صحنه حضور علنی «کلاه مخملی ها» در کنار روحانیان آنهم در صف اول نمایش انتخاباتی جناح موسوم به اصولگرا، نقطه عطفی است در تاریخ انقلاب ایران. اگرچه استفاده از نیروی گروههای حاشیه ای جامعه در تحولات سیاسی کشور بی سابقه نیست، و تاریخ آن به اوایل سلطنت قاجارها میرسد، دوره ای که پیوندی عمیق بین برخی روحانیان دنیاطلب و اینان پدید آمد و از لاتها و لوطیها به مثابه ابزار پیش برنده سیاستهای خود استفاده کردند؛ اما حضوری چنین علنی و پیوندی چنین روشن؛ بین روحانیان، بازوی نظامی رژیم و رهبران لاتهای جامعه بی سابقه است. حتی زمان شاه هم شعبان جعفری به عنوان رئیس ورزشکاران باستانی کار با شاه ملاقات میکرد، نه رهبر جماعتی لات، پس تحلیل این نکته اهمیت سیاسی زایدالوصفی دارد. استفاده از نیروهای گروههای موسوم به اراذل و اوباش در تاریخ ایران بعد از انقلاب مسبوق به سابقه است، همه محققان میدانند از نیمه های دهه بیست شمسی احزابی مثل آریا به رهبری سیاسی هادی سپهر و با حمایت نیروهای نظامی به فرماندهی سرلشکر حسن ارفع، نیز حزب سومکا به رهبری داوود منشی زاده که ادعای فاشیسم هم داشت؛ چگونه دست در دست اراذل و اوباش خیابانی و لاتهای کوچه و بازار و گردن کلفت های محله بدنام، ابزاری برای پیشبرد سیاستهای روز شدند. حاج مهدی عراقی در خاطرات خود با نام ناگفته ها، پرده از همکاری صمیمانه اطرافیان کاشانی و فدائیان اسلام با این گروههای تبهکار پرده برداشت و نشان داد که این میراث چگونه به حزب مؤتلفه و حزب زحمتکشان بقائی منتقل شد و همین گروهها چگونه در در تحولات اوایل دهه چهل شمسی ایفای نقش نمودند.
این میراث با همه توان خود، در ائتلافی تاریخی با جناحی از حزب جمهوری اسلامی که حامیان خط و ربط بقائی مثل حسن آیت، پسران کاشانی، ابراهیم اسرافیلیان، حسن زواره ای و عده ای دیگر بود به میدان آمد و پدیده ای شوم در اوایل انقلاب شکل گرفت که به «چماقداری» مشهور است. ابوالحسن بنی صدر چه در دوره قبل از ریاست جمهوری و چه در دوره ریاست جمهوری خود، بارها و بارها در باره این پدیده ضدانقلابی هشدار داد و نسبت به بهره برداری برخی گروههای سیاسی از نیروی مخرب الوات و اراذل و اوباش هشدار داد. سرانجام هم همین ائتلاف شوم باندهای سیاسی ضدانقلابی که خود را انقلابی نشان میدادند، روحانیان دنیاطلب و اراذل و اوباش، کودتای سی ام خردادماه 1360را رقم زد و تجربه 28 مرداد 1332 یک بار دیگر تکرار شد.
شعبان جعفری برخی ازاین اوباش را که در کمیته های انقلاب گرداننده امور شده بودند معرفی کرده است، اما نکته در این است که هرگز سابقه نداشته رهبران اقشار حاشیه ای جامعه را در هیئتی خاص خود، به یک محفل سیاسی رسمی دعوت کنند، آنها را کنار روحانیان بنشانند و مسئولان سیاسی با قشری ترین بینش مذهبی، هم با ایشان ملاقات نمایند. این نکته نشان دهنده چند موضوع است:
1. جناح بیشتر سرکوبگر رژیم کاملاً مشروعیت خویش را از دست داده است و برای حفظ خود دیگر ابائی ندارد از اینکه به نیروهای حاشیه ای متوسل شود؛ آنهم توسلی از روی یأس و استیصال. چگونه ممکن است حکومتی که مدعی اسلامی بودن است، برای حفظ خویش به گروههائی متکی شود که هرچه باشند به طور قطع و یقین از نظر رفتار و کردار مذهبی نیستند، آنهم مذهب به روایت روحانیون که به قشری ترین و ظاهری ترین ابعاد زندگی توجه نشان میدهند؟
2. نشست کلاه مخملی ها با روحانیان و سیاسیون مدعی اصولگرائی، رازی دیگر را هم برملا کرد؛ اینکه تجربه کودتای 28 مرداد و سی خرداد، چگونه در ماجراهای سال خرداد سال 1388 به کار گرفته شد، اکنون این پیوند کاملاً از پرده بیرون افتاده است و نشان میدهد ستون پایه های حفظ رژیم چه چیزهائی بوده و هست. تقریباً همه گروههائی که در کودتای خرداد 1360 دخالت داشتند، از این نیرو استفاده کردند و خود قربانی آن شدند؛ یعنی بازیچه دستهای پنهانی شدند که از کلیه ابزارها برای خارج کردن نیروهای وطن دوست و ملی از کشور فعالیت میکردند.
3. اما پیام این حضور علنی کلاه مخملی ها چیست؟ آیا این امر به مفهوم تهدید رقبای سیاسی به انجام کودتا نیست؟ اما کودتا علیه چه کسی و به چه دلیلی؟ آیا وقت آن فرارسیده است تا هاشمی رفسنجانی که خود از این ابزار برای پیشبرد اهداف سیاسی اش علیه بنی صدر استفاده کرد، در چاهی فروافتد که خود کنده بود؟ آیا ائتلاف تاریخی سیاستمداران، نظامیان و گروههای حاشیه ای بار دیگر برگی از برگهای تاریخ شگفت انگیز ایران را ورق خواهد زد؟