نصرالله لشنی
درباره کودتای 28 مرداد تاکنون چهار نظریه ارائه شده است. باورمندان به هر نظریه در تلاشاند با انتشار اسناد جدید به تصحیح، تکمیل و تأیید نظریه خود بپردازند. یکی از این نظریات معتقد است کودتای 28 مرداد برای کنترل نفت و مهار توسعه مبتنی بر اصول استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی و نیز جلوگیری از رشد اقتصاد بدون نفت بوده است.چشمانداز ایران طی این سالها تلاش کرده تا درستی و صحت این نظریه را با استدلال و اسناد نشان دهد. یرواند آبراهامیان در کتاب کودتا اسناد و مدارک جدیدی منتشر کرده که مؤید این نظریه است.پیرو تلاشهای پیشین، در این نوشته نیز تلاش شده با استناد به این شواهد و اسناد، درستی این نظریه درباره کودتای 28 مرداد تقویت شود.
دکتر محمد مصدق، رهبر بزرگی است که مخالفان و دشمنان بسیاری دارد. طیفی وسیع از صاحبان دیدگاههای مختلف اعم از ایرانی و غیرایرانی، مجموعه مخالفان و دشمنان مصدق را تشکیل میدهند. در این نوشتار با دشمنان مصدق ما را کاری نیست، سر سخن تنها با دو تیپ از مخالفان مصدق است. یک تیپ ژورنالیستهایی هستند که تنها با خواندن یک رمان تاریخی به تحلیل حساسترین، ذووجهترین و پرلایهترین برشهای تاریخی ایران و جهان میپردازند و در پس چنین تحلیلی حکم نیز صادر میکنند. تیپ دیگر، آکادمیسینهایی هستند که خود به دو تیپ جزئیتر تقسیم میشوند. یک تیپ کسانی هستند که سخت گرفتار ایدئولوژیهای محافظهکار شده و از چنین منظری به نقد و تخریب مصدق میپردازند و هیچ استناد و استدلالی هم نمیآورند و تیپ دیگر، کسانی هستند که پس از فروپاشی شوروی و بنبست ایدئولوژیهای چپ، دیگر به هیچ اصلی باور ندارند و از منظر پراگماتیسم محض به تخطئه و تخریب مصدق میپردازند. این تیپها اما چیزی غیر از آنچه دشمنان مصدق طی این سالها گفتهاند را تکرار نمیکنند. درواقع مخالفان و منتقدان مصدق به تکرار همان حرفهایی که دشمنان مصدق علیه او زدهاند، بسنده کرده و هیچ حرف جدیدی نیاوردهاند. سالهاست که دشمنان مصدق علیه او میگویند: «غیرممکن، متعصب، نومیدانه بیمنطق، غیرعادی، وسواسی، وحشی، غیرقابلکنترل، مسیحایی، با رفتاری نمایشی، عجیب وغریب، احساساتی، مریضاحوال، از نظر روانی بیثبات، غیرعادی، دیوانه، عوامفریب، تهییجکننده، نامعقول، لجباز، کلهشق، پیرمرد دریادیده، یک رابینسون کروزوئه، زنصفت، حیلهگر و شرقی و…» (آبراهامیان، 1393: 165)
اینها همه بخشی از عنوانها، اتهامات و صفاتی است که به مصدق دادهاند تا وی را تخریب کنند. اتهاماتی هدفدار بهمنظور تخریب رئیس دولت ملی ایران و رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت که اکنون لقلقه زبان برخی شده است. حتی به نفی کودتا نیز پرداختهاند و کودتابودن سرنگونی دولت مصدق را باور ندارند. این نیز بهسان صفاتی که برای مصدق برشمردهاند، سخنی است که کودتاچیان و پهلویچیها بر زبانهای این اقلیت جاری کرده و باز هم چیز جدیدی نگفتهاند و تنها به تکرار مکررات کسانی پرداختهاند که بیش از نیمقرن است، کودتای 28 مرداد 32 را قیام ملی علیه مصدق میدانند. حال ببینیم چرا این صفات را برای مصدق برشمردهاند و آیا سرنگونی مصدق کودتا بوده است یا خیر؟ بررسی این واقعیات در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگرند و ربط وثیقی برای سرنگونی مصدق با هم دارند.
