«بنگر که چگونه بر خویشتن دورغ گفتند و ساختههایشان بر باد رفته است»(5)
و یا
« بنگر که بر خدا چگونه دروغ میبندد و همین گناه به این آشکاری بس.» (6)
3- هر ملتی و فردی با راستی و درستی آزموده میشود و خداوند راستگویان و دروغگویان را خوب میشناسد و چیزی از او پنهان نیست و دروغگویان فکر میکنند که دروغشان پنهان است. نه! چنین نیست:
« و به راستی پیشینیان آنان را آزمودیم و بیشک خداوند راستگویان و دروغگویان را نیک می شناسد.»(7)
4- «مرگ بر دروغگویان* ایشانند که در گرداب فراموشکاری فرو رفته اند.» (8)
در تفسیر کشفالاسرار در مورد قتل الخراصون آمده است:
“« قتل الخراصون ای- لعن الکذابون المرتابون الظانون بالله ظن سوء التخرص اتقول باظن و هم المقتسمون (9)
المنجد: خراص = الکذاب
خرص – خرصا= کذب.
تخرص و اخترص علیه = افتری و کذب
قاموس القرآن: خرص را دروغ گفتن معنی کرده است. دروغ گفتن و هر سخنی که از روی ظن باشد(قاموس)
5 – قرآن کسانی را که بدون داشتن علم و دانش سخن میگویند، در ردیف دروغزنان قرار داده است:
« کسانی را به آنچه می گویند دانشی نیست، آنان کسانی نیستند مگر دروغزنان »(10)
آیا از این دسته کسان در جامعه ما کم هستند؟
خداوند به پیامبر فرمان میدهد و میگوید: گفتار پروردگار تو بر راستی و عدالت استوار است و کلمات وی تغییر پذیر نیست مواظب باش کسانی که میخواهند ترا گمراه کنند، فرمان آنها را نبری که آنها میخواهند ترا از راه راست منحرف کنند. و:
«اینان کسانی هستند که ظن و گمان را پیروی میکنند و دروغزنانند.»(11)
6- قرآن خاطر نشان خردمندان میکند که دروغگوئی از پدیدههای مستمر تاریخ و پوشاندن حق و حقیقت است. از جمله، آنها که میگویند این خواست خداوند است اگر ما به شرک و دوگانگی میگرویم و حلالی را حرام و حرامی را حلال میکنیم، دروغگویانند. آنان به خود ستم میکنند. زیرا به استقلال و آزادی و دیگر حقوق خویش عمل نمیکنند. از صفات اینان، یکی ایناست که از هوی و هوس خود پیروی میکنند. خداوند خطاب به آنان میگوید:
« به آنان بگو اگر نزد شما دانشی است آن را به ما نشان دهید. [اما ای پیامبر] اینان جز پندار خود را پیروی نمیکنند و نیستند مگر گروهی که دروغ میگویند»(12)
در تفسیر کشفالاسرار، ذیل این آیه، آمدهاست: «آنکه گفت:
«ان تتبعون الا الظن ای: ما تتبعون فیما انتم علیه الا اظن لا العلم والیقین،« و ان انتم الا تخرصون، یعنی و ما انتم الا کاذبون» “(13)
7- «آنانکه جز خدا شریکانی خوانند، پیروی نمیکنند جز پندار خویش را و پیروی نمیکنند جز از دروغ روشن که میگویند»(14)
ذیل این آیه در کشفالاسرار آمده است: «و ان هم الا یخرصون» یقولون ما لا یکون، التخرص الافتری و الخراص المفتری»(15).
8- از صفت دیگر دروغگویان، این است که برای حقیقت وانمود کردن دروغ خود به مردم، آگاهانه به دروغ قسم میخورند:
« و اگاهانه به دروغ سوگند می خورند»(16)
9- لغت دیگری که، در باره دروغ، در قرآن به کار رفته است، إفک است.
افک = ساخته. برگرداندن چیزی از حقیتش:
«نگفتند این ساخته و دروغ است».(17)
دروغ را از این جهت افک گویند که قلب کردن واقعیت و حقیقت است. در جوامع الجامع، آمدهاست:« الافک: ابلغ الکذب» و در قران هم به معنی ساخته، دروغ و برگرداندن بکار رفته است.
