back to top
خانهدیدگاه هاطرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب ۵۷ - محمد جعفری

طرح سرّی چگونگی قبضه کردن قدرت در انقلاب ۵۷ – محمد جعفری

Jafari Marbini-Mohamed-1

قسمت اول: طرح دولت جانشین از آقای دکتر ابراهیم یزدی بنابر خاطرات او:

قبل از نقد خاطرات دکتر یزدی، دو نکته را یاددآوری می‌شود:

یکم. نقد خاطرات به معنای خواندن نیت اشخاص نیست که آن در انحصار احکم الحاکمین است. حاکم اصلی هم اوست. سعی ناقد، در این نقد، جستجوی واقعیت است همان‌گونه که واقع شده‌ تا واقعیت، واقعیت دیگری را باز گوید که همگان در ایران شاهد آنند: انحصارگرى و تمامیت خواهى خارج از نیت و قصد انحصارگر جامعه را گرفتار ویران‌گری ها می‌کند. اولین قربانیان آن نیز، بانیان و راهبران آن هستند. گرچه با نیت خوب نمی‌توان استبداد تمامیت طلب برقرارکرد، اما اگر هم بدلیل آگاه نبودن از قواعدی که قدرت بخصوص وقتی تمامیت خواه است از آن پیروی می‌کند و با «نیت خیر» کس و کسانی در پی برقراری دولتی با این ویژگی بگردند، نیت خیر آنها مانع از عمل قواعد و افزوده شدن مرگ بر مرگ و ویرانی بر ویرانی نمی‌شود. جامعه خسارت عظیم انحصارگری را باید بپردازد و می‌پردازد. همچنانکه جامعه ما خسارات جبران ناپذیر آن را پرداخته و هنوز هم می‌پردازد. بنابراین، نقد کاری به نیت نویسنده خاطرات ندارد. به این راه‌کار ساخته و اجرا شده‌است که می‌پردازد. لذا،

دوم. در این نقد کوشش بر آن ست که نشان داده شود، که بذراستبداد و انحصارگری کی؟ در کجا؟ و بوسیلۀ چه اشخاصی پاشیده شده‌است. پس، فقط به بخشهایی از خاطرات آقای دکتر یزدی می‌پردازد که شرح راه‌کار تهیه شده توسط او و پذیرفته شده توسط آقای خمینی است.

   شعار مردم ایران که به انقلاب روی آورده بودند، آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی بود. درپاسخ روزنامه نگاران که جمهوری اسلامی چیست، آقای خمینی گفت: یعنی «ولایت با جمهور مردم است»، «میزان رأی مردم است»، جمهوری نظیر همین جمهوری فرانسه. اما چطور ولایت با جمهور مردم است جای خود را به ولایت، آن‌هم ولایت مطلقه با فقیه است داد، اهل قلم و سخن به فراخور حال و اطلاعات و یا ذهنیت خود، قلم فرسائی کرده‌اند. اما مطالعه بر پایه اسناد به مدارک موجود، برای درک چرائی و چگونگی بعمل درآمدن وارونه بیان انقلاب و اصول استقلال و آزادی و نیز حقوق انسان، بس کم شمار است. در این باره که بذر استبداد ازکی؟ و در کجا؟ و بوسیلۀ چه کس و یا کسانی پاشیده شد؟ مطالعه‌ای انجام نگرفته‌است و اگر انجام گرفته باشد، من آن‌را نخوانده و نشنیده‌ام.

   کسانی که کتاب «پاریس و تحول انقلاب ایران به استبداد» مرا مطالعه کرده‌اند، می‌دانند که بنابر آن کتاب، بذر استبداد، نه در تهران که در نوفل لوشاتو پاشیده شده‌است. در آن کتاب با استناد به اسنادی که تا آن زمان در اختیار نگارنده بوده و یا به استناد رویدادها که خود شاهدشان بوده‌ام، معلوم کرده‌ام که بذر انحصارگری، قدرت طلبی و استبداد، در زمانی پاشیده شد که آقای خمینی در فرانسه بود. گرچه تلویحاً بذرپاشان معرفی شده‌ بودند، اما کسی که راهکار قبضه کردن قدرت را در اختیار آقای خمینی گذاشته بود، معرفی نشده بود. راه‌کار پیشنهادی نیز آن‌سان که آقای دکتر یزدی در خاطرات خود، تبیین کرده‌است، نیز، شناسائی نشده بود. آقای دکتر ابراهیم یزدی بارها گفته بود که برنامه سیاسى امام و چگونگى انتقال قدرت توسط اینجانب تهیه و در اختیار آقای خمینی قرار گرفته است:

«بعد از ورود امام به پاریس همه براى تقویت روحیه ملت و هم پاسخگویى به سئوالات بسیارى درباره برنامه سیاسى امام و چگونگى انتقال قدرت لازم بود که برنامه مطرح و اعلام شود این برنامه در همان هفته اول ورود امام به نفل لوشاتو تهیه شده بود و به شخصیتهایى که نامزد عضویت در شوراى انقلاب و یا دولت موقت بودند، به طور خصوصى ارائه مى‏شد. بدنبال اجراى همان برنامه بود که اقدامات اولیه براى تشکیل شوراى انقلاب و دولت موقت انجام گرفته بود.» (1)

   ولی او، هر گز، سخنی از محتوای این برنامه سیاسی بر زبان و قلم نیاورده بود. تا اینکه خوشبختانه آقای یزدی خاطرات خود را در چهار جلد حدود 35 سال بعد از پیروزی انقلاب، هم چاپی و هم در سایت خود، در اختیار همگان قرار داده‌است.

     در این خاطرات، اومی گوید: من با امام که گفتگو می‌کردم. گفتم ما برای بعد از رفتن شاه، برنامه لازم داریم و افزودم: « ما چه برنامه‌ای برای بعد از رفتن او داریم؟ کلیات نظراتم و ضرورت داشتن برنامه ی راهبردی را، بیان کردم. ایشان آنها را منطقی و عملی دانستند و از من خواستند آنها را تنظیم کنم.» (2)

متن برنامه راهبردی ارائه شده به آقای خمینی که توسط آقای دکتر یزدی آن را در سه مرحله تنظیم و تدوین کرده به شرح زیر است:

راه‌کار پیشنهادی آقای دکتر یزدی به آقای خمینی بنابر خاطرات دکتر یزدی:

« بسم الله الرحمن الرحیم

بخش اول – رئوس برنامه

   در شرایط کنونی جنبش، با رشد سریع مبارزات مردم و تزلزل بیش از پیش(نظام سلطنتی) رژیم شاه، وصول به هدف اولیه حرکت اسلامی که خلع شاه استقرار حکومت (جمهوری) اسلامی مورد نظر مردم می باشد، طبق برنامه در مراحل زیر انجام پذیر می‌باشد.

مرحله اول – تشکیل یک گروه و یا شورای جمعی. جهت بررسی وضعیت کنونی جنبش، ایجاد روابط و بررسی و تهیه تدارکات به منظور اجرای مرحله دوم.

مرحله دوم – تأسیس و اعلام دولت موقت. تا در صورت خلع و فرار شاه و امکان در دست گرفتن قدرت سیاسی و جلوگیری از خلاء قدرت سیاسی، عمل نماید. وظیفه این دولت موقت انجام:

1- رفراندم درباره تعیین تکلیف رژیم سلطنتی. 2-اجرای انتخابات به منظور تشکیل مجلس مؤسسان برای تدوین و تصویب قانون اساسی جدید. 3- انجام انتخابات بر اساس قانون اساسی جدید و انتقال قدرت به منتخبین جدید.

مرحله سوم – تاسیس حکومت (جمهوری) اسلامی بر اساس قانون اساسی جدید.

   به طوری که در اصل نسخهِ خطی (در پیوستها) دیده میشود، در این برنامه، تنها یک تغییر داده شده است. در متن پیشنهادی آمده بود: تأسیس حکومت جمهوری اسلامی بر اساس قانون اساسی جدید. در متن اصلاح شده کلمه جمهوری خط خورده است. یک اصلاح هم در سطر اول شده است و آن حذف« نظام سلطنتی » بود که بعد از صحبت به همان صورت پیشنهادی باقی ماند. برخی از اصلاحات خط خود آقای خمینی است و برخی خط حاج سید احمدآقا. در مورد حکومت اسلامی بحث شد که مفهومی عامتر از جمهوری اسلامی است با «جمهوری اسلامی» در واقع ما نوع «حکومت اسلامی» مورد نظر و قبول را مشخص می کنیم، که خود یک گام به جلوست. اما این بحث به جایی نرسید و من هم تسلیم نظر حاج احمدآقا شدم. اجرای این برنامه را در سه مرحله پیشنهاد کردم. » (3)