تخریب مصدق
نشریات کودتاچیها نهتنها مصدق که همراهان و حامیان وی را نیز تخریب میکردند. اگرچه برخی از آنها در ابتدا، مصدق را با صفات مثبت و منفی توأمان معرفی میکردند، اما بهمرور این صفات مثبت از قلمها افتادند و تنها مصدق را با صفات منفی معرفی میکردند.تخریب مصدق و همراهانش توسط بیگانگان و کودتاچیان، برای دو هدف انجام میشد؛ ابتدا برای توجیه شکست مذاکرات نفت و سپس برای آمادهکردن افکار عمومی جهت کودتا و سرنگونی دولت مصدق. مصدق وقتی هیچیک از پیشنهادهای غربیان برای در دستگرفتن کنترل نفت و جلوگیری از ملیشدن آن را نپذیرفت، آنها بنبست این مذاکرات را به «خصوصیات ملی» ایرانیان و بهخصوص شخص مصدق مرتبط میدانستند. غربیان در توضیح شکست مذاکرات ایرانیان را مردمی چنین میدانستند: «غیرمنطقی، کلهشق، ملالآور، لجوج، خشن، پیمانشکن، بیثبات، متمرد، بیکفایت، نادان، بیگانهستیز، کودکانه، بیمیل به پذیرفتن حقایق، بهطور عاطفی معتقد به معجزه، بدون عقل سلیم، هیجانی و عاری از تمایلات مثبت.» (همان، ص 164) و توضیح میدادند که با مردمی با چنین روحیات و خلقوخوی نمیتوان مذاکره کرد و به نتیجه رسید، لذا باید به«زور» متوسل شد.درواقع این کار سمپاشی علیه مصدق و مردان او بود تا افکار عمومی جهانی و دولتمردان غربی و نمایندگان آنان در برخی نهادها برای کودتایی که در شرایط جنگ سرد، گونهای جنگ علیه دولت ملی و مردم ایران محسوب میشود، آماده شوند.
28 مرداد جنگ در قامت کودتا
«جان پرکینز»، اگرچه مختصر و اشارهوار، اما بسیار مفید و مکفی تأکید میکند در شرایط جنگ سرد که حضور تفنگداران غربی در مناطق استراتژیک و منطقههای نفوذدولتهایشان، موجب دخالت نظامی شوروی و متحدانش و احتمال جنگ جهانی سوم با سلاحهای نوین هستهای میشد، کودتاها جای جنگ را گرفتند. پیش از کودتای 28 مرداد علیه مصدق و دولت ملی او، فرمانروایان به کمک نیرو و تهدیدات نظامی به اهداف استبدادی و استعماریشان میرسیدند، اما بعد از جنگ جهانی دوم و شبح جنگ هستهای، روشی جدید برای سرنگونکردن دولتهای ملی و غارت منابع کشورهای توسعهنیافته به کار رفت و آن کودتا بود.درواقع در شرایط جنگ سرد و احتمال جنگ هستهای، لشکرکشیها و تهدیدات نظامی در قامت کودتاها جلوهگر شدند و استارت این جنگهای نوین با کودتا علیه دولت ملی مصدق خورد.(پرکینز، 1389: 57)
پرکینز توضیح میدهد اما در این کودتاها یک مشکل جدی وجود داشت، اینکه کسانی چون کرمیتروزولت که کودتاها را رهبری میکردند عضو سیا بودند. اگر به دام میافتادند عواقب وخیمی را به دنبال داشت. رهبری اولین عملیات امریکا برای برکنارکردندولتی خارجی (دولت مصدق)به عهده روزولت بود و اینچنین مینمود که عده زیادی به او بپیوندند، ولی نکته مهم یافتن رویکردی بود که واشنگتن را مستقیماً مورد هدف قرار ندهد. خوشبختانه برای استراتژیستها در سال 1960 انقلابی از نوع دیگر به وقوع پیوست. شرکتهای بینالمللی و سازمانهای چندملیتی مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول قدرت گرفتند. (همان، ص 58)
شرکتهای چندملیتی و سازمانهای اقتصادی بینالمللی وظیفه نهادها و سازمانهای امنیتی را در انجام کودتاها و سرنگونی دولتهای ملی انجام میدادهاند. بدیهی است که برای نشاندادن جنگ علیه ایرانیان و دولت محبوبشان، تنها به قول پرکینز اکتفا نمیکنیم و تلاش خواهیم کرد که استدلالها و استنادات فراوانی که در این رابطه وجود دارند را شماره کنیم تا ببینیم آیا بهراستی کودتای 28 مرداد، جنگ تمامعیاری علیه ایرانیان و دولت ملیشان بوده است یا قیامی مردمی؟!
