2- تصمیم حذف همه و خارج شدن ابتکار عمل از طالقانی در پاریس
اما آقای خمینی در نوفل لوشاتو، روزانه با خبرنگاران روزنامه و رادیو – تلویزیونهای کشورهای جهان مصاحبه میکرد. در این مصاحبهها، در موارد گوناگون، آنچه را انقلاب باید به ارمغان میآورد، باز میگفت. مجموع پاسخها «بیان انقلاب» عنوان یافت. این بیان که سانسور شد و همچنان در سانسور است، تعهد او در حضور جهانیان به مردم ایران و انقلابشان و اسلامی بود که بنا بر این بیان، ولایت را متعلق به جمهور مردم میشناخت. و مروج استقلال و آزادی و حقوق انسان و رشد بر پایه عدالت بود. چون نسلهای بعد از انقلاب از آن اطلاع ندارند، توجیه کنندگان استبداد فقیه میگویند: مردم میدانستند چه نمیخواهند اما نمیدانستند چه میخواهند. با این جمله، بار گناه را از دوش آقای خمینی و همکاران روحانی و غیر روحانی او بر میدارند و بر دوش مردم میگذارند. در کتاب آقای دکتر یزدی، از این بیان هیچ نیست. هرکس خاطرات او را بخواند نمیتواند بفهمد مردم ایران برای کدام هدفها انقلاب کردند.
البته «بیان انقلاب» و یا «بیان پاریس» با برنامه و سازماندهی سرّی آقای دکتری یزدی – که در قسمت اول بررسی شد – ، در تضاد است و اصلا خوانائی ندارد. از جمله، نمونه هایی از تعهدهای آقای خمینی، که راه را بر تجدید استبداد میبست. و البته مانع از اجرای سازماندهی میشد که آقای خمینی را یک مستبد همه کاره و مردم ایران به هیچکاره میگرداند. بعنوان مشت نمونه خروار، سخنان او و نیز سازماندهی متناسب به آن را که در نوفل لوشاتو به او پیشنهاد شد، میآورم:
الف. بیان پاریس:
1. تمام مردم در رهبری شرکت میکنند:
«نهضت ما قائم به شخص نیست همه ملت رهبرند و بیدار شدهاند…» (11) و «جامعه فردا، جامعه ارزیاب و منتقدى خواهد بود که در آن تمام مردم در رهبرى امور خویش شرکت خواهند جست». (12)
«ملت رهبرند و نهضت ما قائم به شخص نیست» و «مردم در رهبری امور خویش شرکت میکنند»، محلی برای صاحب اختیاری فقیه بر مردم نمیگذارد. از «ولایت با جمهور مردم است» قوی تر است. چراکه ولایت با جمهور مردم مانع از آن نیست که مردم برای خود رهبران انتخاب کنند. اما بنابر این قول، مردم در رهبری امور خویش شرکت میکنند. کسی که با این صراحت مردم را رهبر میداند، بنا بر روایت آقای دکتر یزدی، در حفا، با سازماندهی موافقت کردهاست که او را فعال مایشاء و مردم را مطیع میشناسد. مدعای آقای دکتر یزدی را آنچه به عمل درآمد، تصدیق میکند و گویای نقض عهد صریح آقای خمینی است.
2. اصل بر استقلال و آزادی است:
«در جمهورى اسلامى هر گونه ستم و زورگویى محکوم است و جاى آنرا آزادى و استقلال مىگیرد»(13)
3. خمینی و روحانیان نقشی در دولت نخواهند داشت:
«خبرنگار: در مورد رژیم، جمهورى که شما مىخواهید تشکیل دهید، اسلامی خواهد بود، بنابراین آیا خواهید پذیرفت که در رأس آن قرار گیرید؟
خمینی: «مردم هستند که باید افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند و مسئولیت امور را بدست آنان بسپارند ولیکن من شخصا” نمىتوانم در این تشکیلات مسئولیت خاصى را بپذیرم و در عین حال همیشه درکنار مردم ناظر بر اوضاع هستم و وظیفه ارشادى خود را انجام مىدهم» (14) و «علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادى مجریان امور مىباشند این حکومت در همه مراتب خود متکى به آراء مردم و تحت نظارت و ارزیابى و انتقاد عمومى خواهد بود». (15).
«باید اختیارات دست مردم باشد و هر آدم عاقلى این را قبول دارد که مقدرات هر کس باید در دست خودش باشد».(16)
هر آدم عاقلی قبول دارد که مقدرات هرکس باید دست خودش باشد کجا و ولایت مطلقه فقیه کجا! آقای خمینی در برابر دنیا، تعهد میکرد که اختیار باید دست مردم باشد و او وارد دولت نمیشود و به نظارت بسنده میکند علماء نیز حکومت نخواهند کرد.
4. دولت حق دخالت در رسانهها را ندارد:
«بنظر من رادیو و تلویزیون و مطبوعات باید در خدمت ملت باشد و دولتها حق نظارت ندارند. ملت را نمىشود تحمیق کرد. تحمیق ملت از کجا صادر مى شود که همین اسم را باید به خود او گذاشت. دولت حق نظارت ندارد و شما باید آزادانه کار کنید و حق خود را بگیرید.» و «مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. » (17)
5. آزادی عقیده و احزاب:
«جناحهاى سیاسى در حکومت اسلامى در اظهار عقاید خود آزادند».(18) و « خبرنگار: رابطه این جنبش با احزاب و گروههاى مختلف چگونه است؟ خمینی: همه گروهها در بیان عقاید خود آزادند ولکن خیانت را اجازه نمىدهیم.» (19)
6. آزادی مذهبی:
« آزادى مذهبى: براى همه اقلیتهاى مذهبى آزادى بطور کامل هست و هرکس مىتواند اظهار عقیده خودش را بکند. و اسلام جواب همه عقاید را بعهده دارد و دولت اسلامى تمام منطقها را با منطق جواب خواهد داد.(20).