باز خداوند دروغگوئی را گناهی عظیم و دروغگو را در خور سرزنش سخت میخواند:
«ویل لکل افّاک اثیم» وای بر هر دروغگوی گناهکاری!(18)
افّاک صیغه مبالغه است.
10- قرآن، گفتن دروغ را، در هیچ وضعیتی، جایز نمی شمرد:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید، هر چند به زیان خودتان یا (به زیان) پدر و مادر و خویشاوندن (شما) باشد. اگر (یکی از دو طرف دعوا) توانگر یا نیازمند باشد باز خدا به آن دو (از شما) سزاوارتر است، پس از پی هوس نروید (که در نتیجه) از حق عدول کنید و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.» (19)
قرآن به صراحت میگوید: فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا پس پیروی هوی مکنید که منحرف [از حق]میشوید.
«زنهار که ثروت توانگر شما را وادار نسازد که از حق منحرف شوید. و فقر فقیر هم شما را وادار نکند به خاطر دلسوزی نسبت به او، به ناحق به نفع او شهادت دهید. که این از عدالت به دور است و قائمه اجتماع به عدالت بر پا است».
در تفسیر قمی ذیل این آیه آمده است: «مؤمن به گردن مؤمن 7 نوع حق دارد، از همه واجب تر این است که به او حق بگوید، هر چند به ضرر خودش ویا والدینش باشد. پس به حسب این حق، مسلمان نمیتواند به خاطر نامبردگان از حق منحرف شود. آنگاه، مفسر به آیه: « فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا » استشهاد نموده، در معنای جملۀ « ان تعدلوا »، گفته است: یعنی از حق منحرف نشوید.» (20) ای مؤمنان برای درستکاری و داددهی [قسط] بپا ایستید و اگر به نفع شما و یا پدر و مادر و یا خویشان شما باشد براستی برای خدا گواه باشید. شهادت بر خویشتن یعنی اینکه حق دیگری را بر خود واجب شناسد. در گواهی دادن گویندگان به عدل باشید، پاس راستی نگهدارید. گواهی دهید خدای را، از بهر صاحب حق. وبدان منگرید که آنکس که بر وی گواهی میدهید، توانگر است یا درویش. از روشن ترین مصادیق عدالت، شهادت دادن به حق است.
11- «ای کسانی که ایمان آوردهاید، برای خدا بر پا و استوار، بایستید. بعمل، گواه و بیانگر قسط باشید. دشمنی با قومی شما را بر آن ندارد که ( حتی در حق دشمنان) از عدالت خارج شوید، عدالت شیوه کنید که به تقوی نزدیکتر است و از خدا پروا کنید که خداوند به آنچه میکنید آگاه است.»(21)
بنابر آنچه شرح شد، قرآن هیچ نوع دروغ، از جمله دروغ مصلحتآمیز و توریه و … را روا نمیدارد. فقهائی هم که دروغ مصلحت آمیز را جایز و بلکه واجب کرده و توریه ساختهاند، به قرآن استناد نکردهاند. زیرا در قرآن هر نوع دروغگوئی حرام شمرده شده است. در قرآن، هیچ دروغی استثناء نشدهاست. آیا این فقها نباید از خود بپرسند: دروغ که مخالف حق است. اگر هدف از گفتنش حق بود، باید «دروغ حقآمیز» نام میگرفت. پس مصلحتی که بخاطرش دروغ گفته میشود، نیز بیرون از حق، بنابراین، مفسدت است؟ اگر دروغ مصلحتآمیز جایز بود، خداوند به اندازه این انسانهای ناقص، ادراک و استعداد نداشت که بفهمد دروغ مصلحت آمیز برای جوامع ضروراست و یا گاهی لازم میآید؟ وآیا قرآنی که خود را شفاف و سر راست توصیف میکند، نباید انواعی از دروغ را که فقه جایز کردهاست، رهنمود میداد؟ آیا فقها نباید توجه میکردند و توجه کنند که راست گفتن و راست شنیدن حقی از حقوق انسان و تنظیم رابطه با خود و با دیگری، بر وفق حق است و دروغ مصلحتآمیز برقرارکردن رابطه با قدرت، بنابراین فساد است و فساد میگسترد و سبب برگردانده شدن دین حق به دین قدرت و دروغ میشود؟
حق ایناست که خداوند میداند که وقتی دروغ مصلحتآمیز، «با عذر موجه»، جایز شد، هر کس، بنا بر تشخیص خود، دروغ میسازد و بدان صفت مصلحتآمیز میدهد و میگوید. برای آنکه دروغ رواج نگیرد است که خداوند در نکوهش دروغ، بدون اینکه استثناء قائل شود، این همه آیه نازل فرمودهاست. و کذابان را یکی از چهارگروهی خوانده است – سه گروه دیگر نیز صفت دروغگو را دارند – که بخشوده نخواهند شد.
