همزمان با بحران برزیل و خلع رئیس جمهور از قدرت برای به محاکمه کشاندن وی، بر شدت بحران و فعالیت مخالفان در ونزوئلا هم که اکثریت مجلس را نیز در اختیار دارند، افزوده و آن ها را تشویق به برداشتن خیز بلندی برای برکناری رئیس جمهور-مادورو، سلف هوگوچاوز- کرده است. رئیس جمهور نیز متقابلاً با تمدید حالت فوق العاده و برگزاری مانور نظامی با آنچه که تؤطئه و کودتا خوانده، و با تهدید به مصادره و سرکوب و زندان و و… به مقابله با آن پرداخته است*. ونزوئلا با بحران های متعدد و حادی که اهم آن ها بحران اقتصادی با تورم سه رقمی، سقوط قیمت نفت به عنوان منبع اصلی دولتی متکی به رانت نفتی، خشکسالی شدید و بی سابقه ای که سال هاست ادامه دارد و بحران سیاسی ناشی از حاکمیت دوگانه در کشور، و به آن ها باید فشارهای دولت آمریکا را افزود، مواجه است که در شرایط و افق کنونی راه خروجی هم برای آن دیده نمی شود. کشور عملاً در حالت فوق العاده و امروز به فردا اداره می شود. جیره بندی، قطع مداوم برق خانه ها و کارخانه ها و کاهش ساعات کار مدارس و ادارات و کارخانه ها و…کشاکش های خیابانی بین رقبا …. همه دست به دست هم داده و کشوری را که دارای بزرگترین ذخائر نفتی جهان است بهم ریخته است. نارضایتی ها و بهم ریختگی ها به چنان حدی رسیده است که برخی ناظران و دولت ها، سرنوشتی چون رئیس جمهور برزیل را هم برای او ییش بینی می کنند. فارغ از این که پی آمد نهایی این وضعیت چه باشد، نگاهی به این بحران ها از آرژانتین و برزیل و حالا ونزوئلا و البته کشورهائی مثل بولیوی و … گرچه با شتاب کمتری، در همین مسیر بحران زا، قرار دارند؛ ضرورت نقد ریشه ای از این نوع به اصطلاح گذار به سوسیالیسم و توهمات و اغواگری هایی که این نوع دولت ها به عنوان مدلی برای نیل به سوسیالیسم و رهایی از سطیرۀ سرمایه داری برانگیختند و یا بعضاً برمی انگیزند را مطرح می سازد. این کار برای اجتناب از بیراهه روی ها و شفاف تر کردن مسیر کلی حرکت به سمت سوسیالیسم و رهایی، با توجه به تجربۀ نزدیک به دو دهه را پیش از پیش ضروری می سازد.
نباید فراموش کنیم که چاوز و جانشین او و برخی نظریه پردازان چپ مثل مایکل لبویتز از این مدل حرکت هم چون سوسیالیسم قرن بیست و یکم یاد و آن را تئوریزه می کردند، و بطورکلی دلبستگی بخش مهمی از چپ به این مدل ها پنهان نیست. دلبستگی به مدلی از گذار با ترکیب اهرم فشار از بالا و پایین، از بالا به همراه نوعی دولت اجتماعی و متکی به حمایت اجتماعی از پائین. به گمان من دوران تجربه و جاذبه این نوع خرده پارادایم دولت های سوار بر جنبش های اجتماعی که نمونۀ آن را به نحو خودویژه ای در یونان هم دیدیم، و یا تا حدی در مشی حزب پودموس در اسپانیا شاهدش هستیم، به پایان خود رسیده است. واقعیت آن است که در جهان گلوبالیزه شده توسط سرمایۀ جهانی، دولت ها سوای رنگ و بوی محلی و برخی خودمختاری ها در حوزه های محدود، و علیرغم تناقضات و کشمکش ها، در کل و در کارکردهای عمومی، بخشی از تقسیم کار و اجزاء ماشین«دولت جهانی» سرمایه داری جهان گستر محسوب می شوند که توسط قوی ترین و اصلی ترین حلقات هژمونیک زنجیرۀ جهانی سرمایه داری و اهرم های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تحت کنترل آن ها حتی فاقد قدرت مانور و خودمختاری و توان سمت گیری دولت های موسوم به گذار در عصر دولت- ملت ها بوده، و در صورت هر نوع تخطی، توسط مکانیزم های گوناگون جهانی، تنبیه شده و سرجایشان نشانده می شوند (تنبیه جمهوری اسلامی برسر برجام به عنوان یک دولت یاغی، تنها یک نمونه از آن بود. روسیه نیز با همۀ اقتدارش بخاطر همین نوع یاغی گری در اوکراین و … تنبیه شده و تاوان سنگینی می پردازد).