7. استقلال استقلال از سلطه داخلی و خارجی است:
«ببینید مردم ایران چقدر براى آزادى و استقلال ارزش قائلند که اینگونه خون مىدهند.(21) و برنامه سیاسى ما ابتدا آزادى، دمکراسى حقیقى و استقلال به تمام معنى و قطع ایادى دولتهائى که تصرفاتى در داخل مملکت کردهاند . (22) و « در مرحله اول هدف مستقل نمودن کشور و قطع ایادى و سلطه خارجى و داخلى متکى به خارج است و بیرون راندن استعمارگران و استثمارگران هرکه باشد و اختصاص دادن مخازن و منابع کشور به مردم رنج کشیده و در فقر و بیمارى غوطه خورده که قرنها، خصوصاً قرن حاضر بواسطه کجرویهاى رژیمها با همه بدبختیها مواجه بودهاند و تمام مخازن و ثروت کشور را رژیمهاى فاسد از بین برده و به جیب خارجیها یا داخلىهایى که در خدمت آنان بوددهاند، ریختهاند». (23)
8. دستگاههای فشار و اختناق از میان خواهند رفت:
«جامعه آینده ما، جامعه آزادى خواهد بود و همه نهادهاى فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت». (24) و « ما ساواک و تمامى سازمانهاى امنیتى ضد مردم را منحل خواهیم کرد، آگاهى مردم و مشارکت و نظارت همگانى آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه مىباشد». (125)
9. نظام اجتماعی بدون سلطه و استثمار:
« خدا هرگز سلطه براى انسان مسلمان و غیر مسلمان قرار نداده است». (26)
10. زنان حقوق برابر با مردان دارند و زن میتواند رئیس جمهو بشود:
« نابرابرى میان زن و مرد نیست و زنان آزادى در رأى دادن و انتخاب شدن دارند» (27) و« زنان در انتخاب شغل و سرنوشت و پوشش آزادند. زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین آزادند و « آزادیهاى زنان همانند آزادیهاى مردان هستند: زنها آزاد هستند و در تحصیل هم آزاد هستند و درکارهاى دیگر هم آزاد هستند همانطور که مردها آزادند. حالا است که نه زن آزاد است و نه مرد» (28)
11. استقلال دستگاه قضائی و منزلت قضائی شهروندان:
«قاضى باید در رئیس و فرد عادى یکسان بنگرد و حکمش درباره همه یکسان اجرا شود.(29).اما براى اینکه این استقلال قوه قضائی واقعیت پیدا کند، باید: «اشخاص متعارف» به مجازات مجرمان نپردازند: … مجازات اشخاص جنایتکار و مجرم بعد از اثبات جنایت با محاکم صاحله است نه با اشخاص.(30). و «در زندان نیز نباید با زندانى بدرفتارى شود: اسلام براى کسى که گناه ندارد یک ساعت حبس قائل نیست، آنها هم که گناهکارند یک فحش نباید بهشان بدهند، یک سیلى نباید بهشان بزنند.(31).
و بارها تکرار کرد قاضی مستقل است. باوجود این، در تابستان 1367، به سه «قاضی» مأموریت داد زندانیان محکوم شده و در حال گذرراندن دوران محکومیت خود، اگر بر سر موضع خود بودند، اعدام کنند و آنها زندانیان را قتل عام کردند. و خود بزرگترین سازمان چماقداری را تأسیس کرد.
تعهد های فوق که آقای خمینی در علن و آشکارا بیان و وپذیرفته بود ، با سازماندهی سرّی که آقای دکتر یزدی تهیه کرده و او در حفا، با سازماندهی موافقت کرده است که بنا بر آن طرح او را فعال مایشاء و مردم را مطیع میشناسد. در تناقض کامل و روشن است و آنچه به عمل درآمد، همان طرح سازماندهی سرّی آقای دکتر یزدی است. که خود گویای نقض عهد صریح و وفای به عهدی است که آقای خمینی آشکارا و در برابر جهانیان آن را پذیرفت. روشن است که با راه کار سرّی آقای دکتر یزدی نمیتوانست ولایت از آنِ جمهور مردم باشد. من بعید می دانم که در آن زمان آقای دکتر یزدی متوجه این امر بدیهی و روشن نبوده است.
برنامه و سازماندهی که آقای یزدی در خاطرات خود آوردهاست، تنها برنامه پیشنهادی نبود. از جمله «بیان پاریس» نوع دیگری از سازمان دهی بود که آقای خمینی آشکارا و در علن در برابر جهانیان اعلان داشته است.
خاطرات دکتر یزدی معلوم میکند مرحوم طالقانی نیز در حال تشکیل شورای انقلاب بودهاست. و برای جلوگیری از تشکیل آن، لازم بودهاست هرچه زودتر شورای انقلاب تشکیل شود.
اما اگر از بیان پاریس و طرحهای دیگری که لابد به آقای خمینی ارائه شدند، در خاطرات آقای دکتر یزدی، هیچ نیست. در عوض، طرح سازماندهی دیگری که آقای طالقانی در کار اجرای آن بود و چگونگی جلوگیری از اجرا شدنش در خاطرات او هست:
ب– طرحی که آقای طالقانی میخواست اجرا کند و مانع از اجرایش شدند:
1. گرفتن ابتکار عمل از دست آقای طالقانی:
در بدو تشکیل شورای انقلاب، مرحوم طالقانی هم به این بهانه که وی عوض جبهه ملی است، از عضویت در شورای انقلاب معاف بودهاست. بنابر خاطرات آقای دکتر یزدی، آقای خمینی گفته بودهاست:
«ایشان توجه کنند که حسابشان را از جبهه ملی جدا کند – گویا به آقا گفته بودند که آقای طالقانی عضو جبهه ملی است!! من برای ایشان توضیح دادم که آیتالله طالقانی هیچ وقت عضو جبهه ملی نبودهاست» (32)
نخست بدانیم که آقای طالقانی هم در تشکیل جبهه ملی دوم، به عضویت آن پذیرفته شد و هم عضو کنگره جبهه ملی بود و هم او یکی از منتخبان کنگره برای عضویت در شورای جبهه ملی بود. اما جبهه دوم از میان رفت. در دوران انقلاب، از نو جبههای تشکیل شد که مرحوم طالقانی عضو آن نبود. و سپس این سئوال: آیا وقتی آقای خمینی در روز 25 خرداد 60 اعلام کرد «جبهه ملی از امروز مرتد است» زمینه آن در پاریس فراهم نشده بود؟ وقتی میدانیم قرار بر حذف جبهه ملی و سکان داری دولت و قدرت توسط روحانیون و نهضتیها بودهاست.
