زندگی هنرمندی بزرگ و کم نظیر چون استاد محمدرضا شجریان نمونه ای است بارز از تحقق این کلام آسمانی که :
” آن چه هستی هدیه خداوند است و آن چه که می شوی هدیه تو به خداوند ، پس بی نظیر باش . ”
صدای آتشین و حنجره طلایی شجریان بی تردید بخش اصلی اش یک ارمغان الهی است وکمتر کسی این مجال را دارد که مشمول این موهبت شود اما پرورش این استعداد آسمانی و ارثی خود هنری است که شیدایی چون شجریان را در خور آن است و بس . آنچه که می توان پاس داری و سپاسگزاری از هدیه خدادادی دانست ، شجریان هستی هنری خود را به شدن شیدایی و بی بدیل تبدیل کرده است و این یعنی جاودانگی هنرمند در کنار هنر که هماره ماناست و بی مرگ .
شرف و شهامت شجریان
اما چرا محمدرضا شجریان را می توان هنرمندی شجاع معرفی کرد ؟ چه نسبتی است بین شهامت و شیدائی هنری او ؟ به عبارتی دیگر آنچه که به شجریان امتیازی بی بدیل می بخشد هنرنمائی اوست یا هنررا قربانی مسلخ سیاست نکردن ؟ بدیهی است که آنچه وی را در چنان موقعیتی قرار می دهد که مردم ایران برای رهایی اش از چنگال آن چه شجریان او را دوست پانزده ساله خویش توصیف می کند بی قرارانه دست تمنا به آسمان دراز کنند تاهموکه این هدیه الهی را به آستان هنر ایران زمین بخشیده ، اکنون حافظ او باشد ، سیاست ورزی هنرمندانه این استاد آوازه آواز این مرزو بوم است که برخاسته از شرافت شجریان است و شجاعت اش که هنرحنجره خویش را به پای استبدادیان نمی ریزد .
برخوردی که شجریان با ابزار استبدادی خامنه ای که در رژیم ولایت فقیه باز به ریا رسانه ملی نامیده شده ، می نماید انحصاری است ، او در واقع با هنرمندی و کیاست خود صدا و سیما را تحریم می نماید تا از حضورهنرمندانه او بهره برداری ایدئوژیک ننمایند ، این درس بزرگی بود برای نظام فقیه که هنوز در این مرزو بوم هستند هنرمندانی که هستن هنری خود را فقط به مردم محروم از آزادی خویش هدیه می کنند اگرچه نادرند و در دورانی حتی نایاب .
برای پرهیز از کلی گوئی یا قهرمان سازی باید به دنبال مصادیقی بود که شجریان با شجاعت الهام گرفته از شرافت هنری خویش در مقابل تمامیت خواهی جمهوری اسلامی دست کم به عنوان یک هنرمند می ایستد .
شاهکار شجریان در فردای نمایش انتخاباتی 88 و فجایع خونبار ولایت فقیه به صحنه می آید بی بیم و مهابا ، آنجا که او آهن استبداد و آتش عطش قدرت رژیم را با ” زبان آتش ” به سخره می گیرد ، کاری سترگ از مشیری مشهور وبا حرارت حنجره استاد .
بعد از آنکه دست پرورده آقای خامنه ای ابلهانه مردم را خس و خاشاک می خواند ، شجریان شجاعانه در مقابل احمدی نژاد می ایستد ، در گفتگوی با بی بی سی رسما اعلام می نماید ” که صدای من در صدا و سیما جایی ندارد ، صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه برای خس و خاشاک خواهد بود . ”
اما شجریان برای اثبات عهدی که با مردم خویش بسته به این واکنش صریح نیز بسنده نمی نماید ، بلافاصله پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری از ضرغامی رئیس صدا و سیما در خواست می کند که از پخش آثار او در آن رسانه خودداری شود و رسما می گوید :
” سرود هایی که خوانده به ویژه سرود ایران ای سرای امید متعلق به سال های 57 و 58 بوده و هیچ ارتباطی با شرایط کنونی ندارد . “
شجریان از رسانه به اصطلاح ملی می خواهد که به حکم قانون و شرع ( که رژیم مدعی اجرای آن است ) صدا و آثار او را در هیچ یک از واحد های رادیو و تلویزیون پخش نکند .