در پاسخ به چرایی کودتای 28 مرداد چند نظریه وجود دارد:
1. شکست مذاکرات نفت و کودتای 28 مرداد به دلیل لجبازی و ناسازگاری ایرانیان و کلهشقی مصدق و مشخصات روانی ایرانیان بوده است.
2. کودتای 28 مرداد به خاطر جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران و در رابطه با شروع جنگ سرد بین امریکا و شوروی بوده و ربطی به بحران نفت نداشته است.
3. کودتای 28 مرداد برای حل مسئله نفت به نفع غرب و کنترل نفت در دست شرکتهای غربی انجام شده است.
4. کودتای 28 مرداد برای کنترل نفت و مهار توسعه مبتنی بر اصول استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی و نیز جلوگیری از رشد اقتصاد بدون نفت بوده است.
در هر چهار نظریه تأکید بر کودتاست. اینکه امریکا و انگلیس در ایران کودتا کردهاند را حتی خود امریکاییها نیز پذیرفته و بابت آن نیز عذرخواهی کردهاند. یکی از دلایل سازمان سیا برای منتشر نکردن کامل اسناد مربوط به کودتای 28 مرداد این است که «چون دولت انگلستان هنوز هم بهطور رسمی ادعا میکند مطلقاً هیچ نقشی در کودتای 1332 نداشته است، نشر این اوراق، اعتمادی را که بین امریکا و انگلیس وجود دارد، متزلزل خواهد کرد.» (آبراهامیان، 1393: 39) این اسناد چون ادعای دولت انگلستان مبنی بر دستنداشتن در کودتا را رد میکند و بهنوعی افشاکننده نقش انگلستان و امریکا در کودتاست، لذا از انتشار آن پرهیز میکنند.بااینحال در سال 2000 میلادی سندی 170 صفحهای مشهور به ویلبر (Wilber Document) با عنوان«سرنگونی مصدق، نخستوزیر ایران» منتشر شد. این سند یک وقایعنگاری از کودتای 28 مرداد بود که بخش تاریخی سازمان سیا نوشتن آن را به دونالد ویلبر، دستور داده بود. ویلبر، باستانشناسی بود که مأمور سیا شده بود و به این سازمان خدمت میکرد.سند ویلبر هم حالت نقد و ارزیابی دقیق از کودتای 28 مرداد را داشت و هم اینکه بهصورت یک کاتالوگ و کتاب راهنما برای کودتاهای آینده در کشورهای دیگر قابل استفاده بود.مقدمه این سند بهطور صریح اظهار میدارد: «توصیههایی قابلاعمال در عملیات مشابه» (همان: 40) سند آگاهانه و از آنجا که ممکن بوده است در جاهایی دیگر از جمله پنتاگون، وزارت امور خارجه، کاخ سفید، کمیته امور خارجی مجلس سنا و… منتشر شود، خودسانسوریهای بسیاری کرده است، اما توصیف نسبتاً خوب و کاملی از کودتا ارائه میدهد. این سند یک ضمیمه الحاقی، اما محرمانه نیز دارد که شامل فهرست روزنامهنگاران و سیاستمدارانی است که در دوران بحران نفتی و کودتا علیه دولت و جنبش ملی مردم ایران، از MI6 و CIA پول دریافت کردهاند.