اما به چه علت آیتالله طالقانی که ابتدا از شورای انقلاب حذف بوده، به شورای انقلاب فراخواند شده است؟
1.2.حذف آیت الله طالقانی از شورای انقلاب:
آقای دکتر یزدی مینویسد:
«همزمان با این فعالیتها و قبل از وصول گزارش آقای طالقانی، آقای دکتر فریدون سحابی در 27آذر 57 (22/12/78) از تهران تلفن زد و گفت که « آقای مهندس بازرگان از طرف آقا پیغامی آوردهاست و لیست اسامی که در آنجا، آقای مهندس بازرگان به آقا دادهاست متوجه شدهاند که نام آقای طالقانی در آن نیست، چرا چنین شده است؟ این مسأله موجب سوء تعبیرات و ناراحتیها شدهاست. وی گفت که وزن سیاسی آقای طالقانی در اینجا، از مجموع روحانیت سنگین تر است. به هر حال گفت که اگر فکری نشود ممکن است ایجاد اختلاف شود. به علاوه چون آقای طالقانی از برنامه سیاسی آقای خمینی و فعالیتهای شورای انقلاب در حال تأسیس بیخبر است، اگر به سرعت فکری برای این کار نشود ممکن است بعداً ضایعاتی به بار آورد.»
« اما اینکه در لیست تهیه و پیشنهاد شده آقای مهندس بازرگان، نام آقای طالقانی نیامده بود علت داشت. در زمانی که مهندس بازرگان به پاریس آمد مرحوم طالقانی هنوز در زندان بود. ایشان در هشتم آبان ماه از زندان آزاد شدند، تا آنجا که من میدانم و به یاد دارم دلیل دیگری نداشت» (33)
● توجه: آقای دکتر یزدی میگوید حذف آقای طالقانی از لیست شورای انقلاب « دلیل دیگری نداشت». اما قول او با آنچه که وی و مهندس سحابی در مصاحبه با ایران فردا در بهمن 1377، گفته اند کاملاً متفاوت است. در آنجا، دو دلیل گفتهاند: یکی شقاقی که در زندان در سال 54 و 55 اتفاق افتاده بود و موضع آقای طالقانی در بارۀ مجاهدین و دیگری سعایت از طالقانی نزد خمینی که او عضو جبهه ملی است. دلایل حذف آیت الله طالقانی را در کتاب «پاریس و تحول انقلاب ، ص 385-387 » به شرح زیر مطالعه خواهید کرد:
« بنا به روایت آقاى مهندس عزتالله سحابى و هم آقاى دکتر یزدى از آیتالله طالقانى نزد آقاى خمینى سعایت شده بود. به روایت مهندس سحابى وقتى از وى پرسیده مىشود که چرا در انتخاب اولیه شوراى انقلاب نام آقاى طالقانى نبوده است؟ پاسخ مىدهد:
“علت آنرا اول تحقیق نکردم. علت آن ریشه در زندان داشت. در زندان اوین از سال 54 و 55 آن داستان مجاهدین اتفاق افتاد. در میان زندانیهاى مذهبى – سیاسى یک بگو و مگو و شقاقى بود و از اینجا سرچمشه مىگرفت که یک عده مىگفتند که ما از ناحیه این روشنفکران مذهبى یا گروههاى مسلح ضربه خوردهایم به اینها اعتماد نداریم. بنابراین باید رهبرى مبارزه دست روحانیان باشد. آقاى طالقانى این نظر را قبول نداشت. مىگفت رهبرى انقلاب به طور طبیعى دست آنهایى باید باشد که پیشتاز بودند، جلو افتادند، هرچند یک عده روحانى هم در میان آنها بود. ما نمىتوانیم به دلیل اینکه عدهاى اشتباه کاریهایى کردهاند، اینها را از انقلاب جدا کنیم. در این زمینه یک اختلاف و کدورتى بین آنها بود… این کدورت از آن زمان بین آنها وجود داشت. بنابراین وقتى شوراى انقلاب را تشکیل دادند، پیش امام رفته بودند و اسم آقاى طالقانى را نیاورده بودند”(490)
روایت آقاى دکتر یزدى وجهه دیگر از سعایت از آقاى طالقانى نزد آقاى خمینى حکایت دارد. آقاى مهندس سحابى و دکتر یزدى معلوم نکردهاند که چه کسانى سعایت کردهاند.سرانجام به خاطر اقدام آقاى طالقانى براى تشکیل شوراى انقلاب و ترس از این مسئله که موجب نگرانى شده بود، به عضویت شوراى انقلاب درآمدند:
«آقاى فریدون سحابى به من زنگ زد و نگرانى دوستان را اطلاع داد و اینکه ممکن است حادثه بدى اتفاق افتد. چرا که مرحوم طالقانى که تازه از زندان آزاد شده است در صدد تشکیل یک شوراى انقلاب مىباشد. مرحوم طالقانى بعد از آزادى از زندان به دلیل موقعیتى که داشتند نمایندگان همه گروهها را دعوت کرده بودند به یک گردهمایى براى تشکیل یک شوراى انقلاب
س: شاید اطلاع نداشتند که چنین حرکتى موازى شوراى انقلاب است؟
دکتر یزدى: بله. اطلاع نداشتند و به ابتکار خودشان تشکیل یک چنین شورایى را شروع کرده بودند و از نمایندگان همه احزاب، حزب مردم ایران، جاما، جمعیت خداپرستان سوسیالیست، حزب ایران، جبهه ملى، نهضت آزادى و… جمع شده بودند که یک هسته مرکزى به وجود بیاورند. مرحوم دکتر سامى هم دبیر این جلسه بود و صورت جلسات را شامل موضوعات و اسامى اشخاص و احزاب همه را نوشته است.
