back to top
خانهدیدگاه هاعشق در قرآن هست و یا خیر؟ قسمت سوم - محمد جعفری

عشق در قرآن هست و یا خیر؟ قسمت سوم – محمد جعفری

Jafari Marbini-Mohamed-1

آقای دکتر سروش یک جا در گفتگوی خود با تلویزیون صدای آمریکا می گویند: «کتاب مثنوی در قیاس و در قبال با قرآن عشق نامه است. و دیگه همانطوری که من همیشه گفته ام: قرآن را اگر شما نگاه کنید خشیت نامه است، تقوی نامه است، از ترس از شرم الهی سخن می گوید » و «« من می توانم بگویم، او [مولوی] یک مکملی برای او[قرآن] آورده و عاشقی را هم بیان کرده و خداوند را در جامۀ یک معشوق هم معرفی کرده.»

و در جای دیگر همان گفتگو وقتی مجری برنامه آقای سیامک دهقان پور در مورد حقوق بشر می پرسد: «حقوق بشر پدیده ای جهان شمول است. گفته می شود ما حقوق بشر اسلامی داریم. چقدر این دو در تناقض هستند؟» ،

 آقای دکتر سروش چنین پاسخ می‌دهد: « حقوق بشر در جهان جدید یکی از مصادیق عدالت است. یعنی باز مفهوم عدالت برسر جای خودش است. منتها تشخیص مصادیق فرق می کند. تا یک مدتی ما غافل بودیم از اینکه، برای اینکه عدالت را بطور تام اجرا کنیم، باید حقوق را هم بپردازیم فقط این نیست که تکلیف بخواهیم و از مردم بخواهیم مکلّف باشند وظایفشان را اجرا کنند، این بخشی از آن ست، بخشی هم احقاق و اجرا و انصاف دادن در مقام حق گذاری است. این چیزی است که نسبتاً مغفول بوده در گذشته برای همه مغفول بوده. یعنی شما در قرآن این را نمی بینید، در تورات نمی بینید، در انجیل نمی بینید، هیچ جا نمی بینید. من این را همیشه نوشته ام: زبان ادیان زبان تکلیف است. به شما دائماً می‌گویند، وظیفه تان این است، وظیفه تان آن است، پایتان را از این خط بیرون نگذارید، تجاوز از حدود نکنید. این خوب است در جای خودش اما یکی مفهوم حق درشان نیست مفهوم عشق درشان نیست. مولوی آنچه را که افاده کرد و ارائه کرد عشق بود»

   از این سخنان، آنچه به عدالت و رابطه‌اش با حق و حقوق مربوط می‌شود، در دو نقد پیشین، نقد شد. خاطر نشان شد که دوگانه دیدن تکلیف و حق، غیر ممکن می‌کند عمل به حق بودن تکلیف را. و چون تکلیف عمل به حقی از حقوق نشد، لاجرم حکم قدرت می‌شود. از این‌رو، در قرآن، غیر ممکن است تکلیفی یافت که عمل به حقی نباشد و عمل به حکم قدرت باشد. و اینک، می‌پردازیم به قسمت دیگر قول آقای سروش که، بنابرآن، مثنوی «عشق نامه است» و «قرآن خشیت نامه است» و چون در قرآن عشق نیست، مولوی « یک مکملی برای او[قرآن] آورده ».

 

1. آیا قرآن خشیت نامه و تقوی نامه است و از عشق خالی است؟:

   بنابر این قول، قرآن از عشق خالی است. اما دوستی حق است. دوست داشتن استعدادی از استعدادهای انسان است. آفریده خداوند واجد این استعداد است. پس خود او حُبّ بی‌انتها است. دوستی حق است و متعلق دوست داشتن نیز حق است. پس قرآن، نمی‌تواند خالی از عشق باشد. زیرا خلاء دوستی را دشمنی پر می‌کند. لاجرم قرآن، اگر خالی از حُبّ باشد، اصل راهنمایش نه توحید که تضاد و کتاب از دشمنی پر می‌شود. این قول که قرآن خالی از عشق است ناشی از غفلت از این واقعیت است که دشمنی از خود وجودی ندارد. نبود دوستی است و نبود دوستی وقتی است که رابطه حق با حق با رابطه قوا جانشین شود. بنابراین، کتابی که اصل راهنمایش توحید است و بخش بزرگی از آن تعریف اصول راهنما بر اصل توحید است، روش بازیافتن حقوق و برقرارکردن رابطه حق با حق و بازگشتن از دشمنی به دوستی را می‌آموزد، لاجرم دوستی نامه است.

