کس بیش از ما ندانست
آن درد جانگزای را که بر تو رفت
زان رو که همسفرت بودیم و دانستیم
که آن ستم بی امان
چون برتورفت.
شتاب مکن، نرگس
” با مرگ نحس پنجه میفکن! “
فردا در انتظار رخصت است
آن را که بود تکیه گاه کلامت:
” انسان.”
سخت است
می دانم،
می دانیم.
اما مخواه ما را
نالان و سر به زیر،
با پرسشی شگفت که آنک،
با آن ستم که برتورفت چه کردیم؟
شتاب مکن نرگس
با مرگ نحس پنجه میفکن،
تنها منه توآدمها را،
کز خویشتن تو گذر کردی،
با یاد ونامشان.
دریاد دار که:
فردا در راه است.
علی رضا جباری (آذرنگ)
23/4/95(2016/7/13)