سالهاست که سیا از انتشار چنین اسنادی جلوگیری میکند، اما برای روایت کرمیت روزولت -که درواقع تلاشی است برای اینکه نشان دهد کودتایی درکار نبوده است و این مردم بودهاند که علیه مصدق قیام کردهاند- نه تنها اجازه نشر وجود دارد، که حتی در انتشار آن کمک کردهاند. به قول مرحوم مهندس بازرگان در دفاعیاتش در دادگاه نظامی، کودتای 28 مرداد قیام بود، لکن قیام اراذل و فواحش علیه نماینده و جنبش ملی مردم ایران که توسط غربیها رهبری میشد، اما چرا غربیها توسط اجماعی از اراذل و فواحش چنین کودتایی را رهبری و عملیاتی کردند؟
ملیشدن صنعت نفت، تداوم حیات ملی مردم ایران بدون کمترین استفاده از پول نفت، رشد اقتصادی و تغییر تراز بازرگانی به نفع صادرات، جلوگیری از الگوشدن شیوه رشد اقتصاد ملی مردم ایران برای دیگر کشورهای جهان سوم، جلوگیری از ایجاد نظامی دموکراتیک و مستقل در خاورمیانه و جهان سوم، بازداری دیگر کشورهایی که ممکن بودمنابعشان را ملی کنند، پیبردن به اهمیت نفت در توازن قوا و تداوم کنترل و مهار نفت به نفع غرب، رشد امپریالیسم جدید پس از جنگ جهانی دوم و ضرورت توسعه اقتصادی آن در دیگر سرزمینها ازجمله عواملی بودند که غربیها را به صرافت و اجرای کودتا علیه دولت مصدق انداخت.کودتایی که آغاز یک روش بود که در همه دنیا، برای توسعه نظام سلطه، آلترناتیو مناسبی برای جنگ بود. جنگی که در آن شرایط ممکن بود، تبدیل به جنگ هستهای و زمستان اتمی و ویرانی کره خاکی شود.
غرب و بهویژه دولت انگلستان بههیچوجه نمیتوانست از منافعی که از نفت ایران عایدش میشد چشمپوشی کند. در اوضاع اقتصادی آشفته سالهای پس از جنگ جهانی دوم، «شرکت نفت انگلیس – ایران، برای خزانه انگلیس محل درآمد خوبی بود و سالانه بیش از 24 میلیون پوند بهصورت مالیات و 92 میلیون پوند بهصورت ارز خارجی به خزانه انگلیس کمک میکرد… وزیر نفت و انرژی انگلستان محاسبه کرده بود پالایشگاه آبادان بهتنهایی سالانه معادل 347 میلیون دلار به استرلینگ انگلیس میداد.» (همان: 50) انگلستان اما میدانست که نتیجه ملیشدن صنعت نفت در ایران تنها از دستدادن منافع خاص آن نیست و ممکن است تمام منافعش در همه دنیا به خطر بیفتد. در جریان بحران نفت، در لندن گروه تحقیقی بود که به بررسی عواقب ملیشدن نفت در ایران پرداخته و فهرستی بلندبالا از سرمایههای انگلیس در سراسر دنیا تهیه کرده بود که در صورت موفقیت ملیشدن نفت در ایران احتمال به خطرافتادن آنهابسیار بود. این فهرست عبارتاند از: «نفت عراق، خلیجفارس، برمه و اندونزی؛ سرمایهگذاریهای عمده در کشورهای مشترکالمنافع شامل پاکستان، هندوستان و سیلان، معدن مس و سولفور و آهن در اسپانیا؛ قلع و مس در پرتغال؛ سرب و کائوچو در برمه؛ چوب ساج، قلع و کائوچو در تایلند؛ کائوچو در اندونزی؛ قلع در بولیوی؛ مس و نیترات در شیلی و منیزیم و نیکل در یونان. کمیته تحقیق میخواست چنین فهرستی برای سرمایههای امریکا در دنیا نیز تهیه کند.» (همان: 152 و 153)