نظر به اینکه دروغ و انواع آن از ضروریات ایجاد قدرت، حفظ و دوام آناست، برای آن حدیث و روایت ساخته شده و بر پایه آن، رهبران دینی و فقها، در مقام تنظیم رابطه مسلمانان با قدرت، در سه و یا چهار مورد دروغ (1- اصلاح ذات البین، 2-همسر و خانواده 3- در جنگ و 4- بعضی هم چهارمی به آن اضافه کردهاند که دروغ از راه اضطرار و ناچاری باشد) را جایز و شرعی شمردهاند. (22)
بدینترتیب، برای باب کردن این سه و یا چهار نوع دروغ، چند حدیث مستند فقیهان شدند. چنان که خواهیم دید، جملگی روش تنظیم رابطه با قدرت هستند. هرگاه به قدرت اصالت داده نمیشد و به حق اصالت داده میشد، فقیهی یافت نمیشد که به این و آن نوع دروغ مشروعیت ببخشد. کوشش کردهاند برای دورغ مصلحت آمیز و دروغهای دیگری که جایز شمردهاند، آیهای را در قران بیابند و بدان استناد کنند و به استناد آن، به احادیث من درآوردی، اعتبار ببخشند. زیرا نیک میدانند که هر روایت و یا حدیث را باید به قرآن عرضه کنند و اگر موافق با قران نبود، باید به «دیوارش بزنند». بعضی از مفسرین و فقها، به خیال خود دو آیه را در قران جستهاند و دروغهای خود مجازکرده را بدان دو آیه مستند کردهاند.
اما پیش از پرداختن به ادعای آنها، یادآور میشوم که حدود 10-15 سال پیش یکی از بستگان با من در باره دورغ مصلحت آمیز گفتگو میکرد. من که سخت مخالف هر نوع دروغی بودم، استدلال کردم که هیچ نوع دروغی در دین جایز شمرده نشده و همه انواع دروغ تقبیح شدهاند. او گفت: خیر! دروغ مصلحتآمیز را قرآن هم جایز شمردهاست. پرسیدم: در کجای قرآن چنین دروغی جایز شمرده شدهاست؟ او پاسخ داد: حضرت ابراهیم آنجا که گفت: «بتها را من نشکستهام بلکه بزرگ آنها شکسته است». حضرت ابراهیم دروغ گفت. پس، دروغ مصلحتآمیز جایز است. من که غرق در حیرت شده بودم، به او پاسخ دادم که حضرت ابراهیم در مقام اثبات حق و دروغ بودن بت و بت پرستی بود.
در حقیقت، حضرت ابراهیم نه در مقام دروغ مصلحتآمیز گفتن که در مقام تکذیب دروغ بزرگ بتپرستان بود. در مقام تکذیب توانائیها که به بت اعظم نسبت میدادند بود. او در مقام بحث با قوم خود، این ناتوانی مطلق بت بود که میخواست ثابت کند. نتیجه هم گرفت زیرا آنها ناگزیر شدند بپذیرند که بت اعظم بکاری توانا نیست.
بعد که در صد تحقیق برآمدم، دریافتم که قول او، همان توجیح و تفسیری است که فقها برای جایز شمردن دروغ مصلحتآمیز، بهآن تمسک جسته اند.
دو آیهای که بعضی ازفقها مستمسک جواز دروغ مصلحتآمیز قرار داده اند، در فصل (مقاله) سوم مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
محمد جعفری mbarzavand@yahoo.com
یاد داشت و نمایه:
1- ولایت فقیه، بدعت و فرعونیت بنام دین، محمد جعفری، ص227؛ از نامه ششم اینجانب محمد جعفری به آیت الله منتظری بتاریخ 22 آبان ماه 1388.
2- همان سند، از پاسخ نامه مورخ 20آذرماه 1388 آیت الله منتظری (قبل از رحلت) به اینجانب.