     و نیز، ادعای نبود حُبّ در قرآن، تنها ادعای ناقص بودن قرآن نیست، بلکه انکار خداوند است. چراکه رابطه حق مطلق که خدا است، با آفریده‌ها رابطه دشمنی می‌شود و قرآن، نه روشی برای بازیافتن دوست داشتن فطری و برقرار کردن رابطه دوست با دوست با خدا، که خشیت نامه‌ای می‌شود برای ترساندن آفریده‌ها که گویا خداوند آنها را آفریده تا با آنها دشمنی کند! اما بنابر قرآن، آفریده‌ها خلق شده‌اند برای پرستش خداوند. و پرستش واقعی را ایمان آورنده‌ای می‌کند که حُبّ او به خدا به کمال است. مستقل و آزاد است. زیرا از غیر خدا خالی و از خدا پر است. (ذاریات، آیه 56 و مؤمن اشد حبا لله است، بقره، آیه 165 ).

 

الف. قرآن خشیت نامه‌است!؟:

   اما آیه‌های قرآن که به خشیت و خوف پرداخته‌است، نه ترس که شجاعت، شجاعت زندگی را می‌آموزند. قرآن شجاعت نامه و نه خشیت نامه است. موضوع آیه‌ها ترس‌هائی هستند که امور واقع مستمر هستند و قرآن روش رها شدن از آن‌ها را می‌آموزد. نمونه‌ها:

1. ترس از گرفتار رنج شدن که امر واقع مستمری است. روش رهائی از این ترس موضوع آیه 25 سوره نساء است.

2. ترس از ناتوانی و ناتوان شدن بازماندگان که امر واقع مستمر در جامعه‌های بشری است. روش رهائی از این ترس، راست گفتاری و راست کرداری است (نساء، آیه 9)

3.ترس از مردم در گفتن حق، امر واقع مستمر است. روش رهائی از این ترس، عمل به حق و ایستادن برحق و بیان حق است. در آیه 77 سوره نساء (و احزاب، آیه‌های 33 و 39) ، خاطر نشان می‌کند که بخاطر این ترس از خدا باید بترسند. ایستادن برحق ترسی پدید نمی‌آورد تا برای رها شدن از آن، آدمی از خداوند بترسد. بدین‌ترتیب، واقعیت مهمی شناسائی می‌شود: عامل به حق از ترس خالی است. اما که کسی به حق عمل نمی‌کند، لاجرم به ناحق عمل می‌کند و درجا گرفتار ترس می‌شود. چنین کسی برای رها شدن از این ترس، باید به حق عمل کند. پس از چه رو در قرآن، می‌خوانیم او باید از خدا بترسد؟ از این‌رو، که خداوند حق مطلق است و عامل به ناحق، از او غافل و بریده‌می‌شود. ترسی که او را فرا می‌گیرد، مرتب بر خود می‌‌افزاید. چون حق مطلقی که خداوند است، هست، عمل به ناحق، تا وقتی که عامل بدان حق را باز نیابد، ترس بر ترس او افزوده می‌شود. پس خشی از خداوند، ترس از عمل نکردن به حق است که با بازیافتن حق و عامل به حق شدن، آدمی از آن رها می‌شود. چون از حق جز حق صادر نمی‌شود، از خداوند خشی و خوف و ناتوانی و یأس و حزن و خسران و عسر و نابردباری و… صادر نمی‌شود، توانائی و شجاعت و امید و شادی و غنی و کشاده دستی و صبر و… صادر می‌شود که همه خاصه‌های حق هستند. دورتر به این مهم باز می‌گردیم.

4. ترس از ستمکار یک امر واقع مستمر در همه جامعه‌ها است. گرفتاران به این ترس، بخاطر تسلیم حکم جبار شدن است که باید از خداوند بترسند. (بقره، آیه‌های 150 و 151). در حقیقت، قدرتی که نزد ستمکار متمرکز و بزرگ می‌شود، فرآورده روابط قوا در قاعده هرم، نزد اکثریت بزرگ است. هرگاه آنها روابط قوا را با روابط حق با حق جانشین کنند، ستمکاری که بر آنها ستم کند، برجا نمی‌ماند. آن درس بزرگ که قرآن می‌آموزد این درس است.

5. ستم‌گران سنگدل (موضوع آیه 74 سوره بقره) هم امر واقع مستمر در جامعه‌ها هستند و امروزه، خود شاهد ستم ستم‌گران سنگدل هستیم. بنابر توضیح بند سوم، اینان بیشتر باید از خداوند بترسند. بر آن توضیح، این توضیح را می‌افزائیم که چون تا ستم‌گر خویشتن را ویران نکند، نمی‌تواند دیگری را ویران کند، پس ترسی که او گرفتارش می‌شود و بخاطر آن، سنگدلی در ارتکاب جنایت را بیشتر می‌کند، با شتاب و شدت بیشتری برخود افزوده می‌شود. و چون حق هستی شمول است، ستم‌گر یا ترک ستم می‌کند – هرگاه چنین کند خداوند سیئات او را حسنات می‌گرداند (اعراف، آیه 95 ) – و یا ستمگری از پایش در می‌آورد.