آنها حتی حاضر بودند که ایران گرفتار کمونیسم شوروی شود، اما مستقل نشود. چراکه استقلال ایران و پیروزی مصدق در رشد اقتصاد ملی و بدون نفت، بهطورجدی تمام منافع غربیها را در همه دنیا به خطر میانداخت.آنها نمیتوانستند اجازه دهند که راه رشدی دیگر غیر از کمونیسم و کاپیتالیسم، آن هم در کشورهای جهان سوم سربرآورد که تبدیل به الگویی جهانی میشد.نماینده شرکت گلف گفته بود: «به نظر من فناشدن ایران زیر سایه کمونیسم بهتر از این است که مصدق پیروز شود.» (همان: 157)هربرت هوور نیز بعدها اعتراف کرد: «اگر مصدق پیروز میشد، منافع نفتی امریکا در مناطق دورافتادهای چون ونزوئلا و عربستان با تهدیدی جدی روبرو میشد.» (همان: 157) ویلیام فریزر به وزیر جنگ انگلیس گفته بود: «شرکتهای دیگر که شامل شرکتهای نفتی امریکا هم میشود، به صورتی روزافزون مضطرب و نگران این مسئله هستند که اگر ایرانیها برای اعمال کنونی خود تنبیه نشوند، اثرش در کشورهای دیگر چه خواهد بود؟… این فقط شرکتهای نفتی نیستند که ممکن است تحت تأثیرقرار بگیرند. ممکن است این مسئله برای مصریها الگویی باشد که کانال سوئز را ملی کنند.» (همان: 158 و 159) اداره امور خارجه انگلیس در رابطه با بحران نفتی و نگرانی دیگر شرکتهای غربی از ملیشدن نفت ایران چنین توضیح میدهد: «مدیر شرکت شل خواسته است مدیر شرکت نفت انگلیس-ایران و شرکت پترولیوم عراق را برای یک نشست مشترک ملاقات کند تا به نقطهنظر مشترک برسند، البته شرکتهای دیگر نیز عمیقاً نسبت به آنچه در ایران میگذرد، علاقهمند هستند. برای اینکه این مسئله میتواند آثار ناخوشایند جدی روی منافع خود آنها در دیگر نقاط دنیا داشته باشد. جدا از آن، لغو یکطرفه معاهدههای تولیدی موضوعی بسیار جدی است که میتواند اثر ناخوشایند در قلمروهای دیگر علاوه بر نفت داشته باشد. برای مثال نیترات شیلی و پتاسیم فلسطین و… رئیس شرکت شل به ملاقات من آمد … او نسبت به موقعیت ایران نگران است. شرکت او منافعی در کویت و در شرکت پترولیوم عراق و همچنین منافع زیادی در ونزوئلا دارد. شیخ کویت هماکنون تقاضای 50/50 کرده است و دولت ونزوئلا با دیدی ناسالم به وقایع ایران نگاه میکند… شرکتهای امریکایی بهخصوص آنهایی که در خلیجفارس هستند، شدیداً مضطرب و ناراحت هستند.» (همان: 159)
اینها برخی از نمونههایی است که آبراهامیان، از میان انبوه اسناد موجود درآورده و نقل کرده است. نمونههایی که نشان میدهند غرب و از جمله امریکا و انگلستان چه حد نگران نتایج فرهنگی و اجتماعی (ایدئولوژیک) ملیشدن نفت در ایران بودهاند.آنها میدانستند که ملیشدن صنعت نفت، تنها یک لایحه برای خلع ید از شرکت نفت انگلیس-ایران نیست. بخشی از یک برنامه بلندمدت است که الگویی غیر از کاپیتالیسم و کمونیسم ارائه خواهد داد و رقیب جدی دیگری برای نظام سرمایهداری ایجاد میشود. شرکتهای چندملیتی منافع خویش در سراسر دنیا را در خطر میدیدند و میدانستند که ملیشدن نفت ایران به یک چالش حقوقی صرف خلاصه نمیشود و در پی خویش فرهنگی جدید دارد که میتواند نظمی نوین دراندازد. فرهنگی که در آن بدون جنگ و درگیری و مبتنی بر اصول دموکراتیک و با استناد به قوانین اساسی ملی و حقوق و قوانین بینالمللی، کشورها و ملتهای زیر سلطه میتوانند صاحبان حق و حقوق خود گردندو عدمخشونت در سطوح بینالمللی، آلترناتیو هر نوع جنگی اعم از سرد و گرم میشود و این فرهنگ صلح و دوستی منافع بسیاری از شرکتهای بزرگ چندملیتی را به خطر میاندازد. بر اساس همین خشونتزدایی و صلحطلبی بود که محمد مصدق در لایحه ملیشدن نفت آورده بود: «برای شادی و آسایش ملت ایران و به خاطر تأمین صلح جهانی، بدین وسیله تصویب میشود که صنعت نفت در تمام قسمتهای کشور، بدون هیچگونه استثنایی ملی گردد.»