مرحوم طالقانى چون از تشکیل شوراى انقلاب بىاطلاع بوده به دکتر یدالله سحابى و مهندس بازرگان هم پیشنهاد مشارکت در آن جلسه را مىدهد و در نتیجه دکتر سحابى و مهندس بازرگان در معذوریتى قرار مىگیرند. زیرا از یک سو قرار بوده که تشکیل شوراى انقلاب به صورت مخفى باشد و ناگزیر این آقایان بنا به تعهد اخلاقى که داشتند به مرحوم طالقانى چیزى نگفته بودند. من مطلب را عیناً با آقاى خمینى مطرح کردم. جالب است که اولین واکنش ایشان این بود که: ” مىگویند آقاى طالقانى عضو شوراى جبهه ملى است” این اظهار نظر نشان مىداد که اولاً مسئله دعوت از ایشان به شوراى انقلاب مطرح شده است و کسانى که چنین جوابى را دادهاند. من براى ایشان توضیح دادم که مرحوم طالقانى در جبهه ملى دوم در سال 40 به عنوان عضو شوراى جبهه ملى بودهاند ولى عضو مؤسس نهضت آزادى مىباشند. تصور نمىکنم الآن دیگر ایشان عضو جبهه ملى باشند. در جواب گفتند: در هر صورت به من این جورى گفته شده است. حالا شما بپرسید. من به مرحوم طالقانى تلفن کردم و از ایشان این موضع را پرسیدم. در پاسخ گفتند که بعد از آزادى اخیر از زندان نه عضو شوراى نهضت آزادى هستم و نه جبهه ملى. براى اینکه بتوانم همه نیروها را جمع کنم فکر کردم به هیچ حزب و گروهى وابسته نباشم بهتر مىتوانم وظیفهام را انجام بدهم. من این مکالمه تلفنى را ضبط کرده بودم. به آقاى خمینى انتقال دادم. ایشان گفتند: پس حالا که این جورى است شما یک تلفن به مطهرى بزن که از طالقانى دعوت کند و یک تلفن هم به طالقانى بزن که دعوت مطهرى را بپذیرد. این تلفنها انجام شد و به این ترتیب آقاى طالقانى هم به عضویت شوراى انقلاب درآمدند”.(491)…
در آذر ماه سال 57 که مصادف با محرم بود مرحوم طالقانى با مشورت دفتر خود تصمیم به برگزارى تظاهرات و راهپیمایى در روز تاسوعا و عاشورا گرفتند و پس از اینکه از این تصمیم آقاى طالقانى روحانیون شوراى انقلاب با خبر شدند، با وى تماس گرفتند و از دفتر آقاى طالقانى و کمیته حقوق بشر و شوراى انقلاب یک کمیته همآهنگى تشکیل شد که تظاهرات و راهپیمایى تاسوعا و عاشورا را سازماندهى کند. طرفه اینکه هنوز آقاى طالقانى از وجود شوراى انقلاب اطلاعى ندارد و آقایان روحانى عضو شوراى انقلاب بعنوان روحانىهاى تهران با وى تماس مىگیرند.(492)….
آقاى طالقانى از نمایندگان همه احزاب، حزب مردم ایران، جاما، جمعیت خداپرستان سوسیالیست، حزب ایران، جبهه ملى، نهضت آزادى و… براى گردهمآیى جهت تشکیل شوراى انقلاب دعوت کرده بود که مرحوم دکتر کاظم سامى نیز دبیر آن بوده و صورت جلسات شامل موضوعات و اسامى اشخاص و احزاب همه را نوشته است.(493)
مرحوم طالقانى چون در محاق سانسور بوده است، از تشکیل شوراى انقلاب بىخبر بود. لذا به آقاى دکتر سحابى و مهندس بازرگان نیز پیشنهاد مشارکت در جلسه شوراى انقلاب را مىدهد.(494) بعد از اینکه از این اقدام وى مطلع مىشوند همانطوریکه در صفحات قبل ملاحظه کردید، از ترس ایجاد شوراى انقلاب دیگرى وسیله آقاى طالقانى به آقاى خمینى اطلاع مىدهند که وى را وارد شوراى انقلاب کند و آقاى خمینى در اولین واکنش مىگوید:
“مىگویند آقاى طالقانى عضو شوراى جبهه ملى است”(495) که پس از رد و بدل تلفنها و معلوم شدن اینکه آقاى طالقانى بعد از آزادى از زندان اخیر، نه عضو شوراى نهضت آزادى است و نه جبهه ملى، بدستور آقاى خمینى وارد شوراى انقلاب مىشوند.» (34)
سئوال مهم در این رابطه این است که چه کس و یا کسانی، دسته و یا گروهی از آقای طالقانی نزد آقای خمینی سعایت کرده بودند؟ آیا به غیر از روحانیون حلقه آقای خمینی و یا نهضت آزادی کسان دیگری هستند؟ چون این دو گروه هستند که در پاریس و طبق برنامه راهبردی یزدی قرار میگذارند که قدرت را در دست خود نگهدارند.
البته آقای یزدی علاوه بر آنچه در بالا آمد، غیر مستقیم و با زبان بی زبانی تایید میکند، که فکر می شده که طالقانی بعد از آزاد ی از زندان به استراحت میپردازند. ولی ایشان فعال میشود و بدون اطلاع از شورای انقلاب آقای خمینی، دست به ابتکار تشکیل شورای انقلاب موازی با شورای انقلاب امری آقای خمینی میزند که در آن از همه گروه ها و دستهها و افراد منفرد دعوت شدهاست و این عمل موجب نگرانی ایشان و آقای خمینی را فراهم می آورد. توجه کنید:
«آیت الله طالقانی بعد از آزادی از زندان قرار بود کمی استراحت کنند. فشار زندان و تبعید سالهای دراز و متمادی از کودتای 28 مرداد به بعد به سلامتی طالقانی لطمات شدیدی زده بود. بعد از آزادی از زندان، خود مرحوم طالقانی در صحبتها گفته بود که شاید مدتی استراحت کند. اما از همان روزی که از زندان آزاد شد مردم به سراغش رفتند» (35)
«اما تنوع و وسعت و پیچیدگی کارها آن قدر بود که دیگر یک فرد به تنهایی نمی توانست به تمامی نیازهای انقلاب در آن وضعیت جواب بدهد. یاران قدیم جدید طالقانی به دورش حلقه زدند و«دفتر طالقانی « را درست کردند تا او را یاری دهند. اما این کافی نبود. از رسیدگی به مراجعات روزمره مهم تر، مسأله ی ایجاد یک رهبری واحد جمعی برای رسیدگی به تمامی مشکلات و مسائل انقلاب بود. درست است که رهبری کلی و نهایی سیاسی حرکت از جانب آقای خمینی اعمال میشد» (36)
«به هر حال در 27 آذر57 (برابر با 22 دسامبر 78) طالقانی از تهران تلفن زد و در مورد ضرورت ایجاد یک مرکزیت واحد برای رهبری عملیات در داخل کشور، تحت نظر آقای خمینی، نظر و پیشنهاد داد. سخنان آن روز طالقانی، اهمیت زیادی دارد. رسم ما در نوفل لوشاتو آن بود که برخی از مطالب و پیغامها و نظرات را عیناً از روی تلفن در نوار کاست ضبط میکردیم و عین نوار را برای آقا میگذاشتیم. از جمله، مکالمه ی تلفنی آن روز آیت لله طالقانی، که روی نوار ضبط شده بود عیناً به اطلاع آقای خمینی رسید. متن مکالمه، که از روی نوار پیاده شده چنین است (واخر آبانماه 57) (37)
(توجه: اشتباهی در این تاریخها رخ داده: تلفن در 27 آذر است و اطلاع به آقای خمینی اواخرآبان 57 است ک این دو با هم نمی خواند؟ )
«…ما اجمالاً صورتجلسه را (حالا) داریم تنظیم میکنیم. و مختصرش مکنیم تا به وسیلهای بتوان به آنجا فرستاد، و بعد هم اشخاصی که من آنها را تائید (تحقیق) میکنم، یک طرح مشترک در مسائل روز، روی همان اصول کلی نظریات ایشان، ارائه دادم که همه پذیرفتند. اصول کلی، در مرحله اجرا به شور و تصمیمگیری (خود) اینها باشد با شرکت خود من توجه کردید؟
…چون زمینه الآن فراهم شده، مسأله گروههای سیاسی، جبهه (ملی)، نهضت آزادی و غیره، و فلان نیست، از اینها هم ممکن است افرادی را اگر مورد اعتماد خود من باشند، و چهرههایی باشند که قطع نظر از وابستگیهایشان در این مسأله، شرکت کنند… شاید بتوانیم این جریان را به تدریج به صورت یک هسته، یک سلولی برای مسائل آینده قرار دهیم. ولی حالا در همین حدود است…
یزدی: بفرمایید این تقریباً چیزی میشود مثل تشکیلات نهضت مقاومت؟
طالقانی: نه آن جور هم نیست… من دلم می خواهد که آقا با شور با آقایان و در نظر گرفتن شرایطی که در اینجا هست، لزوم یک چنین مسئله ای را بررسی کنند، یعنی که یک عده باشند، اگر خواستند، ما بعداً خصوصیات و اسمهای ایشان را هم ممکن است بفرستیم، ولی به نظر من صحیح تر است که اول اصلش تصویب بشود.