6. ترساندن از دشمن نیز امر واقع مستمر است و امروز، مردم را از آن بیشتر نیز می‌ترسانند. نترسیدن از دشمن، به یمن افزودن بر ایمان میسر می‌شود (آل عمران، آیه 173)

7. ترس «ربانیون و احبار» از شهادت بر حق نیز یک امر واقع مستمر است. چنان‌که، امروزه بزرگی از، روحانیان و «روشنفکران» حق نمی‌کنند و حق نمی‌گویند. رهائی از این ترس، به درآمدن از غفلت از خدا و ترس از او بخاطر این ترس است (مائده، آیه 44).

8. ترس از کافران یعنی پوشانندگان حق و دستبرد زنندگان به دین، امر واقعی مستمر است. رهائی از این ترس بیان حق است و دریدن پوشش دروغ. ترس از خداوند، رهاشدن از ترس، ترس از کافران است (مائده، آیه‌های 3 و 53).

9. ترس از دست دادن زن و فرزند و مال تسلیم متجاوز شدن یک امر واقع مستمر است. این امر که این ترس دشمن را از تجاوز به مال و جان باز نمی‌دارد نیز یک امر واقع مستمر است. اینان باید بدانند که خداوند بدکاران را هدایت نمی‌کند (توبه، 24).

10. ترس از قوای دشمن متجاوز که مردم ترسان را از شهر و کشور خویش بیرون می‌رانند، یک امر واقع مستمر است. هم اکنون، در خاورمیانه، مردم چند کشور به این ترس گرفتارند. راه‌کار این مردم این‌است که بخاطر این ترس از خدا بترسند (توبه، آیه 13)، یعنی توانائی‌های خویش را به یادآورند و شجاعت ایستادن بر حق خویش را بیابند و بر حق بایستند.

11. عبرت نگرفتن از سرنوشت جباران، فرعون و به فرعون مانندگان یک امر واقع مستمر است.(نازعات، آیه‌های 25 و 26) عبرت گرفتن به بازیافتن حق و عمل به حق است.

12. ترس از ارتکاب ناحق و روی آوردن به حق نیز امر واقع مستمر است. (عبس، آیه‌های 1 تا 10).

13. کشتن فرزندان و فروختن آنان از ترس فقر یک امر واقع مستمر است (اسراء، آیه 31). رها شدن از این ترس به توکل به خداوند، به یادآوردن استعدادها و فضل‌های خویش و به کوشش برخاستن است.

14. ترس از رویاروئی با جباران و فرعون صفتان امر واقع مستمر است. از آنان نباید ترسید (طه، آیه 94). در حقیقت، هرگاه مردمان به حقوق خویش عمل کنند و با یکدیگر رابطه حق با حق برقرارکنند، دستگاه جباران فرو می‌ ریزد.

15. نگفتن حقیقت و مطالبه نکردن حق خویش از بیم پدیدآمدن اختلاف، یک امر واقع مستمر است. (طه، آیه 94) حق را باید گفت و مطالبه کرد. چراکه انشقاق و انشعاب وقتی پدید می‌آید که از حق غفلت شود و عمل به ناحق رویه بگردد و دروغ روش همگان بشود.

16. فرعون و هر جباری تا از ترس زور نگفتن بدر نیاید، نجات نمی‌یابد. امر واقع مستمر این‌است که جباران، در لحظه‌هائی، بر آن می‌شوند خویشتن را از این ترس برهند. اندک شمارند آنها که موفق می‌شوند. از این‌رو، سخن گفتن با آنان، برای آن‌که متذکر بشوند و به رهائی از ترس زور نگفتن استمرار ببخشند و یا متذکر این واقعیت بگردند که ترس عمل نکردن به حق، ترس از زور نگفتن را تشدید می‌کند، بسا سبب رها آنها می‌شود. بدین‌خاطر است که موسی و هارون فرمان می‌یابند فرعون را به حق بخوانند (طه، آیه 44)

17. ترس ثروتمندان از انفاق نه یک ترس ساده که ترکیبی از ترس‌ها است. این ترس نیز یک امر واقع مستمر است و رهائی از این ترس به انفاق است. (اسراء، آیه 100)

18. این واقعیت که زورمدار تنها می‌شود و زمانی می‌رسد که پدر از فرزند و فرزند از پدر، تنها می‌گردد نیز امر واقع مستمر است. این ترس را هم باید به زورمداران خاطرنشان کرد (لقمان، آیه 33) رهائی از ترس تنها شدن، به درآمدن از غفلت دیرپا از خداوند و به ترک زورمداری است. کسی که با خداوند است، با هستی دوست است و جدائی زورباوران از او، نه او که آنها را تنها می‌گرداند.

19. ترس از به بیراهه رفتن فرزند و یا به بیراهه برده شدن توسط فرزند نیز یک امر واقع مستمر است (کهف، آیه 80).