کودتا تلاش بهمنظور جلوگیری از کمونیستشدن ایران نبود. این دروغی بود که انگلیسیها شایع کرده بودند تا ابتدا امریکا و بعد از آن بخشی ازروحانیت سنتی ایران را علیه مصدق و در جهت منافع استعمار نو و کهنه همراه و هماهنگ با امریکا و انگلیس کنند. ایدن در خاطراتش مینویسد:«امریکاییها نه تنها از اینکه ممکن است مصدق ایران را در دام کمونیست بیندازد نمیترسیدندکه حتی باور داشتند مصدق سدی سدید در مقابل کمونیست است و برای جلوگیری از نفوذ کمونیست باید با مصدق کنار آمد و تن به ملی شدن نفت در ایران داد.وی ادامه میدهد: «برای ما بسیار ناگوار بود که از ترس کمونیسم به هر قیمتی که تمام شود با مصدق کنار بیاییم و من هیچوقت نمیخواستم قبول کنم اگر مصدق را قبول نکنیم ایران کمونیست میشود… برای پیشرفت مقصود روز 14 نوامبر 1951 در پاریس با آچسن وزیر خارجه امریکا وارد مذاکره شدم. اقامتم در آنجا10 روز طول کشید و در ظرف این مدت پنج جلسه تشکیل شد که هریمن نیز در جلسات ما شرکت میکرد.روزهای اول این مذاکرات مصدق هنوز در امریکا بود و نظریات ما با دولت امریکا بسیار فرق داشت. موضوع مذاکرات این بود که مصدق را کمک کنند و یک دولت ثابتی در ایران برقرار کنند یا کمک نکنند و او را به حال خود گذارند. عقیده دولت امریکا این بود که اگر به او کمک نکنند وضعیت ایران متزلزل خواهد شد.درصورتیکه من مخالف این نظریه بودم و میگفتم غیر از دولت مصدق و کمونیسم یک شق ثالثی هم هست و چنانچه دولت دیگری روی کار بیاید ما میتوانیم قراردادهایی با آن منعقد کنیم که موجب ارضای ما بشود.» (مصدق،1390: 181 و 182)
انگلیسیها مطمئن بودند و اذعان میداشتند «اگر ما با شرایط مصدق به توافق برسیم، نهتنها منافع نفتی انگلیس، بلکه منافع نفتی امریکا را در سراسر دنیا به خطر خواهیم انداخت. ما آینده سرمایهگذاری خارجی در کشورهای عقبافتاده را از بین خواهیم برد. ما ممکن است ضربهای مهلک به قوانین بینالملل وارد سازیم. ما وظیفه داریم که بمانیم و برای محافظت منافع خود از زور استفاده کنیم… ما باید شاه را مجبور کنیم که مصدق را بردارد.» (آبراهامیان، 1393: 192 و 193) مصدق باید سرنگون میشد، چراکه به قول ویلیام راجر لوئیز «اثرات مثبت اصلاحات اجتماعی او آغاز شده بودند» (همان: 273) و شیوه رشد اقتصادی بدون نفت مصدق داشت نتیجه میداد. سیاستهای مبتنی بر اصول استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی مصدق به بهار خود نزدیک شده بودند و داشتند به گُل مینشستند که کودتاچیان باید به گِلشان مینشاندند و نشاندند.