یزدی: بفرمایید این مطالب را کی فرستاده اید؟
طالقانی: این مطالب را هنوز نفرستادهایم، صورتجلسه و خطابیهای که من در جلسه داشتم، هنوز تنظیم نشده، فضلای قوم همه بودند، از علمای قم بودند، از جبهه، از نهضت بودند، از منفردین هم بودند، از تمام کسانی که درکارند و مشغول فعالیت هستند، از میان آنها من ده، دوازده نفر را انتخاب کردم
مرحله دومش این است که با آقایان علما، جبهه، غیرجبهه، نهضت و منفردین گفتم که اسمهایی را بنویسند و بعد من روی اشخاص حساب کنم از بین اینها، 5 یا 10 نفر را خود من تعیین بکنم. و بعد هم ممکن است خود من و خود شما هم که وارد هستید، نظر بدهید که فلانی باشد یا نباشد. » (38) «همانطور که ملاحظه میشود در مکالمه ی تلفنی برخی از مطالب نا مفهوم هستند، به ناچار کمی ویرایش شد.
آقای خمینی بعد از اطلاع از پیشنهادات آقای طالقانی جواب دادند که:
1. اصل وجود یک مرکزیت را تصویب می نمایند.
2. انتخاب اشخاص با مشورت آقایان بهشتی، مطهری، هاشمی رفسنجانی صورت گیرد.
3. اشخاص حزبی و گروهی، آنها که دارای عنوان نیستند و صحیح العمل هستند با شرط غمض عین از جبهه بیایند. اگر بشود مستعفی بشوند. اگر مشکل است استعفایشان، خود آقایان مطمئن بشوند که اهل استفاده نیستند. ولی ناگوار است جدا شدن از حزبش» (39)
«آقای طالقانی هم چنین خبر دادند که چون آقای مهندس عزت الله سحابی فردا به پاریس میآیند، گزارش کامل کارها را توسط ایشان خواهند فرستاد.» (40). « در اوایل دیماه مهندس سحابی به پاریس آمد» (41) توجه گفته شده بود که طالقانی در 27 آذر گفت که فردا یعنی 28 آذر سحابی به پاریس می رود.
«توضیح آنکه همان طور که گفتیم برنامه ی سیاسی آقای خمینی در دست اجرا بود. برای تشکیل یک شورای رهبری برای انقلاب و انتخاب افراد و معرفی آنها جهت تصویب. سه نفر آقایان بهشتی رفسنجانی مطهری از جانب آقا مأمور این کار شده بودند و به همین دلیل آقا انتخاب اشخاص را موکول به مشورت با این آقایان کردند.
بلافاصله با تهران تماس گرفتم و نظرات و پاسخ آقای خمینی را خدمت آقای طالقانی عرض کردم. آقای طالقانی گزارش داد که:
«جلسات مقدماتی به همین منظور داشته اند و از روحانیان آقایان حاج سید ابوالفضل زنجانی و دکتر سید محمدحسین بهشتی، به عنوان نمایندگان روحانیت در آن جمع حضور پیدا کرده اند. از هر گروه و دسته ای هم افرادی را دعوت کرده اند» (42) «آیت الله طالقانی توضیح دادند که: « موضع گیریهای متفاوت افراد به تدریج از بین میرود و افکار به هم نزدیک میشود. اما به هر حال این. مشکلات متأسفانه هست و دشمن از آن استفاده می برد.
طالقانی گفت که ایشان هم با آقای خمینی درباره افراد حزبی و جبهه هم عقیده هستند. اما چگونه میتوانیم آن را علاج کنیم؟ چگونه به آنها بگوییم که با حزب و گروه و جمعیت خودت هر طور و هر جور که میخواهی کار بکنی، بکن اما در این جمع فقط خودت باش.
طالقانی هم چنین به اشکالات علما در این مجموعه اشاره کرد و گفت: «علمای امامیه هم عنوان دارند. عناوین و غرورها هنوز وجود دارد. به هر حال با آقایان، از همه گروهها تفهیم میکنیم که مسأله خیلی سطحش بالاتر از وابستگی سیاسی گروهی و قشری است. همین آقایان علمایی که در اطراف هستند، همه جور هستند. مردم مخلص و قابل اعتماد و چهرههایی هستند که تا دیروز بد و بیراه میگفتند. اما حالا آمده که «حاجی انا شریک » چهرههایی هم هستند شناخته شده، با همه شناختی که از ضعف و قدرت آنها داریم. به هر حال سعی میکنیم که مسائل مبهم نماند یک مقداری به همین ترتیب از وابستگیها و جبههگیریها جلوگیری خواهد شد. سعی خواهد شد که خلوص داشته باشند. عجله نمیکنیم. اسامی آنهایی را که به مرحله نهایی برای عضویت در مرکزیت پیشنهاد میشود میفرستم تا هر چه آقا خواستند کم و زیاد کنند.» (43)
« آقای طالقانی هم چنین خبر دادند که چون آقای مهندس عزت الله سحابی فردا به پاریس میآیند، گزارش کامل کارها را توسط ایشان خواهند فرستاد.» (44)
بدینترتیب، از تشکیل شورای انقلاب طالقانی جلوگیری شد. هرگاه طرح طالقانی اجرا میشد، شورائی مستقل پدید میآمد که متکی به مردم بود و یک دست به اختیار آقای خمینی در نمی آمد. اما طرح « شورای انقلاب» که منبعث از طرح راهکار سرِّی آقای دکتر یزدی است، به اجرا در آمد که قربانیها داشت و نهضت آزادی و سران آن نیز در شمار قربانیان آن بودند.