او بهای این برخورد قاطعانه خویش را به اشکالی می پرازد ، سرانجام معاون پارلمانی وزیر فرهنگ و ارشاد در فروردین 94 اعلام می نماید که اجرای کنسرت شجریان ممنوعیت قانونی دارد و این ممانعت البته توسط نهادهای دیگر ایجاد شده و دست ما نیست !
واماندگی و خواری خامنه ای
در آن سوی دیگر صحنه آقای خامنه ای قراردارد ، ولی فقیه ، والی مردم ، همان توده ای که در نظر یکی از خوش خدمتان سابقش احمدی نژاد تا حد خس و خاشاک ناچیزند ، رهبری که برای حفظ سیادت اش بر مردمی که محرومیت شان مرهون رفتارهای اعجاب برانگیزاو به خصوص در سیاست خارجی است با حاکمیتش به چه اسباب و حیلی که متوسل نمی شود.
البته همواره این گونه نیست که عامل قدرت ابزار استبداد شود و محصول نهایی اش خواری در مقابل مردم بلکه نتیجه این جریان به استعداد آدمی مربوط است که اقتداررا در دست دارد نه صرفا نقش قدرت ، چراکه در آن سوی نیز کم نیستند مقتدرینی که به حداقل های حقوق مردم احترام گذاشته اند .
از سوئی دیگر هستند هنرمندانی که هنرشان هماره در مدح قداریت و استبداد بوده است ، بنابراین این به دیدگاه انسان ها بستگی دارد ، او که قدر چیزها را می داند می تواند با پرورش استعداد ذاتی به هنرمندی در خدمت مردم خویش بدل شود چون شجریان و از سوئی آنکه به قیمت چیزها می نگرد و طبعا از قدر و ارزش شان غافل می شود به نمونه ای چون آقای خامنه ای تبدیل می شود که البته با شعار دفاع از مردم محروم چنان در قدرت غرق می شود که گاهی خود نیز نمی تواند درک کند که به نام دین با دنیای حقه آنان چه می کند .
آیت الله خامنه ای درپیام نوروزی اخیر خویش از انتخابات 7 اسفند به عنوان یکی از حوادث شیرین نام می برد این در حالی است که باردیگر نتیجه همان انتخابات که به واسطه محدودیت های اجرائی اش از بعدی فقط نمایشی بود ، چیزی جز یک شکست نسبی و نه ای مردمی به نظام خامنه ای محسوب نمی شد . ایشان به شیرینی راه پیمایی 22 بهمن هم اشاره می نماید که طبق معمول بیش از ریع قرنی است که مدعی اند هر سال با شکوه و با شکوه تر برگزار می شود ، چرا که بازبر مبنای ادعای حاکمیت ، همان آمارها و برآوردهایشان نشان داده که با گذشت زمان و سال به سال بر طرفداران و حامیان مردمی رژیم افزوده می شود !
مقام رهبری اما این بار اقتصاد مقاومتی را علاج مشکلات اقتصادی مردم و پاسخ به مطالبات آنان می خواند ، آقای خامنه ای ادعا می کند که :
” با اقتصاد مقاومتی می توان به جنگ بی کاری و رکود رفت ، گرانی را مهار کرد و در مقابل تهدیدهای دشمن ایستاد . “
البته خامنه ای تلخی تلویحی توافق هسته ای با غرب را این گونه توصیف می کند که :
” تجربه برجام و امیدهایی که برانگیخت و نگرانی هایی که در کنارآن وجود دارد . “
اما حوادث بعد از انقلاب نشان داده که توهم توطئه که مهم ترین مولفه ایدئولوژی های استبدادی قلمداد می شود تا چه حد موثر بوده تا این را به باورهای توده القا کند که همه مشکلات در خارج و غرب یا استعمار ریشه دارد و دیدگاه مردم را در این حد تنزل بخشد که کسی بدان نیاندیشد که استبداد داخلی سرچشمه اصلی مصیبت ها است . این ابزارهمواره برای رژیم ولایت فقیه مستمسکی بوده تا فساد ناشی از حضور خویش را برون فکنی یا توجیه نماید ، از سوئی در چنین نظامی استبدادی آگاهی مردم هم چون آرای آنان اصولا جایگاهی ندارد تا به عده ای که هنوز به قداست استبداد در قامت دین بطور ناخودآگاه باوردارند ، این پیام منتقل شود که ریشه اصلی فقر و بی عدالتی در فساد داخلی است و فقدان مدیریت یا نظارت از سوئی کسانی که به تزویر خود را متولی دین معرفی می کنند .