انگلیسیها ابتدا بایدامریکا را متقاعد کنند با کودتا شرایطی ایجاد کنند تا شق سوم که به قول مصدق همان نوکر استعمار است که در قرون اخیر و به ضرر ملتهای فقیر از این نوکرها استفاده کردهاند را بر سر کار آورند و پس از آن روحانیت سنتی و دربار پهلوی را با کودتا موافق و در واقع از آنهابهعنوان پیادهنظام و آلت کودتا استفاده کنند.ابتدا باید نشان دهند که پیشنهادهای خوبی به ایرانیان داده شده است، اما روحیه و خلق و خوی ایرانی و بهخصوص شخصیت مصدق اجازه نمیدهد که تن به این پیشنهادهای منصفانه بدهند. تخریب مصدق و مردان همراه او آغاز میشود…پس از آن باید مصدق و دولت او را عامل نفوذ و متعاقباً سلطه کمونیسم نشان دهند. حزب توده و توده نفتیها در این مورد سنگ تمام گذاشتند و با عملکرد خویش، شرایط را برای پذیرش چنین شایعهای کاملاً فراهم کردند. تحریم اقتصادی ایران و نخریدن نفت بهمنظور فلجکردن اقتصادی، ابزاری مکمل برای ناراضیکردن مردم از سیاستهای مصدق بود. انگلستان ابتدا نیروی انسانی خود را از ایران خارج کرد و از دیگر کشورها خواست که نیروی متخصص انسانی برای راهاندازی تأسیسات نفتی و پالایشگاه آبادان، به ایران نفرستند. طوری که وقتی 400 نفر آلمانی تقاضای کار برای شرکت ملی نفت ایران فرستاده بودند، دولت آلمان به آنها اجازه نداد و ادعا کرد آنها در ایران حفاظت مناسب نخواهند داشت. با این حال اما ایرانیان با مدیریت دموکراتیک و مبتنی بر اصول توانمندسازی مهندس مهدی بازرگان که به همه کارکنان در هر سطح پرسنلی، آزادی عمل داد و بین مسئولیت و اختیار توازن برقرار نمود، توانستند تأسیسات را فعال و نفت را استخراج و تولید و پالایش کنند؛لذا تحریمهای اقتصادی تمامعیار افزوده شدو غرب و شرق همراه شدند تا اقتصاد ایران را زیر فشارهای بینالمللی فلج کنند. وقتی نفت را نخریدند مصدق از دولت امریکا درخواست وامی به مبلغ یکصد میلیون دلار با هر سودی کرد.مصدق بر آن بود تا با این پول در زمینههای دیگری سرمایهگذاری کرده و کارگرانی که بهواسطه نخریدن نفت بیکار شده بودند در امور دیگر تولیدی فعالشده و کسب درآمد نمایند، اما امریکا پاسخ داده بود تا کار نفت با دولت انگلیس تمام نشود امریکا از هرگونه کمک و مساعدت معذور است. (مصدق، 1390: 183) امریکا حتی وام 23 میلیون دلاری که ترومن خود بهعنوان هدیه خداحافظی و خروج مصدق از امریکا به وی وعده داده بود تا از طریق برنامه توسعه کشاورزی امریکا به نام «اصل 4» بپردازد را به دولت مصدق نداد.با همه اینها اما مصدق و سیاستها و برنامههای اصلاحی او داشت نتیجه میداد و منافع شرکتهای غربی را به خطر میانداخت و باید سرنگون میشد.
در ایران و علیه دولت ملی محمد مصدق کودتا شد تا توسعه متوازن مبتنی بر اصول استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی بنابر سیاست موازنه منفی به نتیجه نرسد وخودکفایی بدون نفت به عنوان آلترناتیوی برآمده از تاریخ و فرهنگ ملی و مذهبی ایرانزمین، بهعنوان راه رشدی غیرسرمایهداری و غیرکمونیستی به کشورهای جهان سوم معرفی نشود.
منابع:
آبراهامیان، یرواند، کودتای 1332، سازمان سیا و ریشههای روابط نوین ایران و امریکا، ترجمه علی بهفروز، نشر صمدیه، چاپ اول، 1393.
پرکینز، جان، اعترافات یک قاتل اقتصادی، ترجمه مهندس لطفالله میثمی، نشر صمدیه، چاپ اول 1389.
مصدق، محمد،خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدقبه کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی، چاپ سیزدهم، 1390.
منبع: نشریه چشمانداز ایران، شماره 96