آیا شما فکر می کنید که آقای یزدی متوجه نبوده است که این برنامه راهی به آزادی، دموکراسی و حقوق گرایی ندارد؟ و چیزی جز یک برنامه انحصارگرایانه و قبضه کردن قدرت نیست؟ با توجه به طرح سرّی انحصارگریانه دکتر یزدی و حذف افرادی که خارج از نهضت آزادی و روحانیت حلقه اسرار خمینی بوده اند، نشان از این دارد که وی متوجه این مسئله بوده است. و شاید فکر می کرده که با یک کاسه کردن قدرت تحت هژمونی آقای خمینی ، قادر خواهد بود که آن را در انحصار نهضت آزادی یعنی خودش قرار دهد، اگر غیر از این می بود، لازم نمی آمد که دست به حذف گروه و دیگرانی که در بالا آورده شد بزند. و حتی مانع از عضویت آقای قطب زاده -که خود از پایه گذاران نهضت آزادی در خارج از کشور است- از شورای انقلاب در پاریس بشود:
ج- حذف جبهه ملی از سازمانی که باید تشکیل میشد:
آقای یزدی گزارش می کند که وقتی در اوایل دیماه 57 مهندس سحابی به پاریس آمد، آقای موسوی اردبیلی هم در پاریس بود، جلسه مشترک سه نفره ( یزدی، مهندس سحابی و موسوی اردبیلی ) با آقای خمینی در مورد اعضای شورای انقلاب داشته اند ( 9 دیماه 57 برابر با 30/12/78) برگزار شد:
« بعد از ملاقات با آقای خمینی، جلسه سه نفری ادامه پیدا کرد. در بحث سه نفری، مسأله اصلی تشکل و سازماندهی جنبش، جهت گیری در جنبش، وحدت در جهت گیری به رهبری آقای خمینی و برخی از مسائل دیگر بحث شد… در این جلسه هم چنین عضویت سه نفر آقایان سیدعلی خامنهای، زنجانی و طالقانی برای شورای انقلاب مطرح شد. گفته شد که حاج سیدرضا زنجانی پیرمردی است که حرکت و فعالیتش مشکل است. اما خوب است از مسائل مطلع باشند تا خود را هماهنگ کنند. طالقانی هم مشکلاتی دارد اما قابل حل است. اما به هر حال باید باشد… در مورد جبهه ملی گفته شد که جناحهای مختلف دارد. برخی از آنها نهضت را از اصل و فرع رد می کنند. نمی توانیم به آنها کمترین مجالی بدهیم. جناحهای غیراسلامی را باید نفی کرد. اگر خواستند دنباله روی بکنند، بکنند اگرخواستند مخالفت بکنند، با نظر آقا مخالفت کرده اند» (45)
بنابراین متن، قرار بر حذف میشود:
1.1. آقای حاج رضا زنجانی که نهضت مقاومت ملی را بعد از کودتای 28 مرداد رهبری کرده بود، به این عنوان که پیر زمین گیر است، دو سال هم از آقای خمینی جوانتر بود. اما او آقای خمینی را مستبد شناخته بود و هم مشرب آقای خمینی نبود و باید حذف می شد.
1.2. آقای طالقانی حذف نمیشد اما ابتکار عمل از دست او خارج میشد و اجازه مییافت که «به هر حال باید باشد» . و
1.3. بین روحانیون و یزدی به نمایندگی و یا به اسم نهضت آزادی، توافق میشود که « نمیتوانیم به آنها [برخی از جناحهای جبهه ملی]کمترین مجالی بدهیم.» از جبهه ملی.« جناحهای غیراسلامی را باید نفی کرد.» و به آنها ارفاق میشود که « اگر خواستند دنباله روی بکنند، بکنند » ولی اگر « خواستند مخالفت بکنند، با نظر آقا مخالفت کردهاند.» یعنی اینکه با حربه آقای خمینی همه را حذف میکنند.
این تصمیم که در جلسه سه نفره( یزدی، مهندس سحابی و موسوی اردبیلی ) در مورد جبهه ملی گرفته میشود با آنچه دو نماینده نهضت آزادی بهرام بهرامیان و محمد توکلی (توسلی) در تاریخ 3 مهرماه 1357 سپتامبر 78، در ملاقات استمپل گفتگو کردهاند، همسان است. جان استمپل گزارش می کند: «اعضاى نهضت آزادى گفتند که جبهه ملى یک گروه ساختگى است که بر محور افراد دور مىزند. آنها گفتند که نهضت آزادى دیگر واقعاً با جبهه ملى همکارى نمىکند. (نظریه، این با چیزى که دو عضو دیگر جبهه ملى از دستهاى دیگر به ما مىگفتند، مطابقت دارد). » (46)
د- حذف قطب زاده از شورای انقلاب در پاریس
بنا به نوشته آقای یزدی وقتی آقای خمینی در مورد عضویت آقایان قطب زاده و بنی صدر در شورای انقلاب با وی مشورت می کند ، ایشان نظر مخالف خود را با عضویت آن دو ابراز می دارد:
«در حضور آقای موسوی اردبیلی راجع به عضویت دو نفر آقایان قطب زاده و بنی صدر برای عضویت در شورای انقلاب از من نظر خواستند. من مایل نبودم اظهار نظری بکنم. اما آقای خمینی دو باره سؤال خود را تکرار کردند و گفتند در مشورت هر نظری بدهی، غیبت محسوب نمیشود من بالاخره جواب دادم که مخالفم و دلایل مخالفت خود را نیز بیان کردم. این دو نفر برای عضویت در شورای انقلاب دعوت نشدند تا وقتی که دولت موقت تشکیل شد و ما بر طبق اساسنامه شورای انقلاب، با قبول عضویت در کابینه، از عضویت در شورای انقلاب استعفا دادیم. در آن موقع بود که آن دو را هم برای عضویت در شورا دعوت کردند!» (47)
باز در جای دیگر بدون اینکه نام آن دو یعنی بنی صدر و قطب زاده را ببرد، همان نظر را تکرار می کند:
«در برخی از موارد که خود آقای خمینی درباره اشخاص از من می پرسیدند من از پاسخ دادن طفره میرفتم. در یک مورد هم که مسأله مهم بود، در حضور آیت الله موسوی اردبیلی از من درباره ی افرادی پرسیدند و من اکراه خود را در پاسخ نشان دادم، آقای خمینی گفتند که چون با شما مشورت میکنم، اگر حرفی داری و بزنی غیبت محسوب نمیشود. من هم نظرم را در مورد آن افراد دادم. حوادث بعد از انقلاب هم صحت داوری مرا تأیید کرد». (48)
وی برای اینکه به خواننده القاء کند که متشرع است و از دایره شرع بیرون نمی رود. می گوید وقتی آقای خمینی به من گفتند که مشورت غیبت محسوب نمی شود، من نظرم را ابراز داشتم. اما دست خود را درجا رو می کند و می گوید: « در یک مورد هم که مسأله مهم بود» من نظرم را گفتم و برای صحت نظر خودش می افزاید: « حوادث بعد از انقلاب هم صحت داوری مرا تأیید کرد». یعنی اینکه بنی صدر را برکنار کردند و قطب زاده هم که دست به کودتا علیه انقلاب زد، اعدام شد. پس بنابر این نظر من در مورد این دو نفر صائب بوده است.