3- از چهار دسته لعنت شده در قران اول شیطان و شیطان صفتان یا آن خوی مطلق ساز است که «و ان علیک لعنتی الی یومالدین» دوم کافران مردمی که عامل خنثی کننده رشد انسانها و دوری آنها از خط عدالت و غفلت از حقوق و استقلال و آزادیشان میشوند. «الا لعنت الله علی الکافرین»، دسته سوم دروغ زنان و دروغگویاناند که ناتوانترین ناتوانان هستند که از جهاد اکبر میگیریزند و مانع از پیدایش جامعه ارزیاب و منقد میشوند و بنای اعتماد جامعه را سست میکنند که «الا لعنت الله علیالکاذبین». و آخرین دسته ستمگرانند که « الا لعنت الله علیالظالمین» که ستمگران حاصل تلاش سه دسته نخستین هستند
4- قرآن، سوره زمر آیه 32 و انعام/21، «فمن اظلم ممن کذب علی الله و کذب بالصدق اذ جائَهُ »
5- قرآن، سوره انعام، آیه 24، «انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضل ما کانوا یفترون»
6- قرآن، سوره نساء، آیه 50،«انظر کیف یفترون علی الله الکذب و کفی به اثماً مبینا»
7- قرآن، سوره عنکبوت، آیه 3، « ولقد فتنالذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین»
8- قرآن، سوره ذاریات، آیه10 و 11،«قتل الخراصون* الذین هم فی غمرتهم ساهون »
9- کشفالاسرار و عده الابرار معروف به تفسیر خواجه عبد الله انصاری، ج 9، ص310.
10- قرآن، سوره الزخرف، آیه20،« ما لهم بذالک من علم ان هم الا یخرصون»
11- قرآن، سوره انعام، 116، «ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون»
12- قرآن، سوره انعام، آیه 148، « قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ۖ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ
13- کشف الاسرار و عدهالابرار،ج 3، ص 514 و 515.
14- قرآن، سوره یونس، آیه 66، «وما یتبعون الذین یدعومن من دون الله شرکاء ان یتبعون الاظن و ان هم الا یخرصون »
15- کشف الاسرار و عده الابرار، ج4 ، ص312.
16- قرآن، سوره مجادله ، آیه14،«… و یحلفون علیالکذب و هم یعلمون»
17- قرآن، سوره نور ، آیه12،« و قالو هذا افک مبین»
18- قرآن، سوره جاثیه، آیه 7،
19- قرآن سوره نساء آیه 135؛ ترجمه متن از فولادوند است. متن آیه: یایها الذین ءامنوا کونوا قوامین بالقسط شهداءلله و لو على انفسکم او الولدین و الاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فاللّه اولى بهما، فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فان اللّه کان بما تعملون خبیرا .
ترجمه ای دیگر:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! پیوسته به طور کامل عدل و داد را بر پا کنید و تنها برای رضای خدا گواهی دهید[نه برای اغراض نفسانی خود] اگر چه [این گواهی] به زیانِ خود شما و پدر و مادر و خویشاوندانتان باشد[اشخاص مورد گواهی،] خواه توانگر باشند و خواه تهی دست، خداوند به [حمایت و مهربانیِ] آنان سزاوارتر است.[پس هرگزنباید به ملاحظۀ فقر و ثروت افراد شهادت ناحق دهید.] بنابراین از هوای نفس پیروی مکنید تا مبادا از حق عدول کنید[یا نتوانید به عدالت رفتار کنید.] و اگر [در امر گواهی، زبان را] به کژی چرخانید [یا پس از آشکار شدن حقیقت، از آن] روی بگردانید خداوند بدانچه می کنید آگاه است.» ترجمه روشنگر، کریم زمانی، ص 199.
20- تفسیر ترجمه المیزان، 20 جلدی، ج 5 ص178؛ به نقل از تفسیر قمی، ج 1 ، 156.
21- قرآن، سورۀ مائده، آیۀ 8؛ یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا کُونُوا قَوَّمِینَ للَّهِ شهَدَاءَ بِالْقِسطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکمْ شنَئَانُ قَوْمٍ عَلی أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَب لِلتَّقْوَی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ.
22- اصول کافی ج 4 ص 39؛ در توضیحی در باب حدیثی آمده است.