آقای خامنه ای خوب می داند که ایجاد قرارگاه های اقتصاد مقاومتی برای رفع مشکلات عدیده و شاید لاینحل مردم تا زمانی که دست رانت خواری ها و مافیای قدرت که بخش عمده اش ریشه در شکل حضور خود وی در قامت ولی فقیه دارد ، کوتاه و برچیده نشود ، شعاری عوام فریبانه بیش نیست و البته چون ادعایی است تکراری ، توخالی و مندرس ، دیگر همان آمار کم مردمی هم بدان باور ندارد .
برای حل مشکلات اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران پیش از هر چیز باید فضا ی نقد باز شود ، خاطیان و تبه کاران اقتصادی فقط با حضور رسانه های آزاد می توانند رسوا شوند ، نمی توان به آنان به چشم پشتوانه هایی برای فردای قدرت و حکمرانی دل بست و در عین حال از حل معضلات مردم سخن گفت ، آن هم با اقتصادی بیمارکه سبب شده تا که در کشوری که باید بسیارثروتمند باشد اما با فزونی بی حد و حصر هرج و مرج مالی دامن زدن به فاصله طبقاتی امری عادی گشته و روز به روز بر خط دهشت بارفقرافزوده شود .
جایگاه شجریان و خامنه ای
اگرچه جامعه ایران دارای بافت سنتی ای خاصی ای است که از دیرزمان بران سایه افکنده ، اما به نظر می رسد که سرانجام زبان دل در هر نقطه جهان بر زبان زور غالب می شود ، استبداد اهریمنی است به ویژه اگربه نام دین و برای نان متولیان آن باشد ،اما هنر آزاد ابزاری برای رهایی از آن ، اگرچه نقش هنرمند نمی تواند هممیشه کلیدی باشد چراکه سلاح ظلم آهن است و اسلحه هنرمند دل اوست در قامت صدا ، قلم و یا سینما که در ایران سینمای آزادی هم وجود ندارد و براین هم البته عجبی نیست .
مقایسه منزلت جهانی شجریان و خامنه ای هم شاید جاب نظر نماید ، آقای خامنه ای از دید نهادهای رسمی بین المللی حقوق بشر و دمکراسی طلبی به عنوان یک از نمادهای دیکتاتوری در صدر توجه است ، این در حالی است که استاد شجریان در دید بسیاری از مجامع فرهنگی دنیا هنرمندی با منزلتی ویژه می باشد ، برای یک نمونه ، مردی که رسانه رادیویی آزاد ان پی ار در سال 2010 او را به عنوان یکی از 50 صدای برتر جهان معرفی می کند .
شجریان در پیام نوروزی خویش نهایت آرزوی خود را جوانان مملکت و نیل شان به هدف آنان می داند ، اما از دگر سو با شجاعتی که انتظارش دراو می رفت ، مشکل جدی سلامت جسمی خود را این گونه توصیف می کند :
” خودم هم با یک مهمان 15 ساله ای سال هاست که آشنایم ، دوست شدیم با یکدیگر و الان به خاطر او و طبق دستور ایشان من موهای سرم را کوتاه کرده ام … “
با ملاحظه ویدئوی پیام نوروزی استاد شجریان هرکس که اندک شناختی از این هنرمند بزرگ دارد دست دعا و تمنا برای سلامتی مجدد او به سوی آسمان دراز کرده ، چرا که او بخشی از پیکراین مردم است ، ابراز احساس و دل نگرانی برای او خودجوش ترین حرکت محسوب می شود ، برای کسی که ابزار بیانش تنها یک فیلم ساده ویدئویی ای می باشد و حتی فاقد یک روزنامه رسمی یا رسانه ای واقعا فراگیر است که مکنونات خود را آن گونه شاید به تصویر کشد .