با وجودی که می نویسد، دلایل مخالفت خودم از این دو نفر را برای آقای خمینی بیان کردم ولی از این دلایل در کتاب از بیان دلایل خودداری کرده و به همان« حوادث بعد از انقلاب هم صحت داوری مرا تأیید کرد» اکتفا می کند.
من می توانم بفهمم که چرا با بنی صدر مخالفت کرده است، دورتر توضیح مختصری خواهد آمد، اما اینکه با دوست و همکار خود مرحوم قطب زاده چنین کرده بسیار تعجب برانگیز است. برای خواننده این سطور و یا نسلی که قطب زاد ه را درک نکرده، از زبان خود آقای یزدی خواهد آمد که قطب زاده کیست؟ و رابطه اش با یزدی چگونه بوده است؟ وی در مورد انتشار «پیام مجاهد» توضیح می دهد:
«با علنى شدن فعالیت سازمان مجاهدین خلق، هیئت سه نفره رهبرى نهضت آزادى ایران- خارج ازکشور – دکتر چمران، صادق قطب زاده و من، تصمیم گرفت که براى انعکاس فعالیت و مبارزات داخل کشور، نشریه «پیام مجاهد » را منتشر سازد.» (49) در جای دیگر می نویسد:
«در رأس هرم تشکیلات نهضت آزادى در خارج از کشور سه نفر، دکتر چمران از خاورمیان، صادق قطب زاده، مسئول اروپا، من مسئول آمریکا. ما سه نفر علاوه بر ارتباط با تلفن و نامه، حداقل سالى یک بار یکدیگر را مى دیدیم و فعالیتها را هماهنگ مى کردیم.» (50)
باز وقتی در مورد امور داخلی ستاد نوفل لوشاتو صحبت می کند که چه کسانی چه اموری را بر عهده داشتند، می نویسد: «صادق قطب زاده به طور عمده عهده دار امور بین المللی بود.» (51)
آقای یزدی توضیح می دهد که وقتی آقای خمینی به پاریس آمد، برای اینکه منع مصاحبه آقای خمینی را با رسانه های فرانسوی لغو کنیم، آقای قطب زاده وارد عمل شد:
« در گام اول ما باید دستور دولت فرانسه را مبنی بر منع مصاحبه با رسانه ها فرانسوی علیه دولت ایران لغو کنیم. برای این منظور صادق قطب زاده که مسؤول روابط بین المللی نهضت آزادی ایران خارج از کشور بود و آشنایی گستردهای با محافل مطبوعاتی فرانسه داشت، نظرش را با من مطرح و مشورت کرد. او توضیح داد که سردبیر روزنامه ی فیگارو، که یک روزنامه محافظه کار و دست راستی است روابط نزدیک با رئیس جمهور فرانسه دارد. مرحوم قطب زاده با سردبیر آن آشنایی داشت. او اگر بتواند فیگارو را به مصاحبه با آقای خمینی
راضی کند، این سد شکسته خواهد شد. روابط ویژه سردبیر فیگارو با رئیس جمهور به او امکان میدهد مصاحبه را چاپ کند. چاپ مصاحبه فیگارو با آقای خمینی یعنی شکستن این دو دستور و باز شدن راه برای مراجعه و مصاحبه سایر روزنامه ها و مجلات. با انتشار مصاحبه آقای خمینی در روزنامه ی فیگارو ما عملاً جلوی اعتراضهای احتمالی بعدی دولت فرانسه در مورد انتشار مصاحبه های دیگر روزنامه ها و رسانه های گروهی را می گرفتیم. وقتی صادق قطب زاده درخواست سردبیر برای مصاحبه را مطرح کرد ما از آن استقبال کردیم.» (52)
دکتر یزدی می نویسد، که آقای خمینی از موضع رئیس جمهور فرانسه در کنفرانس گوادلوپ تشکر کرده آن هم به علت اینکه صادق قطب زاده برای آن ها روشن کرده است که در صورت پیروزی آیت الله خمینی، چه نوع سیاست هایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد.
«رئیس جمهور فرانسه نه تنها با سیاست کارتر مخالفت کرده بود، بلکه به وی مؤکداً توصیه نموده بود که:
با مخالفان تماس بگیرد، به علت آنکه در این مورد، خود دولت فرانسه بر اساس اطلاعات خصوصی، تصمیم گرفته است دور شاه را قلم بگیرد»
«اما نکته قابل توجه در پاسخ آقای خمینی این بود که آقای خمینی از موضع گیری دولت فرانسه، در کنفرانس گوآدلوپ اطلاع داشتند و در ملاقات نماینده رئیس جمهور فرانسه از این موضع گیری تشکر کردند.