   تأمل در این بخش از خاطرات او تأمل کننده را از دو واقعیت بسیار مهم و تعیین کننده آگاه می‌کند:

نکته اول: جمهوری اسلامی مرحله‌ای ازحکومت اسلامی است و آقای دکتر یزدی با آن موافق شده‌است. و

حکومت اسلامی که جمهوری اسلامی مرحه‌ای از آن بوده‌است، به قطع و یقین نمی‌توانسته است برپایه «ولایت با جمهور مردم‌است» ایجاد گردد. زیرا جمهوری یعنی ولایت جمهور مردم و مرحله بعدی نمی‌تواند داشته باشد. آقای دکتر یزدی می‌نویسد تسلیم نظر حاج احمد آقا شده‌است. اما بخش دوم طرحی که او تهیه کرده‌است، نیز گویای این واقعیت است که در راه‌ کار مخفی و سرّی، قرار بر استقرار ولایت جمهور مردم نبوده‌است. توجه کنید:

« بسم الله الرحمن الرحیم

بخش دوم تشکیل شورای موقت رهبری

به موجب حق شرعی و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به آقای خمینی ابراز شده است و در جهت تحقق اهداف مراحل کنونی مبارزه، شورایی به شرح زیر از طرف آقای خمینی تعیین میگردد:

ماده 1- تعداد اعضای این شورا حداقل 7 نفر میباشد.

تبصره 1- ازدیاد تعداد اعضاء شورا با نظر و رأی آقای خمینی و یا با پیشنهاد شورا و تصویب آقای خمینی خواهد بود.

تبصره 2- حذف فرد و یا افرادی از این شورا با رأی و نظر آقای خمینی می‌باشد.

ماده 2- وظایف و اختیارات شورا به شرح زیر است:

الف – اجرای دستورات و تصمیمات آقای خمینی.

ب – هماهنگ کردن تمامی فعالیت های اسلامی و ایجاد مرکزیت سازمانی و تشکیلاتی

ج – ایجاد و تنظیم روابط خارجی

د – مطالعه، بررسی و شناسایی افراد واجد صلاحیت برای شرکت در دولت احتمالی آینده (مرحله ی دوم) و ایجاد تدارکات و آمادگی‌ها برای اجرای مرحله ی دوم.

ماده 3- شورا برای چگونگی انجام وظایف خود نظامنامه‌ای را تنظیم و برای تصویب نهایی به آقای خمینی تقدیم می دارد.

ماده 4- تشکیل این شورا و حدود وظایف و اختیاراتش توسط آقای خمینی به تمامی جناحها و دسته جات به تدریج و بر اساس مصلحت، به تشخیص آقای خمینی، معرفی میشود.

ماده 5- هویت برخی از اعضای این شورا مخفی و برخی دیگر علنی اعلام میگردد.

ماده 6- برخی از اعضای این شورا در داخل کشور و برخی دیگر در خارج از کشور خواهند بود.

ماده 7- مرکز عملیات این شورا حتی‌الامکان در جایی خواهد بود که خود آقای خمینی حضور دارند و ساکن هستند در صورت عدم امکان منوط به رأی شورا با تصویب آقای خمینی است.

ماده 8- در موارد اختلاف بین اعضای شورا و عدم امکان راه حل (به فلانی – آقای خمینی) رجوع میشود و در صورت عدم امکان اجرای امر منوط به اکثریت آراء با تصویب آقای خمینی است.» (4)

   این طرح، طرح مطلق‌العنانی یک شخص، آقای خمینی است. اما آنچه در آن مشاهده نمی‌شود،

1. مردم ایران هستند که بدون اطلاع و اذن آقای خمینی و تهیه کننده طرح به انقلاب روی آوردند. در این تشکیلات، مردم غایب مفقود‌الاثر هستند. و

2. بدیهی است وقتی مردم بی‌نقش می‌شوند، «ولایت با جمهور مردم» است، نیز بلااثر و حذف می‌شود. و

3. سازمان‌ها و شخصیتهای سیاسی که هرگاه مبارزه پی‌گیر آنها نبود، هرگاه آنها بمنزله بدیل وجود نداشتند، انقلاب میسر نمی‌شد، نیز غایب مفقود‌الاثر هستند.