   ارائه راه‌کار برای رهاندن انسان از این امرهای مستمر، درس‌های بزرگ ترک کردن ترس و بازیافتن شجاعت زندگی است. و شجاعت از عمل به حق جدائی ناپذیر است. چگونه بتوان قرآن را وارونه خواند و آن‌را خشیت نامه شمرد؟ چگونه نتوان میان دو ترس که در صورت یکی می‌نمایند و در واقع، نسبتشان به یکدیگر، نسبت تضاد است، فرق ننهاد؟ توضیح این‌که

20. ترس از عمل کردن به حق با ترس از عمل نکردن به ناحق در صورت شباهت دارند و در سیرت متضاد یکدیگرند. چراکه ترس از عمل نکردن به حق، بنابراین، بر انگیخته شدن به عمل کردن حق، بازیافت شجاعت عمل به حق است. حال آن‌که ترس از عمل نکردن به ناحق، بنابراین، عمل کردن به ناحق، ترس بر ترس می‌افزاید. قرآن که روش غافل نشدن از حقوق و عمل کردن به حقوق است، بنابراین، برخورداری دائمی از توانائی و امید و شادی و شجاعت و… است، این درس کارساز را نه در یک آیه که در آیه‌های بسیار خاطر نشان اهل خرد می‌کند:

● ترس از خداوند کار اهل دانش است (فاطر، آیه 28) و این ترس، بنابر این که شجاعت عمل به حق است و بنابر این که علم حق است، به نقد از ظن خالی می‌شود و به دانشمندان و همه دیگر انسان‌ها سود می‌رساند. اهمیت این ترس بمعنای بازیافتن شجاعت در این‌است که دانشمندان را از تألیف دانش با زور و بکاربردنش در سلطه‌یابی، باز می‌دارد و به تألیف دانش با حق و بکاربردن این تألیف بر می‌انگیزد.

● بهشت ارزانی آنها است که از خداوند می‌ترسند (بینه، آیه 8). اما بهشت حاصل عمل به حق است. پس ترس از خداوند همان ترس از عمل نکردن به حق، به سخن دیگر، برخورداری دائمی از توانائی و شجاعت عمل کردن به حق است.

● قرآن را خشیت نامه خواندن ناشی از غفلت از معنی خشیت نیز هست. خشیت هرگونه ترسی نیست. ترسی است که پایه و مایه آن، باور و ارج گزاری است. از این‌رو، باورمند به خدا، از غیر خدا، در جمع، از قدرت نمی‌ترسد (توبه، آیه 18 و…) و غافل از خدا، قدرت باور است و ترس او از قدرت بازگو می‌کند قدرت باوری او را. از این‌رو، رهائی از بند امرهای مستمر فوق و همانندهای آنها، به ترک باور به قدرت که ناباوری است به توانائی خویش، متحقق می‌گردد. این‌است آن آموزش بزرگ که ما انسان‌ها از آن غافل مانده و به بندگی قدرت درآمده‌ایم.

 

ب. قرآن تقوی نامه‌است:

     رهاشدن از قدرت باوری و خشیت‌هائی که امرهای واقع مستمر هستند، تقوی است. در حقیقت،

1. تقوی،از جمله، روش پرهیز از یک ترس، ترس عمل نکردن به ناحق است. به سخن دیگر، تقوی مراقبت مداوم است بر غافل نشدن از حقوق خویش و عمل به این حقوق و کرامت برکرامت افزودن است (حجرات، آیه 13) به یمن عمل به حق و دفاع از حق و رابطه حق با حق برقرارکردن. و

2. تقوی در برابر فجور قرار می‌گیرد (شمس، آیه 8): انسان را توانائی تمیز حق از ناحق است. از این‌رو، غفلت از حقوق، انسان را عامل به فجور می‌گرداند و او تباه می‌شود و تباه می‌کند. بدین‌سان، تقوی ترس نیست، روش بکار انداختن توانائی تمیز حق از نا حق و راست راه حق را به پیش رفتن، وصول به درک حق علی‌الاطلاق و صیر به او تا لقاء او، است. (احزاب، آیه 44).

3. اما تقوی در برابر فجور، مجموعه نیکی‌ها می‌شود. و نیکی در بیان قرآن، دقیق و شفاف می‌گردد: مجموعه نیکی‌ها مساوی است با مجموعه حقوق. و

4. بنابر این‌که انسان توانائی تمیز تقوی از فجور و توانائی گزیدن این یا آن را دارد، پس مستقل و آزاد آفریده شده‌است. اگر استقلال و آزادی را برگزید، تقوی به او می‌آموزد که روش هر حقی خود آن حق است. روش زیستن در استقلال و آزادی، عمل کردن به استقلال و آزادی است. از جمله، با زور گفتن و زور شنیدن، کسی مستقل و آزاد نمی‌شود. از این‌رو، قرآن، جای، جای، تقوی را عمل به این و آن حق می‌داند و انسان را به آن می‌خواند:

● اگر صبر روش کنید و تقوی پیشه کنید، یعنی به صبرکردن مداومت ببخشید (آل‌عمران، آیه 181) توفیق یار شما می‌گردد.