اطلاع آقای خمینی ظاهراً از طریق صادق قطب زاده بود. همان طور که اشاره کردم، یک هفته قبل از کنفرانس گوآدلوپ، وزارت امورخارجه ی فرانسه با صادق قطب زاده تماس می گیرد. علت تماس آنها با صادق قطب زاده چنین بیان شده است که:
“…او بسیار به آیت الله خمینی نزدیک بود در واقع به آن حد نزدیک بود که به نام «داماد پیامبر» شناخته شده بود. فرانسوی ها مشغول تهیه تدارکات کنفرانس گوآدلوپ بودند و مطمئن بودند که مسأله ایران در کنفرانس مطرح خواهد شد، لذا از قطب زاده خواستند که برای آنها رو شن کند که در صورت پیروزی آیت الله خمینی، چه نوع سیاست هایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد”
قطب زاده موضوع را پیگیری کرد:
“کمی بعد از سفر رئیس جمهور فرانسه به گوآدلوپ آیت الله از قطب زاده می خواهد که تحقیق کند آیا رئیس جمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطب زاده به رئیس جمهور داده شده است.در ظرف چند ساعت قطب زاده تماس گرفت و به او پاسخ داده شد که بله رئیس جمهور مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و او تحلیل قطب زاده را دیده است.علاوه بر این، نماینده وزارت امور خارجه گفت که تحلیل قطب زاده به قدری رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران که ریاست معنوی آن با آیت الله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود.” » (53)
کسی که با قطب زاده که یکی از «هیئت سه نفره رهبرى نهضت آزادى ایران- خارج ازکشور – دکتر چمران، صادق قطب زاده و من» که تصمیم می گیرند که نشریه «پیام مجاهد » را منتشر سازند و وی در رأس هرم تشکیلات نهضت آزادى در خارج از کشور و مسئول اروپا، مسؤول روابط بین المللی نهضت آزادی ایران خارج از کشور است اینگونه برای حذفش عمل می کند، دیگران که جای خود دارد.
نظر دکتر یزدی در مورد بنی صدر، در دو نقل قول بالا آمد، اما از خلال مطالبی که در مورد بنی صدر نوشته، حکایت از این دارد که وی کوشش کرده تا جائی که ممکن است بنی صدر را حذف و در جائی که ممکن نشد، حد اقل فعالیت ها و کارهایش را کم ارزش و بی بها جلوه دهد. مطالعه جلد دوم و سوم خاطرات آقای دکتر یزدی نکته فوق را بر خواننده آشکار می کند و مرا از توضیح بیشتر بی نیاز.
در اخرین قسمت این نقد، به این سئوال پاسخ داده می شود که آیا مهندس بازرگان از طرح راهبردی سرّی آقای دکتر یزدی اطلاع داشته است ؟ و یا خیر!
محمد جعفری
نمایه و یادداشت:
11ـ امام و…، از منصور دوستکام و هایده جلالی، ص 111.
12-امام و…، ص 146
13ـ امام و… ص 148 (اطلاعات 26 فروردین ماه 1358)
14ـ امام و… مصاحبه با ژورنال منطقه دون آلپ فرانسه 7 آذر 1357 –
پاریس ص 124
15ـ امام و… ص 202 مصاحبه با رویتر 4 آبانماه 1357 پاریس
16- امام و…، ص 123، 22 آبان57
17- امام و.. سخنان آقاى خمینى صبح شنبه 14بهمن 1357 ص 154 و مصاحبه با پائزه سرا ایتالیایى 11آبان 57 ص 168
18- امام و… مصاحبه با روزنامه هلندى دى ولکرانت 7 نوامبر 78 ص 168 و امام و…. مصاحبه با روزنامه صداى لوکزامبورگ با اشتراک رادیولوکزامبورگ دسامبر 78 ص 161
19- امام و… مصاحبه با خبرگزارى رویتر به تاریخ 14 آبان 1357
20- امام و… مصاحبه با روزنامه آلمانى دنیاى سوم 15 نوامبر 87 -ص 215
21- امام و… سخنرانى 14آذرماه 2 – 1357 نوامبر 78 ص 114
22- امام و… مصاحبه خبرنگاران آلمانى، فرانسوى، ایتالیائى، اسپانیایى و غیره 11 آبان 1357« ص 135
23- امام و… مصاحبه با خبرنگاران رادیو و تلویزیون فرانسه 23 شهریور 57، ص 121.
24- امام و… مصاحبه با اشپیگل 7 نوامبر 1178 ص 146
25- امام و… مصاحبه با گاردین 1 نوامبر 78
26- امام و…. سخنان 31 مهر ماه 1357 پاریس ص 26
27- امام و… سخنرانى ظهر عاشورا 21 آذر ماه 11 – 1357 دسامبر 1178 در پاریس خطاب به دانشجویان سازمان انرژى اتمى ایران در آلمان ص 213
28- امام و… ص 211 مصاحبه با خبرنگار آلمانى 23 آبانماه 1357
29- نداى حق مجموعهاى از پیامها، مصاحبهها، و سخنرانیهاى آقاى خمینى در پاریس صص 315 و 316
30- امام خمینى و… پیام به ملت در مورد حمله ساواکیها به مردم 11 دیماه1357 پاریس.
31- امام خمینى و… به نقل از اطالعات 31 اردیبهشت 58 ص 42
32– خاطرات دکتری یزدی، ج 3 ، ص 147.
33-همان سند، ص 147.
34- پاریس و تحول انقلاب ، از محمد جعفری ص 385-387، و نمایه 490-495 همه نقل از: مجله ایران فردا، بخش ویژه انقلاب، شماره 51، بهمن و اسفند 1377، در گفتگو با مهندس سحابى و یزدی که در کتاب پاریس… آمده است.
35- خاطرات دکتری یزدی، ج 3 ، ص 139.
36-همان سند، ص 139.
37-همان سند، ص141.
38-همان سند، ص 141-143.
39–همان سند، ص 143-144.
40–همان سند، ص 146.
41-همان سند، ص 178.
42-همان سند، ص 144.
43–همان سند، ص 144-145.
44–همان سند، ص 146.
45-خاطرات دکتری یزدی،ج 3 ، ص 178و179.
46- پاریس و تحول انقلاب از: محمد جعفری،222 به نقل از: احزاب سیاسى در ایران، مجموعه اسناد لانه جاسوسى در ایران، شماره 3، ص 230-231.
47- خاطرات دکتری یزدی،ج 3 ، ص 180.
48- همان سند، ص 400.
49-خاطرات دکتر یزدی،ج 2 ص 118.
50- همان سند، ج 2ص242.
51- همان سند، ج 3 ص 105.
52- همان سند، ص 215.
53- همان سند، ص 268و269.