با اینکه میدانم با نوشتن این مطلب همین چهار فرصت شغلی بالقوه را در روزنامههای اصلاحطلب از دست میدهم، اما عیبی ندارد؛ گاهی باید یک حرفهایی را زد.
بگذارید این یادداشت را اینگونه شروع کنم. روز ۱۷ مرداد (روز خبرنگار) با یکی از دوستان به دفتر آقای خاتمی واقع در خیابان جماران رفتیم. مِلکی با حدود ۲ هزار متر مساحت و یک عمارت درباری در وسط آن؛ به همراه استخر و متعلقات دیگر. از دوستم پرسیدم: آقای خاتمی این دفتر را از کجا آورده؟ اینجا را خریده است؟
گفت: نه. احتمالاً بیت امام اینجا را در اختیارش گذاشتهاند.
گفتم: بیت امام از کجا آورده که در اختیار ایشان گذاشته؟
و او دیگر چیزی نگفت!
این مطلب تا اینجا شبیه یادداشتهای آقای حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان شد ولی عجله نکنید چون شبیهتر هم میشود!
من نمیفهمم آقای خاتمی برنامهاش برای ما و مملکت چیست. حالا ما و مملکت هیچ، برنامه ایشان برای خودشان چیست؟ جریان اصلاحات قرار است دقیقاً چه چیزی را اصلاح کند؟ کسی از شما شنیده که اصلاحطلبان دقیقاً برنامهشان به طور مصداقی برای آینده کشور چیست؟ حالا که اینقدر زور میزنند تا به هر خواری و خفتی که شده در صحنه سیاسی باقی بمانند دقیقاً برنامهشان برای ما و کشور چیست؟
قرار است سیستم آبیاری کشاورزی را اصلاح کنند؟ زایندهرود را احیا کنند؟ قانون اساسی را اصلاح کنند؟ قرار است داریوش و ابی در برج میلاد کنسرت بدهند؟ قرار است اصلاحات تلاش کند تا ۱۵ سال دیگر شورای نگهبان غلامحسین کرباسچی را تایید صلاحیت کند؟ قرار است چمن ورزشگاه شیرودی ترمیم شود؟ دقیقاً کجا را میخواهند اصلاح کنند؟
من نمیدانم در این چهار سالی که آقای روحانی آمده، اتوبان تهران-شمال چند متر پیشرفت داشته است ولی این را میدانم که ایشان یک کنسرت در مشهد نمیتواند برگزار کند.
آقای روحانی! اگر احساس میکنید به خاطر آن ۱۹ میلیون رایی که مردم ایران و مشهد به شما دادهاند، باید در مشهد کنسرت برگزار شود، با دستور مستقیم خودتان مجوز یک کنسرت در مشهد صادر کنید و خودتان هم در آن شرکت کنید. اگر هم نمیخواهید هزینه کنید، کلاً سکوت کنید و حرفی نزنید اعصاب ما را هم به هم نریزید.
من حق را به آقای علمالهدی میدهم. وقتی شما نسبت به مشهد احساس مسوولیت نمیکنید، یک نفر باید مسوولیت این شهر را به عهده بگیرد. نمیشود که یک استان بدون متولی اداره شود. باز هم خدا پدر آقای علمالهدی را بیامرزد که بیمسوولیتی شما را نسبت به مردم مشهد جبران میکنند و بار شما را به دوش میکشند.
اما برگردیم به بحث برنامه اصلاحطلبان برای آینده کشور. من از این لحاظ برای اصولگرایان احترام بیشتری قائلم. چون حداقل برنامهی آنها این است که به کشور آسیب بزنند ولی اصلاحطلبان همین برنامه را هم ندارند!
واقعیتش این است که من احساس میکنم اصلاحطلبان و در راسشان آقای خاتمی خودشان هم نمیدانند دقیقاً میخواهند چه کار کنند و چه باید بکنند؛ ولی از آنجایی که شغلشان سیاستمدار بودن است میخواهند به هر ضرب و زوری در صحنه باشند؛ خیلی هم دغدغهی آزادی و دموکراسی ندارند وگرنه رهبر اپوزیسیون و لیدر اصلاحات یک مملکت صبح تا شب در یک باغ مصادرهای نمینشست و برای ازدواجهای منتهی به طلاق، خطبهی عقد نمیخواند! من در سیرهی رهبران آزادیخواهی مثل گاندی و ماندلا هرگز ندیدم که در کنار مبارزه سیاسی، خطبه عقد هم بخوانند.
راستش، اول از همه باید تکلیف آن باغی که شما آن را دفتر کارتان کردهاید مشخص شود بعد برویم سر اصلاحات در مملکت!
من نه طرفدار سبز هستم نه هیچ رنگ دیگری. به میرحسین موسوی هم رای ندادم چون تجربه نشان داده که نباید رنگی شد.
ولی مرد مومن… قبل از انتخابات ۸۸ شما و آقای هاشمی آن بنده خدا (میرحسین موسوی) را انداختید جلو؛ علم حمایتتان را بلند کردید؛ گفتید: برو ما پشتت هستیم. بعد که همه چیز خراب شد هر کدامتان یک سوراخی پیدا کردید و متواری شدید. پیرمرد بیچاره ماند و حوضش… دریغ از ذرهای تلاش از روی معرفت جهت حل شدن مشکل این بندهی خدا.
یا تاکتیکتان خیلی پیچیده است که من نمیفهمم یا اصلاً تاکتیکی وجود ندارد که من بخواهم بفهمم!
یک عدهای را فرستادید در مجلس. آقای بهروز نعمتی که دنبال جبران هزینههایی است که برای انتخابات کرده. آقای کواکبیان هم با آن پیام تاریخیشان در رسای عباس کیارستمی و طعم گیلاس، دست خود و ضریب هوشیاش را برای همه رو کرد. دختر آقای صفدر حسینی هم سهمش را از سفره انقلاب برداشت. شما هم که در نیاوران پشت هم سیگار میکشید؛ خطبه عقد میخوانید و همچنان گفتگوی تمدنها را تئوریزه میکنید. آقای هاشمی هم وقتی پسرش را میخواهند ببرند زندان در گوشش قرآن میخواند.
پدر جان! اگر پسر شما گناهکار است باید پدرش را در بیاورند؛ چرا در گوشش قرآن میخوانی و او را بیگناه جلوه میدهی؟ اگر بیگناه است که بیخود سکوت میکنید و چیزی نمیگویید و بیگناهیاش را اثبات نمیکنید.
همگی در منطقه نیاوران دور هم جمع شدهاید بچههایتان را هم فرستادهاید آن ور؛ خودتان هم آخر عمرتان را با هوای شمیرانات میگذرانید. حالا اگر فرصتی هم برای اصلاح پیش آمد که آمد اگر هم نیامد طوری نیست به هر حال اصلاحات یک پروسهی طولانیمدت است!
فقط یک سوال اساسی باقی میماند و آن اینکه: من یک روزنامهنگار و طنزنویس هستم که دو ماه پیش شغلم را از من گرفتند و الان ۱۲ هزار تومن بیشتر برایم باقی نمانده. آقایان موسوی لاری، ابطحی و عبدالله نوری که سالهای سال است از کار بیکار شدهاند، از کجا در میآورند میخورند؟ هزینه زندگی همه این عزیزان با آقای مرعشی است؟!
من از هر سَمتی وارد این موضوع میشوم به این نتیجه میرسم که ما تقریباً گیر آورده شدهایم.
من فرض را بر این میگیرم که همهی این چیزهایی که گفتم غیرکارشناسی و غیرعلمی است. اما لطفاً یک لحظه بیخیال تئوری گفتمان اصلاحات شوید و یک سوال من را پاسخ دهید: برنامهی دقیق عملیاتی شما برای اصلاحات در آینده به طور مصداقی چیست؟