اما در جبهه دیگر آقای خامنه ای در اوج قدرت ، رسانه به قول خودشان ملی را دارد ، روزنامه ها هستند ، مداح ها و مجیز گویان حضور دارند برای ایشان که ولی فقیه اند در جامعه ای که هنوز قداست های مذهبی حرف اول را می زند . اما با این وجود با علم به اینکه رهبر سال هاست که از بیماری رنج می برد به راستی چند درصد از جامعه ایران خالصانه و صادقانه دست دعا برای سلامت ایشان دراز کرده ؟
شاید در پاسخ گفته شود قیاس این دو شخصیت بواسطه نقش های متفاوتی که سیاست ، دین و هنر در جامعه ما دارد بی مورد است ، اما در یک بعد کلی می شود به این سوال پاسخ گفت اگرچه امکان انعکاس رسمی آن در جامعه وجود ندارد .
به زبانی دیگردرست است که بین شهرت و محبوبیت تفاوتی بسیاری است و یکی از فرق های سیاستمداران و هنرمندان در جهان همین اختلاف جایگاهی است که دارند ، اما می توان در کسوت یک هنرمند در نزد مردم بسیار محبوب تر و حتی مشهورتر از یک رهبر دینی یا سیاسی بود و در قلب مردم جای داشت اگر در مقابل یک نظام استبدادی با کم ترین ابزار یعنی هنر ایستاد و این رمزمانایی شجریان است ، هموکه شهرت و محبوبیت اش دو جز لاینفک هستی او شده است .
صاحب نظرو سیاست پیشه ای دریادداشتی اخیر البته به درستی شجریان را سترگی می خواند که ” زمان را شکست داد . ” اگرچه به نظر می رسد که این جان کلام درانگیزه و رمز احترام عمیق مردم به استاد نیست ، اما شاید فقط آنگاه بتوان حق شجریان را ادا کرد که در توصیفش گفت او هنرمندی است که در قامت هنر و حنجره اش استبداد را شکست ، شجریان برای جاودانه ماندنش در کنار مردم در مقابل ظلم ایستاد و درست از این روست که مانایی اش پیوسته است ، از این رو که خود را متعلق به همان خس و خاشاک مردمی می داند و بدان می بالد .
اما آیت الله خامنه ای خواسته یا ناخواسته هدیه خداوندی اش را که استعدادی در ادبیات و حتی اندکی در موسیقی در زمان جوانی بوده بعدها به سیاست و نهایتا قدرت طلبی سوق می دهد تا امروزکه قامتی استبدادی می یابد درحالی که استاد شجریان از همان موهبت خدادادی بزرگ در جهت تبدیل به یک اسطوره هنری بهره نیک می گیرد.
حاصل آنکه این هردو فرزند هم عصر خطه خراسان نامشان به جاودانگی می پیوندد اما در دو جهت معکوس و متضاد ، چرا که درفردایی که یاد خامنه ای به عنوان اسطوره ای در استبدادی دینی عجین می شود ، شجریان هم چنان تندیس ترنم و صدای رسای مردم خویش باقی خواهد ماند .
فرجام سخن زبان لسان الغیب است ، بدان امید که شایسته ترین دعا در بدرقه برای بازیابی سلامت این شهره آواز که خود از برترین مریدان اوست باشد :
تنت به نازطبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج و گلاب و قند مباد .
با این امید که وعده نوروزی استاد شجریان بزودی به سر آید و با نغمه هایی نوین دگرباربه سراغ هم وطنان خویش بیاید .
علی ایزدی alizadi@libero.it