     بنابراین، بخش دوم، توضیح دهنده بخش اول «حکومت اسلامی» است. بدین‌خاطر است که بنای بخش دوم، بر «حق شرعی» (ولایت فقیه که بنا براین بخش مطلقه است). رأی مردم، رأی اعتماد است. همان که در فقه، «رجوع» خوانده می‌شود. اختیار مطلقی که به آقای خمینی داده می‌شود و برای نخستین بار، شورائی تشکیل می‌شود که کارش اجرای امر و نهی‌های آقای خمینی است، با صراحت تمام می‌ گوید که در خفا، قرار بر حذف «ولایت جمهور مردم» بوده‌است.

 

   بدین‌ترتیب، پایه برنامه 8 ماده‌ای «حق شرعی» آقای خمینی، یعنی ولایت است. دو ولایت، یکی ولایت او و دیگری ولایت جمهور مردم، ناقض یکدیگرند. براساس ولایت جمهور مردم، چنین برنامه‌ای به عقل نیز نمی‌رسد. مواد هشتگانه می‌گویند مردم یکسره بی‌نقش هستند. کار آنها با دادن رأی اعتماد پایان می‌پذیرد. موافق ماده 1 و 2 و بویژه ماده 2 این برنامه، آقای خمینی همه کاره و دیگران مجری اوامر او هستند. حتی شورایی که طبق این برنامه تشکیل می‌شود، باید مجری دستورات آقای خمینی باشد: « الف – اجرای دستورات و تصمیمات آقای خمینی.» تصویب نهایی نظامنامه شورا هم با آقای خمینی است. (ماده3). حدود وظایف و اختیارات شورا با آقای خمینی و توسط ایشان هم به تمامی جناحها و دسته‌جات به تدریج و بر اساس مصلحت، به تشخیص آقای خمینی، معرفی می‌شود.(ماده 4) تازه بر اساس ماده 4 ، مصلحت سنج هم آقای خمینی است و بر اساس مصلحتی که وی می‌سنجد، شورا به دیگران معرفی می‌شود. حل اختلاف بین اعضای شورا هم با آقای خمینی است. (ماده 8)

   در مقام توضیح پیرامون برنامه راهبردی و گفتگو در باره آن آقای یزدی می‌نویسد:

«در جلسات گفتگو با آقای خمینی در باره این برنامه گاهی اوقات حاج احمدآقا و آیهلله اشراقی نیز حضور پیدا می‌کردند. بالاخره این متن به صورتی که در این گزارش آمده است، نهایی شد. قبل ازآنکه به بررسی چگونگی اجرای این برنامه راهبردی بپردازم لازم می‌دانم در باره دو طرح دیگر هم توضیح بدهم:

طرح اول چگونگی سازماندهی نیروهای انقلاب در شهرها و استانها؛ و طرح دوم اقدام ابتکاری آیتالله طالقانی است بعد از آزادی از زندان. هر دو طرح در ادامه آمده است. از طرح اول یک نسخه به آقای خمینی داده شد، برای رهبران داخل ایران نیز رونوشت فرستادم. این طرح که جهت سازماندهی کل نیروهای انقلاب تحت عنوان«شوراها » تهیه شده بود مقدمه‌ای دارد، که ضمن آن ویژگی سازماندهی

در انقلاب ایران و ضرورت ایجاد سازماندهی واحد برای مرحله جدید انقلاب مطرح شده است. البته این طرح به تصویب نهایی نرسید. شتاب انقلاب، بیش ازسرعت حرکت ما بود.»(5)

چند نکته مهم در این قسمت وجود دارد:

1حتی پیش از آنکه بدانیم قصد او از سازماندهی واحد چیست، جمله «ضرورت ایجاد سازماندهی واحد» می‌گوید که «حزب واحد» در سر دارد. اما «سازماندهی واحد» با «شوراها» در تناقض است، خواهیم دید دکتر یزدی این تناقض را چگونه حل می‌کند.

2در جلسات گفتگوی راهبردی فقط خود دکتر یزدی و آقای خمینی شرکت داشته‌اند. حاج احمدآقا و آیهالله اشراقی (داماد آقای خمینی) نیز گاهی حضور می‌یافته‌اند. متن نهائی به صورتی در آمده که در فوق ارائه شده است.