● اگر احسان کنید و تقوی پیشه سازید، یعنی احسان را هیچ‌گاه از دست فرو نگذارید، خداوند بر آنچه می‌کنید علم دارد (نساء، آیه 128) و

● هرگاه احسان کنید و تقوی پیشه سازید، محبوب خدا می‌شوید زیرا خداوند نیکی کنندگان را دوست می‌دارد. (مائده، آیه 93)

● اگر صلح کنید و تقوی پیشه سازید، غفران خداوند شامل حال شما می‌شود (نساء، 129)

● هرگاه تقوی پیشه کنید، خداوند در کار شما گشایش ایجاد می‌کند (طلاق، آیه 4)

● ربا ستانی به اضعاف مضاعف ستم است، تقوی به رهائی از این ستم و مایه رستگاری است (آل‌عمران، آیه 130)

● اسراف کار را به تنگدستی می‌کشاند. لذا اندازه شناختن و اندازه نگهداشتن تقوی است (شعراء، آیه 150)

● ترک جباریت که، بناگزیر، قساوت را رویه می‌گرداند، تقوی همین است. (شعراء، آیه‌های 130 و 131)

● تقوی پیشگان آنانند که راستی در پندار و گفتار و کردار را رویه می‌کنند (زمر، آیه 33)

ترک جدال و نیکی بر نیکی افزودن، تقوی همین است (بقره، آیه 197)

● عفو کردن نزدیک‌تر کارها به تقوی است (بقره، آیه 237)

● علو نجستن در زمین و فساد نکردن در آن، تقوی است (قصص، آیه 86)

● دادگری پیشه کردن تقوی است (مائده، آیه 8)

  • تقوا شتاب به سوی دریای بیکران غفران و بهشت خداوند است(آل عمران/133)

   و چون موضوع این نقد دوست داشتن و دوست داشته شدن است، در پایان این فهرست، بمثابه مشت نمونه خروار، آیه‌های گویای رابطه تقوی و حب را می‌آوریم:

● همکاری نکردن در گناه و دشمنی تقوی است (مائده، آیه 2)

● مؤمنان برادران یکدیگرند و برقرار نگاه داشتن صلح میان آنان، تقوی همین است (حجرات، آیه 10)

● عهدشناسی و استقامت بر آن، تقوی است و خداوند تقوی پیشگان را دوست می‌دارد (توبه، آیه 7).

● ناپرهیزکاران با یکدیگر دشمنی می‌کنند و پرهیزکاران با یکدیگر دشمنی نمی‌کنند (دخان، آیه 67)

     بدین‌سان، آموزش همواره کارآی قرآن اینست: تقوی به حق عمل کردن است و عمل کردن به هر حقی بکاربردن آن حق است.

     و مختصری نیز در باب خوف و رجاء

 

ج. خوف و رجا در قرآن:

   خوف ترس از ناخوش‌آیندها است و رجا امید به خوش‌آیندها است. این‌ترس وقتی دست می‌دهد که، برای مثال، انسان کاری را انجام داده‌است و می‌داند که زشت بوده‌است و از مجازات شدن بخاطر آن می‌ترسد. بنابراین، بن‌مایه آن، باور و ارج‌گزاری نیست. از این‌رو، کسی که کار بد نمی‌کند، گرفتار خوف نیز نمی‌شود. در قرآن می‌خوانیم:

● همانا کسانی که گویند پروردگار ما خدا است و استقامت پیشه کنند گرفتار خوف و حزن نمی‌شوند (سجده، آیه 30)

● کودک شیر خواره را به رود سپردن از بیم مأموران فرعون، ترس و غم ‌آور است. اما چون عمل به رهنمود خداوند می‌شود، ترس و غم بی‌محل می‌شود (قصص، آیه 7).

● آنان که به هدایت خداوند راه می‌جویند، گرفتار ترس و غم نمی‌شوند (بقره، آیه‌های 38 و 62)

● کسی که ایمان می‌آورد و در پی صلح و اصلاح است گرفتار ترس و غم نمی‌شود (انعام، آیه 48)

● همانا اولیاء خداوند گرفتار ترس و غم نمی‌شوند (یونس، آیه 62).

● مردم شهرها که کفران نعمت می‌کنند، به لباس ترس و غم در می‌آیند، همانند مکه در دوران کفران نعمت مردم آن، (نحل، آیه 112)

   بدین‌قرار، انتظار تبهکاری از تبهکاران و نیز پرداختن به تبهکاری، ترس پدید می‌آورد و غم می‌افزاید. غم می‌افزاید بخاطر ترس از عذاب وجدان و یا از مجازات و یا از هر دو. خداوند گرفتار خوف و حزن نمی‌شود زیرا حق مطلق است و از حق جز حق صادر نمی‌شود. خداوند خوف‌‌آور نیست، زیرا او کار ترس آور نمی‌کند و بنابر جدائی ناپذیری زندگی از شجاعت، روشهای رها شدن از ترس را به انسان می‌آموزد. و می‌آموزد که بر سنت او، عمل برخود افزا است. عمل زشت بر خود می‌افزاید. پس بر ترس زشتکار همواره افزوده می‌شود. بر غم او نیز.

       در عوض، رجا خاصه حق است. چراکه هستی را چنان آفریده‌است که کار زشت تا بی‌نهایت برخود افزوده نگردد و با روی‌آوردن به حق و عمل به حق، سیئه حسنه بگردد. امید به غفران او (آل‌عمران، آیه 135)، امید به لطف لطیفی که او است (شوری، آیه 19)، امید به رحمت او (بقره، آیه 218)، امید به لقاء او (کهف، آیه 110) سبب می‌شود که انسان هیچ‌گاه نپندارد که کارش از کارگذشته‌است و همواره متذکر باشد، بازیافتن حق و عمل به حق هرچه زودتر بهتر.

   باوجود این، اهل عرفان، نخست بنا را بر خوف گذاشتند و «خوف از خداوند» را راهنمای راه خویش کردند. غافل از این‌که، خوف فرآورده عمل انسان است. این ترس، ترس از عذاب خدا است. باز غافل از این‌که این عذاب مایه در عمل زشت او دارد: زشت‌کاری نه هم بر خود می‌افزاید بلکه ویران شدن زشت‌کار را نیز خودافزا می‌کند. لذا، به یمن رجا یا امید به غفران خداوند، آدمی خویشتن حقوقمند خویش را بازمی‌یابد و با عمل به حق، از ویران شدن خویش می‌کاهد و برخودافزائی عمل زشت را متوقف می‌کند. باید دانست که عمل به حق چون هستی بخش و در راستای هستی انجام می‌گیرد، برخودافزائی آن بیشتر و پرشتاب‌تر است. پس می‌تواند عمل زشت برخودافزا را ببلعد.

     اما مولوی بنای هستی آفریده را بر خوف می‌داند و بنارا بر خوف و رجا می‌گذارد:

● بنای جهان بر ترس:

     حق ستون این جهان از ترس ساخت     هر یکی از ترس جان در کار باخت

     حمد ایزد را که ترس را    چنین       کرد معمار         اصلاح زمین

(دفتر ششم 2201و2202)

 

 

خوف و رجا توأمند:

     این جهان با این دو پر اندر هوا است     زین دو جان‌ها موطن خوف و رجا است.

(دفتر ششم 1853)

     روشن است که بخاطر اظهار این نظر، مثنوی ترس نامه نمی‌شود. باوجوداین، نقد‌پذیر می‌گردد: حق این‌است – که توضیح داده شد – که حق علی‌اطلاق، بنابر این که استقلال و آزادی مطلق است، جهان را مستقل و آزاد آفرید. رابطه میان آفریده خود انگیخته و خداوند است که سبب می‌شود آفریده از خودانگیختگی خویش غافل نشود و اگر شد، بیادش آورد و به یمن بازیافتن استقلال و آزادی، از لباس ترس و غم بدرآید و شجاعت زندگی را بازجوید.

لا تَخَف دان چونکه     خوفت داد حق       نان فرستد چون   فرستادت          طبق

خوف، آن کس راست کو را خوف نیست      غصّه آن کس راست کین جا طوف نیست

(دفتر سوم 495و496)

کسی که به مقام خوف حق تعالی برسد ، به دنبالش او را به مقام امن و اطمینان می رساند و در نتیجه ترس از آن کسی است که در این دنیا از حق تعالی نترسد.

و همچنانکه قرآن «لباس التقوی» را جامۀ ورع و پارسائی که انسان را از خود غافل شدن و هر نوع کژی و تجاوز باز میدارد، و آدمی را با حقیقت پیوند می دهد، معرفی می کند، مولوی نیز جامۀ فاخر تقوی را لباسی معرف می کند که با آن لباس و نور آن قلب عارفان با عالم حقیقت انس و الفت می گیرد. و نشانۀ حمد است که آنها بر دوش خود دارند

 

اطلسِ تقوی و نورِ مُؤتَلِف     آیتِ حمدست او را بر کَتِف

وارهیده      از جهان عاریه         ساکنِ گلزار  و عَینٌ جارِیَه

(6/4، 1766و1767) عَینٌ جارِیَه یعنی چشمۀ روان. اشاره است به آیه 13 سورۀ غاشیه : فیها عَینٌ جارِیَه

 

و لباس تقوی را گوهری می داند که در درون خود دارد

گوهری دارم ز تقوی یا سخا       این زکات و روزه در هر دو گواه

روزه گوید کرد تقوی از حلال     در حرامش دان که    نَبوَد اِتّصال    (دفتر پنجم 188و189 )

انسان صبور اختیار داشته های خود را هم هیچ می شمرد و امر به تقوی می کند.

اختیار آن را نکو باشد   که او        مالکِ خود  باشد اندر    اِتُّقوُا

چون نباشد حفظ تقوی، زینهار      دور کن آلت،          بینداز اختیار

جلوه گاه و اختیارم آن پَر است   برکَنَم پَر را که در قصدِ سَر است  

نیست انگارد پَرِ    خود را صَبور       تا پَرَش در نفگند  در شرّ و شور

   (6/5، 649-652)

قدرت اختیار برای کسی است مالک نفس خود است وامر به تقوی می کند. اگر قدرت خویشتن داری نداری ، بر حذر باش و این نوع آزادگی عمل را از خود دور کن. زیرا محل خودنمایی و اختیارِ ویرانگر همین پر و بال زیبای من است، پرو بال اختیار که قصد کندن جانم را کرده از خود می کنم و جدا می سازم. شخص صبور و خویشتن دار، پر و بال خود را هیچ می شمرد، تا این پرو بال او را دچار فتنه و بلا نسازد.

 

حب در قرآن:  

   حب خدا هستی شمول است. هم‌چون هدایت او فراگیر است. آفریده‌های او از جاذبه برخوردارند. در فطرت خویش، جاذب حق و دافع ناحق هستند. از این‌رو، آنها که به بندگی قدرت در‌می‌آیند، خویشتن را از دوستی خداوند محروم می‌کنند. از این‌رو، مردمان زیر از دوستی خداوند خویشتن را محروم می‌کنند. اگر در قرآن است که خداوند این کسان را دوست نمی‌دارد، بخاطر سنت تغییر ناپذیر او است: ستم‌گر، ستم بیند. دشمنی کننده دشمنی می‌بیند. فسادگستر به فساد از پا در می‌آید و قدرت طلب استعداد دوست داشتن و دوست داشته شدن را از دست می‌دهد:

1. پوشانندگان حق (آل‌عمران، آیه 32) و تجاوز پیشگان (بقره، آیه 190) و فساد پیشگان (بقره، آیه 205) و بهره‌کشان از دیگران (بقره، آیه 276) و مال مردم خورها (توبه، آیه 34) و ستم‌کاران (آل‌عمران، آیه 57) و عهد شکنان (آل‌عمران، آیه 76) و خودپسندان متکبر (نساء، آیه 36) و مستکبران (نحل، آیه 23) و خائنان به خود و دیگران (نساء، آیه 107 و حج، آیه 38) و مسرفان (اعراف، آیه 31) و فحشاء و شهوات پیشگان (نور، آیه 19 و آل‌عمران، آیه 14) و برتری جویان (مائده، آیه 18) و احبار و رهبان را ارباب خویش کنندگان (توبه، آیه 31) و این و آن کس خویشِ قدرتمدار را ولی خود کنندگان (توبه، آیه 23) و خود خدا انگاران و یا گردانان (میوه ممنوعه‌ای که آدم خورد) و…

     اما اینان، جملگی، قدرتمدارانند. چراکه بن‌مایه این نوع پیشه‌ها، تضاد است و معتادان به خود را به دشمنی رویه کردن بر‌می‌انگیزد و آنان را از شور در سر و شوق در دل و هیجان زندگی که فرآوردهِ مداوم دوستی است، محروم می‌کند.

2. ویژگی همگانی غافل شوندگان از حق دوستی گویای آن‌است که دوست داشتن وقتی ترجمان توحید است چون بن‌مایه‌ای از زور ندارد، مبرا از ویران‌گری، بنابراین، از خسران، مبرا از جفا، مبرا از جدائی و هجران، مبری از حرمان، مبرا از ناتوانی، مبرا از غم، مبرا از ناامیدی، مبرا از خیال و وهم، مبرا از تبعیض، مبرا از حد، مبری از نیاز سازی و بدان ناتوان گشتن، مبری از زشت بینی و زشت انگاری، مبری از بناکردن دوستی بر دشمنی، مبرا از فرسایش است.

3. دوست داشتن برخوردار از ویژگی‌های خودانگیختگی و زیبابینی و وفای به عهد دوستی و صفا و شادی و خویشتن به غیظ نسپردن (آل‌عمران، آیه 134) و ایمان به حق و پرهیز از خود را ولی و رهبر دیگران انگاشتن (قصص، آیه 56) و حقوقمندی و حق‌گوئی و حق پوئی و حق به حق‌دار دادن(انعام، آیه 141)، پایداری در ایستادگی برحق و پایداری در صبر (عصر، آیه‌ 3)و طلب دوستی و در این طلب، صمیمی و از بند سود و زیان رها بودن و ثبات قدم و بی‌نیازی و معرفت بر مقام خلیفهاللهی خویش و در مقام این‌همانی جستن با حق (دوست داشتن خدا، مائده، آیه 54)، تبعیض زدائی و حدزدائی و تضاد زدائی و صلح و آشتی پیشگی (شوری، آیه 40) و درگذشتن و عفو کردن (مائده، آیه 13) و ستم ستیزی ایستادگی در برابر متجاوز (صف، آیه 4)و نیز دانش پژوهی و پند پذیری (اعراف، آیه 79) و احسان و خدمتگزاری (بقره، آیه 195)و میل شدید به خیر (عادیات، آیه 8) و پلشتی‌زدائی و فطرت جوئی (بقره، آیه 222 و توبه، آیه 108) و قسط پیشگی (مائده، آیه 42) و… و رشد بر میزان عدل و صیر بسوی حق، و در این صیر، مهربانی و بخشش و جذب حق و دفع ناحق را روش کردن است. و…

     بنابراین ویژگی‌ها و بنابراین که عمل دوست داشتن برخودافزا و بنابراین که هرگاه آدمی جاهد در پوئیدن راه او باشد، حبیب راه‌های خویش را بر او می‌نماید (عنکبوت، آیه 69)، مجذوب به لقای جاذب نائل می‌آید و «چون درکش می‌کند، خدا را می‌بیند». از دید دوست و به چشم دل می‌بیند. اما

4. گذار از مانع‌های دوستی (برشمرده در بند 1) و یافتن ویژگی‌های دوست داشتن و دوست داشته شدن، نیاز به توفیق در گذراندن امتحان و موفق بدرآمدن از ابتلاء‌ها دارد. ابراهیم برای آن‌که خلیل‌الله بگردد، از ابتلاهای هفت‌گانه موفق بدرآمد. این ابتلاها که در قرآن شرح شده‌اند، مایه کار عارفانی چون عطار و مولوی شدند. یکی از آن ابتلاها که رها شدن از خدا انگاری پدیده‌های مادی هستند، خود شش ابتلاء است. این ابتلاها را فهرست‌وار می‌آوریم:

1. صیر بسوی محبوب یا در داشته نماندن و راه رشد را تا لقای او پیوسته رفتن. و

2. خویشتن را از بند اساطیر رهاندن که سخت‌ترین آنها، خود خدا انگاری و خود خداگردانی است. و

3. در ابلاغ بیان و عمل به آن، از بند توقعات قدرتمداری رها ماندن. و

4. آزمون آتش که ابراهیم (ع) با موفقیت گذراند: در دل آتش از حق نبریدن و به ترس از آتش از محبوب غافل نشدن. و

5. وفای بعهد بعد از گذار از عسر به یسر. بس کم شمارند آنها که، از این ابتلا، موفق بدر می‌آیند. و

6. گزیدن وفای به میثاق با محبوب، به یمن رهائی از همه مانع‌های بر شمرده در بند 1 و

7. زندگی در حب و یافتن زندگی در لقای محبوب: آزمایش قربانی کردن اسماعیل، آزمایش حُبّ است و نه عشقی که، در آن، لقای محبوب در گرو قربانی کردن زندگی عزیزی است. حُبّ زندگی آور است و زندگی ستان نیست. این ابتلا که، بدان، رسم زندگی ستیزانه قربانی کردن انسان از میان برداشته شد، درس بزرگ حُبّ را در بردارد: دوستی زندگی ساز است و زندگی ستان نیست.

   و بنابر قرآن، پیامبر اسلام هنوز از ابتلاهای سخت‌تری موفق بدرآمد و حبیب‌الله شد.

5. اما زبان نیز حب را از عشق (عشق در زبان عربی) تمیز می‌دهد. زبان قرآن را خاصه‌ها است. دریافتن معانی کلمه‌ها و جمله‌های قرآن، از جمله، نیازمند دانستن این خاصه‌ها است. این محک است که معنی صحیح را از ناصحیح و ترجمه برابر با اصل را از غیر آن و تفسیر «کشاف قرآن» را از غیر آن، درک صحیح حب را از شبه آن، باز می‌شناساند. یک‌چند ازاین خاصه‌ها را فهرست می‌کنیم:

1. کلمه یک و همان معنی را دارد. یعنی از حب جز آن مراد نمی‌شود. و

2. شفاف و سر راست است. و

3. مایه‌ای از قدرت و اکراه ندارد. و

4. گویای توحید و نه دوئیت محب و محبوب است. و

4. در توحیدی که حب گویای آن‌است، از اسطوره و افسانه هیچ نیست. و

5. حب بیانگر هستی شمولی خویش است. زیرا بیان‌گر رهای محب از محدودکننده‌ها است. و

6. زبان حب زبان بینش و دانش است. و

7. زبان حب، زبان دو پهلو و صورت حق پوش نیست. و

8. چون زبان دوئیت نیست، بیانگر سبقت گرفتن هست اما گویای رقابت نیست: محب رقیب ندارد. و

9. حب گویای هیچ ویران‌گری نیست. دوست داشتنی که حب است برکشیدنی همراه با فروکشیدنی نیست. و

10. حب زیبابینی و متعلق آن زیبائی مطلق است: محب از دید محبوب در هستی می‌نگرد و آن را سراسر زیبائی می‌بیند.

     محک زدن به کارها در باره قرآن، از جمله در باره حب، با محک خاصه‌های زبان قرآن، به ما امکان می‌دهد موفقیت آنها را اندازه بگیریم. اقتضای تحقیق رها از این و آن ملاحظه اینست. فروکشیدن کاری برای برکشیدن کار دیگری تحقیق نیست بلکه تخریب است.  

ادامه بحث حب در قران و عشق و حُبّ از دوران جاهلیت تا به امروز را در قسمت سوم مطالعه خواهیم کرد.

 

محمد جعفری   mbarzavand@yahoo.com

 

 

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید