سنت حسنهای توسط مجامع اسلامی ایرانیان پی گرفته میشود و آن برگزاری جلسات بحث آزاد است. در این راستا، در 14 فروردین 95، مباحثهای میان آقایان حمید رفیع و رضا علیجانی، یکی مخالف شرکت در انتخابات 7 اسفند و دیگری موافق آن، شکل میگیرد. در این بحث آزاد، جناب علیجانی که از متفکران فعال جریان موسوم به ملی مذهبی میباشند، در تأیید مشارکت در انتخابات 7 اسفند، استدلالاتی را مطرح مینمایند که در این مجال کوشش میکنم در رد آنها توضیحاتی را ارائه دهم.
ایشان رجحان شرکت در انتخابات را ناشی از داوریِ عقل عملی مردمان داخل کشور میدانند، هرچند که خواستِ عقل نظری، چندان ارضاء نشود.(1) در روشن نمودن این موضوع، خرید اتومبیل را مثال میآورند و گزینههای پراید و پژو و بنز را برمیشمارند که طبیعتاً مطلوب عقل نظری خریدار گزینه بنز میباشد، اما با توجه به توان مالی، عقل عملی او پژو یا پراید را انتخاب مینماید. در مقام رد این استدلال باید گفت که این قیاس مع الفارق است چرا که در مورد مشارکت در انتخابات غیر آزاد به هدف حصول آزادی بیشتر، نسبت تضاد و عدم سنخیت در میان است، حال آنکه در خرید اتومبیل، نسبت، نسبتِ تضاد نیست، بلکه تفاوت است. به عبارت دیگر؛ در مورد انتخابات، انتخاب بین بد و بدتر مصداق دارد، (2) ولی در خرید اتومبیل اینگونه نیست و نمیتوان گفت پراید گزینه بدتر است و پژو گزینه بد، و بنز گزینه خوب، بلکه اینها هر یک گزینهای است که حدی از نیاز را ارضاء مینماید و مراتبی از مطلوبیت را برآورده میکند.
از وجه دیگر؛ جناب علیجانی، آزادی و دموکراسی را در مقام هدف متصور میشوند و انتخابات را یکی از وسایل آن میدانند، اما باید توجه نمود؛ هر وسیلهای که بکار گرفته میشود، هدف متناسب خود را جایگزین هدف ذهنی بکار گیرنده آن میکند. بدین معنا که اگر هدف آزادی باشد، اما ابزار دستیابی آن متضمن زورمداری باشد، هدف سلطهگری را جایگزین هدف آزادی مینماید.(3) از این رو؛ با انتخابات غیر آزاد نمیتوان به آزادی دست یافت. در این میان، شاید گفته شود؛ در عالم واقع هیچ انتخاباتی کاملاً آزاد نیست، و بنابرین نباید هیچگاه از این ابزار استفاده کرد! اما باید در پاسخ این شبه گفت؛ باید تمایز قائل شد بین انتخاباتی که ذاتاً انتصابات است یا بگونهای مهندسی میشود که نتایج آن حتماً مقبول برگزار کننده آن باشد، با انتخاباتی که در آن، انتخاب به نسبت آزادانه است. در داوری در این گونه موارد؛ باید سمت و سوی برآیند پدیده را در نظر گرفت، بدین صورت که اگر برآیند پدیدهای در جهت احقاق حقوق و آزادی و رشد است، آن را موجه دانست ولی اگر برآیند آن به سمت تضییع حقوق و استبداد و تخریب است آن را ناحق قلمداد نمود.
مورد دیگری که لازم به توضیح میباشد این است که به نظر میرسد جناب علیجانی و همفکران ایشان در طول تجارب خویش، به این نتیجه رسیدهاند که «انقلاب» پدیده مطلوبی نیست چرا که تغییرات را تدریجی اعمال نمیکند و بنابراین متضمن خشونت ورزی و آثار سوء بسیار میباشد. از این رو «اصلاح» را رویه مطلوب میپندارند. اما باید گفت که ساحت این دو از هم جداست، بدین معنا که بر عکس «انقلاب»، «اصلاح» زمانی کارآیی دارد که بخواهیم سیستم مورد نظر را پایدارتر نماییم نه آنکه در آن تغییر بنیادین ایجاد نماییم. مضاف بر این، «انقلاب» از وجه نظری متضمن تغییر جهت آنی است، اما از وجه عملی، بنا به مصادیق، هم میتواند تدریجی باشد و هم آنی. بدین معنا که در برخی موارد نیاز به اقدام آنی میباشد و در بعضی دیگر نیاز به تحول تدریجی. اما در هر دوی اینها، مهم «تغییر جهت» در تعقل و رفتار مبتنی بر آن است که معنای «انقلاب» را بدان میبخشد.
نیما حق پور ـ 16 فروردین 95
پی نوشتها :
1- در خصوص عقل و تفکیک آن به عقل نظری و عقل عملی، نگارنده چندان موافق آن نیست و آن را محصول غفلت از اندیشه توحیدی میداند. در خصوص نظر نگارنده در مورد تعقل، رجوع کنید به مقاله «تعقل قدرتمدار، تعقل حقمدار».
2- بین بد و بدتر در واقع انتخابی وجود ندارد، برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مقاله «روشهای قدرتمداری» از نگارنده.
3- برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مقاله «آزادی و نسبت آن با تعقل» از نگارنده.