3در پوشش «نیروهای انقلاب تحت عنوان«شوراها »، بنابر ایجاد سازمانی واحد بوده‌است. به شرحی که خواهیم دید، از دید تهیه کننده طرح، آن سازمان «نهضت آزادی» بوده‌است. الا اینکه با تشکیل حزب جمهوری اسلامی و بدر آوردن «نهادهای انقلاب» از چنگ حکومت موقت، مأموریت ایجاد سازمان واحد را تشکیل دهندگان حزب جمهوری اسلامی برعهده گرفتند. اما ناتوان شدند و سرانجام، حزب به دستور آقای خمینی منحل شد

4آقای دکتر یزدی معاون نخست وزیر مأمور تهیه طرحهای انقلاب شد. و از طرحهای او، دو طرح به اجرا درآمدند که عامل استقرار ولایت مطلقه فقیه شدند و ستون فقرات آنند. این دو، باید نقش بازوان نظامی و قضائی «سازماندهی» واحد را برعهده می‌گرفتند. «سازماندهی واحد» نهضت آزادی نشد، حزب جمهوری اسلامی شد و برجا نماند. اما سپاه و دادگاه انقلاب ماندند و دو پایه از پایه‌های استبداد فقیه شدند.

   این امر که آقای دکتر یزدی در خاطرات خود این طرح را انتشار می‌دهد و با توجه به این واقعیت منتشر می‌کند که طرح اجرا شده و حاصل آن وضعیت کنونی ایران است، معلوم می‌کند که او می‌دانسته ‌است که با راه‌کار او، آقای خمینی و هرکسی جانشین او شود را مدار و محور قدرت می‌کند. در خاطرات، هیچگونه انتقادی از طرح خود نمی‌کند. پس، یا آن‌را منتشر کرده‌است برای اینکه ایرانیان بدانند تاریخ چگونه جریان یافته‌است و یا با علم به این که انتشار این طرح، سبب می‌شود او را بانی دولت ولایت مطلقه فقیه بدانند، آن‌را منتشر کرده‌است که بگوید هرگاه طرح را او اجرا می‌کرد وضعیت جز این می‌شد که شده‌است. گفتگوی آقای دکتر یزدی با آقای کاظمیان معلوم می‌کند، شق دوم منظور نظر او بوده‌است. در سال 1383، در مصاحبه با آقای کاظمیان که در نشریهِ نامه، شماره 30 مورخ خرداد و تیر 1383 منتشر شده‌است و بعد آقای یزدی آن را جلد سوم خاطرات خود آورده است، آقای کاظمیان از ایشان می پرسد :

کاظمیان: «یعنی شما از سال 58 متوجه شدید که جریانی که دمکرات نیست دارد خودش را نمایان می کند؟»

٭ دکتر یزدی:« بله؛ تقابل دو جریان از همان روزهای اول بعد از پیروزی آغاز شد.» وی می‌افزاید که بله سرانجام « منجر به این شد که آرام آرام فهمیدیم نمی‌توانیم با آنها کار کنیم و باید کنار برویم. ما کاره‌ای نبودیم. قدرت دست آقای خمینی بود و آن ها هم مجری نظرات. این را باید بفهمیم.» (6)

   و اینکه قدرت دست آقای خمینی بود و آن ها همه باید مجری نظرات آقای خمینی باشند، چیزی غیر از عمل به تبصره 1و2 ماده 1، و بند الف و ب و د، ماده 3 ، 4 و 8 برنامه 8 ماده‌ای نبود. همان راه‌کاری بود که آقای یزدی خود آن را آماده و در اختیار گذاشته بود. اما اگر او می‌پندارد هرگاه او متصدی اجرای طرح می‌شد، وضعیت دیگری پیش می‌آمد را حداقل می‌توان به پای ناآگاهی او از روال کار قدرت گذاشت. مایه طرح قدرت است و در طول تاریخ بشر، هیچ‌کس موفق نشده‌است میان انسان و قدرت رابطه‌ای برقرارکند که، در آن، قدرت وسیله دست انسان بگردد. همواره انسان وسیله دست قدرت شده‌است. دلیل آن نیز این‌است که قدرت رابطه زور با زور است. در این رابطه، میان انسان و زور تضاد پدید می‌آید و این تضاد ممکن نیست بسود انسان حل شود. بسود زور حل می‌شود که مساوی   با تخریب شدن انسان است.