به این ترتیب، سکانداری دولت توسط مدعیان چپ و یا حامیان جنبش های اجتماعی و ضدسرمایه داری، فرجامی جز کنار آمدن با سرمایه داری و تبدیل شدن به کارگزاران، و یا در صورت امتناع غرق شدن در انبوه بحران های غیرقابل کنترل و اعتبار از دست داده، راهی ندارند. وضعیت کنونی ونزوئلا نمونه ای از شق اخیر است. در همین ونزوئلا پس از گذشتن ۱۶سال از تجربۀ این نوع خرده پارادایم سوسیالیسم دولتی، و با عنوان پرطمطراق سوسیالیسم قرن بیست و یکم، شاهدیم که مادورو برای بزرگترین شرکت مواد غذایی که خصوصی است– و مشابه آن ها فراوانند- خط و نشان می کشد که اگر بقدرکافی تولید نکنند و یا تعطیل کنند، دولت آن ها را مصادره خواهد کرد. این نوع تهدید به مصادره کردن، حتی اگر عملی شود، کاری که در طی ۱۶ سال و در اوج قدرت صورت نگرفته است، و صرفنظر از این که تا چه حد مورد استقبال کارگران باشد یا نه، معلوم هم نیست که با تنگناهای موجود پس از مصادره توسط دولت، چگونه خواهد توانست به کار ادامه دهد و از پس چالش ها و بحران های موجود برآید و رضایت کارگران را جلب کند؟ این نوع واکنش به بحران، جز کوبیدن بر طبل دولتی کردن و رانده شدن بیش از پیش به مسیر همان مسیر سوسیالیسم دولتی تجربه شده و شکست خورده، نیست. نتیجۀ اینگونه سمت گیری و حرکت به سوسیالیسم نیز نهایتاً جز قرار گرفتن در مقابل نارضایتی های عمومی و تشدید سرکوب، آشفته کردن صفوف جنبش و به بورژوازی امکان نفس تازه کردن و سر بلند کردن و تقویت صفوف نیروهای ارتجاعی، حاصلی ندارد. هم اکنون دولت آمریکا روزشماری می کند و بی تردید با انواع مداخلات آشکار و پنهان، که دولت ونزوئلا زیر فشار بحران، کاملاً فرسوده شده و راه برای نیروهای همسو با سرمایۀ جهانی، گشوده شود.
جنبش ها و فعالین و جریان های چپ اگر در مسیر پیشروی خود مجهز به آگاهی منفی، از آنچه که نباید انجام داد و تکرار کرد، آگاهی منفی که از دل تجربۀ منفی بیرون آمده و بر وجه منفی دیالتیک تمرکز دارد، باشد؛ در واقع گامی بزرگ برای پیشروی به سوی رهایی برداشته اند. بر این اساس آن ها قاعدتاً باید با استناد به تجربه های صورت گرفته از سودای تصرف و سکانداری ماشین دولتی، یعنی از توسل به ساز و کارهای سرمایه داری برای نیل به هدف رهایی– اگر که مدعی آنند- اجتناب ورزند. عدم تکرار تجربه های منفی و بهره گیری از آگاهی منفی، اولین و اساسی ترین گام برای جلوتر رفتن است. در این صورت بهتر می توان بدست آوردهای مثبت و ساختن شالوده های جوامع سوسیالیستی خدمت کرد. آن ها نباید در تباهی های بی پایان نظام سرمایه داری مشارکت کنند و مسئولیت رتق و فتق آن را به عهده بگیرند و به این ترتیب، هم اعتبار خود و چپ را به باد دهند، و هم مجال و فرصتی برای سرمایه داری جهت نفس کشیدن و خروج از بحران فراهم آورند. این آن چیزی است که متأسفانه در آمریکای لاتین، و نه برای بارِ اول، درحال اتفاق افتادن است و درسی است که فرجام “پاره الگو” یا خرده پارادایم گذار به سوسیالیسم متکی به دولت و سوار بر موج جنبش های اجتماعی، و مشخصاً تجربه های برزیل و ونزوئلا و تا حدی آرژاتتین و…. به ما می آموزد. توپ را باید به زمین خودِ بورژوازی انداخت و بجای ورود به ساز و کار و زمین بازی آن و پاسخگو شدن در برابر مصائبی که نظام سرمایه داری می آفریند، علیه اش بپا خاست!
۱۳۹۵/۰۲/۲۶ برابر با ۲۰۱۶/۰۵/۱۵،
تقی روزبه
*- رئیس جمهوری تهدید کرد که کارخانه های تعطیل را مصادره می کند