     و برای این‌که طرح او را ناقص نگذاشته باشیم، مقصود او را از «سازماندهی واحد» دو نمونه از « پیام مجاهد»، ارگان نهضت آزادی خارج از کشور می‌آورم و الّا هدف از انتشار « پیام مجاهد»، به شرحی که در کتاب «ده سال با اتحادیه درآلمان» آورده شده، قبضه کردن و به انحصار در آوردن قدرت در خارج از کشور بود (7)

 

«و تشکل تمامی نیروها تحت یک رهبری واحد – از عام ترین وجه اشتراک تمام انقلابات است. در ایران هم اکنون این وحدت نیروها در تحت سلطه ایدئولوژی اسلامی بوجود آمده است» (8)

این” رهبری واحد” و” سلطه ایدئولوژی ” نهضت آزادی است:

   «نهضت آزادی ایران برای اولین بار سازمان و حرکتی می شود که کلیه نیروها، از اسلامی و غیر اسلامی آنرا پذیرفته و از آن پشتیبانی می کنند…کلیه عناصر ملی را در بر میگیرد. و آن ها را حول محور نهضت آزادی متشکل می سازد.» (9)

   بدین‌سان، طرح دکتر یزدی هم توضیح می‌دهد چرائی حذف شدن او و نهضت آزادی را توسط خمینی و هم توضیح می‌دهد رویاروئی طرفداران راه‌کار ولایت جمهور مردم و ارائه کنندگان بیان استقلال و آزادی را. اگر اولی مخفی بود، دومی علنی بود و هر روز، از زبان آقای خمینی خطاب به روزنامه‌نگاران اظهار می‌شد و آنان در جهان انتشار می‌دادند:

1. طرح توضیح می‌دهد چرائی حذف دکتر یزدی و نهضت آزادی را زیرا طرح قدرتمداری را کسی که محور و مدار قدرت می‌شود، به طراح آن نمی‌سپرد. راست بخواهی، مقدمات بدست او و سازمانش انجام می‌ شود و سپس از آنها خلع ید می‌کند. زیرا می‌داند اجرای کامل طرح را به طراح و سازمان سیاسی او سپردن، دادن گوشت قدرت به دهان گربه است. اگر آقای دکتر یزدی در رژیم‌هائی که این طرح را اجرا کرده‌اند، تأمل می‌کرد، در می‌یافت که خود و سازمانش را در معرض حذف قرار می‌دهد. این کار را نکرد و او و سازمانش حذف شدند. و

 

2. باتوجه به تضاد این طرح با ولایت جمهور مردم و میزان رأی مردم است و خمینی پیرو مردم است (مواضع آقای خمینی در نوفل لوشاتو)، آنچه به «بیان پاریس» معروف شد، نمی‌تواند حاصل فکر آقایان دکتر یزدی و خمینی باشد.

     در این باره، آقای بنی‌صدر گفته‌است در آنچه به تئوری و نظر و فکر راهنما مربوط می‌شد، آقای خمینی به او مراجعه می‌کرده‌است. پاسخ آقای دکتر یزدی به پرسش آقای کاظیمان خواندنی است:

 

● «کاظمیان: بگذارید در اینجا پرسشی را مطرح کنم. بنی صدر می گوید که آقای – خمینی در پاریس مشورت های نظری و تئوریک را با او انجام می دادند اما کارهای عملی را به شما سپرده بودند. این درست است؟»

ایشان چنین پاسخ می دهد:

٭ دکتر یزدی: «نه، چنین چیزی نیست! کارهای عملی یعنی چه؟ در نوفل لوشاتو مسؤولیت کارهای اجرایی یا عملی با مرحوم مهدی عراقی بود. اصلاً ما در آن کارها دخالت نمی‌‍کردیم. اما من با آیت الله پیش از انجام دیدارها و مصاحبه‌ها صحبت می‌کردم. مثلاً پیش از اولین مصاحبه آقای خمینی با تلویزیون آمریکا من برای ایشان توضیح دادم که این تلویزیون به چه گروهی تعلق دارد، رابطه اش با صیهونیست‌ها چیست و ما باید چه موضعی داشته باشیم، 31 میلیون بیننده دارد و… علاوه بر این ما 16-15 نفر از جوانان و دانشجویان ایرانی را از آمریکا و اروپا به نوفل لوشاتو – آورده بودیم . آنها تمام روزنامه های مهم دنیا را هر روز مطالعه کرده و یک گزارش سیاسی از مهمترین وقایع ایران، منطقه و جهان تهیه می کردند. همه ی آنهایی که در آن جا بودند می دانند که صبح های زود که کوچه ها خلوت بود، باایشان می رفتم و در کوچه باغ های نوفل لوشاتو قدم می زدیم. بحث می کردیم.» (10)

 

   در این پاسخ، او نگران است و جرئت گفتن این حقیقت را ندارد که حتی بگوید: پرسشهای روزنامه نگاران از آنها گرفته می‌شد و درهیأتی که بنی‌صدر و دکتر یزدی عضو آن بودند، پاسخ تهیه می‌شد و آقای خمینی، آن پاسخها را در پاسخ به پرسشهای خبرنگاران بازگو می‌کرد. مطلع کردن آقای خمینی از هویت یک تلویزیون یا روزنامه، یک کار است و تهیه پاسخ برای پرسشها کاری دیگر. این کار دیگر است که آقای خمینی از آقای بنی‌صدرخواسته بود.

فرض محال محال نیست. من فرض را بر این می گذارم که «بیان پارس» هم از آقای دکتر یزدی است و بنی صدر در هیأتی که پاسخ پرسشهای خبرنگاران را تهیه می کرده، نبوده است، همچنان که خودش به آقای کاظمیان می گوید، همه در اختیار او بوده است. در این صورت آقای دکتر یزدی در خفا طرح سرّی قبضه کردن قدرت را تهیه و به دست آقای خمینی می دهد، آیا اصلاً می تواند آن «بیان پاریس» را که: «ولایت با جمهور مردم است»، «میزان رأی مردم است»، «جمهوری نظیر همین جمهوری فرانسه»، «باید اختیارات دست مردم باشد …مقدرات هر کس باید دست خودش باشد»، «من برای خودم نقشی جز هدایت ملت و حکومت بر نمی گیرم»، «علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادى مجریان امور مى‌باشند این حکومت در همه مراتب خود متکى به آراء مردم و تحت نظارت و ارزیابى و انتقاد عمومى خواهد بود.» و…که ملت ایران را به میدان انقلاب کشاند، می تواند اصلاً از او باشد؟! و اگر آری! در خفا طرح سرّی قبضه کردن قدرت را تهیه کردن و در آشکار و در علن «بیان پاریس» را ، آیا اینگونه عمل کردن خیانت به خود و ملت ایران نیست؟!  

و باز هرگاه فرض کنیم، این اطلاع را نداشتیم، طرحی که آقای دکتر یزدی انتشار داده‌ است، هم با ولایت جمهور مردم و هم با استقلال و آزادی هر شهروند ایرانی و هم با استقلال و آزادی ملت ایران و سازماندهی بر وفق این اصول تضاد آشتی‌ناپذیر دارد. طرح خود می‌گوید «بیان پاریس» نه از آقای خمینی و نه از آقای دکتر یزدی است .

در خاطرات آقای دکتر یزدی، از بیان و سازماندهی گویای ولایت جمهور مردم که در علن و نزد افکار عمومی ملت ایران و جهان، از زبان آقای خمینی بیان می شد، نسبت به آن، سکوت کرده ‌است و تنها به طرح شورای انقلابی پرداخته است که آیت الله طالقانی در کار تشکیل آن بود و او را از این کار باز می‌دارند که در قسمت دوم به آن پرداخته خواهد شد.

یا دداشت و نمایه:

1پاریس و تحول انقلاب، محمد جعفری، ص 241، به نفل از: آخرین تلاشها در آخرین روزها، دکتر یزدى، چاپ سوم، ص 114-116.

2خاطرات دکتر یزدی، جلد 3، ص 128.

3همان سند، ص 128-129.

4همان سند، ص 129-130.

5همان سند، ص 130-131.

6همان سند، ص670و671.

7برای اطلاع بیشترنگاه کنید به کتاب،ده سال با اتحادیه درآلمان،محمد جعفری،فصل 15،14،12،11.

8پیام مجاهد، ارگان نهضت آزادی خارج از کشور، شماره 35، مهر ماه 54،سر مقاله مارکسیست اسلامی.

9از یادداشت شماره 18 مرامنامه جریان تأسیس نهضت آزادی ایران ( خارج از کشور) دیماه 1354

10- خاطرات دکتر یزدی، جلد 3، ص 684.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید